دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

در باب کتاب گفت وگو با مرگ اثر آرتور کوستلر


در باب کتاب گفت وگو با مرگ اثر آرتور کوستلر

می گویند اندیشیدن و فلسفه ورزی اساساً با آگاهی انسان از مرگ, این سرنوشت گزیرناپذیر آغاز می شود پس بی سبب نیست که در درازای تاریخ اندیشه بشری هیچ فیلسوفی نباشد که از «مرگ» سخنی نرانده باشد

می‌گویند اندیشیدن و فلسفه‌ورزی اساساً با آگاهی انسان از مرگ، این سرنوشت گزیرناپذیر آغاز می‌شود. پس بی‌سبب نیست که در درازای تاریخ اندیشه بشری هیچ فیلسوفی نباشد که از «مرگ» سخنی نرانده باشد! رویارویی انسان با «مرگ» همواره یکی از موضوعات جالبی بوده است که ذهن و ضمیر فیلسوفان و مورخان تاریخ اندیشه را به خود مشغول داشته است، تاریخ‌نگاران سیر دگرگونی تقابل انسان با مرگ را در مراحل مختلف تاریخی شناسایی کرده‌اند، ‌دگرگونی که در خطی مستقیم از مرگ اندیشی سقراطی به زندگی باوری عصر مدرن می‌رسد.

سقراط که به جرم اغفال جوانان آتنی به مرگ محکوم شده بود، لابه‌های دوستان و توصیه‌های منتقدین را نپذیرفت و قرار را بر فرار! ترجیح داد و با نوشیدن جام شوکران، مرگ را بر زندگی برتری بخشید و نخستین شهید راه تفکر لقب گرفت! اما با پا گرفتن مدرنیته و زندگی مدرن، سنت مرگ اندیش سقراطی رفته رفته رمق باخت و اصل زندگی به جای مرگ نشست!

در دوران پیشامدرن، مرگ امری هول‌آور و دهشتناک به شمار نمی‌رفت، چیزی ملموس در زندگی روزمره آدمیان بود. بیماری‌های واگیر، جنگ‌ها و جدال‌ها و خون‌ریزی‌ها، همراه با بلایای طبیعی و قحطی و گرسنگی، مرگ را برای انسان پیشامدرن به امری روزمره، پیش پا افتاده و مبتذل بدل ساخته بود!

اما مدرنیته با آن جلال و جبروتش و با آن شکوه و شوکتش، هر آینه نیازمند مردمان سالم و تندرستی بود تا چرخ‌های عظیم هزاران کارخانه و ماشین‌ بخارش را بگردانند و برج و باروی پلیس و زندانش را نگهبان باشند. پس مرگ را به پستوی تاریک ذهن آدمی راند و حکم صادر کرد که: انسان مدرن را با مرگ کاری نیست! حالا دیگر مرگ نه آن آشنای هر روزه که حادثه شومی بود که تنها باید به دست بی‌دریغ فراموشی‌اش سپرد!

شهرهای مدرن در عمل نمادینی قبرستان‌ها را به پرت افتاده‌ترین و دورترین نقاط شهر راندند و با گل و گیاه و سبزه صحن‌هایشان را آذین بستند و به کالبد بی‌جان مردگان لباس‌های نو پوشاندند و با انواع اسباب آرایشی چهره خاکستری مردگان را بزک کردند. به امید این که از هجوم بار تراژیک مرگ اندکی بکاهند و تا آن جا که امکان پذیر است حضورش را خوشایند سازند!

اما در زمانه‌ای که مرگ این چنین بزک می‌شد تا به دست فراموشی سپرده شود، به برکت جنگ‌ها و ایدئولوژی‌های تمامیت خواه بار دیگر عرض اندام کرد، حالا دیگر بار، مرگ با چشمان وقیحش روی در روی آدمی انداخته بود و خودی نشان می‌داد! آنچه که از جبهه‌های جنگ و زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها و شکنجه‌گاه‌ها به گوش می‌رسید نه سرود زندگی که ناقوس مرگ بود، مرگی که هیچ آرایش و مناسکی یارای نرم کردن چهره زمخت و مس گونه‌اش را نداشت!

کتاب «گفتگو با مرگ» روایت گفتگوی آرتور کوستلر نویسنده نام‌دار مجاری‌الاصل (۱۹۸۳-۱۹۰۵) با مرگ است! کوستلر که برای ثبت وقایع جنگ داخلی از سوی روزنامه «نیوزکرونیکل» به مالاگای اسپانیا فرستاده شده بود، ‌در هنگامه سقوط شهر به دست سربازان ارتش ژنرال (فرانسیسکو فرانکو)، گرفتار آمد و به شیوه مألوف رژیم‌های فاشیستی که خود را مطلق حقیقت و حقیقت مطلق می‌پندارند بدون برگزاری دادگاه به مرگ محکوم شد! اما بخت و اقبال بلند و حسن شهرتش به عنوان نویسنده‌ای جهانی، ‌سبب شد تا از مرگ رهایی یابد. در ماه مه ۱۹۳۷ به میانجیگری وزیر امور خارجه وقت انگلستان، با زندانی دیگری معاوضه شد.

کتاب «گفت‌وگو با مرگ» با نام فرعی «شهادت نامه اسپانیا» شرح جذابی از اسارت چهار ماهه کوستلر در زندان فاشیست‌ها در مالاگا و سویل اسپانیاست. او در این کتاب با قلمی سحرانگیز گفت‌وگویش با مرگ را به رشته تحریر درآورده است. مرگی نقاب افکنده که در سراسر مدت زندان، همچون نظاره‌گر صبوری از پس پشت چهره‌های بی‌روح هم‌بندیان و گام‌های لرزان اعدامی‌ها و شیون‌های کودکانه‌شان هنگامی که کشیش زندان دعای آخر را بدرقه راهشان می‌سازد، با او به گفت‌وگو می‌نشیند! شاید در میان میلیون‌ها انسان، تنها شمار اندکی باشند که با مرگی نزدیک و محتوم رودررو شده باشند، کوستلر البته یکی از آنهاست، تجربه بی‌نظیری که بعدها دستمایه کتاب جاودانه‌اش (ظلمت در نیمروز) شد. اثری که نقاب تزویر از چهره ایدئولوژی‌های دروغ زنی بر گرفت که با وعده بهشت دل ربودند و نصیبی جز مرگ و زندان و حسرت و آوارگی برای آدمیان نداشتند!

آرتور کوستلر در این کتاب با نثری گیرا و با بندبازی میان ژانر داستان و گزارش خواننده را با تجربه‌ بی‌بدیلش «گفتگو با مرگ» انباز می‌سازد!

در این کتاب او طاقت انسان را در برابر حقیقت گریزناپذیر مرگ می‌نمایاند و این که گویا در این جدال نابرابر قرار نیست که طرف مغلوب همیشه انسان باشد! او در جایی از کتاب می‌نویسد: *«اگر روزی بیرون بیایم، ‌همه دست‌هایشان را بالا خواهند گرفت و خواهند گفت حتماً خیلی دهشتبار بوده است. و من هر زمان احساس شیطنت‌آمیزی خواهم داشت که به هر صورت همه چیز آن قدرها که آنها فکر می‌کنند، ‌بد نبوده است، مسخره است که محدوده تحمل آدمی چه قدر کش می‌آید.»

تجربه زندان‌های مالاگا و سویل تا واپسین دم حیات دست از سر کوستلر برنداشت و بی‌راه نیست اگر بگوییم تا ساعات آخر از دایره تأثرات آن بیرون نبود!

او در آخرین روزهای زندگی از بیماری پارکینسون و سرطان خون در رنج و شکنج بود. شرح روزهای واپسین زندگی‌اش را در کتابی با عنوان «بیگانه‌ای در میدان» نوشته است.

هنگامی که در سوم مارس ۱۹۸۳ پیکر بی‌جانش را در کنار جسد همسرش سینتیا یافتند، گویی گفتگویش با مرگ بالاخره به پایان رسیده بود! هر دو با سم به زندگی‌شان پایان داده بودند!

نویسنده : مهدی مال‌میر

کوستلر، آرتور، گفت‌وگو با مرگ، صفحه ۱۷۶، نشر نی