دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

چیزی از تئاتر جهان کم نداریم


چیزی از تئاتر جهان کم نداریم

پانته آ بهرام, بازیگر توانایی است این دیگر حرف عجیبی نیست که راجع به او می شود, گفت مخاطبان او تئاترهای حرفه ای را به یاد دارند که مجذوبشان کرده نمی شود اغراق کرد اما بهرام دیگر در تئاتر نیازی به اثبات هیچ چیز ندارد

پانته‌آ بهرام، بازیگر توانایی است. این دیگر حرف عجیبی نیست که راجع به او می‌شود، گفت. مخاطبان او تئاترهای حرفه‌ای را به یاد دارند که مجذوبشان کرده. نمی‌شود اغراق کرد؛ اما بهرام دیگر در تئاتر نیازی به اثبات هیچ چیز ندارد. نمونه‌اش هم بزرگداشتی بود که انجمن منتقدان تئاتر برای او برگزار کرد. بله، شاید کسی هنوز مانده باشد که او را تنها به چهره بشناسد اما راه زیادی پیش روی او است تا مخاطبان بی‌حوصله هم او را بشناسند. بازی او در نمایش‌هایی از جمله «شب به خیر مادر»، «زمستان۶۶»، «رقص کاغذ پاره‌ها»، «پس تا فردا» و «افسون معبد سوخته »برای هر تئاتری ماندگار است. اگر از طومار کارهای تئاتری و سینمایی او اطلاعات بیشتری می‌خواهید، یک جست‌وجوی کوچک می‌تواند نویسنده این متن را از مطول‌نویسی خلاص ‌کند. انجمن نویسندگان و منتقدان خانه تئاتر امسال در کنار گلاب آدینه و فهیمه راستکار از این هنرمند جوان تقدیر کرد. با او در باره نقد، جریان بزرگداشت از پیشکسوتان و دلمشغولی‌های‌اش در تئاتر صحبت کردیم.

▪ به بهانه بزرگداشتی که انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر برای شما برگزار کرد، می‌خواستم بدانم چقدر شخصا به نقد هنری و انتقاد دیگران اعتقاد دارید؟ نقدهای کارهایتان را می‌خوانید؟ چقدر به این وجه کارتان توجه دارید و اصولا هنرمند انتقاد‌پذیری هستید؟

انتقاد به هر حال در کنار کار و حتی زندگی ما حرکت می‌کند و گاهی اوقات نیز به صورت یک حرفه درمی‌آید. نقد در جریان کلی زندگی ما وجود دارد، مثلا ممکن است من فارغ از اینکه حرفه شما چیست، فلان حرکتتان را نقد ‌کنم، حرکت فلان راننده تاکسی را نقد کنم. نقد به معنی کلی‌اش در تمام وجوه زندگی ما حرکت می‌کند، پیش می‌رود و در عین حال کاربرد دارد. گاهی اوقات آنقدر به جا و موثر است که ممکن است تاثیرات درازمدت داشته باشد. خب حرفه ما هم از این قاعده مستثنی نیست. بعضی از نقدها واقعا درست و تکان‌دهنده هستند. در مقابل بعضی به شدت از سر سیری هستند و فقط به عنوان یک وظیفه انجام می‌شوند و گاهی کاملا مغرضانه هستند. مثل هر چیز دیگری نقد هم انواع دارد. به هر حال منتقدان به واسطه شغلشان آدم‌های سخت‌گیرتر و نکته بین‌تر می‌شوند و مجبورند به مرور و بر اساس عادت، دقیق‌تر و عمیق‌تر نگاه کنند. برای من این اتفاق خوشایندی است که چیزی به نام بزرگداشت شامل حال من شد. چون بزرگداشت، کلمه بزرگی است و باری از احترام در پشت‌اش دارد. ارج نهادن به فعالیت‌هایی که نزدیک به دو دهه است که انجام می‌دهی و اینکه این اتفاق از طرف منتقدان انجام می‌شود، افرادی که معمولا سخت‌گیرترند و بیشتر حمله می‌کنند تا دفاع؛ قضیه را برای من مهم‌تر و حتی عزیز می‌کند.

▪ شما نسل سومی محسوب می‌شوید که برایشان بزرگداشت گرفتند این سه نفر هم زن هستند. فکر می‌کنید در مقایسه یا در تقابل با دو نفر دیگری که با آنها کنار هم قرار گرفته‌اید در چه جایگاهی هستید؟

تا جایی که به خاطر دارم از خانم راستگار تئاتری روی صحنه ندیدم، منتها صدا و حضورشان و ورک شاپ‌هایی که برگزار می‌کنند و آنچه که به یادگار در تاریخ تئاتر ما از ایشان باقی مانده، نشان دهنده جایگاه رفیع خانم راستکار در طول سال‌های قبل است. در مورد خانم آدینه هم باید بگویم که ایشان استاد من بودند. ما گاهی اوقات به صورت غیرمستقیم بعضی‌ها را استاد خطاب می‌کنیم و بعضی‌ها را هم شاید از سر تعارف، ولی گلاب آدینه به راستی استاد من بوده است. چیزهایی را که از ایشان آموختم بعدها در دانشگاه نیاموختم، یعنی آنقدر ایشان به من آموخته بود که در دانشگاه احساس می‌کردم همه چیز تکراری است. باید بگویم که عاشقانه دوستشان دارم. درباره این بزرگداشت آن چیزی که قضیه را برای من جذاب‌تر می‌کند همین نکته است. تا جایی که می‌دانم اولین بار است که برای کسی به سن و سال من بزرگداشت می‌گیرند و کلمه بزرگداشت در موردش استفاده می‌شود.

▪ فکر نمی‌کنید به خاطر حضور قوی شما در تئاتر بوده؟

خدا را شکر. وقتی این خبر را شنیدم، فکر کردم، نکند دیگر سنی از من گذشته باشد و خودم خبر ندارم یا اینکه می‌گویند پانته‌آ بهرام! شما هم برو خانه یا درس بده و شاگرد تربیت کن. لحظه اول یک مقدار برایم سنگین بود ولی بعد به خودم آمدم و دیدم که من به بازنشستگی باور ندارم و هنوز خیلی کارها برای انجام دادن دارم. این بزرگداشت فقط به این دلیل است که منتقدان جمع‌بندی کردند و نتیجه گرفتند که بارم مثبت کاری‌ام و کیفیتی آن در کمیتی که طی این سال‌ها در تئاتر اتفاق افتاده خیلی خوب بوده است. اگر حساب کنیم هیچ جشنواره تئاتری نبوده که من در آن شرکت داشته باشم و جایزه نگیرم یا حتی در مدت دو یا سه جشنواره‌ فیلمی که حضور داشتم، دو جایزه معتبر سینمایی کشور را گرفتم. قطعا منظور این نیست که خودم اینها را توضیح دهم ولی احتمالا همه اینها لحاظ شده که پدیده‌ای به اسم بزرگداشت اتفاق می‌افتد

▪ الان مساله‌تان با بزرگداشت حل شده یا دارید هنوز به آن فکر می‌کنید؟

نه اتفاقا خیلی خوشحالم. هر چقدر که بیشتر می‌گذرد خوشحال‌تر و به آن نزدیک‌تر می‌شوم و می‌بینیم که اتفاق بزرگی است.

▪ به لحاظ حرفه‌ای بودن و آن چیزهایی که باید برای تقدیر و بزرگداشت می‌داشتید، کوله‌بار پری دارید یا فکر می‌کنید باید هنوز راهی را طی کنید؟

▪ هر پدیده‌ای در جهان پیشروی می‌کند. جهان تکنولوژی با خودش، فناوری‌های تازه‌ای می‌آورد. گاهی اینطور فکر می‌کنند که تئاتر فقط از یک صحنه و عده‌ای بازیگر تشکیل شده، در حالیکه تئاتر روز به روز به فناوری‌های تازه‌ای مجهز می‌شود و اتفاقاتی که الان در تئاتر می‌افتد هرگز کسی به ذهن‌اش نمی‌رسید. باید بگویم که من راه زیادی در پیش دارم. وقتی در نظر می‌گیرم که با خانم آدینه تئاتر را شروع کرده‌ام و با بهرام بیضایی، گروه‌های تئاتری امروز و تجربه و کارگردانان آلمانی و فرانسوی همکاری داشته‌ام، در نهایت به این نتیجه می‌رسم که برای من باید بزرگداشت می‌گرفتند، تازه دیر‌هم کرده‌اند. شما خلاف این فکر می‌کنید؟

برای من این نکته جالب توجه است که اولین بار است که برای کسی در سن و سال شما بزرگداشت می‌گیرند و چنین چیزی قبلا وجود نداشته که کسی به لحاظ کاری تم قوی داشته باشد ولی به لحاظ سنی، کم‌سن و سال‌تر از فرم بزرگداشت است. چون ما تصور خاصی از بزرگداشت داریم.

ما برای بزرگداشت گرفتن همیشه به کسانی که بالاتر از ۵۰ سال دارند فکر می‌کنیم و شأنیتی به پیشکسوتان می‌دهند که علاوه بر احترام است. مطمئنا همه ما می‌دانیم کسی که به مقام پیشکسوتی رسیده یعنی زحمت بسیاری کشیده است، چون می‌دانیم شرایط کاری ما چقدر سخت و طاقت‌فرساست. منتها پیشکسوتان در مقام داوری‌ها و قضاوت‌هایی قرار می‌گیرند که شاید خیلی مناسبشان نیست. مثلا بزرگانی را دیده‌ام که سنی از آنها گذشته ولی شاید ۱۰ فیلم سینمایی غیر ایرانی هم ندیده‌اند یا آخرین تئاتری که دیدند سال ۵۷ بوده است. کمی خارج از همه تعارفات معتقدم این معضل همیشه مبتلا به ما بوده است. نمی‌خواهم در این مورد زیاده‌روی کنم، چرا که نسل جدیدی وجود دارد که مقابل همین بزرگان عناد می‌کند، یعنی این نسل وقتی به یک پیشکسوت می‌رسد به او پشت می‌کند و طوری نگاه‌شان می‌کند که یعنی تو کی هستی؟ به نظرم باید طوری میانه این ماجرا را گرفت. یادم می‌آید جشنواره دانشجویان امسال، از دانشجویان موفق سال‌های گذشته خواستند که در این مراسم باشند و جوایز برگزیدگان را اهدا کنند، محمد چرمشیر، اصغر فرهادی، حسن معجونی، من و چند دوست دیگر در این مراسم بودیم. در چنین شرایطی طبیعتا انتظار دارید که دانشجویان فعلی از دیدن مثلا اصغر فرهادی خیلی هیجان زده شوند، چون جزء معدود کارگردان‌هایی است که شاید بیشترین جوایز بین‌المللی را کسب کرده است. منتها می‌دیدم بچه‌ها خیلی بی‌تفاوت برخورد می‌کردند و جایزه‌هایشان می‌گرفتند و می‌رفتند. اگر من در سن و سال آنها بودم و کسی در اندازه اصغر فرهادی روی صحنه به من جایزه می‌داد، قطعا می‌گفتم که باعث افتخارم است، چنانچه بوده است. این مساله احساس بیهودگی را به آدم منتقل می‌کند.

▪ صحبت استادی و شاگردی و بزرگداشت بود.

بله، شاید قرار است کم‌کم سن بزرگداشت پایین بیاید و این نشاندهنده یک موج هم هست. فارغ از اینکه کاملا و به جد خودم را لایق این بزرگداشت می‌دانم ولی حس می‌کنم سن بزرگداشت برگزار کردن در حال پایین ‌آمدن است، شاید به این دلیل هم باشد که الان نسل قبل و قبل‌تر از من کمتر فعالیت می‌کنند.

▪ چرا در یک محدوده سنی خانم‌ها اغلب کم کار می‌شوند؟ شاید به دلیل نبود نقش‌هایی است که برای آنها مناسب است، حالا در سینما ممکن است نقشی پیدا شود اما در تئاتر کمتر این اتفاق می‌افتد.

این درست است، اما اگر اینجا مثل پاریس ۴۰۰ سالن تئاتر فعال داشت و نویسنده‌ها اجازه داشتند که راحت‌تر مضامین ذهنی‌اشان را بنویسند، کارگردان‌ها اجازه داشتند با دست بازتری کار کنند و امکانات موجود بهتر بود، فکر می‌کنید باز هم زنان ما کم کار بودند؟ من اواخر خرداد فنلاند بودم. جالب است که بدانید ما جوان‌ترین گروه آن مجموعه بودیم. برای ما کار عروسکی یک محدوده سنی دارد ولی یک کار عروسکی از روسیه در این فستیوال حضور داشت که محدوده سنی آنها پنجاه سال بود و همه آنها عروسک‌گردان بودند. ابتدا که دیدمشان به نظرم آمد که آنها استادانی هستند که آمدند تا کار ببینند و برای جشنواره‌هایشان انتخاب کنند ولی بعد من آنها را روی صحنه دیدم.

این کاملا مربوط به آسیب‌شناسی پدیده تئاتر است که چرا اساتید ما کم‌ کار می‌کنند، یک بخش هم این است که آشفتگی ذهنی بسیار در آنها دیده می‌شود. نسل جوان‌تر، نسلی است از نظرش کلاسیک‌ها قدیمی شدند و چون هنوز از در داخل نشده، استادند، فقط می‌دانند اساتیدشان را قبول ندارند. آنها برای ارائه یک کار تازه تلاش می‌کنند و شاید بیشتر دست و پا می‌زنند. اما کمتر می‌بینیم کسی مثل امیر رضا کوهستانی روی صحنه باشد. او از شیراز می‌دانست که چکار می‌کند وقتی با «قصه‌های در گوشی‌اش» آمد همه گفتند بله او آمد، یا حامد محمد طاهری. هستند در بچه‌های نسل جدید که با علم جلو می‌آیند و مطمئنم کوهستانی همه گذشته‌اش را زیر سوال نمی‌برد یا نمی‌گوید پیشکسوتان نمی‌فهمیدند و من الان خیلی دانا هستم. نسل جدید به جز معدودی که خیلی آگاه هستند، باقی همه مدام در حال اتود زدن و تجربه کردن هستند. از طرفی در این اوضاع که یک مقدار نامشخص است، برای پیشکسوتان سخت است که خودشان را در شرایط تجربی قرار بدهند و اما من ترجیح می‌دهم به یک پیشکسوت پرکار تبدیل می‌شوم، یعنی من می‌پذیرم که کارهای تجربی هم انجام دهم، در عین حالی که همچنان برای کار در آثار اساتید قلبم می‌تپد.

▪ پانته‌آ بهرام در این اوضاع و گذشت سریع زمان احساس خطر نمی‌کند؟

اتفاقا در مورد سن و سال خودم معتقدم که دوره طلایی کار من است. انبوهی تجربه‌های پشت سر و همچنان عشق به فعالیت به من کمک می‌کند. اما معمولا بچه‌ها وقتی می‌بینند تئاتر شهر از سقف تا کف در حال نابودی است، شاهدم که افسرده و مایوس می‌شوند. منتها من در چنین اوضاعی فرهنگسرای نیاوران کارم را ۱۰ روز اجرا می‌کنم.

من عادت کردم که دنبال فرصت‌ها و شرایط باشم و نگذارم چیزی مایوسم کند. می‌دانم این اتفاقات فقط در زمینه تئاترمان نمی‌افتد. از آن جهت که من در چند شاخه فعال هستم، می‌بینم که بچه‌هایی که همزمان اوج زمان تئاتری من در اوج سینما به سر می‌بردند، الان به سمت کارگردانی رفتند. الان نیکی کریمی مدتی است که کارگردانی می‌کند یا هدیه تهرانی نقشه‌هایی برای کارگردانی کردن دارد و من هم که از دو سال پیش این ماجرا را شروع کردم.

▪ این یک فرار است یا عشق؟

البته که عشق است. وقتی من می‌گویم عاشق تئاتر هستم به این خاطر نیست که شما تیترش کنید یا همه تحسینم کنند. این یک واقعیت است، که خیلی‌ها تئاتر را سکوی پرتاب به سینما دانستند، این خیلی‌ها از نسل‌های گذشته من، چه در ایران و چه در هر جای دیگر دنیا هستند. ولی به نظر من پرتابی در کار نیست، شما تئاتر کار می‌کنید در سینما هم بازی می‌کنید، اگر کارتان را بلدید پس می‌آموزید که دیگری را هم انجام دهید. من از وقتی تئاتر را شروع کردم تا الان سالی نبوده که در کاری بازی نکرده باشم.

این را دلیل این مدعا می‌آورم که عاشق هستم و نمی‌گویم بسیار خب در تئاتر به من خیلی خوش گذشت، و الان می‌خواهم سراغ سینما بروم و مدام روی پرده سینماها بدرخشم.

بیشتر منظورم کارگردانی کردن شما بود.

من این حرفه را عاشقانه دوست دارم. همیشه هم این دغدغه را داشته‌ام که بتوانم طراحی صحنه، لباس، پوستر، بروشور تا نوشتن (که رشته اصلی دانشگاهی‌ام بوده) و کارگردانی را انجام دهم. یعنی اینها کم و بیش در ذهنم بوده و دو سال پیش که افتادم در کارگردانی، احساس کردم در عین سخت بودنش چقدر می‌تواند کار لذت‌بخشی باشد.

حالا با اتمام مراسم بزرگداشت، تصمیم خاصی دارید. می‌خواهید چه کنید، این بزرگداشت را چگونه تحلیل می‌کنید.

اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد، جز اینکه برای من بزرگداشت گرفته شده است، یعنی اتفاقی که بگویم تغییری در من و مسیر حرکتم به وجود بیاورد، یا خواسته‌هایم را تغییردهد، رخ نمی‌دهد. فقط چند روزی به نسبت قبل آدم خوشحال‌تری هستم و دوباره همان حکایت هست و عاشقانه به کارم ادامه می‌دهم و پیش می‌روم.

▪ تا کجا؟

آدم‌ها تا کجا پیش می‌روند، تا جایی که خداوند به آنها فرصت بدهد.

▪ شما دوست دارید تا کجا پیش بروید، نهایت آرزویی که در تئاتر دارید چیست؟

نهایت آرزوی تئاتری من، آرزویی فردی نیست. نهایت آرزوی من در تئاتر همیشه این بوده و هست که فضای تئاتریمان تبدیل شود به فضایی در حد و اندازه‌های بین‌المللی، علتش هم این است که الان با ایمان بیشتری نسبت به گذشته معتقدم که به لحاظ استعداد، توانایی و اندیشه، نه تنها از تئاتر جهان چیزی کم نداریم بلکه در خیلی از موارد حتی برتر هستیم. کارهای ما وقتی به خارج می‌رود خیلی وقت‌ها حیرت‌شان را بر می‌انگیزد و می‌پرسند شما واقعا از ایران آمدید و ما با افتخار می‌گوییم بله.

آرزو می‌کنم همه این اندیشه‌های خوب و استعداد‌ها در شرایط متعادلی قرار بگیرد، این نهایتی است که بهش فکر می‌کنم. آن موقع من تکه‌ای هستم از یک مجموعه خوشبخت.

آزاده کریمی