دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
یک دید مشترک, سه نثر متفاوت
علائم حیاتی یک زن، رمان حجیمی است که توسط سه نویسنده خانم به نگارش درآمده است. این رمان در سه بخش تحت نامهای (میترا، سروناز و ترلان) نوشته شده و هر بخش، اثر یک نویسنده به حساب میآید. میترا، سروناز و ترلان سه خانم پرستار هستند که در یک بیمارستان همکار بوده و داستان زندگی آنها در یک مکان و زمان معین و تقریباً یکسان، روایت میشود.
میترا، سروناز و ترلان سه خانم مجرد هستند که مشکلات خاص فردی و خانوادگی آنها، افکار و رفتارشان را در ارتباط با اطرافشان تحت تاثیر قرار میدهد. فضای بیمارستان و تعامل آنها با دکترها و پرستارهای دیگر و در موارد زیادی نیز با بیمارها، حوادث و اتفاقات داستانی آنها را به وجود میآورد که سه نویسنده، هر کدام با قلم خاص خویش، در جریان رمان، به بازگویی این ارتباطات و افکار و عواطف میپردازند. هر سه بخش از یک جای خاصی شروع میشود و در انتهای خود با حادثه آتشسوزی بیمارستان به پایان میرسد. نکته جالب در این رمان این است که هر بخش از دید یک شخصیت روایت میشود و میتوانیم آنها را هم از دید خود و هم از دید دیگران ببینیم. این امر باعث میشود که ما در مورد هر کدام با دو شخصیت متفاوت روبهرو شویم. یکی شخصیت فردی و درونی آنها است و دیگری شخصیت بیرونی و نگاه دیگران در مورد آنها. و در این زمینه با این نکته مهم روبهرو میشویم که هر شخصیت انسانی، چه در داستان و چه در زندگی واقعی، آنچیزی نیست که توسط دیگران دیده میشود. ما هموره با آنچیزی که از بیرون دیده میشویم فرق داریم. چه کسی میتواند ما را درک کند؟ ما به همان نسبتی که با تصویرمان در نگاه دیگران تفاوت داریم، به همان اندازه هم تنها هستیم. هر کسی ما را با دید خود و از نگاه خود میبیند و قضاوت میکند، بدون آنکه به درون ما، افکار ما و مشکلات ما توجه کند. در واقع یکی از رازهای تنهایی انسان همین امر است. ما همیشه نه با نگاه خود که با نگاه دیگری مورد قضاوت قرار میگیریم، در حالی که ممکن است در درونمان بهتر یا بدتر از تصویری باشیم که توسط دیگران ادراک میشود.
نکته دیگر در این رمان، تقریباً مثل اکثر آثار ادبی که توسط خانمها نگاشته میشود، برخی از مشکلات خاص زنان است که مورد بررسی قرار میگیرد. این درحالی است که رمان هیچ راهکاری ارائه نمیدهد و فقط به نمایش وضعیت موجود قناعت میکند.
نوشتن یک اثر ادبی توسط سه نویسنده، به خودی خود اتفاق جالبی است. اینکه سه نفر مشترکاً به یک موضوع فکر کرده و هر کدام نگارش یک بخش از آن را به عهده بگیرد، نوآوری قشنگی به حساب میآید. همچنین همفکریهای سهگانه آنها در مسیر نوشتن نیز، ممکن است به شکوفایی تخیل و باز شدن درهای متفاوت در مسیر حوادث داستانی کمک زیادی بکند. اما نکته مهمتر: درست است که ممکن است همفکری این سه خانم نویسنده در روند گسترش طرح و داستان، تا حدی باعث خلاقیت بیشتر شده باشد اما از طرف دیگر، با توجه به اینکه فضای سه بخش رمان در زمان و مکان یکسانی است که سه زن با نگاهها و پسزمینههای متفاوت فردی و شخصیتی آنرا درک میکنند و میبینند، خواه ناخواه هر قسمت باید با قسمت قبلی خودش همخوان بوده و از محدوده آن فراتر نرود؛ که همین امر، خود نوعی محدودیت در برابر تخیل و خلاقیت قرار میدهد. از سوی دیگر، بعد از خواندن رمان متوجه میشویم که هر سه بخش با یک دید یکسان نوشته شدهاند. انگار یک نویسنده آنها را نوشته باشد. در واقع در هر بخش، ما با نگاه متفاوتی در مورد این خانمها، شغل آنها و ارتباطشان با اطراف مواجه نمیشویم. هرسه در حالی که مشکلات متفاوتی دارند، یکسان میاندیشند و چیز خاصی فراتر از بخشهای دیگر ارائه نمیدهند. جالب اینجاست که این امر با سه نثر و سبک متفاوت در نوشتن همراه شده است. نگاهها یکسان است اما هر بخش با بخش بعدی تفاوت سبکی و نگارشی دارد و همین امر خواندن رمان را با مشکل مواجه میسازد. «میترا»، بخش اول، که توسط خانم کریمپور نوشته شده، نثر روانی دارد و با یک ریتم تقریباً تند به پیش میرود.
این بخش در واقع با دیدی رفتارگرایانه نوشته شده و با کمترین توضیح به بیان رفتارها میپردازد. در بخش «سروناز» که نویسندهاش خانم نیکنام است، این ریتم کند میشود و نثر درونگرایانه شده و در عرض گسترش مییابد و به جای تمرکز بر رفتار بیشتر به درون سروناز و مشغولیات ذهنیاش تکیه میکند.
بخش سوم، «ترلان» با نویسندگی خانم رونقی، ضعیفترین بخش رمان است که ریتم با مشکل زیادی مواجه میشود. تفاوت دو بخش قبلی بیشتر در ریتم بود اما بخش سوم با آشفتگی زیادی روبهرو است که نویسنده را نیز سردرگم کرده است. نویسنده هر چه سریعتر میخواهد خود را در مسیر دو بخش بعدی قرار بدهد و اتفاقات را متناسب با آنها به پیش ببرد؛ در حالی که نثری را بهکار میگیرد که خواندنش تا حد زیادی ملالآور است؛ از طرف دیگر با ضعف در شخصیت پردازی و گفتوگوها، ذهنیت ما را در مورد شخصیتها، که در بخشهای قبلی به وجود آمده بود، بههم میریزد. به لحاظ نگارشی نیز، نوعی بههم ریختگی جملات و تکرار کلماتی کلیشهای را میبینیم که ضعفی اساسی در این قسمت به حساب میآید. مشکل در نثر و عدم توان در حفظ ثبات شخصیتی کاراکترها و کمکاری تخیل نویسنده در این قسمت، به دو بخش قبلی ضربه اساسی وارد کرده است.
فریق تاجگردون
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست