جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پــارتی های شـوم


پــارتی های شـوم

۲ دختر نوجوان كه از وضع ظاهری شان مشخص بود فراری هستند, با دستبندهای خود كلنجار می رفتند پیرمرد آهسته خود را به طرف صندلی آبی رنگی كه گوشه دیوار قرار داشت كشید و با زحمت روی آن نشست

هرم آفتاب سایه ها را از كف آسفالت خیابان می ربود. سایه ها هر لحظه كوتاه تر می شدند. حیاط دادسرا شلوغ تر از همیشه بود. سهیلا گیج و متحیر به در و دیوار و هر آنچه كه دور و برش بود چشم می دواند. انگار همه چیز برایش تازگی داشت. رنگ پریده و مضطرب همراه مأمور زن پله ها را بالا می رفت. كودكی گریه كنان دستان پدرش را كه با دستبند فولادی به هم دوخته بود محكم در دست داشت. پیرمردی كه آن طرف تر نظاره گر اشك ریختن پسربچه بود، آهی كشیده و سرش را به حالت تأسف تكان داد.

۲ دختر نوجوان كه از وضع ظاهری شان مشخص بود فراری هستند، با دستبندهای خود كلنجار می رفتند. پیرمرد آهسته خود را به طرف صندلی آبی رنگی كه گوشه دیوار قرار داشت كشید و با زحمت روی آن نشست.

«سهیلا» هنوز مثل خواب زده ها گنگ و مبهوت بود. همه اتفاق های چند روز اخیر را یك بار دیگر در ذهن مرور كرد. پریشان و نگران بود. نمی دانست چه سرنوشتی انتظارش را می كشد. مأمور زن او را تا مقابل در ورودی شعبه ۲ دادیاری راهنمایی كرد. صدای تلفن همراه مأموری در میان هیاهوی جمعیت شنیده شد. «سهیلا» ناخودآگاه به یاد ۲روز پیش افتاد. تازه از مدرسه برگشته بود. خسته و كوفته كیفش را به كناری انداخته و روپوش مدرسه اش را در می آوردكه صدای زنگ تلفن او را به كنار میز تلفن كشاند. گوشی را كه برداشت با شنیدن صدای «سارا» لبخندی بر لبانش دوید. «سارا» ۳ سال قبل ترك تحصیل كرده بود. یعنی به خاطر پوشش های نامناسبش و بی توجهی به تذكرات مكرر مسئولان سرانجام از مدرسه اخراج شده بود. در مجموع دختر ناآرام و پرخاشگری به نظر می رسید به همین دلیل بود كه پدر «سهیلا» همیشه درباره دوستی دخترش با «سارا» به او تذكر می داد. بارها گوشزد كرده بود كه عاقبت خوبی در این دوستی انتظارش را نمی كشد. به همین خاطر هم چند بار به خاطر بی توجهی به نصیحت های پدر سیلی هایی را روی صورتش احساس كرده بود. آن روز «سارا» بعد از احوالپرسی های معمول از روزهای خوش زندگی اش برای «سهیلا» حرف زد. آزادی بی قید و شرطی كه داشت و این كه اصلاً خانواده اش از او هیچ بازخواستی نمی كردند. هر جا كه دلش بخواهد می رود و هر كاری كه بخواهد انجام می دهد. بعد هم با لحن دلسوزانه ای به حال «سهیلا» تأسف خورد. «سهیلا» با شنیدن ماجراهایی كه دوستش از میهمانی های شبانه تعریف می كرد، احساس حقارت و عقب ماندگی می كرد.اما نمی خواست در برابر گفته های او كم بیاورد. زبانش جملاتی را می گفتند كه با خواست دلش همراه و همساز نبودند.

ساعتی پس از پایان مكالمه تلفنی با «سارا»، دختر دانش آموز با بی حوصلگی كتابی برداشت و به اتاقش رفت. حتی برای یك لحظه نمی توانست از فكر میهمانی هایی كه «سارا» درباره اش صحبت كرده بود، بیرون بیاید. قرار بود یك میهمانی به مناسبت جشن تولد ۱۶ سالگی یكی از همكلاسی هایش برگزار شود، «سارا» گفته بود خیلی از دوستانش در آن شركت می كنند.

او آنقدر غرق در این افكار بود كه صدای مادرش را نشنید.

- حواست كجاست دختر، یك ساعته كه صدات می زنم. چرا جواب نمی دی. بیا كمك كن غذا را آماده كنیم. الآن بابات از سر كار می آید.

«سهیلا» مثل خواب زده ها نگاه بی تفاوتش را به صورت عرق كرده مادر چرخاند. دلش می خواست او هم مثل «سارا» آزاد باشد. آزاد برای انجام هر كاری كه دلش می خواست.

با بی حوصلگی همراه مادرش به آشپزخانه رفت. نمی دانست به مادرش بگوید یا نه، اما می دانست كه اگر پدر بفهمد باز هم با «سارا» تلفنی حرف زده، روزگارش را سیاه می كند.

صبح روز بعد «سهیلا» كیفش را برداشت و بدون خوردن صبحانه به سرعت از خانه بیرون زد. هنوز از نخستین پیچ كوچه نگذشته بود كه «سارا» با لباس های پرزرق و برقش سد راهش شد.

- می آی، امشب خیلی خوش می گذره. همه بچه ها هستن. دختر نوجوان دودل بود. از یك طرف به حرف های پدرش كه دائم در سرش طنین می انداخت فكر می كرد. از سوی دیگر وسوسه شركت در میهمانی آرام و قرارش را گرفته بود.

سارا سرانجام بعد از این كه از«سهیلا» قول شركت در میهمانی عصر را گرفت، سوار خودروی پسر جوانی شد و به سرعت از كوچه خارج شد.

ساعت ۶ عصر وقتی زن همسایه مشغول درد دل با مادر «سهیلا» بود، او مخفیانه از خانه بیرون زد. می دانست از این كه بی اجازه مادر بیرون آمده، حتماً بازخواست می شود. اما راضی كردن مادر كار زیاد سختی نبود. او فكر همه جا را كرده بود. برنامه كاری پدر طوری بود كه آن شب باید تا صبح در محل كارش می ماند.

در راه دائم كار خود را توجیه می كرد. «همین یك شب است. می خواهم ببینم آیا چیزهایی كه «سارا» می گوید، واقعیت دارد؟ تازه من دختر بزرگی هستم و می توانم از خودم مراقبت كنم. اگر شرایط خوب نبود، فوراً به خانه بر می گردم.»

چند كوچه پائین تر «سارا» انتظارش را می كشید. سوار خودروی او شد و ساعتی بعد به محل برگزاری پارتی رسیدند، اما از چیزی كه می دید، متعجب ماند. تعداد زیادی پسر جوان هم در میهمانی بودند. قدم هایش سست شد، اما دیر شده بود. «سارا» دست او را كشید. صدای موسیقی با بوی تند سیگار به صورتش زد. حس كرد حالش خوب نیست. پسر جوانی كه چند بار همراه «سارا» دیده بود، قدم جلو گذاشت و با لبخندی از آنها استقبال كرد. نگرانی مثل خوره به جانش افتاده بود، ولی نمی خواست نزد دیگران عقب افتاده و به اصطلاح بی كلاس جلوه كند. با احتیاط به گوشه ای رفت و روی صندلی نشست. جو خانه بدجوری او را آزار می داد. «سارا» وقتی این وضع را دید، با لبخندی ساختگی سعی كرد او را آرام كند.

- دختر چرا این جوری شدی. این یك میهمانی كوچولو است. خیلی خوش می گذره. اما «سهیلا» مثل جن زده ها سعی می كرد خود را از نگاه پسرها دور نگه دارد. یاد حرف های پدرش افتاد كه می كوشید او را از خطرات این گونه دوستی ها آگاه كند. آرزو كرد كاش پایش را به آن خانه نمی گذاشت.

«سارا» لیوان شربتی را به او تعارف كرد. هنوز جرعه ای از آن را نخورده بود كه احساس كرد سرش گیج می رود. همه چیز را تار می دید. با التماس از «سارا» خواست او را از آن محیط خارج كند و تنها لبخندهای تلخ «سارا» در خاطره اش مانده بود و...

صدای مأمور زن افكار او را از هم گسست. «دختر» پاشو. نوبت ماست. دستان «سهیلا» آشكارا می لرزید. زیر لب شكر خدا را به جای آورد كه قبل از هرگونه اتفاق بدی، مأموران با تماس تلفنی همسایه ها به آن میهمانی آمده و آنها را بازداشت كرده بودند.

ساعتی بعد وقتی چشمانش به چهره گریان و مضطرب پدر و مادرش افتاد، خیس عرق شد. پاهایش توان ایستادن نداشتند. از شدت شرمندگی خودش را در آغوش پدر و مادر انداخت. بعد هم با صدای بلند و توأم با گریه فریاد می زد «منو ببخشید». قول می دهم...

امروزه تعداد زیادی از دختران جوان پس از كشیده شدن به جشن های خانوادگی و شبانه اغفال شده و قربانی نقشه های شیطانی می شوند.

بر اساس گزارش هایی كه از سوی پلیس منتشر شده، اغلب دخترهای جوان به دنبال دوستی های پنهان و دور از چشم خانواده، بعضاً تحت تأثیر مصرف قرص های موسوم به اكس و نمونه های مشابه به منطقه خلوتی كشانده شده و مورد آزار و اذیت و تعرض قرار می گیرند.

سرهنگ تواضعی - مدیركل مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی كشور - در این باره خطاب به والدین می گوید: خانواده ها با نظارت بر ارتباطات فرزندانشان بخصوص دختران جوان و شناخت بیشتر از آنها و دوستانشان می توانند تا حد قابل توجهی از بروز آسیب های احتمالی جلوگیری كنند.

دختران جوان هم هوشیار باشند كه دوستی های خیابانی و روابط پنهان كه بعضاً از طریق اینترنت، چت و ارسال پیام های كوتاه شروع می شود، آغازی برای گرفتار شدن در این دام ها است.

بیشتر دخترانی كه ماجرای ارتباط خود را بیان می كنند، می گویند: او به من گفت با هم ازدواج می كنیم، اما تجربه نشان داده كه بیشتر این دوستی ها عاقبت خوشی به دنبال نداشته است.

عبدالرضا حسینی، كارشناس مددكاری ناجا نیز در این خصوص می گوید: تردید و بدبینی به مرور زمان عرصه را بر زندگی مشترك جوانانی كه از طریق دوستی های خیابانی با هم آشنا شده اند، تنگ می كند. به عبارت دیگر بعد از این كه مدتی از زندگی مشترك آنها گذشت و همه چیز به صورت عادی درآمد، این افكار به ذهن جوان هجوم می آورد كه چرا همسرش زمانی كه مجرد بود، با او به راحتی ارتباط برقرار كرد؟ یا این كه آیا او قبلاً هم با كسی ارتباط داشته؟ و در آینده وفادار به زندگی می ماند؟

این مشاور می افزاید: برخی می گویند دوستی شان برای آشنایی و شناسایی بیشتر طرف مقابل بوده، درحالی كه این توجیه ساده لوحانه است. چرا كه هرگز كسی برای ایجاد چنین ارتباطی حاضر نمی شود فهرستی از معایب و نقایص خود را در اختیار طرف مقابل قرار دهد، بلكه همواره سعی می كند علایق و سلایق طرف مقابل را شناسایی كرده و آن چنان باشد كه او می خواهد.

«كاشفی» پژوهشگر اجتماعی هم با تحقیقی كه درباره ۲۳۰ جوان و نوجوان دختر و پسر انجام داده، به این نتیجه رسیده كه ۸۸ درصد حضور افراد در پارتی های مختلط بدون اطلاع خانواده هایشان بوده است.

● توصیه های كارشناسی

۱) خانواده ها با دختران خود ارتباط صمیمی و عاطفی برقرار كنند، زیرا در صورت عدم درك عواطف آنان، زمینه را برای جبران محبت با افراد شیاد و فرصت طلب فراهم می كنند.

۲) به دختران جوان توصیه می شود مهارت های حل مشكلات زندگی را یاد گرفته و در خصوص عواقب فرار از خانه كمی فكر كنند. بدانند كه به دنبال هر فرار، مشكلات زیادی در انتظارشان است كه مشكل موجود در برابر آن هیچ می نماید.

۳) به خانم ها توصیه می شود در مكان های خلوت بخصوص شب ها تردد نكنند. همچنین به منظور رفت و آمد از وسایل نقلیه عمومی استفاده كنند.

۴) به دختران جوان توصیه می شود پیشنهادات و خواسته ها و احساس ترحم از سوی مردان نا آشنا را به راحتی قبول نكنند.

۵) به خانم ها توصیه می شود در صورت گرفتار شدن در چنین دام هایی حتماً ماجرا را با پلیس در میان بگذارند.

حسین خانی



همچنین مشاهده کنید