شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

یرمای ایرانی


یرمای ایرانی

با خبر می شوم نمایش نامه ای فدریکو گارسیو لورکا به روی صحنه رفته است ,نام اثر را در گوگل سرچ می کنم و می فهمم این اثر یکی از سه گانه ی معروف نمایش نامه های لورکا است

با خبر می شوم نمایش نامه ای فدریکو گارسیو لورکا به روی صحنه رفته است ،نام اثر را در گوگل سرچ می کنم و می فهمم این اثر یکی از سه گانه ی معروف نمایش نامه های لورکا است. سه گانه ای متشکل از “عروسی خون” و “خانه ی برنارد آلبا” و”یرما”.یرما به معنای سترون ،بی ثمر و یا بی بار و بر است و متن نمایش به تعبیری شاید فمینیستی و در کل ضد خرافه و سنت پرستی است.به یاد جشنواره تئاتر فجر می افتم و خاطرم می آید نام این تئاتر را در فهرست جوایز شنیده ام! و در آخر اینکه طراح سحنه و دکور “هدیه تهرانی” است.نمایش نامه را پیدا می کنم و کامل مطالعه اش می کنم و با تمام این مقدمات قراری با دوستان می گذارم و بشوی تئاتر شهر راه می افتم…

تئاتر شهر سالنی دارد به نام سایه،که بهترین سالن برای اجراهان کمدی و رئالیتستی است و در عین حال بدترین سالن برای کارهای تکنیکال و حسی و کمی با فضای سورئالیستی،و متاسفانه “یرما” در همین سالن که یکی از زیر زمین های آن را تشکیل می دهد اجرا می گردد.

صحنه ای وجود دارد.نمایش کف همان زیر رمین اجرا می شود و سالن کوچک سایه با ظرفیت نه چندان مناسب و با چند درصد جمعیت ایستاده به تماشای نمایش رو می آورند.دکور خوب است.در واقع چند سیب قرمز و گوجه و لباس های سپید و فضای یک دست و ساده ی نمایش در همان ابتدا مخاطب را به زندگی یکنواختی متوجه می سازد.و تئاتر شروع می شود و نقد من نیز…

“یرمای” رضا گوران بر اساس نوشته ی “لورکا نیست.گوران برداشتی از این نمایش نامه را روی صحنه برده است و با تغییراتی که بعضی بدلیل ممیزات و بعضی سلیقه ی کارگردان است اجرا می شود.نور پردازی کار جالب نیست و شاید مشکل دقیقا بخاطر سالن سایه باشد.اما برای منی که نمایش نامه را خواندم مشکلات آغاز می گردد.”خوان” همسر یرما در نمایش نامه مثال بارز یک مرد با گرایشات کاملا متعصبانه و سنتی است که به عمد نمی خواهد بچه دار شود و همسرش “یرما” را در خانه حبث می کند.اما “خوان” گوران اسیر بازی زندگی و اجبار جامعه است.او آنقدر مشغول است که یادش نیست فرزند می تواند زندگی را شیرین کند.”یرمای” ی گوران بر خلاف لورکا چندان به ابراز امیال شخصی و لجام گسیخته ی خود در کار نمیپردازد و در کل شاعرانگی کلام لورکا در کار گوران چندان جلوه ای ندارد.اما “گوران” آدم رندی نشان می دهد.او “یرما” را در یک تعبیر شاید فمینیستی تبدیل به نمونه ی زن اجتماع ایران می کند.البته بدون شک در جامعه ی کنونی ایران نرسیدن به این نتیجه کاری بس مشکل است خصوصا وقتی پای زن و سنت و تعصب در میان باشد.هرچند ارجاعات بیرون متنی نمایش نسبت به نسخه ی اصلی بسیار کمتر و نا محسوس تر است اما بسیاری از مسائل به سادگی قابل تشخیصند.

اما کار گوران ویژگی هایی دارد که برای من که یکبار آن را دیدم به چشم آمد.در ابتدا ایجاد چند “یرما” در فواصلی از نمایش.جز “سهیلا گلستانی” که نقش یرما را عالی ایفا می کند برای نشان دادن عصیانگری و امیال هوس آمیز و یا به تعبیری خشم یرما بازیگر مرد جایگزین می گردد و یرمای واقعی حضور دارد.در پرده هایی سه یا چهار یرما در کنار هم داریم و هر یک نمایش خالتی خاص از امیال یرما میباشد.شاید این کار بداعتی درونش نباشد اما بسته به ارتباط مخاطب و استفاده ی بهینه و پرداخت بجا بنظر خوب از آب در آمده است.

مسئله ی دیگر سکوت های اجرا سات.در بعضی صحنه ها بازیگرانن در حال حرف زدن ناگهان سکوت صحنه را در بر می گیرد و مخاطب به خلسه ی عمیقی فرو می رود.چشم مخاطب به صحنه و فکرش به پرواز در می آید و این شاید بهترین راه برای ارجاع بیرون متنی توسط ذهن مخاطب باشد.مخاطب خود با دیدن تا آن لحظه ی نمایش شاید همه چیز را با دنیای پیرامون خود قیاس کرده و به مسائلی فکر کند و با ادامه ی کلام هرگز به آنها نرسد.

و اما پایان نمایش که خود بسیار جای بحث دارد.در پایان نمایش لورکا “یرما” ،همسرش “خوان” را خفه می کند ولی در نمایش یرما بر روی تخت خود به طرز نمادینی به صلیب کشیده می شود.این حرکت هم شاید در جهت همان رندی کارگردان باشد اما چندان جالب از کار در نیامده است.شخصیتی به نام “ویکتور” در زندگی آنها وجود دارد که یرما نمیداند که عاشق اوست.عاشق آواز خواندن او و رفتار او و … . در واقع یرما نا زا است چون نمیتواند عشق به ویکتور را آشکار کند و به همسرش وفادار است.در قسمتی از نمایش گوه فرنگی های قرمز رنگ توسط زنان رنده می شوند که شاید نماد شهوت باشد و در پایان بندی نمایش با همین سیب ها و گوجه فرنگی ها یرما به طرز نمادینی سنگسار شده و بر روی تخت خود که به حالتی عمودی قرار گرفته است گویا به صلیب کشیده می شودو در همان زمان گواهی به قتل همسر خویش می دهدو در واقع یرما تا پایان نمایش نیز حریف سنت و تعصب جامعه نگشته و مانند هزاران زن دیگر جامعه ی ما در پایانی تراژیک قربانی آن می گردد.این اجرا بسیار رو بوده و شاید حال مخاطبی چون من را به هم بزند و در واقع این اتفاق هم افتاد.شاید در کل همان مشکل قدیمی پایان بندی سرسری و بدون فکر که اسیر سینما و تئاتر ما هست سر این نمایش آمد و یا شاید واقعا قصد اصلی کارگردان همین بوده باشد.اما در هر حال نمایش خاطره ی خوبی از خود باقی نگذاشت.جز بعضی زنان و مردان که با صورتی بشاش و خوشحال از بیان این درد اجتماعی از سالن بیرون می آیند باقی شاید مثل من و دوستانم،روی صندلی های بتنی-سیمانی محوطه ی پارک دانشجو نشسته ایم و سیگار می کشیم و میخندیم و….

فردین توسلیان



همچنین مشاهده کنید