سه شنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 18 March, 2025
مجله ویستا

نگاهی به فیلم اینجا بدون من


نگاهی به فیلم اینجا بدون من

وقتی رویاهای شیرین رنگ می بازد

مقوله اقتباس و پرداخت فیلمنامه بر اساس نمایشنامه، در سینمای ایران چندان رواج ندارد و اصولا درام هایی که بن مایه اصلی قصه لایه های اجتماعی دارند همواره مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. همین امر باعث شده است که فیلم های اقتباسی کمتر مورد عنایت قرار گیرند. بهرام توکلی که با دو فیلم قبلی خود "پابرهنه در بهشت" و "پرسه در مه" نشان داده بود که نه تنها سواد کافی و آشنایی کاملی با سینمای جهان دارد بلکه اشراف خوبی به مقوله فیلم سازی دارد. او در دو فیلم قبلی اش بیشتر به سرگشتی آدمهایی خاص پرداخته بود که درک درستی از موقعیت خود و دنیا ندارند و در بازخورد نقش خود و جامعه دچار تناقض های ظاهری و رفتاری می شوند. اما رویکرد جدیدی که او در فیلم "اینجا بدون من" داشت نگاه تازه ای به انسان و نقش جامعه معاصر در رویاپردازی ذهنی است.

توکلی فیلمنامه را بر اساس نمایش نامه تنسی ویلیامز بنا نهاده ویکی از زیباترین اقباس ها را در سینمای ایران تصویر کرده است. اصولا بیشتر نمایش های ویلیامز بر پایه رئالیسم جامعه معاصر امریکا نوشته شده است و با استفاده از دیدگاه های روانشناسانه به ترس و تباهی آدمها در جوامع مدرن امروزی می پردازد. توکلی با درک درستی که از موقعیت آدمهای قصه ویلیامز داشته، توانسته ارزش های ذاتی این نمایشنامه را برجسته تر نماید و با شناختی که از جامعه معاصر خود دارد کاراکترهای داستان را به شدت ایرانیزه کند. به همین دلیل است که راوی اصلی ماجرا مادری به شدت شرقی و ایرانی است که سعی دارد با همه مشکلاتی که در اداره زندگی دارد، پوسته ظاهری قابل قبولی برای فرزندانش بسازد.

ماجرای اصلی قصه بر پایه تنهایی ادمهای است که سختی ها آنها را به دنیای ذهنی و رویاهایشان می برد. داستان زندگی زنی کارگر و زجر کشیده (فاطمه معتمد آریا) که سرپرستی فرزندان خود را بر عهده گرفته و همه زندگی اش را صرف خوشبختی آنها کرده است. تمام دغدغه های اصلی زندگی او مربوط به دختر معلول اش یلدا (نگار جواهریان) می شود که دختری بسیار منزوی و خجالتی است و علاقه عجیبی به جمع آوری مجسمه های حیوانات شیشه ای دارد. تمام زندگی یلدا در این مجسمه های زیبای شیشه ای خلاصه می شود. فرزند دیگرش احسان (صابر ابر) نیز جوانی است که در تنهایی خود زندگی می کند و پر از تلخی و بی حاصلی است. او که نتوانسته است در زندگی واقعی به آرزوهایش برسد همه آرزوهایش را در نوشتن خلاصه کرده است. تنها دلخوشی او دیدن زندگی آدمها بر روی پرده سینماست. برگ برنده این فیلم به غیر از انتخاب های درست بازیگر ها و بازی ها خوب آنها در روایت کامل فیلمنامه است. بار اصلی قصه که به شدت شخصیت محور است در انعکاس کاراکترها بسیار موفق عمل کرده است و همین نکته مهم باعث شده که بازیهای به شدت روانی از معتمد آریا و صابر ابر به عنوان دو قطب فیلم تصویر شود.

فیلمنامه جذاب و پرداخت روانشناسانه توکلی در تک تک دیالوگ ها به ویژه در پرداخت شخصیت مادر و آرزوهایش شخصیت مادر را برجسته می نماید. مادر قصه که در خاستگاه فردی اش در جامعه و زندگی شخصی و کاری اش دچار تناقض های زیادی است تخیل را جایگزین واقعیت کرده است و نمی خواهد با مشکل دخترش در واقعیت روبرو شود واین موضوع در ناخودآگاه زندگی دخترو پسرش تاثیر می گذارد و همین امر زندگی هر سه را به مرحله بحران می رساند.

موفقیت دیگر توکلی که پیشرفت مهم او در این فیلم به حساب می آید. شخصیت محور بودن این فیلم است و مخاطب به راحتی بعد از گذشتن لحظات اولیه فیلم به همه جوانب زندگی کاراکترها اشراف می یابد و همین امر فیلم را برای مخاطب عام دلچسب کرده است. تناقض های رفتاری این خانواده کوچک که با مشکلات متعدد مالی دست و پنجه نرم می کنند به زیبایی از آب در امده است. مادر این خانواده با همه مشکلات کاری اش باز هم بهترین ها را برای فرزندانش می خواهد. فیلم به غیر از دیالوگها و بازی های عالی بازیگران و میزانس ها و دکوپاژهای غافلگیر کننده توکلی، از هنر قاب بندی حمید خضوعی ابیانه نیز بی نصیب نمانده است.

و اما مهمترین نکته، فیلم یکی بهترین پایان بندی های غافلگیر کننده چند سال اخیر را داراست. نمای پایانی به زیبایی احساسات بیننده را به بازی می گیرد و در آن لحظه همه چیز ختم به خیر می شود و اما بعد یک نما و یک شوک کوچک در چهره بیننده و صابر ابر نقش می بندد. غم و بهت نگاه صابر ابر که به دور دستها خیره مانده است، همه شادی های آنی بیننده را به غمی وصف ناپذیر تبدیل می کند. تماشاگر در ناخودآگاهش خود را قانع خواهد کرد که همه چیزی که دیده است یک رویای شیرین بوده است که با حقیقت زندگی فاصله ها دارد. حقیقتی تلخ که مصداق بارزی است بر قصه زندگی خیلی از انسانهای جوامع معاصر بشری. آدمهای جدامانه از اجتماع که تنهای غم انگیز زندگی، آنها را به دنیای رویای دورنی می برد که گاه شیرینی اش به همه تلخی ها ناگزیز این روزگار می ارزد.

سیده مریم مطلب پور