یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اصلاحات در برزخ ماکروفیزیک قدرت و میکروپلتیک جامعه ایرانی


اصلاحات در برزخ ماکروفیزیک قدرت و میکروپلتیک جامعه ایرانی

یکی از استراتژیستهای سیاستهای دوم خردادی, پس از ملاحظه ی تحولات جدید معطوف به تغلّب گفتمانی اصولگرایانه در کشور, نکاتی را به عنوان مانیفست پیشنهادی خویش به گروههای ذیربط اعلام کرد دست کشیدن از ساختارهای حقوقی سیاست یا به اصطلاح ماکروفیزیک قدرت و تلاش برای تصاحب لایه های زیرین سیاست یا همان میکروپلتیک و یا میکرو فیزیک قدرت برجسته ترین بسته ی پیشنهادی جناب دکتر تاجیک به گروههای دوم خردادی برای تضمین حیات سیاسی ایشان در جامعه ی ایران به شمار می آید

یکی از استراتژیستهای سیاستهای دوم خردادی، پس از ملاحظه ی تحولات جدید معطوف به تغلّب گفتمانی اصولگرایانه در کشور، نکاتی را به عنوان مانیفست پیشنهادی خویش به گروههای ذیربط اعلام کرد. دست کشیدن از ساختارهای حقوقی سیاست یا به اصطلاح ماکروفیزیک قدرت و تلاش برای تصاحب لایه های زیرین سیاست یا همان میکروپلتیک و یا میکرو فیزیک قدرت برجسته‌ترین بسته‌ی پیشنهادی جناب دکتر تاجیک به گروههای دوم خردادی برای تضمین حیات سیاسی ایشان در جامعه‌ی ایران به شمار می‌آید.

به این جملات توجه کنید:

«۱) یک فراز استراتژیک به ما میگوید: IF YOU CAN NOT WIN DON۰۳۹;T PLAY ( اگر نمیتوانید ببرید، بازی نکنید)

۲) اگر اصلاحطلبان قدرت اجتماعی را هدف قرار دهند به مانایی و پویایی می‌رسند

۳) ما باید در زیر بدنه جامعه ستون‌های اصلاحات را برپا کنیم

۴) هر گفتمانی برای هژمونیک شدن به قدرت پشت گفتمان هم احتیاج دارد

۵) من سیاست را همواره از دیدگاه دریدا تعریف کرده‌ام: سیاست یعنی تصمیم و تدبیر در شرایط فقدان تصمیم و تدبیر

۶) رقیب با تمام توان پیش میرود که تمام دریچهها و روزنهها را روی شما ببندد!

۷) برای پس گرفتن خاکریزها! و سنگرهای فتح شده‌ی اصلاحات!، باید هوشیارانه عمل کرد. بازی استراتژیک و رقابت همین است».

بی آنکه قصد انگیزه خوانی داشته باشیم و بی آنکه تفسیری ناروا از مباحث گوینده‌ی محترم روا داریم. اجمالاً بدان قائلم که جملات بالا بیش از آنکه به «اصلاح» شبیه باشد، رنگ و بوی «انقلاب» دارد یا اگر مسامحتاً از ادبیات انقلابی و نبرد محورانه‌ی بالا در گذریم باید بدین نکته‌ی مهم توجه کنیم که، سیاست در متن و اظهارات جناب دکتر تاجیک، سیاستی به مثابه فن است که کار ویژهای فناورانه دارد. به دیگر سخن، این نگارنده برخلاف دکتر تاجیک بر آن است که راز پویایی یک جریان و نهضت اجتماعی در ایران و ملاک و مناط مانایی آن نه در چسبندگی و تنیدگی آنها به قدرت و ساختارهای حقوقی و عرفی و نه نفوذ در میکروپلتیک سیاست، بلکه به میزان اصالت و حقیقت خود آن جریان و نهضت با هویت اسلامی و ایرانی بازگشت دارد.

اگر سیاست به مثابه فناوری، ملاک عمل برای کشورداری در انقلاب اسلامی باشد، پس جایگاه سیاست مقدس و فرامدرن منبعث از انقلاب اسلامی در زیست بوم ایرانیان چگونه طرح‌بندی می‌شود؟ مگر نه این است که بیان و بنان امام خمینی در طرح انقلاب اسلامی پاسخی به آشوب‌زدگی و بی‌خانمانی انسان مدرن در دنیای متجدد بود؟ پس سیاست به مثابه نبرد و کسب قدرت از نوع نرم و سخت آن تداوم حرکت در همان مفاهیم و متن مدرن می‌باشد. سیاست در هویت اسلامی و ایرانی ماهیت و ادبیاتی مخصوص به خود دارد. برخلاف آنچه که در بالا آمد، سیاست در میراث اسلامی و از منظر مفاحر زعیمی و ادبی اسلام و ایران، نه فنی برای تحصیل و کسب قدرت که مأموریتی در راهبری جامعه به سوی صلاح و رستگاری انسان و زمینهساز عدل و داد طرح‌بندی شده است. سیاست مدرن و سیاست مأمور به فتح خاکریزها و سنگرهای قدرت اکنون تهی از این معانی است، لذا در زمره سیاست اخلاقی نمی‌گنجد و به اخلاق سیاسی معطوف به قدرت و سلطه منجر گردیده است. همان چیزی که جناب دکتر تاجیک به دلیل عدم دقت کافی در متن و مبانی سیاست به مفهوم اسلامی و ایرانی برای آن ایجاد مشروعیت کرده است. سیاست به مثابه‌ی فن از عناصر و مؤلفه‌های گفتمانی قدرت می‌باشد که در این صورت، تبلیغات و فریب نقش برجسته‌ای در تأسیس و تثبیت آن پیدا می‌کند.

چه اینکه، چه بسا سیاست و قدرتی که قبای هژمونیک بر تن دارد اما از قابلیت اعتبار گفتمانی تهی است. اکنون نیز سیاست و قدرت مصطلح در جهان آکنده ازتغلّب و همبسته با تصمیم و تدبیر است. در این صورت پرسش آن است که از چه روی سیاست مدرن به بن‌بست و نهیلیسم منجر گردیده است. به نظر می‌رسد چیزی که سیاست مدرن از آن بی‌بهره می‌باشد و در مانیفست پیشنهادی جناب تاجیک نیز از آن غفلت شده؛ سیاست معطوف به اخلاق، حکمت و عدالت است. موضوعی که انقلاب اسلامی مبشّر آن بوده و اکنون اصولگرایان در پی بسط و تعمیق آن می‌باشند. روی گردانی از ماکروفیزیک قدرت و رجوع به لایه‌های زیرین جامعه‌ی ایرانی، آن هم برای نفوذ و کسب وجاهت برای تمنای قدرت و تصاحب لویاتان ایرانی به ارث رسیده از مدرنیزاسیون عصر پهلوی ، بسته‌ی پیشنهادی حکیمانه‌ای به اردوگاه دوم خرداد نمی‌باشد. چه این که در این صورت این حرف بیش از آن که مانیفست، استراتژی و نقشه‌ای برای راه فرادی ایشان در تعامل با ایرانیان به شمار آید، بازی و تاکتیکی بیش نیست. گو این که بازیهای سیاست فاقد اصالت نزد ایرانیان می‌باشد. بارها گفته شد که تحلیل گفتمانی تحولات اجتماعی و سیاسی ایران ممکن است مسامحتاً مورد اعتنا واقع شود اما به دلیل ذات نسبیّت انگارانه‌ی تحلیل‌های گفتمانی، بازیگران و بازیگردانان سیاست و قدرت گفتمانی در سرزمین مجمع الجزایری پست مدرن، رها و سرگردان خواهند بود. پس باید گفت، وقتی نقطه‌ی عزیمتی با مبانی تئوریک، متضمن ذاتی انسجام یافته در بین نباشد، سیاست حکیمانه‌ای نیز در کار نخواهد بود و همه قوهّ‌ها و امکانات صرف همان ماکروفیزیک قدرت خواهد شد. ولو این که نقطه‌ی عزیمت آن میکروپلیتک و یا همان لایه‌های زیرین سیاست باشد. مگر نه این است که سیاست‌های رسمی دولت موسوم به اصلاحات و سیاستمداران دوم خردادی برای نفوذ در جامعه‌ی ایرانی به تأسیس و تشکیل صدها تشکل به اصطلاح غیر دولتی در لایه‌های زیرین سیاست مبادرت کرده بودند. امّا همه به رأی العین دیدیم که دوم خرداد فرو پاشید و قدرت ما نایی در دل و روح جامعه‌ی ایرانی پیدا نکرد. پس در بیان دکتر تاجیک سیاستی بدیع برای جلوگیری از فروپاشی نظم و انتظام دوم خرداد وجود ندارد و این تاکتیک‌ها در گذشته هم آزموده شد. به نظر می‌رسد اشکال در جای دیگر نهفته است.

مهمترین کاستی در خاستگاه و فلسفه‌ی سیاست دوم خردادی است. چه این که در سیاست به مفهوم تکنولوژی راهبری مردمان، نقشه‌ی راهی وجود ندارد بلکه صراط‌های گوناگون ظهور خواهد یافت. نه طریقتی وجود دارد و نه شریعتی! وقتی نهضتی و یا جنبشی به چنین وضع مبتلا گردد، حاملان و عاملان آن در دنیایی مملو از دال‌های تهی signifiers empty غوطه خواهند خورد. دالهایی شناور که صرفاً میل به قدرت در آنها شعله می‌کشد. در حالی که از منظر اصولگرایان ظرف و مظروف در سیاست مقدس و معطوف به قسط و داد، رابطه‌ی جوهری با یکدیگر خواهند داشت. در سیاست فنّاورانه، قدرت، فرا روایت چنین برداشتی از سیاست است. در حالیکه حکمت و عدل، فراگفتمان سیاست مقدس به شمار می‌آید. به نظر می‌رسد چنانچه دوم خرداد، بخواهد به حرکتی ماندگار در ایران مبدل شود، بازگشت آن از متن مدرن به متن اسلامی و ایرانی الزامی و از ضرورت‌های منطقی و فلسفی است. چه این قدرت هژمونیک بی‌اعتبار، دیر یا زود اعتبار و یا حتّی قابلیت دسترسی خویش را از دست خواهد داد.

به راستی چرا اصلاحات به ضد اصلاحات تبدیل شد و یا در قسم اخیر آن، چرا رفراندوم ادعایی جریان دوم خرداد برای سنجش مقبولیت دولت نهم و شخص رئیس‌جمهور در انتخابات مجلس هشتم به ضد رفراندوم تبدیل گردید؟ پاسخ بدین پرسشها خود نافی قدرت تبیین‌کنندگی پناه بردن به نظریه‌ی صراط‌های گوناگون و مؤید، وجود فراگفتمان‌ها و عناصر ماندگار آن نزد ایرانیان است. این که علاوه بر اعلام نه بزرگ ایرانیان به جریان دوم خرداد، تحولات و متن سیاست اصولگرایان نیز از سوی مردمان ویرایش و منقّح گردیده، خود مؤید آن است که بنیادها و خاستگاه‌های سیاست و قدرت در اسلام و ایران کماکان از حیث معرفت شناختی و نیز فرهنگ عمومی ایرانیان مهذّب بوده و حرکتی فناورانه و تکنولوژیک محسوب نمی‌گردد، چه این که در غیر این صورت همه چیز حتّی بنزین، تورّم و قطع گاز، شیطنت و طمع ترکمنستان در کشاکش سرما و یخبندان، قطعنامه‌های شورای امنیت از سوی طرّاحان، استراتژیست‌ها و مجریان رفراندوم ادّعایی باید به نتایجی دلخواه ایشان منتهی می‌شد، اما دیدیم که چنین نشد!، با این که علی‌الظاهر و با تدارک طراحان سیاست به مثابه فناوری معطوف به پروپاگاندا، همه چیز برای به زیر کشیدن جریان اصولگرایی و نهی بزرگ به رئیس‌جمهور آماده بود اما ملت، صورت و متن قدرت و سیاست تکنولوژیک را با آیین نگارش سنت‌های اسلامی و شیعی ویرایش کرد و به حافظه‌ی تاریخ سپرد.

لذا راقم سطور از نکات گفته شده‌ی جناب دکتر تاجیک همان را بیشتر می‌پسندد که او در قسمت پایانی گفتگو در باب برخی عاملان و حاملان اصلاحات به زبان آورد: «در کشور ما بسیاری مانند لنین وجود دارند اما در قبای اصلاح طلبی هستند. موج اصلاحات را ایجاد نکرده اند اما موج سواران خوبی بوده‌اند و موج اصلاحات را به نفع خود قبضه و مصادره کرده‌اند.»

دوستان! اصرار برای بی بنیاد نشان دادن قدرت و سیاست در ایران و تلاش برای تحصیل آن به مدد تخریب، تفرعن و تذبذب، امر ممدوحی نیست. برون شدن اصلاحات از قبای لنین و افکندن ردای او در دوم خرداد اگر چه امری ضروری است اما نفوذ در میکرو پلتیک ایرانی برای تصاحب لویاتان ایرانی و تکیه بر اریکه‌ی دیوان سالاری هم راه معقولی برای بقای سیاسی به شمار نمیآید. به امواج هم آنگونه که گفتید، دل مبندید که امواج فاقد ریشه‌اند، با موج نمی‌توان به جنگ ساحل آرام رفت. گو این که هر چند موجها، مواج و خشمناک باشند اما کف آلود شدن آن در برخورد با طمأنینه و نجابت ساحل حرف‌های بی‌شماری دارد که فقط اهل حکمت آن را در خواهند یافت.

مجتبی زارعی



همچنین مشاهده کنید