یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

دور از اجتماع خشمگین


دور از اجتماع خشمگین

بشر معاصر حتی با وجود بهره مندی از تازه ترین تکنولوژی ها و امکانات, بیش از گذشته تنهاست و نیاز به ارتباط عاطفی مستقیم و بی شائبه با آدم ها را احساس می کند به تبع آن, این تنهایی روی پرده سینما هم پررنگ تر از همیشه, همچنان جذابیت های زیادی برای مخاطبان سینما دارد و از همین روست که تنهایی مضمونی آشنا و پرطرفدار در سینماست

بشر معاصر حتی با وجود بهره‌مندی از تازه‌ترین تکنولوژی‌ها و امکانات، بیش از گذشته تنهاست و نیاز به ارتباط عاطفی مستقیم و بی‌شائبه با آدم‌ها را احساس می‌کند. به تبع آن، این تنهایی روی پرده سینما هم پررنگ‌‌تر از همیشه، همچنان جذابیت‌های زیادی برای مخاطبان سینما دارد و از همین روست که تنهایی مضمونی آشنا و پرطرفدار در سینماست.

قهرمانان تنهای سینما معمولا جذاب‌ترند. تمرکزی که قصه‌ها روی قهرمانان تنها دارند و احساس همدلی که آنها در تماشاگر برمی‌انگیزند، فرصتی برایشان پدید می‌آورد که ماندگار شوند.

قهرمانان معمولا به دلایل گوناگونی «تنها» می‌شوند. گاه به هر دلیل توسط جامعه اطرافشان طرد می‌شوند، گاه به دلیل وجود ویژگی‌های متفاوت، توسط جامعه درک نمی‌شوند یا جامعه آنها را جدی نمی‌گیرد، گاه به هر دلیل با جامعه سر جنگ دارند و گاه به هر دلیل جامعه با آنها.

گاه به‌دلیل وجود تفاوت یا تعارض در ارزش‌ها و اعتقادات فرد با جامعه این جدایی اتفاق می‌افتد و گاه این جدایی از جامعه به دلیل نبوغ و توانایی‌های متفاوت قهرمان است، گاه برعکس به دلیل عقب‌ماندگی قهرمان یا تصور این عقب‌ماندگی توسط جامعه.

گاه قهرمان به دلیل رذالت‌هایش منفور می‌شود و تنها می‌ماند و گاه خودخواسته از جامعه کناره می‌گیرد. گاهی هم اقتضای ژانر، قهرمان را تنها می‌کند؛ قهرمانان فیلم‌های وسترن معمولا این ویژگی تنهایی را همواره با خود دارند.

هرچه هست، تنهایی قهرمانان سینما دلایل متنوعی دارد و شاید به عدد قهرمان تنهای سینما حالات مختلف بتوان برشمرد.

نمونه‌های قهرمانان تنها در تاریخ سینمای ایران و جهان بسیار است. آنقدر که حتی فهرست کردن نام آنها فرصت و مجالی بسیار می‌طلبد، اما اشاره به برخی از مهم‌ترین نمونه‌های قهرمانان تنها در سینمای ایران خالی از فایده نیست و می‌تواند یادآوری جالب توجهی باشد.

حاج کاظم و عباس «آژانس شیشه‌ای» از مشهورترین شخصیت‌های سینمای ایران هستند. آنها که در موقعیتی سخت گرفتار آمده‌اند، نه تنها توجه و همراهی همفکرانشان را با خود ندارند، بلکه باید نیش و کنایه‌های مردمی را تحمل کنند که به خاطرشان جنگیده‌اند.

وضع موجود، آنها را گیج کرده است؛ آنها برای ارتقای جامعه‌شان به وضعی ایده‌آل به نبرد رفته‌اند و حال آنچه می‌بینند چیز دیگری است. تازه در موضع متهم و بدهکار هم نشانده شده‌اند.

این وضع، عباس و حاج کاظم را در موقعیتی به غایت تنها قرار می‌دهد، این تنهایی جان عباس را می‌گیرد و حاج کاظم را تنهاتر از همیشه می‌کند. تنهایی حاجی در «عروسی خوبان» هم از همین جنس است.

حمید هامون با روح ناآرامش و با نگاه متفاوتش به عشق و با سرگشتگی‌اش به دنبال مراد و با یاس فلسفی که گرفتارش شده، از تنهاترین شخصیت‌های سینمای ماست.

او که توسط هیچ‌کس حتی همسر و رفقا و پزشکش درک نمی‌شود، نماینده کاملی برای انسان امروز است که بی تکیه گاه در دالان‌های تودرتوی زندگی معاصر گرفتار شده و تمام این مسیر را باید تنها طی کند.

حامد «شب یلدا» مردی است که همسرش بی‌مقدمه او را برای همیشه ترک کرده است. همین برای آن‌که او خود را در خانه‌اش حبس کند کافی است.

واگویه‌های تنهایی مردی که عاشق و دلتنگ دختر کوچک خود است که حالا فرسنگ‌ها با او فاصله دارد و دلشکسته بابت نارو خوردن از همسری که مهاجرت و فرار از شرایط موجود را به حفظ موجودیت خانواده‌اش ترجیح داده است. مرور خاطرات گذشته تنهایی حامد را مضاعف کرده است.

قیصر هم یکی دیگر از تنها‌ترین شخصیت‌های سینمای ایران است. او دست از جان و عشقش می‌شوید تا تقاص خون برادر و خواهر و آبروی خانوادگی‌اش را بستاند.

او برای این کار، شخصا دست به کار می‌شود و جان قاتلان را می‌گیرد. قیصر که از لحظه ورودش به قصه تنهاست به‌تنهایی انتقام می‌گیرد و در تنهایی هم می‌میرد.

تنهاترین زن سینمای ما شاید طاهره «به همین سادگی» باشد. او که یک زن خانه‌دار سنتی است، احساس می‌کند از قطار پرسرعت جامعه اطرافش جامانده.

او در برقراری ارتباط با همسر و فرزندانش دچار مشکل شده است. او که معمولا در خانه تنهاست و کمتر فرصت می‌کند با کسی حرف بزند، در نهایت به خاطر حفظ خانواده و فرزندانش، ماندن و تنهایی دائم را به رفتن ترجیح می‌دهد. نمونه دیگر این نوع از تنهایی را در «کاغذ بی‌خط» می‌توان سراغ گرفت.

رضا در «خواب سفید»، شخصیت شیرین‌عقل، اما به‌شدت صاف و صادقی است که برای فرار از تنهایی کشنده‌ای که به آن گرفتار است، خیالپردازی می‌کند و عاشق می‌شود؛ عشق بی آلایش و تر و تمیزی که از فرط پاکی کسی باورش ندارد و معنایش را درک نمی‌کند.

رضا که به معنای مثبت کلمه ساده‌لوح است، به کاهدان می‌زند و دیگر امیدی به نجاتش نیست. از این حیث، تنهایی رضا با موقعیت آقا مجید جوبچی ظروفچی در «سوته‌دلان» و هالو در «آقای هالو» مشابهت‌های آشکاری دارد و با تنهایی غلامرضا در «مادر» هم از یک جنس است.

تنهایی قهرمان اما بیش از همه فیلمسازان ایرانی در آثار مسعود کیمیایی به چشم می‌آید. او که همواره قهرمانانش با ویژگی‌های قهرمانان وسترن قرابت دارند، معمولا تنها می‌آیند و تنها می‌مانند و تنها می‌میرند.

آنها عموما از سوی جامعه اطرافشان مورد آزار قرار می‌گیرند و تنهایی شان معلول علت‌هایی است که خودشان نقشی در پدید آمدنش ندارند. نمونه‌های مشهور این قهرمانان تنها را در قیصر، رضا موتوری، بلوچ، خاک، داش‌آکل، گوزن ها، سلطان و... می‌توان دید.

گاهی هم عشق، آن هم عشق فروخورده، قهرمان را به تنهایی محکوم می‌کند. به سبب عشقی که جامعه پیرامون نمی‌پذیرد، یا قهرمان به کنج عزلت می‌خزد مثل داش‌آکل یا سوگمندانه هجرت می‌کند مثل رگبار.

یکی از جذاب‌ترین قهرمانان تنهای سینمای ما امیرو در «دونده» امیر نادری است. او که می‌خواهد از دل جامعه‌ای مملو از جهل و بدویت به آگاهی دست یابد، برای این آگاهی می‌جنگد و خود را از جامعه اطرافش جدا می‌کند.

اما یکی از قهرمانان تنها و بی‌پناه در سینمای ایران گلرخ کمالی در «سگ‌کشی» است. او در جدال یک‌تنه با هرچه بدی و رذالت برای احقاق حق و نجات همسرش، تن به هر دشواری و خفتی می‌دهد بی‌آن‌که بداند بازیگر و بازیچه یک بازی گسترده و شوم شده که بازیگردان اصلی آن همسر خیانتکار و کلاش خود اوست و او آلت‌دستی بیش نبوده است.

رضا خوشنویس «هزاردستان» در موقعیتی مشابه قرار دارد. او سال‌ها بازیگر ناخواسته یک سناریوی پیچیده و دقیق شده است که خان مظفر طراحی کرده و کسی از چندوچون دقیق آن خبر ندارد.

رضا خوشنویس قلندری است در میانه این بازی مرموز که همیشه تنهاست و در پایان هم با تمام شدن تاریخ مصرفش به قتل می‌رسد.

در «باشو غریبه کوچک»، تفاوت فرهنگ و زبان و مرگ تمام خانواده بر اثر جنگ، از باشو انسانی تنها و محتاج محبت می‌سازد که سرانجام به همزبانی با نایی می‌رسد و طعم محبت مادری را می‌چشد.

مشد حسن در «گاو» که تنها با گاوش ارتباط برقرار می‌کند و در جامعه‌ای همیشه در معرض تهدید، به او تکیه کرده و وابسته شده، با مردن گاو، خود را به غایت تنها و بی‌کس احساس می‌کند و سر به جنون می‌زند.

تقی پستچی در «پستچی» به دلیل سترون بودن دیده نمی‌شود و مورد خیانت قرار می‌گیرد. لیلا هم در «لیلا» سترون است و قربانی ناتوانی‌اش در به دنیا آوردن یک نوزاد و چون به کلی از سوی اطرافیانش درک نمی‌شود، در اقدامی خودخواسته، همه عشق و احساساتش را قربانی این ناتوانی می‌کند و خود کنج انزوا می‌گزیند.

به این فهرست می‌شود رضا در «کیمیا»، نوبر کردانی، رسول رحمانی و کبوتر در «روسری آبی»، فروغ کیا در «بانوی اردیبهشت»، حاجی در «حاجی واشنگتن»، ترانه در «من ترانه پانزده سال دارم»، آدینه در «آینه‌های روبه‌رو»، ننه گیلانه در «گیلانه»، نرگس و آفاق در «نرگس»، فرشته در «دوزن»، نسیم در «بای‌سیکل‌ران»، اکبر در «هنرپیشه»، حسین سبزیان در «کلوزآپ»، دکتر سپیدبخت و پدرش و پسرش در «خانه‌ای روی آب»، الی در «درباره الی»، مژده و سیمین در «چهارشنبه‌سوری»، فیروزه در «شهرزیبا»، سرهنگ در «آرامش در حضور دیگران»، زایر ممد در «تنگسیر» و ده‌ها شخصیت دیگر در سینمای ایران را اضافه کرد.

کیوان کثیریان

منتقد سینما