یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

کلاه مخملی با پستچی به سینما بر می گردد


کلاه مخملی با پستچی به سینما بر می گردد

نگاهی به فیلم پستچی سه بار در نمی زند

با خواندن گزیده های ازجلسه نمایش و نقد و بررسی فیلم "پستچی سه بار در نمی زند" آقای حسن فتحی برآن شدم تا مطالبی چند در این مورد را به رشته تحریر در آورم.

اولا از این که ایشان و همه دست اندرکاران این فیلم جرات نموده در فضای کنونی و رکود سینمای ایران فیلمسازی کنند به خودی خود جای تشکر و قدردانی دارد. هر اثر هنری که به عرصه ظهور برسد حامل پیام و دارای محاسن و معایبی است. نقد این هردو می تواند پیام دهنده و پیام گیرنده را در جهت گزینشهای بهتر یاری نماید.

"پستچی سه بار در نمی زند" به لحاظ ساختاری با یک ایده خوب سعی دارد سه زمان یعنی اواخر دوره قاجار، فرار احمدشاه و شروع دوره پهلوی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و زمان حال را با هم پیوند بزند و به همین دلیل یک خانه سه طبقه را مکانی برای ادغام زمانها در نظر گرفته است. علاوه بر وحدت مکان، رفت و آمد پسربچه ای از طبقه سوم (دوران قجری) به طبقات دیگر به دنبال تیله اش این زمانها را به هم متصل می کند.فیلم نیز به طور موازی، حوادث این سه طبقه را دنبال می کند. میزانسنهای مربوط به این سه طبقه فضاهای این دورهها را به طور نسبی قابل باور می نماید.

بازی خوب هنرپیشگان نیز مکمل دیگری برای پذیرش عوامل ساختاری فیلم است. بقیه عناصر فنی مانند کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و تدوین نیز به جای خود کاری قابل قبول است. اگرچه اقتباسهایی از دیگر فیلمها انجام گرفته است که معمولا رایج و عرف سینما است. اما قسمت اعظم مقبولیت یک فیلم مربوط به موضوع، گفتمان درون فیلم و نتایج حاصل از آن است.

فتحی می گوید: "همه حالات ما تحت الشعاع تجربیات تاریخی نیاکان ماست. فیلم "پستچی..." برای من بازگوکننده یک کابوس تاریخی است که می تواند در خوابهای ما منعکس شود." علاقه آقای فتحی به تاریخ و فرهنگ و زبان ایرانی کاملا محسوس است. اما این علاقه به کدام بخش از تاریخ، اجتماع، زبان و فرهنگ بازمی گردد؟ آیا اشرافیت مبتذل، لمپنها، جاهلها و لاتها و کافی شاپ روهای امروزی آن هم با آن ادبیات چه اندازه از فرهنگ، زبان و تاریخ ما را می سازند؟ برای من جای سوال است چرا آقای فتحی سیاست بازسازی جاهلان و لاتهای صداوسیما را به عرصه سینما می کشاند؟ آیا نمایش این همه فیلم از کلاه مخملیها، لمپنها و لاتهای جوانمرد در آن رسانه کافی نیست؟ موضوع مطرح در فیلم چیست؟ وقایع مشروطه یا کودتای ۲۸ مرداد یا همان بازسازی جاهلان؟ البته ناگفته نماند چهره این کلاه مخملی آقای فتحی نسبت به بقیه تیپهای سریال های تلویزیونی ایشان کمی به واقعیت نزدیکتر شده است. در اینجا خیانت و خباثت ابرام غیرت به خاستگاه اصلیش یعنی شعبان بی مخ شباهت بیشتری پیدا می کند. اما هنوز هم خوش زبانی ها، قسمتهای نشاط آور، ریتمیک و جذاب فیلم متعلق به اوست.

فتحی می گوید: "دیالوگهای طبقه دوم و سوم از منظری شاید حاصل ۲۰ سال پژوهش من در حوزه مثلها و داستان ایرانی است، بنابراین اگر جذابیتی در این نوع نوشته دیده می شود مرهون ۸۰ سال داستان نویسی ایرانی است." آیا زبان و فرهنگ و ادبیات ۸۰ ساله ای که آقای فتحی ادعا می کند پشتوانه درون فیلم است همین ادبیات سخیف قجری و جاهلان کلاه مخملی عصر پهلوی است؟ آیا مرحوم علی حاتمی "سلطان صاحبقران" و "هزاردستان" را با همین ادبیات هشتادساله نساخته است؟ این حق آقای فتحی است که ادبیاتی را که دوست دارد دیالوگ اصلی فیلم قرار دهد اما آیا این ادبیات، ادبیات غالب جامعه است؟ آیا واقعا ایشان علاقه دارند چنین ادبیاتی بین مردم رایج شود؟ البته چنین امری به علت دوری از فرهنگ امروز ایران بسیار بعید به نظر می رسد.

فتحی همچنین می گوید: "زمانی که زن به عنوان نیمی از جامعه ما از حقوقی برابر برخوردار نیست، ناگزیر است به خدعه و فریب کاری پناه ببرد و تاسف انگیز که گاه این فریب کاریها را می بینیم. اما منشا آن را که نبود حقوق برابر است، نادیده می گیریم." به نظر می رسد هدف آقای فتحی از این گفته طرفداری از حقوق زن ایرانی در این فیلم است. اگر فرض را بر چنین مطلبی قرار دهیم ، مصداقهای زن فیلم و اعمال آنها توهینی آشکار به زنان صبور، فداکار و پاکدامن ایرانی است. اما تصور من بر این است که گنجاندن حوادث عشقهای نافرجام زنهای داستان برای ایجاد فضای رومانتیک و کشش بیشتر فیلم است. بنابراین نباید این موضوع تکراری را به عنوان دفاع از حقوق زنان مطرح کرد.

در انتها یادآور می شوم یکی از مهم ترین نکات فیلم خوب نتیجه ای است که معمولا در پایان فیلم بیننده را راضی می کند و برعکس اگر نتیجه مشخصی از فیلم گرفته نشود بقیه نقاط قوت نیز کم رنگ می شوند. اکنون به "پستچی سه بار در نمی زند" بر می گردیم و ملاحظه می کنیم یک نمای مشابه، ابتدا و انتهای فیلم را همسان می کند (سه تیله ای که روی تابی که در حال حرکت است) آیا منظور آقای فتحی از این همانندسازی نوعی تسلسل، تکرار تاریخی و تداوم حوادث و ظلمهای نمایش داده در فیلم است؟ هنگام خروج مرد و زن جوان از مهلکه زن عکس مرد را پیش خود نگه می دارد (مانند دو زن دیگر که تنها عکسی از مردان مورد علاقه خود را به همراه دارند) آیا این بدان معناست که در همچنان بر همان پاشنه می چرخد؟ اگر چنین است به چه دلیل ناپدری زن جوان که همان ابرام غیرت و کلاه مخملی عصر پهلوی است از هر دو زمان حذف می شوند اما پسرک (عصر قجری) زنده می ماند بدان امید که مادرش از آن حادثه بی هیچ علت موجهی جان سالم به در ببرد. این چندگانگی بی منطق چگونه قابل توجیه است؟

نویسنده : زهره نبی زاده