یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
رضا عطاران چگونه خودش را نشان داد
باور کنید یا نه به آن آسانی که من و شما فکر میکنیم نیست؛ یعنی اصلا آسان نیست. خیلی هم سخت است. درخشیدن، مطرح شدن، ستاره بودن، محبوبیت، پرطرفدار بودن یا هر چیزی که شما اسمش را میگذارید یک شبه و یک روزه اتفاق نمیافتد. به قول آن دیالوگ معروف فیلم «شب یلدا»:« همه چی برمیگرده به قبل، قبل و قبل ترش.» قبل و قبل و قبلتر از آن روزی که ستارهای برای اولین بار دیده میشود.
● تو کوچه تئاتر اجرا میکردم
بچه خانوادهای ۶ نفره بودم. ۴ برادر و خواهر. این خانواده ربطی به هنر نداشت، اما از سال ۵۸ ، ۵۹ کار هنر را شروع کردم، در حالیکه سنی هم نداشتم. در کوچه بچهها را جمع میکردم و نمایش اجرا میکردم. همیشه هم اجراها مربوط به زمانی بود که پدرم نبود. او موافق کار من نیست. پدر من کارمند دفتر ترمینال اتوبوسرانی بود و هنوز هم علاقهای به کار من ندارد. یک بار پدرم وسط یک اجرای خانگی سر رسید و همه میهمانان را ریخت بیرون! سالها بعد کار تئاتر را در کنار مرحوم حسن حامد در مشهد شروع کردم. بعد از آن برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به تهران آمدم و با مجموعه طنز تلویزیونی «پرواز ۵۷» دیده شدم.
● چه جوری با مهران مدیری آشنا شدم
در کارهای نمایشی که انجام میدادیم، در عین حال که همهچیز جدی بود، خودم احساس میکردم که تماشاچی با ناخودآگاه من که به طنز میزد، بیشتر همراه است. مثلا ۲ نمایش کار کردم با دکتر قطبالدین صادقی؛ نمایشهای هملت و سیمرغ. من و آقای حسن خلیلیفر نقش دوستان هملت را داشتیم. یادم هست با وجود اینکه نقش جدی بود، تماشاچی میخندید. در سیمرغ هم من یکی از ۳۰ مرغ بودم که باز هم همین اتفاق میافتاد. در نمایش هملت مهران مدیری هم نقش لاهرتیس، برادر اوفیلیا را بازی میکرد. با هم همان جا آشنا شدیم. دو، سه سال بعد از این، هسته اولیه گروه ساعت خوش در نوروز ۷۲ شکل گرفت که شامل مرحوم داوود اسدی، ارژنگ امیرفضلی و مهران مدیری بود که بعد قرار شد « ساعت خوش» را با بازیگران بیشتری کار کنند. در مرحله اول از ۷۰ نفر تست گرفتند که من در آن حاضر نبودم، اما مدیری بعدا یادش آمده بود و با من تماس گرفت و من هم به گروه ملحق شدم. سعید آقاخانی هم از بچههایی بود که در هملت کار کرد. یوسف صیادی هم در سیمرغ حضور داشت و از همین طریق برنامه ساعتخوش ساخته شد.
● وقتی در اوج ممنوعالکار شدم
«ساعت خوش» روی روند کاری من تاثیر زیادی داشته. فکر کن ما اواخر کار «ساعت خوش» که بودیم، فیلمسازان بزرگی مثل آقای بیضایی، آقای مهرجویی، آقای افخمی و... که حالا همه را دقیق یادم نیست آمدند و با ما برای کارهای سینمایی صحبت کردند. هر کدام از ما قرار بود با یکی از این بزرگان کار کنیم. یعنی صحبتها شد و بازیگران هم انتخاب شدند. مثلا رضا شفیعی جم قرار شد در فیلم آقای بیضایی به نام «چه کسی رئیس را کشت» نقش اصلی باشد. واقعا در اوج بودیم و احساس می کردیم حالا در قله موفقیت هستیم و دیگر همه چیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است. در آن شرایط رؤیایی یک دفعه به ما اطلاع دادند که ممنوعالکار هستیم. آن فیلمها هم ساخته نشدند. علاوه بر آن خود ما هم که دیگر نمیتوانستیم کار کنیم. بعضیها مثل مهران مدیری و ارژنگ امیرفضلی ممنوعالکاریشان تا ۳ سال طول کشید. من تا یک سال و نیم ممنوعالکار بودم و تمام شد. منتها بعدا قرار شد که دیگر هیچ وقت بیشتر از ۲ یا ۳ نفرمان در یک کار نباشیم. هیچ وقت هم هیچ کس دلیل آن را نگفت.
● عقب زامیاد موادغذایی میفروختیم
در آن دوره بیکاری خیلی با بچه ها در ارتباط نبودم. برای اینکه تا ممنوعالکار شدیم زمان برای ازدواج پیدا کردم و ۳،۲ هفته بعد از ممنوعالکاریام ازدواج کردم. بعد دیگر پیگیر ماجرای تامین نان و امرار معاش شدم. بالاخره باید یک جوری زندگی را میگذراندیم. خلاصه با آقایی دفتر پخش موادغذایی زدیم. ما یک وانت داشتیم که با آن به سوپرمارکتها میرفتیم و میپرسیدیم که چه چیزهایی نیاز دارند و میگفتیم که ما مثلا میتوانیم مربا، چیپس، پفک و... را برایتان بیاوریم. یک زامیاد از این آبیها داشتیم. البته رضا عطاران بودنم خیلی کمک میکرد اصلا آن آقا هم به همین دلیل با من شریک شده بود که استفاده کند. کاری بود که اصلا حسی با آن برقرار نمیکردم و برایم وحشتناک سخت بود. صبح که از خواب بیدار میشدم، دوست داشتم دوباره تا شب بخوابم ولی سر کار نروم. اصلا با آن ارتباط برقرار نکرده بودم تا اینکه خودشان یک دفعه زنگ زدند و گفتند دیگر میتوانید سر کارتان بازگردید. من هم فوری وارد کار شدم. نخستین کارم هم فیلم «کلید ازدواج» بود. این دوره بیکاری باعث شد وقتی که کار پیش آمد، خیلی سعی کردم هرطوری شده با چنگ و دندان در این کار بمانم و کار کنم.
● داخل یک دستشویی یک متری هم میتوانم خوشبخت باشم
من هرچه پیش آید، خوش آید را دوست دارم برای اینکه ممکن است در زندگی هر کسی هرچیزی پیش بیاید و در هر شرایطی خوب زندگی کردن را دوست دارم. قبلا مثالی میزدم، الان چند سال است دیگر نمیگویم چون میگویند تو در همه کارهایت از توالت استفاده میکنی. ولی مثالم این بود اگر یک روز به من بگویند تو به اجبار باید در این یک ونیم در دو متر دستشویی زندگی کنی، سعی میکنم همان جا خوشبخت باشم. یعنی سعیام را میکنم. بالاخره میشود. روز اول کمی سخت میگذرد. روز دوم میگویی بگذار یک جوری سر خودم را گرم کنم و... بالاخره میگذرانی.
● تقدیر بیتقصیر نیست
مراقبت یکی از مهمترین نکات برای موفقیت است، اما من خیلیها را میشناسم که بیشتر مراقبت میکنند، کتابهای بیشتری میخوانند و... ولی اتفاقات خوبی برایشان نمیافتد. علت این موضوع را نمیدانم اما برای بعضیها اتفاقات خوبی میافتد و برای عدهای هم نه. مثلا خود من داشتم زندگیام را میکردم که یکدفعه ساعت خوش پیش آمد و ما رفتیم جلو.
● هیچوقت از پا نمیافتم
بازیگری تنها راهی است که میتوانم از آن راحت زندگی کنم و بهترین راهی است که میتوانم به زندگی زیاد فکر نکنم. بنابراین اگر یکی، ۲ کار نهچندان خوب بین کارهایم اتفاق افتاد، نباید همهچیز را کنار بگذارم و افسرده بشوم. باید به دنبال راه فرار باشم و آن را جبران کنم. در این مورد نمیتوانم زیاد توضیح بدهم چون احتیاج به صراحتی دارد که الان همراهم نیست.
● این جوری بازی میکنم
خیلی از نقشهایی که بازی میکنم به شخصیت خودم نزدیک است ، به دلیل آن جنس بازی است که من به آن علاقه دارم. از اول هم که کار کردم، دوست داشتم اینطوری کار کنم. بازیگرانی هم که برای من کار کردند، اگر دقت کرده باشید در کارهای من خیلی بیشتر به خودشان نزدیک هستند و خیلی معمولیتر، راحتتر و دلچسبتر بازی میکنند. من این نوع بازی را هم از آنها میخواهم و هم کاری میکنم که این اتفاق بیفتد. یعنی اگر قرار است نقش آدم کلاش را بازی کنم که مثلا در فیلم «ترش و شیرین» داشتیم، آن را رضا عطارانی بازی میکنم که کلاش باشد. اگر قرار باشد نقش قاتل را بازی کنم، رضا عطارانی را بازی میکنم که قاتل است، اگر در نقش دزد باشد، رضا عطارانی که دزد شده و... و همین مسئله باعث میشود خیلی از وجود و حس خودم برای نقشها و بازیهایم مایه بگذارم. من برای بازیهایم از راحتیای که همه آدمها دارند، میگذرم. هیچکس در زندگی واقعی چیزی را نمایش نمیدهد. یعنی اگر قرار است اخم کند مثل آن چیزهایی که ما در اصول نمایش داریم، اخم نمیکند و مثلا چین به ابرو نمیاندازد، سر را پایین بیاورد، نگاه تیز بکند و از آن چیزهایی که به عنوان شاخص و میمیک صورت در نمایش به کار می رود، استفاده نمیکند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست