سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
خرداد ۶۰ اعلام مواضع به جای مشورت
ـ گفتوگو با غلامحسین نادی نجفآبادی
غلامحسین نادی نجفآبادی ۲۹ اسفند ۱۳۲۸ در نجفآباد به دنیا آمد. از آنجا كه تنها فرزند ذكور خانواده بود؛ مادر ایشان نذر كرده بود اگر فرزند، پسر بود او را طلبه و روحانی كنند. درنتیجه ایشان تا كلاس پنجم درس خواند و بعد به مدرسه مرحوم حاج شیخ ابراهیم ریاضی رفت. در آنجا با شهید محمد منتظری آشنا شد. نادی او را وسیله هدایت خود میداند. پس از گذراندن یك سال در حوزه علمیه نجفآباد در سال ۱۳۴۴؛ به مدرسه حقانی با مدیریت مرحوم شیخزاده و سپس شهید قدوسی رفت و در آنجا تا سال ۱۳۴۸ به تحصیل پرداخت. در این سال بود كه به مدرسه فیضیه قم و همزمان مدرسه خان كه زیر نظر آیتالله بروجردی بود رفت. وی برای گسترش فعالیت، اواخر سال ۱۳۴۹ به نجفآباد رفت و آموزشهای مدرسه را همراه با عدهای از طلاب برنامهای كرد و آموزش مسائل سیاسی را نیز در این برنامهریزی گنجاند. در پی این فعالیتها، پس از یكسال دولت آنجا را بست. از آنجا كه ساواك دفاعیات مهدی رضایی را در مدرسه یافته بود به ایشان حساس شد و تصور كرد كه وابسته به طیف و گروهی باشد و او را تحت تعقیب قرار داد. نادی، چهارماه در شهرهای مختلف متواری بود. سپس به قم بازگشت و ساواك او را در فروردین سال ۱۳۵۲ دستگیر كرد كه بیش از ۹ ماه زندان بود؛ ابتدا به زندان قم و بعد كمیته مشترك ضدخرابكاری تهران فرستاده شد. درنهایت؛ به شش ماه حبس محكوم شد. پس از آزادی به قم رفت. در آنجا بعضی از كسبه و دانشآموزان را دستگیر نمودند و از آنها اعلامیه و... گرفتند (نیمه دوم سال ۱۳۵۳). در پی این دستگیریها ساواك به سراغ نادی رفت؛ چرا كه با سابقه بود و او را دستگیر و به دو سال حبس محكوم كردند. نادی در سال ۱۳۵۶ جزء اولین گروههای آزادشده از زندان بود و در جریان پیروزی انقلاب با آقایان سعیدیان، صلواتی، حاج حسن ابراهیمی و واحدی ارتباط برقرار كرد و زمانیكه انقلاب شد در شورای كمیته شهرستانها و دفاع شهری جزء شش نفر شورای نجفآباد بود.
بهدنبال وقوع جنگ تحمیلی در شهریور ۱۳۵۹ به همراه ۴۰۰ نفر نیرو جهت دفاع از میهن اسلامی از نجفآباد به آبادان رفت. در غیاب او شهید قدوسی ـ دادستان كل انقلاب ـ طی حكم به دادستان اصفهان، نادی را بهعنوان قاضی شهر اصفهان شعبه ۲ انقلاب انتخاب كردند. وقتی حكم قضاوت را در منزل آیتالله منتظری به وی نشان دادند ایشان گفته بود: «حالا درگیر جنگ هستیم.» آیتالله منتظری به ایشان میگوید؛ اصفهان جبههای دیگر از جنگ است. در این مقام بود كه مسئولیت زندانیانی را كه در ارتباط با انقلاب دستگیر شدند بهعهده داشت. پس از شهادت محمد منتظری در انفجار حزبجمهوری اسلامی در هفت تیر ۱۳۶۰ ایشان از نجفآباد بهعنوان نماینده مجلس شورای اسلامی بهجای محمد منتظری انتخاب شد. دور اول و دوم عضو كمیسیون برنامه و بودجه بود. افزونبر آن، در كمیسیون مشترك جنگ و دفاع و نیز در بخش تخصیص ارز شركت داشت. وی پیش از سال ۱۳۷۶ به همراه عدهای از همفكران، حزب وفاق را تأسیس نمود و اكنون به بحث و درس خارج اشتغال دارد.
● در ایران، دانش راهبردی یا دانش استراتژیك، دانش ضعیفی است. قصد نشریه تقویت این دانش است؛ در این رابطه كارهایی انجام دادهایم؛ یكی از آنها ریشهیابی خشونتهای پس از انقلاب بوده است با این هدف كه بررسی كنیم و بفهمیم آیا میشود كاری انجام داد كه از تكرار اینگونه وقایع جلوگیری شود و گفتمان جای خشونت را بگیرد؟ در این راستا، دو ویژهنامه درباره كردستان یعنی خشونتهای اوایل انقلاب، حادثه كوی دانشگاه (۱۸ تیر۱۳۷۸) و سلسله گفتوگوهای ۳۰ خرداد ۶۰، كه فاجعه و نوعی شبهجنگ داخلی بود و هنوز عوارض آن ادامه دارد، را انجام دادیم. هدف ما این است كه یك مقطع از تاریخ ایران را برش زده و به لحاظ علمی بهخوبی بررسی نماییم، مثل مثنوی كه هركسی از منظر خودش دیدهها و شنیدههایش را بگوید تا نسل حاضر و آینده براساس اطلاعات واقعی قضاوت كنند. هدف ما از ریشهیابی، مقصرتراشی نیست، گرچه ممكن است تفسیر واقعی را پیدا كنیم، ولی بهدنبال مقصرتراشی نیستیم. آیا این واقعه ارادی بود و قابل پیشگیری و یا جبری؟ علت اینكه شما را برای این گفتوگو انتخاب كردیم این است كه، در جریان پیش و پس از انقلاب در مبارزات بودید، در مجلس شورای اسلامی اول و دوم نماینده بودید و در برنامهریزیها شركت داشتید. در كنار امام خمینی(ره)، آیتالله منتظری و شهید محمد منتظری فعال بودید، بنابراین ممكن است از منظر خودتان تحلیل جامعی را برای خوانندگان نشریه ارائه دهید؟
▪ بسم الله الرحمن الرحیم ـ با تشكر از گردانندگان نشریه در به راه انداختن مجموعه علمی، كاربردی و روشنگر این زمان و تاریخ. نیاز است اینگونه نشریات در سطحی وسیع و گسترده، در كشور پخش شده و روی آنها سرمایهگذاری شود. آزادگی و دموكراسی باید به نحوی باشد كه همه به راحتی حرف و سخنشان را بگویند و هركس كه هر نظری دارد با بیانكردن به نتیجه برساند نه با زور و اسلحه. اما درباره بحث ۳۰ خرداد ۶۰ و آن حادثهای كه رخ داد، باید كمی به عقب برگردیم و تحلیلی از گذشته داشته باشیم، بخصوص از دورانی كه عدهای در زندانهای رژیم شاه درگیر بسیاری از مسائل بودند. احساس من این است كه در ایران در شرایطی كه همه قشرها اعم از فرهنگی، روحانیت، دانشجو و كسبه هنگامی كه در سختی و فشار، در مقابل دشمن مشترك و نیرویی كه فشار را بر آنها وارد كرده است میافتند، متحد میشوند كه این اتفاق پیش از انقلاب رخ داد. شاه و دارودستهاش این فشارها را از سال ۱۳۳۲ شروع كردند و در خرداد ۴۲ شدت گرفت و از سال ۵۰ به بعد به اوج رسید و درنتیجه دربار با پشتوانه امریكا به قشر روشنفكر و دانشگاهی فشار زیادی وارد آورد تا آنها نتوانند صاحب اختیار و یا احیاناً آزاد باشند. در بستر این فشارها، مبانی دینی هم زیر سؤال رفت، درنتیجه روحانیت را نیز نسبت به حاكمیت حساس كرد. دو قشر روحانی و دانشگاهی زیر فشار بودند، براساس فهم، درك و آگاهی كه داشتند، این دو قشر در معرض خطر فزایندهای قرار گرفتند.
● البته انجمنهای اسلامی دانشگاهها هم انگیزه دینی داشتند؟
▪ بله، نمیخواهم بگویم انگیزه بسیج دانشجویان، دین نبود، بلكه دین هم بخشی از عوامل و انگیزههای آنها بود، مسلماً جنبههای دیگری هم داشت. مسئله اصلی رهایی این قشرها از یوغ استبداد حاكم بر ایران بود كه از یكسو به وسیله امریكا و بویژه انگلیس پشتیبانی میشد و از سوی دیگر این استبداد، روحانیت را هم تحریك میكرد ازجمله ورود اسراییل به ایران و حمایت از دربار و استبداد بود. اینها عواملی بود كه باعث تحریك و مقابله اقشار فهیم و آگاه جامعه در برابر حاكمیت میشد. مسئله اصلی این بود كه برای رهایی از استبداد چه باید كرد؟
در گذشته مردم ایران حزبتوده و قدرت آن را دیده بودند و میدانستند كه آنها عملكرد خوبی در دولت دكترمصدق نداشتند و به هر دلیلی باعث شكست آن شدند. از آنجا كه حزبتوده ماركسیسم بود، ولی شوروی و چین به نحوی تحت نفوذ سرمایهداری و امپریالیسم امریكا بودند و نتوانستند به ملت ما كمكی بكنند. به خاطر سوابق حزبتوده، گروههای چپ و گروه فداییان خلق حساب خود را از حزبتوده جدا و مبارزه مسلحانه را شروع كردند. من نمیخواهم وارد این مبحث شوم، اما این گروهها میخواستند با استبداد مبارزه كنند. گروه دیگر نیز مجاهدین خلق بود كه آنها هم دست به اسلحه بردند و چون منتسب به مذهب بودند و ایران هم كشور اسلامی ـ مذهبی بود زمینه برای رشد آن گروه، فوقالعاده مساعد شده، بدین لحاظ، ویژگی این نیرو با فداییان خلق متفاوت بود. مجاهدین خلق به سرعت مورد پشتیبانی قرار گرفتند، بخصوص اینكه روحانیت آگاه نیز آنها را پشتیبانی مالی میكردند. یا حتی در جریان مبارزه هم حضور داشتند و به آنها سمپاتی نشان میدادند. اما از سال ۱۳۵۴ به بعد؛ كه تغییر ایدئولوژی در بین مجاهدین خلق بهوجود آمد، افكارعمومی بخصوص روحانیت و مذهبیها نسبت به مجاهدین خلق به شدت حساس و موجب برخورد شد. پدیدهای كه در تاریخ احزاب ایران باید به آن توجه كرد این است كه وقتی كسی با مجموعهای مانند مجاهدین كار میكند، متأسفانه سازماندهی بهگونهای است كه وقتی در رأس آن گروه، یك یا چند نفر به تصمیمی میرسند؛ حتی مسئله مهمی چون تغییر ایدئولوژی، روی تمام سطوح پایینی سازمان اثر میگذارد. برای نمونه؛ در همین حادثه وحید افراخته، تقی شهرام، بهرام آرام و...در خارج از زندان بودند و تغییر ایدئولوژی دادند و این در شرایطی بود كه رهبران مجاهدین یا اعدام شدند و یا عمدتاً داخل زندان بودند، اما موج تشكیلاتی تغییر ایدئولوژی به تمام زندانها سرایت كرده بود. پیش از انقلاب كه من در زندان اصفهان بودم، در آنجا هم نیروهایی كه سمپات مجاهدین بودند، تحتتأثیر تشكیلاتی قرار گرفته بودند و با همه رفاقت و دوستی كه با آنها داشتیم، اثر نمیبخشید و آنچه كه در بیرون میگذشت و در حال گذر بود، اثرات آن در بین بچههای زندان بیشتر احساس میشد. حتی فداییان خلق نیز كه ماركسیست بودند در سیر مبارزه با استبداد سعی نمیكردند مذهبیها را با اعمال فشار به خود جذب كنند یا به آنها جزوههایی بدهند كه نفی الوهیت خداوند در آن باشد. ما این مسائل را در زندان اصفهان به خوبی مشاهده كردیم. با وجود اینكه اصفهان شهری مذهبی بود، اما بچههای مذهبی كه در زندان بودند اغلب از بنیههای قوی مذهبی برخوردار نبودند، معمولاً رسالهای خوانده بودند و یا كتاب «حكومت اسلامی» مرحوم امام را پخش كرده بودند و.... در زندان گروههای چپ نیز بودند كه معمولاً مطالعاتشان هم بیشتر بود و هم جهتگیری داشت و آنها كتابهایی را وارد زندان كرده بودند كه محتوای ماركسیستی داشت و اثر زیادی هم روی بچهها میگذاشت. برخی از دوستان كه بهدنبال پخش اعلامیه و رساله امام به زندان آمده بودند، تغییر ایدئولوژی دادند و این مسئله اثر بدی روی روابط بین نیروهای مذهبی و غیر مذهبی گذاشت. جریان تغییر ایدئولوژی مجاهدین در سال ۵۴ اثر بدتری گذاشت و دعوا و درگیری را فوقالعاده تشدید كرد. مسئلهای كه میخواهم بگویم این است كه چه آن نیروهایی كه سمپات و وابسته به گروههای چپ یا وابسته به جناح مذهبی بودند از آگاهی و هوشیاری بالایی برخوردار نبودند این مسئله را بفهمند كه هر دو جریان زیر فشار حاكمیت استبدادی وابسته هستند. باید اول این مسئله را تشخیص میدادند و بعد به مسائل ایدئولوژی و فكری میپرداختند.
● یعنی آنها اولویتبندی را درست تشخیص ندادند؟
▪ بله، به همین دلیل از همان ابتدا اختلاف و درگیری شروع شد و این درگیریها محدود به زندان نبود، بلكه به خارج از زندان نیر سرایت كرد و افراد در خارج از زندان نیز به شدت موضعگیری كردند.
● در زندان اصفهان موضعگیریها جنبه تشكیلاتی داشت یا استراتژیك یا ایدئولوژیك؟ برای نمونه؛ ترور صمدیه و قتل مجید شریفواقفی رخ داده بود و عدهای به این مسئله اعتراض داشتند و قبول نداشتند. عدهای میگفتند چرا تشكیلات غیردموكراتیك بوده و ماركسیست شدند و سر بچه مذهبیها كلاه رفت. گروهی هم به لحاظ ایدئولوژیك از ماركسیستشدن خوشحال بودند، كدامیك از این وجوه چشمگیرتر بود.
▪ از آنجا كه ما روحانی و مذهبی بودیم، بنابراین موضع هم داشتیم، یعنی به هر دلیل بر روی مذهب پایداری میكردیم كه باید حفظ شود، مذهبی كه عامل حركت، تحول و دگرگونی چه در برخورد ما و چه در بسیاری از طلبهها و نیروهایی كه خارج از این صنف بودند، بود. همه آنهایی كه به مساجد، حوزه علمیه، منابر و... میآمدند میگفتند اگر مذهب ضربه بخورد، كل حركت مبارزه و انقلاب ضربه میخورد. بدین جهت ما به این مسئله حساسیت نشان میدادیم. در زندان بحثهای تحلیلی و تفسیری را با بسیاری از زندانیها ـ چه مذهبی و چه غیرمذهبی ـ شروع كردیم، در درس ما همه شركت میكردند و همه هم هر اعتراض، اشكال یا هر بحثی كه داشتند مطرح میكردند. جلسات سیاسی هم گذاشته میشد. وقتی به هواخوری میرفتیم، پتو میانداختیم و دور هم مینشستیم و اخبار و گزارشها و مسائل مختلف را تحلیل میكردیم. برخی از ماركسیستها تحلیلهای مذهبی ما را قبول نداشتند و میگفتند تحلیل شما ریشه مذهبی ندارد و مثلاً تحلیلهایتان سوسیالیستی است. منظورم این است كه آنها خودشان به جایی رسیده بودند كه حرفی برای گفتن نداشتند. ما مذهب واقعی را تعریف میكردیم، اما آنها مسائلی (آموزشهای گذشته) در ذهنشان بود. برخی به شدت تحتتأثیر قرار میگرفتند و حتی تعدادی از آنها با من صحبت كردند و مذهبی شدند. برای نمونه؛ آنها در ماه رمضان روزه نمیگرفتند. گفتیم چرا این كار را میكنید؟ میگفتند ضعف میكنیم. گفتیم ما حاضر هستیم در ماه رمضان با شما والیبال بازی كنیم و این كار را كردیم و بردیم و برخی آنها به این دلیل مذهبی شدند. به همین سادگی كه آنها به ماركسیست گرایش پیدا كرده بودند با تغییر و تحولی كه پیدا میشد به این سمت گرایش پیدا میكردند. منظور من این است كه افراد جامعه ما از دیدگاه علمی عمیقی برخوردار نبودند كه بر آن پایه و اساس تفكرات خود سازماندهی كنند، بلكه بیشتر احساسی بودند و این احساسیبودن تا سطوح بالاتر اثر داشت. برای نمونه، احساس خیلی از بزرگان ما پیش از فوت حاجآقا مصطفی خمینی و شروع درگیریها این بود كه كاری انجام نمیشود و دچار یأس شده بودند، اما پس از رحلت حاجآقا مصطفی باوجود مقاومتها و درگیرهای زیاد، مراسم ایشان برگزار شد و شور و امیدی در دل بزرگان ما ایجاد شد كه این درگیریها سرآغازی بود برای تحولات بعدی در داخل ایران. از این زمان بود كه مرحوم امام نیز اطلاعیه و اعلامیه دادند. استنباط من این است كه وقتی شرایط و زمینه مساعد میشود، انسانها در هر سطحی از دانش، فهم و آگاهی كه باشند به هر حال روی آنها اثر میگذارد و باعث میشود موضعگیری و جهتگیریشان از نظر سرعت كار تفاوت كند. بحث مهم دیگر اینكه زمانی كه انقلاب داشت به پیروزی میرسید، بویژه زمانیكه مرحوم امام از نجف به پاریس رفتند، خبرنگاران از ایشان پرسیدند، خواهان چه حكومتی هستید و میخواهید چه نظامی را مستقر كنید؟ گفتند نظامی را مستقر میكنیم كه همه در آن آزاد باشند. در اعلامیههای ایشان هم هست كه میگفتند حتی كمونیستها هم میتوانند اظهارنظر كنند و آزاد هستند و كسی مزاحم آنها نیست. ولی وقتی انقلاب پیروز شد ـ البته در اوایل انقلاب اینگونه بود ـ بر اثر برخوردهای تند و تیزی كه در جامعه رخ داد این رویه تغییر كرد. یكی از آن مسائل، برخورد تندی بود كه نیروهای آزادشده زندان ازجمله مجاهدین خلق كه چه به ظاهر با مرحوم امام و بویژه آیتالله طالقانی موافقت داشتند و حتی رهبری امام را پذیرفته بودند، ولی در واقع با نیروهای مذهبی درگیر میشدند و با آنها هیچ هماهنگی نداشتند.
● این ناهماهنگی در چه مواردی بود؟
▪ مثلاً گروه مجاهدین امام را میپذیرفتند، ولی هیچ موقع با حوزه علمیه هماهنگ نبودند یا با روحانیت شهرستانها هیچ هماهنگی نداشتند. اینكه با یكدیگر جلسات مشتركی بگذارند، گفتوگو و بحث داشته باشند، این مسائل در بین آنها نبود. آنها خطمشی جداگانهای برای خود برگزیدند و خودشان را پیروز مطلق میدانستند.
● خیلی از روحانیون آگاه و مبارز هم میگفتند اینكه رهبری امام را پذیرفتیم الزاماً به این معنا نیست كه با حوزههای علمیه و آموزشهایی كه در حوزه علمیه میشود، موافقت داشته باشیم. به نظر شما پذیرش رهبری امام اینگونه بود كه روحانیت هر شهرستان را بپذیرند؟
▪ بالاخره انقلابی رخ داده بود و همه مردم در آن سهیم بودند، بخصوص دو قشر دانشگاهی و روحانی كه سهم بزرگی در بسیج و آگاهكردن مردم داشتند. الان هم وقتی بخواهد نظام شكل بگیرد ـ چه در مسائل خارجی و چه داخلی ـ چگونگی شكلگرفتن آن مطرح است، یعنی بین نیروها چگونه باید هماهنگی ایجاد شود كه به بهترین وجه شكل بگیرد. مثلاً میخواهند رئیسجمهور انتخاب كنند كجا باید مشورتكنند یا مثلاً خبرگان و مجلس قرار است تشكیل شود و قانوناساسی میخواهد نوشته شود، باید از چه نیروهایی برخوردار باشد، اما اینها هیچ وقت تن به مشورت نداده و خودشان را هم هماهنگ نشان نمیدادند. من به این مسئله كار ندارم كه حرفهایشان درست است یا نیست، اما هدف مشترك ایجاب میكرد كه با هم مشورت و صحبت كنند كه چه نیروهایی را انتخاب كنیم و اینكه چه ویژگی داشته باشد. من دیده بودم فداییان خلق جزوههایی برای قانوناساسی نوشته بودند و پخش هم كردند، ولی آنها هیچ جلسهای نگذاشتند كه نظرشان را بگویند و گفتوگویی انجام شود. در این شهر، گروهها و شخصیتهای مختلفی بودند؛ باید از آنها دعوت میكردند تا نظرشان را بپرسند، چرا كه بحث مدنیت و اینكه چگونه نظام اداره شود و از چه ویژگیهایی برخوردار باشد بسیار مهم بود. اما این جلسات را در هیچ كجا ندیدیم نه در فداییان، نه در مجاهدین و نه در بین روحانیون كه البته سابقه سیاسی كمی داشتند. آنها میتوانستند دور هم جمع شوند؛ نخست اینكه اختلافها و دعواهایشان را به حداقل برسانند و دیگر آن كه دستاوردهایی كه از آنها نتیجه میشود دستاوردی باشد كه مفید حال همه باشد، نه نتیجه آن این باشد كه به مجرد اینكه انقلاب تشكیل میشود، مجاهدین كل نظام و حكومت را به دست بگیرند یا فداییان خلق تلاش كنند سهم قابل توجهی داشته باشند و یا گروههای دیگر مثل كومله و... به نوعی تلاش داشتند كه حكومت را در دست بگیرند. روحانیت هم كه در بخش سوم نفوذ داشتند نمیخواستند حكومت را از دست بدهند.
همانطور كه میدانید پیش از انقلاب در درون زندان اختلافهای شدیدی بین روحانیت و مذهبیها از یكسو و مجاهدین ازسوی دیگر صورت گرفته بود و به اینجا منتهی شد كه حتی نظام گذشته بین مذهبیها و غیرمذهبیها جدایی انداخت. مثلاً بندهایشان را جدا كردند. این مسئله ریشه و آغازی بود برای دعوا، اختلاف و درگیری بخصوص وقتی این درگیریها به سطح بالاتر بیاید و صاحب قدرت هم بشود. اوایل انقلاب هم كه بود عدهای به سلاح دست پیدا كرده و مسلح بودند و سلاح، قدرت میآورد و معمولاً قدرت باعث میشود كه عقلانیت كمرنگ شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست