چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

كیش گنوسی و عرفان مانوی


كیش گنوسی و عرفان مانوی

ظهور مانویت در سده سوم میلادی, در پهنه فرهنگ بشری جلوه ها و بازتابهای چند گانه و گسترده داشته است, بطوری كه تأثیرات این باور را, در ابعاد دینی, عرفانی, اجتماعی, فرهنگی, هنری و ادبی می توان مشاهده كرد

كیش گنوسی یاGnosticism در زمره مكاتب مهم دینی - عرفانی صدرِ مسیحیت است. در این جستار، مكاتب مهم گنوسی سده‏های دوم و سوم میلادی مورد تحلیل قرار می‏گیرد. مكاتب گنوسی عمدهٔ مبتنی بر آراء عارفان صدر مسیحیت، مانند: شمعون مُغ، والنتین، مرقیون و بازیلیدس است. صبغه عرفان در ادبیات هرمسی و در كیش مندایی، صبّی یا مغتسله مكمل تحلیل كیش گنوسی است.

موضوع تازه‏ای كه در این مقاله مطرح می‏شود، طرح عرفان مانوی است كه از دل كیش گنوسیِ صدر مسیحیت برآمده و در سده سوم میلادی، روشنفكران دینی شرق (پیروان دیناوریه در خراسان) و نحله‏های دینی - عرفانی غرب (آسیای صغیر، سوریه و مصر) را سخت تحت تأثیر قرار داده است. بن مایه عرفانی مانویت، عبارت است از: هبوط روح از عالم نور به این جهان. در این مكتب، رسالتِ انسان، آزاد كردنِ پاره‏های روح علوی محبوس در پیكر مادی، رستگار شدن روح و پیوستن به جهان نور است.

● مقدمه

ظهور مانویت در سده سوم میلادی، در پهنه فرهنگ بشری جلوه‏ها و بازتابهای چند گانه و گسترده داشته است، بطوری كه تأثیرات این باور را، در ابعاد دینی، عرفانی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ادبی می‏توان مشاهده كرد. به گمان نگارنده، مهمترین و دیرنده‏ترین بازتاب مانویت همان بعد عرفانی آن است كه در عرفان ایرانیِ بعد از اسلام نیز مؤثر افتاد و هنوز هم به عنوان نگرشی عرفانی قابل توجه است.

مانویت در بُعدِ دینی، به گونه كیشی فراگیر، در سده‏های سوم تا نهم میلادی عرض اندام كرد و گستره جغرافیاییِ وسیعی را فرا گرفت كه از سمت شرق، تا چین و از سمت غرب، تا بیزانس و روم امتداد داشت و بعدها تا قرون وسطی به صورت فرقه‏های پراكنده، در ایران، سوریه، مصر، افریقا، بلغارستان، یوگوسلاوی و فرانسه به حیات دینی خود ادامه داد. اما آنچه امروز از جنبه تشكیلات دینی مانویان باقی مانده، چندان چشمگیر نیست و اهمیت آن، بیشتر از لحاظ تأثیر گذاری عرفانی، اسطوره‏های هنری و ادبی است.

بنابراین، آنچه امروزه برای ما ایرانیانِ آغاز هزاره سوم حائز اهمیت است و درس‏آموز خواهد بود، بعدِ دینی كیش مانی نیست، بلكه بعد اسطوره‏ای، عرفانی و هنریِ آن است. در این جا ضمن بررسی ریشه‏های عرفان گنوسی، به جنبه‏ی عرفانی ـ اسطوره‏ای مانویت اشاره خواهیم داشت و تأثیر آن را بر فرهنگ، هنر و ادبیات ایرانی بررسی خواهیم كرد.

● عارفان بزرگ صدر مسیحیت

عرفان مانوی ریشه در كیش گنوسی (Gnosticism) دارد و به راستی گسترنده باورهای گنوسی است. پایه گذارانِ كیش گنوسی مانند شمعون مُغ، (Simon the Magus) مرقیون، (Marcion) بازیلیدس (Basilides) و والنتین (Valentinus) در سده‏های دوم و سوم مسیحی هرگز مدعیِ نهاد دینیِ گسترده‏ای نبودند. آنان روشنفكران دینیِ صدرِ مسیحیت بودند كه بیشتر به نواندیشیِ دینی - عرفانی نظر داشتند تا ادعای پیامبریِ نو ظهور كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. اما، مانی كه در میان جامعه مَندایی - گنوسیِ سده سوم پرورش یافته بود، ادعای پیامبری و جهان گستریِ كیش خود را در سر داشت و تا حدی نیز به این ادعا جامه عمل پوشاند. ولی گذر تاریخ سرانجام ثابت كرد كه مانویت فی نفسه باوری نواندیش و عرفانی در صدر مسیحیت بوده است. با این وجود، چندین قرن به صورت تشكیلات دینیِ وسیعی درآمد، ولی سرانجام در بعد تشكیلات دینی شكست خورد و از نو به صورت مكتبی عرفانی درآمد و به حیات خود ادامه داد. آشكار است كه شناختِ ریشه‏های عرفان مانوی، مستلزمِ كاوش در آراء عرفانیِ نخستین پایه گذارانِ كیش گنوسی است و ما در این جا به اختصار به آن خواهیم پرداخت.

شمعون مُغ نخستین گنوسی یا عارف مسیحی، اهل شو مِرون و معاصر حواریون حضرت مسیح بود كه خود را صاحب «روح خداوند» یا «قدرت عظیم خداوندگار» می‏دانست. او زنی را به نام هلنا (Helena) در روسپی خانه شهرِ صور یافته بود و همیشه همراه خود می‏برد و می‏گفت كه این زن روحِ هبوط كرده از آسمان است و در این جهانِ پستِ مادی اسیر است. اما شمعون همه جا عنوان می‏كرد كه هلنا را نجات بخشیده است.(۲)

شمعونیان معتقد بودند كه «خداوند نیروی واحدی است كه به <دو جهانِ> زیرین و زبرین بخش گردیده است. او زاینده خویش است و خود را رشد می‏دهد. او خود را می‏جوید و می‏یابد، مادر و پدر خویش است...، او یكی و ریشه همه است. این وجود یكتا، بوده و هست و خواهد بود. او برفراز، در قدرتِ زاده نشده خویش است، در پایین در جویبارها (یعنی در جهانِ مادی) در صُوَر ظهور دارد، و در فراز با قدرت بیكرانِ ملكوتی به سر می‏برد تا صورتِ وی به كمالِ مطلق برسد. (بهار: ۱۴۱)

بدین گونه، نخستین نگرشِ عرفانیِ صدرِ مسیحیت(۳) بیشتر بر ریشه واحد قلمروِ روح و جاودانگیِ آن تاكید داشت و روح ازلی بعدها همچون هلنا هبوط می‏كند و در این جهان پستِ مادی اسیر می‏شود. غربت گنوسیان، در واقع همان غریبگیِ روح ازلی، در این جهانِ خاكی است. البته این بدان معنا نیست كه خداوند ازلی هبوط می‏كند، بلكه عنصر ازلی، وجودِ مادینه‏ای از خود برون می‏زاید به نام اپی نوئیا (Epinoia) (= تفكر) و هموست كه به عنوان پاره‏ای از وجود ازلیِ خداوند بر این جهان هبوط می‏كند. او همان مادرِ آسمانی است كه فرشتگانی زاد. اما این فرشتگان از وجود پدرِ آسمانی خود بی‏خبر بودند. پس مادر آسمانیِ خود را به زمین فرو كشیدند و محبوس كردند. اما شمعون او را كشف كرد و نجات داد. پس، هر كه به عرفان شمعونی گرایش می‏یافت، معتقد بود كه با شناخت این روح با وجودِ ازلیِ هبوط كرده، نجات خواهد یافت. رسالت او در این جهان، آزاد كردنِ روح ازلی است. هر كه روح علویِ خویش از تن رها كند، به گنوسیس (Gnosis) (معرفت) دست خواهد یافت و گنوستیك (Gnostic) (عارف، شناسا) خواهد شد.

به زعمِ شمعون، هر عارف می‏تواند به شكل روح القدس در این جهان پدیدار شود و درباره اصلِ آسمانیِ خود سخن گوید و آدمیان را به سرچشمه ایزدیِ خود رهنمون گردد. در نتیجه به نظرِ شمعون معرفت یافتن به تبار آسمانیِ روح شرط رستگاری است، نه پرهیزگاری و تقوا.

والنتین، یكی از عارفان بزرگ سده دوم میلادی، در حدود ۱۰۰ م. در مصر زاده شد و در سالهای ۱۳۵-۱۶۰ م، در روم به تعلیم پرداخت. بعد به اسكندریه رفت و حدود ۱۸۰ م، در همان جا در گذشت. پژوهندگان گمان می‏برند كه انجیلِ حقیقت (Gospel of Truth) نوشته اوست. این اثر در متون بازیافته نجع حَمادی آمده است:

«انجیلِ حقیقت، شادمانی است برای آنان كه از پدرِ حقیقت، فیض معرفتش را دریافته‏اند، به واسطه قدرت كلامِ او كه از بهشت فراز آمده است، آن كه در تفكر و اندیشه پدرِ آسمانی است.( ۲۱: ۳۷-۳۲)

انجیل حقیقت از آن رو «انجیل شادمانی» خوانده شده كه برای كسانی كه به معرفتِ پدرِ آسمانی دست یافته‏اند، شادی آور است. به پاسِ همین عرفانِ رستگاری بخشنده است كه عارف به شادی و كمال دست می‏یابد.

والنتین به موجودی ازلی و بیكرانه اعتقاد داشت كه ناشناخته مانده بود. این نیای ازلی چهار قوه بی كرانگی، تفكر، عقل و حقیقت را آفرید. از این چهار عنصر پدر و مادرِ همه چیز و همه كس پدید آمدند. كمال و سوفیا نیز واپسین آفریده او بودند. از میان این آفریده‏های مینویی، تنها عقل بود كه خدا، یا نیای ازلی را می‏شناخت. پس، عقل خواست كه به دیگر آفریده‏ها نیز خداوند را بشناساند. در این میانه، سوفیا نه تنها به شناخت خداوند نایل نشد، بلكه به شهوت و عشق در غلتید، او هماره آرزو داشت كه به معرفت دست یابد. آرزویی محال كه او را به قعر بی كرانگی در افكند. قدرتی آسمانی او را نجات داد، شهوت را از او دور كرد و او را به بهشت فراز آورد. اما اندوهِ نشناختنِ خداوند در سوفیا ماند و باز گمراه شد. اندوه و گمراهیِ سوفیا همه را مبهوت و مقهور كرد. همه اندیشیدند كه آیا راه نجاتی خواهد بود؟

آنگاه مسیح و روح القدس به پیدایی آمدند. آنان وظیفه نجات سوفیا و برقراری آرامش را سرلوحه كار خویش قرار دادند. مسیح گنوس (معرفت) را به ارمغان می‏آورد و عیسی، زاده دیگر آسمانی، وظیفه نجات بخشی را بر عهده دارد.

جهانِ مادی در نظر والنتین به دست سوفیای زیرین آفریده می‏شود. سوفیای زیرین بازمانده همان سوفیای گمراه است كه به روشنی و كمال دست نیافت و به معرفت نرسید. آدمیان و همه موجودات مادی از اصل آسمانیِ خود بی خبرند و در جهان مطلق به سر می‏برند. اما روح پنهان نهاده شده در آنها می‏تواند شكوفا شود و به معرفت رسد. (بهار: ۱۵۴-۱۶۰؛ (۸ ۱: ۳۷-۳۲)

باز می‏بینیم كه در مكتب عرفانیِ والنتینی نیز، با همه روایات اسطوره‏ایش سخن از دربند شدنِ روح در تنِ مادی است و نجاتِ روح شرط اصلیِ رستگاری است. آنچه كه در نگرش شمعونی «هبوط روح» خوانده می‏شود، در نگرشِ والنتینی «دربند شدن و گمراهیِ روح» از اصل آسمانی ِ خویش است.

مرقیون، عارف دیگر صدرِ مسیحیت، اهل آسیای صغیر بود و دیدگاهی نوین در عرفان داشت. او بر عكس دو پیش كسوتِ خود، شمعون و والنتین، كه مكتبشان شالوده‏ای اساطیری داشت، مكتبی نو در عرفان پدید آورد و انجیلی تازه نوشت كه به نام او، انجیلِ مرقیون(----->۱۷) معروف است. مرقیون ایمان را راه نجات می‏دانست و تاكیدی بر این نظرگاه رایج گنوسیان نداشت كه می‏گفتند گنوس یا معرفت شرطِ نجات است. اما آنچه كه او را در شمارِ گنوسیانِ طراز اول قرار می‏دهد، نه این باور، كه اعتقاد اوست به دو خدا، نخست خدای بزرگ و ناشناخته‏ای كه بسی در دوردستها، فراسوی آسمانها به سر می‏برد و اصلاً در كار آفرینش این جهانِ پست مادی دخالت ندارد، دوم خدای جهان آفرینی كه این عالمِ خاكی زاده اوست. خدای ناشناخته پدرِ عیسی مسیح است و هر كه بدو شناسا شود، رستگار و جاودانه گردد. اما روح با خدای ناشناخته كاملاً بیگانه است، حتی وقتی كه نجات می‏یابد، از درك او عاجز است. عیسی مسیح روح انسانها را از این جهان مادی نجات می‏دهد. پس، مسیحِ مرقیون نه مسیحی زمینی كه مسیحی آسمانی و منجی انسانهاست.

به گمان مرقیون، رستگاری از راه ایمان و به واسطه فیض الهی میسر است. منجی معرفت باطنی را نمی‏آموزد، او اصلاً تعلیم نمی‏دهد یا هدایت نمی‏كند، بلكه به مؤمنان فیض می‏بخشد كه میان خدای ناشناخته و خدای جهان مادی ،آن نخستین را برگزینند.۱۷;۳۷-۴۱:۱۸

بازیلیدس، عارف دیگر سده دوم میلادی، در حدود سالهای ۱۱۷ تا ۱۶۱ می‏زیست. او از اسكندریه برخاست كه ملتقای فرهنگیِ شرق و غرب بود. بازیلیدس نیز مانند مرقیون، به خدای ناشناخته اعتقاد داشت، اما او را به صورت خداوندگاری شخصی می‏پنداشت. او تحت تأثیر انجیل جعلیِ یوحنا بود و می‏گفت كه خدای ناشناخته نطفه همگانی یا آشفتگیِ نخستین را از هیچ آفرید. عناصر آسمانی به بالا گریختند، اما تنها روح انسان بر جای ماند.

بازیلیدس معتقد بود كه عیسی مسیح در هنگام تعمید در رود اردن به گنوس (معرفت) دست یافت و نخستین نمونه مینوییِ گنوسیان (عارفان) شد. انسانها به واسطه او از گوهر درونی خود، روحِ در بند، آگاه می‏شوند و با كسب معرفت به بهشت رهسپار خواهند شد. (الیاده: ۳۳-۳۲)

كارل گوستاو یونگ نوشته‏های كتاب هفت خطابه برای مردگان Seven Sermons to) (the Dead را به بازیلیدس نسبت داده است. معروف است كه بازیلیدس بیست و چهار كتاب در تفسیر انجیل نوشته است. خود نیز انجیلی داشت كه آن را «معرفت امورِ فراجهانی» می‏خواند و بر پایه تعالیم ماتیاس (Mathias) (از مریدان مسیح كه پس از خودكشیِ یهودای خائن، جای او را گرفت تا دوازده حواری كامل شود) نگاشته شده بود.

بازیلیدس به شاگردان خویش می‏آموخت كه باید خود را وقف دستیابی به «معرفت» كنند وآنان را به پنج سال سكوت وا می‏داشت و معتقد بود از هر هزار نفر، فقط یك تن می‏توانست سفر عرفانی را تكمیل كند و به «گنوس» برسد. میان عقاید عرفانیِ بازیلیدس و عرفان بودایی - هندو اشتراكاتی یافته‏اند، از جمله، روند تكوین جهان و آفریده شدنِ جهان از هیچ، در این آموزه‏ها، یكی است.

به نظر بازیلیدس نیز، خدای جهان آفرین از وجود خدای ناشناخته و از قلمرو اَبركیهانی ناآگاه است. این غفلت در وجود انسانها نیز هست. او معتقد است كه همه چیز از جهان پست به اقلیم اعلی می‏گراید، اما برای این گرایش و از میان بردن غفلت روح آدمیان، گنوس باید از آسمان نازل شود. این گنوس بنا به باور بازیلیدس، همان انجیل است. عیسی تجسم زمینی اشراق عظیم است. این اشراق، همان گنوس یا معرفت است كه عیسی آن را برای آدمیان به ارمغان آورده است. بدین گونه، «شعله الهی» مكنون در وجود انسان زبانه خواهد كشید. هر كه بدین مرتبه دست یابد، گنوستیك، عارف و شناسا خواهد شد.

رستگاری در نزد عارف، همانا جداییِ روحِ نامیرا از روحِ میرا و از تن مادی به واسطه تطهیر است. هر كه فراسوی وجود خویش را دریابد، رستگار شود، یعنی به خداوندِ ماورای وجود رسد. (۴۱-۴۷ :۱۸î(

نویسنده: ابوالقاسم اسماعیل پور

منابع

۱- ابوالقاسمی، محسن، مانی به روایت ابن الندیم، تهران: انتشارات طهوری، ۱۳۸۰.

۲- اسماعیل پور، ابوالقاسم، اسطوره، بیان نمادین، تهران: سروش، ۱۳۷۷.

۳- ـــــــــــ، اسطوره آفرینش در آیین مانی، تهران: انتشارات فكر روز ۱۳۷۳، چاپ دوم با ویراست جدید و افزوده‏ها، انتشارات كاروان، در آستانه انتشار (۱۳۸۱).

۴- الیاده، میرچا (گردآورنده و سر ویراستار)، آیین گنوسی و مانوی، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: انتشارات فكر روز، ۱۳۷۳.

۵- برنجی، سلیم، قوم از یاد رفته، تهران: دنیای كتاب، ۱۳۶۷.

۶- بهار، مهرداد، اسماعیل پور، ابوالقاسم، ادبیات مانوی، تهران: نشر كارنامه، در آستانه انتشار (۱۳۸۱).

۷- دكره، فرانسوا، مانی و سنت مانوی، ترجمه عباس باقری، تهران: انتشارات فرزان روز، ۱۳۸۰.

۸- شروو، ك. عناصر ایرانی مانویت، ترجمه محمد شكری فومشی، تهران: انتشارات طهوری، در آستانه انتشار (۱۳۸۱).

۹- فروزنده، مسعود، تحقیقی در دین ضابئین مندایی، ج ۱، تهران: انتشارات سماط، ۱۳۷۷.

۱۰- كلیم كایت، هانس یواخیم، هنر مانوی، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: انتشارات فكر روز، ۱۳۷۳.

۱۱- وامقی، ایرج، نوشته‏های مانی و مانویان، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ۱۳۷۸.

۱۲- Asmussen, Jes P.Manichaen Literature, Delmar, ۱۹۷۵.

۱۳- Boyce, Mary, A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, Acta Iranica ۹, Leiden, ۱۹۷۵.

۱۴- Corbin, Henry, Cyclical Time and Ismaili Gnosis, London ۱۹۸۸.

۱۵- Foerster, Werner, Gnosis, A Selection of Gnostic Taxts; tr .by R.Mc.l Wilson.

۱۶- II, Coptic and Mandaean Sources, Oxford, ۱۹۷۴.

۱۷- Gospel of Marcion, The Gnostic Society Library, Gnostic Scriptures and Fraqments Internet Library: WWW. Gnosis.org; updated ۲۰۰۱.

۱۸- Horoyd, Stuart, The Elements of Gnosticism, Melburn, ۱۹۹۷.

۱۹- Jouas, Hans, THe Gonstic Religion: The Message of the Alien God and the Beginning of Christianity, Boston ۱۹۷۰.

۲۰- Jung, Carl Gustav, Seven Sermons to the Dead, ascribed to Valentinus, Internev Library: WWW.Gnosis.org; updatecl ۲۰۰۱.

۲۱- Mac Rae, George, W, (Intr. and tr). »The Gospel of Truth«, in J.M.Robinson (Dir). The Nag Hammadi Library in English, ۲nd ed, Leiden, ۱۹۸۴.

۲۲- Noch, A.D.(ed.). Festugiere, A.J. (tr.), Hermes Trismegiste, Vols ۱-۱V, Paris, ۱۹۴۵-۵۴.

۲۳- Sundermann, W.Mittelpersische und Parthische Kosmogonische und Parabletexte der Manichaer, Berlin ۱۹۷۳.

پی نوشت:

۱ ـ دانشیار دانشگاه شهید بهشتی.

۲ ـ ذكر شمعون در انجیل، كتاب اعمال رسولان، باب ۸، آیه ۹ آمده است.

۳ ـ هر چند برخی از پژوهشگران ریشه‏های كیش گنوسی را در بطن عرفان یهودی و كیش قبّاله می‏جویند، از جمله گیلزكیسپل ریشه‏های گنوس یهودی را كاویده است، اما پژوهشگرانی نیز چون ریچارد را یتزنشتاین، گئوویدنگران و رودلف بولتمان خاستگاهی ایرانی برای كیش گنوسی قائل بوده‏اند. فیلون اسكندرانی نیز به فرقه هایی یهودی اشاره كرده است كه برخی عناصر كیش گنوسی را مدون كرده بودند. نمونه‏های تاثیر آیین یهود در كیش گنوسی را می‏توان در كتاب حزقیال نبی، كتاب دانیال نبی و نیز در آثارِ هرمسی، از جمله پویی ماندرس مشاهده كرد. (الیاده: ۱۱-۳۰). اخیرا پژوهنده نروژی الاصل آمریكایی به نام شِروو نیز به عناصر ایرانیِ مانویت توجه كرده و مقاله‏ای در این باب نوشته است. (ر.ك: شرو).

۴ ـ ruwancinih: یعنی گردآوری روان. مانویان معتقد بودند كه روانها و ارواح باید از این دنیای ظلمانی پاك شوندو به ماه و خورشید و بهشت رهسپار گردند. رسالت مانی و مانویان گردآوریِ همین ارواح پاك بوده است.

۵ ـ Narjamig: فرشته همزادِ مانی كه به او الهام می‏بخشید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید