یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
دست هایی كه حرف می زدند
پیش از اینها گمان میرفت نوشتن فعلی است كه به موازات تمرین و تكرار و برای به خاطر سپردن چیزها است، اما از آن زمان كه «توماس ولف» گفت: «نوشتن برای فراموش كردن است، نه برای به یاد آوردن» دیگر هیچ شكی نماند كه نویسنده اگر مینویسد برای فرار از یكسری واقعیتها است كه ذهن او را مشغول كردهاند.
جز این، نكتهیی دیگر در كلام ولف هست كه بیهیچ شایبهیی ما را به این فرضیه میرساند كه هیچ چیز غیر واقعی وجود ندارد. توضیح آنكه در سبكهای نوشتاری غیررئالیسم مثلا در مكتب رومانتیسیسم یا حتی كمی نزدیكتر سوررئالیسم و غیره، ما برخلاف ظاهر با عناصر غیرواقعی روبرو نیستیم. اینجا اشتباهی خیلی كوچك ممكن است ما را به سمت اشتباهات بزرگ سوق دهد. میتوان واقعی را در موازات فراواقعی قرار داد اما هیچگاه نباید آن را در كنار غیرواقعی قرار داد كه اصلا غیرواقعی نیست و توان به وجود آمدن در هیچ یك از عرصههای زندگی بشری را ندارد. اگر ما مثلا در داستان سوررئالیسم با یكسری عناصر فراواقعی روبرو هستیم به این خاطر است كه این فراواقعیتها (گاهی به غیر واقعی تعبیر میشوند) برای نویسنده واقعیت بودهاند. باید با این تناقض كنار آمد و هیچگاه از آن نگریخت. اینچنین است كه در پایان هر بحثی میتوان به اصالت واقعیت ایمان آورد و آن را به عنوان پایه و اساس هر چیز قرار داد. داستان اصیل، داستان رئالیسم است چرا كه این داستان مادر تمامی انواع دیگر داستانها و در رابطه سخت متعامل با آنها است. ما نمیتوانیم رابطه میان داستانهای رومانتیك را با داستانهای رئال انكار كنیم چرا كه انواع داستانها با رئالیسم در رابطهاند. اینگونه است كه سبكهای انشعابی از این سبك انحصاری در جنبه رئالیستی با هم رابطه برقرار میكنند.
باری از اینها كه بگذریم باید به این نظریه ادبی رو بیاوریم كه داستان رئالیسم با آثار بالزاك نویسنده فرانسوی آغاز شد و برخی شرایط درونی و بیرونی در گسترش آن تاثیر گذاشت. در بیان شرایط و ویژگیهای درونی به رئالیسم به نفس رئالیسم بودن توجه میكنیم. رئالیسم در بطن خود آنچنان كه ذكر رفت نوعی بازگشت به اصالت انسانی بود كه با تحولات عصر جدید هماهنگ شد. رنسانس و به موازات آن اندیشه خردورزی و جنبش رومانتیسیسم در ادبیات و هنر شاید نخستین گام این بازگشت بودند. با این همه هیچگاه جامعه بشری چیز جدید را بر نمیتافته است. مهم این نیست كه این چیز جدید خوب یا بد است، بر نمیتابد، احتیاج به گذشت زمان است تا چیزهای جدید جا بیفتد و همه فهم شوند. این جا افتادن سالها، نزدیك سه قرن، طول كشید. عصر كلاسیسیسم و عصر رومانتیسیسم گذشتند و اروپا پس از پشت سر گذاشتن رنسانس و انقلاب صنعتی قدم به عرصهیی گذاشت كه گویا تكمیل كننده اومانیسم سالهای پیش و بازگشت به اصالت انسانی بود.
رئالیسم با بالزاك و در فرانسه شروع شد اما اوضاع و احوال فرانسه آنگونه نبود كه رئالیسمش به مانند دیگر جاها گسترش پیدا كند. چند سال پس از پیدایش رئالیسم در فرانسه، نویسندگان دیگری چون زولا پیدا شدند كه به ناتورالیسم روی آوردند و بعدها هم ادبیات این كشور به سمت مكتبهای دیگر سوق پیدا كرد.
انگلستان اما از آنجا كه جنبش رئالیسم خود را به موازات دیگر جنبشها آغاز كرد مكتبی رئالیسمی بنیان نهاد كه تا سالها ماندگار بود و تاثیر زیادی در ادبیات و هنر جهان گذاشت.
۱۸۵۰ م. تا ۱۸۹۰ م. سالهای روشنبینی آگاهانه انگلستان بود. این كشور كه اكنون انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته بود، دوران تسلط اندیشههای داروین، اسپنسر و در زمینهادبیات تاكری را تجربه میكرد. درست در همین زمان بزرگترین نویسنده رئالیسم انگلستان، داستانهای ماندگاری را در پربارترین دوره ادبی انگلستان به وجود آورد. چارلز دیكنز از بدو تولد رئالیسم بود و بدون شك تا سالهای پایانی عمرش چیز دیگری جز این نمیتوانست باشد. او كه هفتم فوریه ۱۸۱۲ م. در لندپورت پورتسی به دنیا آمد پس از گذراندن زندگی طاقتفرسای كودكی به روزنامهنگاری پرداخت.
او در كودكی كارهای مختلفی را تجربه كرد كه تمام آنها تمهای داستانهای آینده او شدند. توضیح آنكه جان دیكنز پدر چارلز كه كارمند اداره كارپردازی بحریه بود، بر اثر لاابالیگری و وامداری به زندان افتاد. چارلز دوازده ساله مجبور به كار كردن شد؛ پس او را به كارخانه واكسسازی فرستادند. تا زمانی كه پدرش جان آزاد شد و او فرصت تحصیل پیدا كرد. از زمان آزادی پدرش از زندان تا زمان بیست سالگی ضمن تحصیل در كش و گیر زندگی موهوم آینده شغل پرمخاطره اما جذاب روزنامهنگاری را برگزید. در سال ۱۸۳۲ او به قدر كافی برای نوشتن در روزنامه مهارت داشت، پس خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد. لندن، خبرنگاری و تجربیاتی كه چارلز جوان اكنون و در محیط جدید به دست میآورد میتوانستند تمهای داستانی او را بسازند.
سال ۱۸۳۷ زمان لبریز شدن این تمها و انتشار اولین داستان او نامههای پیكویك بود. دیكنز قبل از نوشتن این كتاب طرح وارههایی برای روزنامهها نوشته بود و به نوع قابل قبولی از سادهنویسی مسلط بود. عشق عقیم مانده او به دختری با نام ماریا بیدنل كه والدینش بخاطر موقعیت فرودست دیكنز راضی به ازدواج آنها نشده بودند و پس از آن ازدواجش با كثرین هوگارن تجربیاتی بودند كه او را بیش از پیش آماده شروع زندگی نویسندگی كرد. مقارن با انتشار اولین داستانش اولین فرزند از ده فرزند او به دنیا آمد. یك سال مطیع و فرمانبردار كار روزنامهنگاری كرد. اما روزنامهنگاری چیزی نبود كه دیكنز آن را بر تابد. اكنون واقعیتهای ذهنی تمام زندگی او را تحتالشعاع قرار داده بودند، راهی به جز نوشتن نبود، نوشتن برای فراموش كردن واقعیتهایی كه خواسته و ناخواسته برایش اتفاق افتاده بودند.
رابطه زندگی گذشته دیكنز با داستان الیور تویست غیرقابل انكار است. این داستان به گونهیی عجیب رئالیسم است چنانكه بعد از نوشته شدن آن در سال ۱۸۳۸ چنان تاثیری در جامعه به وجود میآورد كه تا سالها چشم نویسندگان را به ادبیات معناگرای اجتماعی دوخته میدارد. الیورتویست با وجود خامدستی نویسنده نسبت به سالهای بعد یكی از تاثیرگذارترین و البته مشهورترین داستانهای دیكنز است.
این داستان شرح غمانگیز زندگی پسری به نام الیور است كه در نواخانهیی زندگی میكند. پدرومادر او مشخص نیستند و او در نواخانه زندگی سخت و طاقتفرسایی دارد. عصیان كه عنصری بارز در آثار دیكنز به شمار میرود از همان ابتدای داستان در الیور رخ مینماید. او بر سر غذا به مسئولان نواخانه اعتراض میكند. اما از آنجا كه به قول پابلو نرودا، انسان تا زمانی كه ضعیف است نباید اعتراض كند، الیور سخت كتك خورده به تابوت فروشی فروخته میشود. دیكنز در نوشتاری خوشبینانه و در حالی كه درصدد انكار زندگی خودش است الیور را در مسیر حوادثی قرار میدهد كه علیرغم ظاهر دردناك در كل به سود او هستند.
الیور از پیش تابوت فروش فرار میكند و با گروهی جیببر آشنا میشود كه از او برای جیببری بهرهكشی میكنند. آنها به او آموزش جیببری میدهند. از این جور فضاها به وفور در داستانهای دیكنز وجود دارند انگار او میخواهد بگوید هر چیزی خودش را بازتولید میكند. خوشی، ناراحتی، دزدی، فقر، ثروت و... همه و همه خودشان خودشان را تولید میكنند. ما باید مواظب باشیم كه گاهی بدیها به بازتولید زیاده از حد خود نپردازند یعنی اینكه آدمهای خوب بد نشوند.
الیور ناشی گیر میافتد اما این گیر افتادن برخلاف زندگی واقعی خوشیمن است. كسی كه مورد دزدی قرار گرفته الیور را به فرزندی میپذیرد. باز هم یكسری اتفاقات دیگری میافتند و الیور بار دیگر فرزند خوانده كس دیگری میشود. خلاصه داستان به خیر و خوشی تمام میشود همانطور كه نویسنده دوست دارد. احساسات پاك و اندكی كودكانه دیكنز در این اثر نمود ویژهیی دارند. همین احساسات هستند كه در «بارنابی روج» و در شخصیت نیمه دیوانه اما ساده بارنابی به وضوح نشان داده میشوند و اصلا بطور كلی احساس كلی در آثار او است.
آنچنان كه ذكر رفت پدر دیكنز در زمان كودكی او به زندان میافتد. اینجا هیچكس نیست كه پدرش را نجات دهد و زندگی طاقتفرسای او را سروسامانی ببخشد. هم این عقدهیی است كه باعث میشود دیكنز الیور را در مسیر آدمهای خوشسیرت و پاكنهاد قرار دهد و او را به خوشبختی برساند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست