دور و برم پر از الماس است

یافتن بعضی چیزها بسیار دشوار است. شاید گاهی اوقات مجبور باشیم برای پیداکردن آن، همه‌ی کار و زندگی‌مان را رها کنیم و سالیان دراز برایش وقت بگذاریم. و این وقت گذاشتن، بستگی بسیاری …

یافتن بعضی چیزها بسیار دشوار است. شاید گاهی اوقات مجبور باشیم برای پیداکردن آن، همه‌ی کار و زندگی‌مان را رها کنیم و سالیان دراز برایش وقت بگذاریم. و این وقت گذاشتن، بستگی بسیاری به ارزش آن چیز دارد.

مثلاً اگر بدانیم یک الماس ۱۰۰۰ قیراطی در یک کویر بی‌آب وعلف و وسیع وجود دارد، آیا واقعاً ارزشش را ندارد؟ اگر خوب فکر کنیم یافتن این الماس، زندگی‌مان را زیر و رو می‌کند؛ و احتمالاً آینده‌ی خودمان و فرزندانمان و فرزندان فرزندانمان را نیز بی هیچ مشکلی تأمین خواهد کرد. الماس هزار قیراطی سرنوشتمان را عوض می‌کند. ممکن است در میانه‌ی راه خسته شویم، اما فکر تغییر سرنوشت انرژی دوباره می‌دهد. سختی‌ها را آسان می‌کند. شاید شب‌ها به خاطر رسیدن به آن آسایش رویایی، خوابمان هم نبرد هرچند خسته و بی‌رمق باشیم. و البته در این میان دلمان خواهد سوخت اگر بفهمیم که از کنار این الماس، بی‌تفاوت عبور کرده‌ایم و ارزشش را نفهمیده بودیم.

یا مثلاً، پیدا کردن هم‌کلاسی دوران دبستان که مدادش را از سر لج‌بازی زیر پا خورد کردیم بی آنکه بفهمد؛

یا مثلاً یافتن پیرمردی که چند روز پیش با بوق زدن بی‌مورد و وحشتناک در خیابان باعث آزار و ناراحتی‌اش شدیم؛

یا مثلاً یافتن صاحب خودرویی که پشت چراغ قرمز، آینه‌ی ماشینمان را به ماشینش ساییدیم و فرار کردیم؛

یا مثلاً یافتن آن مسافر مترو که دیروز کفشش را لگد کردیم؛

یا مثلاً یافتن همه‌ی مسافران اتوبوسی که امروز صبح خارج از صف سوار اتوبوس‌شان شدیم و نشستیم؛

یا مثلاً یافتن همه‌ی افراد قومی که لطیفه‌ای را راجع به رفتار آن‌ها برای دیگران بیان کرده‌ایم؛

یا مثلاً یافتن راننده تاکسی که درب ماشینش را دیشب به شدت به‌هم کوبیدیم.

یا مثلاً پیدا کردن همه‌ی کسانی که چهارشنبه سوری سال قبل و شاید سال‌های قبل، با صدای نارنجک و ترقه و سیگارت و امثال این‌های ما ترسیدند و آزرده شدند.

«شاید از دست‌دادن یکی از این لحظات هزینه‌ی گزافی داشته باشد»

ناصر مجلسی راد