چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مبانی نظری واستدلالی مفهوم دولت در فرایند تحول


مبانی نظری واستدلالی مفهوم دولت در فرایند تحول

عمیق ترین کوشش های فکری در خصوص مفهوم دولت در آلمان قرن نوزدهم صورت گرفت البته فرایند چنین کوششی در علوم سیاسی بی سابقه نبود وابتدا در سنت فلسفه سیاسی قدیم از سر گرفته شد

عمیق ترین کوشش های فکری در خصوص مفهوم دولت در آلمان قرن نوزدهم صورت گرفت. البته فرایند چنین کوششی در علوم سیاسی بی سابقه نبود وابتدا در سنت فلسفه سیاسی قدیم از سر گرفته شد.

زبده وعصاره همه آن کوشش ها، به طور نسبی مفهوم واحدی از معنای دولت را ارائه می دهند به این معنا که دولت نه تنها مبین وجود مجموعه ای از نهاد هاست، بلکه حاکی از وجود نگرش ها و شیوه های اعمال ورفتاری است که مختصرا مدنیت خوانده می شود.

ضمن آن که علم سیاست را به آن وجه از شقوق علم تلقی کرده اند که دولت را بررسی می کند. بنابراین این کوشش لازمه درک اندیشه سیاسی وسیاست را فهم مقوله دولت می داند. ارائه چنین برداشتی از تصویر دولت متضمن این نکته خواهد بود که دولت در همه تئوری های گوناگون امری ثابت ویگانه است.

۱) پیشینه و فهم مفهوم دولت در بستر روایت

علم سیاست دولت - شهر یونانی را نخستین شکل دولت می داند که خصوصیات آن به دولت مدرن انتقال یافته است. چنین فرایندی در مفهوم تحول دولت کمک کرده است که بتوان برخی شباهت های صوری را در این دو مفهوم یافت.

با این حال وبه رغم انتقال خصوصیات دولت- شهر یونان به دولت مدرن، نمی توان مفهوم دولت مدرن را با مفهوم دولت شهر یونان یکسان دانست. مسلم است که بتوان از دولت شهر- یونان به دولت پیشامدرن نام برد که مفهوم جدید دولت به عنوان دولت مدرن در مقابل آن قرار می گیرد. یک تعریف جامع از دولت بیان می دارد که، دولت بر خلاف گروه های داخلی دارای بیشترین میزان سلطه بر منابع و وسایل اجبار است ودر عین حال دولت صرف دستگاه زور وقدرت نیست.

ضمن آنکه دولت عالی ترین مرجع اقتدار مدعی سلطه انحصاری در درون قلمرو خویش است و به این معنا واجد حاکمیت است. همچنین دولت منبع قانون است یا حد اقل ماهیت آن سخت به وجود قانون وابسته است. دولت در مقایسه با سازمان ها یا گروه های دیگر دارای اهداف گسترده تر وفراگیرتری است که غایت اصلی آن تامین خیر عمومی است وقدرت آن مستمر ومتداوم است. ارائه وتفهیم این معانی موجب شده که نوعی قرائت انحصاری از معنی دولت در تاریخ علم سیاست حاصل شود. برای نمونه این معانی از دولت سبب شده است که برخی مبانی مطلقه آن را وجهه همت خود سازند وبرخی دیگر به نظریه اخلاقی، نظریه طبقاتی، نظریه مشروطه ونظریه پلورالیستی آن روی آورند.

به هرتقدیر هریک از شقوق دولت ونظریه های مرتبط به آن راهی را برای فهم دقیق آن می گشاید وآن راواجد اعتباری خاص در تاریخ واندیشه سیاسی می گرداند.

۲) عقلانی سازی سیاست ودولت

تاریخ علم سیاست گزارش می دهد که نخستین کاربرد لفظ دولت به معنای جدید آن از سوی ماکیاول صورت گرفته است. قبل از ماکیاول،اساسا منشا دولت به نیروهای ماورای طبیعی نسبت داده می شد، اما بعد آن واز زمان ماکیاول منشا دولت از نیروهای ماورای طبیعی به رضایت یا اراده شهروندان وعقل انسان ارجاع داده شد.

در تفکر ماکیاولی دولت به معنای قدرت عامی تلقی شده است که مستقل از حاکم واتباع عمل می کند وهسته مرکزی قدرت مستقر را تشکیل می دهد. بعد ازماکیاول کوشش نظام مند وسیستماتیک هابز متضمن شکل گیری سه مکتب فکری درباب منشا پیدایش دولت شد. در طیف اول این مکتب فکری برخی از آبای قرارداد گرایان قراردارند، قرارداد گرایانی همانند هابز ولاک که منشا پیدایش دولت را حقوق طبیعی می دانند.

در طیف دیگر این مکتب معتقدان به اصالت فایده قرار دارند که این نگرش در اندیشه های هیوم، بنتام، جمیز میل واستوارت میل، منشا پیدایش دولت را سود ونفع می دانند. در طیف سوم این مکتب عقل گرایان قرار دارند که با نمایندگانی چون روسو، کانت وهگل منشا پیدایش دولت را عقل انسان می دانند. در طیف اول تاکید آبای معتقدان به حقوقی طبیعی در باب منشا پیدایش دولت بر آن است که انسان در وضع طبیعی قرار دارد، چنین شرایطی هابز را بر آن داشته که بگوید انسان گرگ انسان است.

بنابراین و با توجه به چنین شرایطی انسان های جامعه تصمیم می گیرند که با تشکیل قدرت مرکزی به آن وضع طبیعی پایان دهند ووارد حالت مدنی شوند. در طیف دوم مکتب اصالت فایده انسان را برابر می داند اما وجود سازمانی چون دولت برای هماهنگ کردن منافع انسان ها واجب است. اما در طیف عقل گرایی روسو با طرح اراده عمومی وداخل کردن آن در حوزه اندیشه سیاسی، راه را برای آبای دیگر این مکتب هموار کرد.

سپس تلاش او به وسیله کانت دنبال شدکه منشا دولت را عقل عمومی انسان وناشی ازاراده آزاد انسان می دانست. اما با نقد آرای کانت به وسیله هگل، فرایند جریان عقل گرایی در منشا پیدایش دولت در مسیر جدیدی قرار گرفت. هگل فرد را فاقد عقل دانست و با نسبت دادن عقل به جامعه و تاریخ طرحی جدید را برای تقریر معانی دولت در افکند.

تقریر چنین معانی از دولت که با مساعی این سه جریان فکری صورت گرفت، موجب ارزش هایی برای دولت در تاریخ علم سیاست شد، وموجب گردید که دولت در علوم سیاسی معنی ونام دولت مدرن را به خود بگیرد. بعد از این سه جریان مساعی افرادی چون ماکس وبر ودر زمان هابرماس متضمن فهم جدیدی برای دولت شد وبه وسیله طرفداران نیچه در دوجریان هایدگری وفوکویی در دوره متاخر از سر گرفته شد.

نکته قابل توجه در فهم استدلالی تحول معنای دولت آن است که این تحول به عرصه اندیشه سیاسی کشیده شد ودر بعد دیگر به حوزه روابط بین الملل تسری یافت. البته آنچه در ثقل مرکز این تحول قرار گرفت، تقابل فکری طیف قرارداد گرایان وطیف عقل گرایان بود که برایند منطقی آن منجر به پیدایش رهیافت رئالیسم(واقع گرایی) ورهیافت ایده آلیسم (آرمانگرایی) شد وپارادایم هابزی و پارادایم کانتی را به وجود آورد. به معنای دیگر اندیشه سیاسی وروابط بین الملل تجزیه وتحلیل داده ها را بر مبنای این دوجریان فکری تمرکز داد به این معنی که جریان اول اساس بررسی داده ها را بر وجود تضاد منافع وتعارض خواسته ها قرار می دهد وهیچ گونه محدودیت اخلاقی وحقوقی برای تامین منافع وتحقق اهداف ملی قائل نیست وجریان دوم محور اصلی مطالعه را زمینه های همکاری اشتراکی ومساعی واحدهای سیاسی بنا نهاده ومعتقد است که باید از اهمیت نظام دولت ها وملی گرایی کاست و به تدریج به سوی انتر ناسیونالیسم پیش رفت.

نویسنده : صلاح الدین هرسنی



همچنین مشاهده کنید