جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سرزمین نور


سرزمین نور

چه لذت بخش است برای معلمی که در کلاس، درس تاریخ می دهد؛ آن گاه که سعادت یار شود؛ تا گوشه ای از تاریخ را ببیند! وقتی زائران بیت الله الحرام، از سفر حج باز می گشتند؛ شوق فراوانی برای …

چه لذت بخش است برای معلمی که در کلاس، درس تاریخ می دهد؛ آن گاه که سعادت یار شود؛ تا گوشه ای از تاریخ را ببیند! وقتی زائران بیت الله الحرام، از سفر حج باز می گشتند؛ شوق فراوانی برای دیدنشان داشتم. با خود می گفتم: باید به دیدن آنها رفت که شنیده ها را دیده اند؛ و اکنون من، بنده ای ناچیز، که خداوند آرزویش را برآورده و او را به مدینه فرا خوانده است. جایی که از آن سرزمین، درخت تناور اسلام، قد برافراشت و بر پهنای بیکران هستی، سایه رحمت گسترد. این جا یثرب است. شهری که نبی اکرم(ص) با قدوم مبارکشان، به آن شکوه و عظمت بخشیدند و اولین سنگ بنای مسجد، مسجدالنبی(ص) را بنا نهادند. اینک بنده ای حقیر، اجازه ورود، به مکانی مقدس را می طلبد، خدایا، آیا رسول الله، مرا قابل خواهند دانست؟! آیا سلامم را پاسخ خواهند داد؟! به اشک های شوقی که از اعماق وجودم سرچشمه می گیرد توجه خواهند نمود؟!

با دیدن ستون های مسجدالنبی، همه شکوه و عظمت معنوی اش برایم جلوه گر شد. باور نمی کردم، به مکانی آمده ام که روزی پیامبر اسلام، همراه مهاجرین و انصار، بنیاد، آنها را برافراشته اند؟! خدایا، این نهایت سعادت یک بنده نیست؟ در مکانی که پیامبر تو، نماز گزارده است، حضور یابد و چشم بر خاک پاکش بساید؟! و باز تاریخ در ذهنم جان گرفت، به یاد اصحاب صفه افتادم که در میان یاران پیامبر از همه فقیرتر بودند، خواستم خودم را با آنها مقایسه کنم. دلم لرزید، آنها کجا و من ناچیز کجا؟! در دنیای دیگری بودم. با فریادی، بی صدا که از ژرفای قلبم بر می خاست، گفتم: یا رسول الله، به امید شفاعت تو و عترت پاکت آمده ام. ناامیدم مکن، مگر خود نفرموده ای که در روز محشر امت خود را شفاعت خواهی کرد؟ آیا مرا جزو امت خود قبول خواهی نمود؟! به اطراف نگاه کردم. باب البقیع، دری که به روی قبرستان بقیع گشوده می شود و همه غربت غریبانه اش باب اسلام، دری که به روی آرامگاه حضرت اباعبدالله، پدر بزرگوار حضرت محمد(ص) گشوده می شود. باب ملک عبدالعزیز و باب جبرئیل، که مهمترین درهاست. در آن جا بود که وحی الهی توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل می گردید. از باب جبرئیل که وارد می شوی، چشمت به در خانه حضرت زهرا(س) می افتد؛ خانه ای که، فاطمه(س) در آن جا، از دنیا و دنیاداران زمانش، ستم ها کشید، خانه ای که در آن، دارفانی را وداع کرد و علی را با دنیایی از غم و اندوه تنها گذاشت. خانه ای که با دیدن آن، صحرای کربلا در ذهنت جان می گیرد و روز دهم (عاشورا) برایت مجسم می شود؛ و صفه، محلی که بعضی یاران پیامبر(ص) در آن جا روزگار می گذراندند. در کنار خانه حضرت فاطمه(س) آرامگاه پیامبر(ص) و دو خلیفه دیگر، جناب ابوبکر و جناب عمر، قرار دارد. بین خانه و منبر پیامبر(ص)، جایگاه های دیگری مانند، ستون توبه و مأذن بلال قرار دارد. فاصله منبر پیامبر و خانه ایشان را روضه رضوان گویند. البته روضه رضوان، بنا به روایت هایی، باغی از باغ های بهشت است که به قولی، شاید آرامگاه حضرت فاطمه(س) باشد. با خواندن دو رکعت نماز وحشت، در روضه رضوان، چنان آرامشی به انسان دست می دهد که انگار سبک شده ای و در جهان دیگری سیر می کنی؛ دنیایی که هرگز دلت نمی خواهد از آن بیرون بیایی، رویایی شیرین و دلکش که برای همیشه یادش شیرین تر از زندگی است.

زهرا بهنامی فر