شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تماشای نمایش روحوضی در جزیره


تماشای نمایش روحوضی در جزیره

سینمای ابراهیم وحیدزاده با نگاهی به فیلم «تاکسی نارنجی»

● یک: کمدی بینابینی وحیدزاده

این یک واقعیت است که از آغاز ورود سینما به ایران، ما انواع ژانرها را تجربه کرده‌ایم حالا بد یا خوب، اما کمدی را خیلی کم تجربه کرده‌ایم آنقدر کم که انگشت شمار بوده با این همه، این تاریخ نه چندان کوتاه، پر از فیلم‌هایی است که قرار بوده مردم را بخندانند و هنوز هم بعضی از مجتمع‌های ورزشی بالای شهر، سینماهای کم مشتری، یا سالن‌های هتل‌های چند ستاره، بازتولیدکننده همان روند خنداندن هستند که براساس «بداهه» شکل می‌گیرد. این روند متشکل است از چند گزاره:

۱) یک خط قصه کمابیش مشابه که در آن مرد پولداری که نمی‌خواهد برای خانواده‌اش پول خرج کند مجبور می‌شود در جریان یک خواستگاری غیرمنتظره، دست به جیب ببرد. این قصه می‌تواند از زوایای مختلف روایت شود یکی از این زوایا، رویکرد خانواده‌ای است که به خواستگاری می‌آید [اغلب هم دو خانواده‌اند که باید با هم دوئل کنند!] یا از نگاه پسر یا دختری علاقه‌مند ازدواج است که باید همه سعی‌اش را به خرج دهد تا قابلیتش را به اثبات برساند. این اثبات قابلیت در مورد دخترها، وجه خنده‌دار بودن این نمایش‌ها را زیاد می‌کند چون جامعه ایرانی هنوز با توانایی‌های اجتماعی زنان، کاملاً کنار نیامده. یکی از این توانایی‌ها، انجام دادن کارهایی است که در ایران، مردانه تلقی می‌شود.

۲) وقتی نمایش با یک خط قصه شروع می‌شود و پایانش هم مشخص است که باید به هر حال خوش باشد، باقی کار بر عهده بازیگران است که با ابراز شوخی‌های کلامی که ۹۰درصدشان بداهه است کار خنداندن مخاطبان را به پیش ببرند این شوخی‌ها گاهی هیچ ربطی به فضای قصه ندارند.

۳) «بی‌ربطی» یکی از وجوه خنداندن در عرصه‌هایی این چنینی است البته نباید به «بی‌معنایی» منجر شود مثلاً اگر یکی روی صحنه بگوید «وای سرم!» آن یکی بگوید «مادربزرگم روماتیسم داره» مخاطبان می‌خندند. این جنس شوخی گرچه به نوعی در تاریخ سینمای کمدی جهان هم تکرار شده اما کیفیت اجرای آن بسیار متفاوت بوده با روند حاضر ایرانی‌اش.

«تاکسی نارنجی» ساخته ابراهیم وحیدزاده البته ادامه منطقی این نوع نمایش‌ها نیست یعنی وحیدزاده سینماگری نیست که بگوییم «فیلم خنده‌دار» می‌سازد اما همیشه خواسته میانه را بگیرد تا فیلمش میان «فیلم‌های خنده‌دار» بر بخورد و از فروشی نسبی برخوردار باشد. بنابراین عناصری از آنها را به وام گرفته از جمله چندپارگی قصه را که اغلب تعبیر شده به از هم گسیختگی فیلمنامه، یا سراغ آدم‌هایی رفته که به دلیل تفاوت‌های شغلی، رفتاری یا فکری، موجب تضاد خنده‌دار میان خود و جامعه‌شان بوده‌اند و این تفاوت را «خیلی بومی» نشان «تماشاگر بومی» داده و این بومی‌گری آن قدر زیاد بوده که گاهی به قدر سر مویی فاصله بوده میان کمدی مدرن بودن و فیلم خنده‌دار بودن؛ با این همه بیشتر مشکل وحیدزاده در این چند دهه، «دوری از وحدت فیلمنامه» بوده؛ خب، در دهه شصت با برش‌های مرسوم آن سال‌ها [به دلیل نبود هماهنگی لازم میان مراکز صدور مجوز فیلمنامه، ساخت و اکران] بسیاری از سینماگران، این مشکل را [پس این تصور مخاطبان که نسخه اصلی فیلم این مشکل را نداشته] پنهان می‌کردند و یادمان باشد فیلمی مثل «تحفه‌ها» به رغم شوخی‌های موفق‌اش، این مشکل را هم داشت.

به نظر من در فیلم‌های بعدی، این مشکل بیشتر شد مثلاً در «مجسمه» این گسستگی روایت آن قدر بود که مرز میان «قبل و بعد» به هم ریخت و ما نمی‌دانستیم کجای قصه‌ایم. به هر حال باید بپذیریم که وحیدزاده کمدی می‌سازد نه فیلم خنده دار اما این کمدی دچار به هم ریختگی نه در شیوه روایت [مثل کمدی‌های مل بروکس] که در خود روایت است. وحیدزاده اغلب خواسته از خاستگاه نمایش‌های روحوضی به کمدی مدرن برسد در واقع قصدش این بوده آن سرمنشأ فیلم‌های خنده‌دار ایرانی را که می‌توانسته یا می‌تواند آغازی برای رسیدن به کمدی بومی باشد از نو کشف و احیا کند. نمی‌توان مخالفتی با این نگرش داشت اما مطمئناً چنین بازنگری عمیقی محتاج حضور گزاره‌های مورد اعتمادتری از کمدی مدرن یا پست مدرن در این معادله است.

● دو: کنار آمدن با گزاره‌های عامه‌پسندی

«تاکسی نارنجی» از بن‌مایه‌های نمایش‌های خنده‌دار برخوردار است. ما در این قصه با زنی مواجه هستیم که به جزیره کیش آمده با پدر و دختر و پسر خردسالش، از همسرش جدا شده و حوصله دردسرهای بعد از این جدایی را ندارد و وقتی وارد جزیره می‌شود شغل ندارد و ناچار می‌شود تاکسی اجاره کند برای جابه‌جایی مسافر. این وسط دو تا خواستگار پیدا می‌کند که طبیعتاً به شکل مستقیم و غیرمستقیم درگیرند با هم. می‌توان از اینجا شروع کرد خانواده‌ای که این چنین مشکل معاش دارد چرا می‌رود کیش؟ این جزیره برای زندگی خانوادگی زیادی گران است یعنی مخارجش بالاست و وقتی خرج خانواده روی دوش یک نفر است و آن هم یک زن، انتخابی منطقی نیست با این همه می‌توان به این نکته توجه کرد که این جزیره خیلی شیک است و شیک بودن [گزاره «برازندگی» در نمایش‌های روحوضی] یکی از عوامل پذیرفته شدن این نوع رویکرد نمایشی در مواجهه با مخاطب خود است.

حضور اقوام مختلف ایرانی با لهجه‌های مختلف هم عاملی دیگر است که در این فیلم، «سیمون» را داریم که ارمنی است. ما شاهد یک «وضعیت خنده‌دار» هم هستیم یک زن می‌خواهد راننده تاکسی باشد [یادمان باشد همین که زنی بخواهد توانایی‌های خود را در شغل یا موقعیتی مردانه به اثبات برساند، در چارچوب یاد شده، موقعیتی خنده‌دار را رقم زده است] مواجهه دو خواستگار هم یکی از گزاره‌های قدیمی این نوع نمایش‌هاست پس ما حالا با همه عناصری که می‌توانند مخاطبان فیلم‌های خنده‌دار را جذب این فیلم کنند روبه‌روییم. طبیعتاً چنین موقعیتی اگر گیر یکی از همین کارگردانان «عامه‌پسندساز» می‌افتاد ما حالا به جای کمدی، با یک فیلم خنده‌دار روبه‌رو بودیم اما این فیلم یک کمدی است که مقابل آن نوع فیلم‌ها، چندان هم در گیشه موفق نیست.

خب وحیدزاده اغلب در گیشه مشکل داشته [گرچه این مشکل به مرحله حاد نرسیده] چرا؟ چرا در حالی که او را با شوخی‌های خلاقانه‌اش به یاد می‌آوریم مخاطب عام با فیلم‌های او مشتاقانه برخورد نمی‌کند؟ فیلم‌های خنده‌دار هر مشکلی داشته باشند یک مشکل ندارند آن هم به زبان مخاطبان این نوع فیلم‌ها می‌شود این:‌«اول و آخرش مشخص بود بابا! معنی داشت قصه‌اش می‌شد این: ...معنی‌اش می‌شد این:...» این فیلم‌ها قادرند خلاصه خود را خیلی راحت توی ذهن مخاطبان بگذارند و «وحدت روایت» دارند اما فیلم‌های وحیدزاده به رغم امتیازات قابل توجهی که دارند شوخی‌هاشان مثل جزایری پراکنده از هم دورند و خیلی‌هاشان هم قابل «بازتعریف کردن» توسط مخاطبان عام نیستند. وحیدزاده خیلی سعی کرده از همان اول کار فیلمسازی‌اش تا حالا، مخاطب عام را، با به کارگیری پوسته برخی گزاره‌های نمایش روحوضی، بکشاند توی سالن نمایش با این همه مخاطبان هم دنبال اصل جنس‌اند و خیلی زود متوجه می‌شوند که این کالا، آن کالایی نیست که دنبالش هستند! بنابراین فیلمساز یا باید چاره‌ای دیگر بیندیشد یا همین روند را تا جایی ادامه دهد که هر دو نوع مخاطب [عام و خاص] از آثارش خسته شوند!