چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا

زندگانی حضرت امام سجاد ع


زندگانی حضرت امام سجاد ع

نام معصوم ششم علی ع است وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ع و ملقب به سجاد و زین العابدین می باشد امام سجاد در سال ۳۸ هجری در مدینه ولادت یافت

● حضرت‌ سجاد ( ع‌ )

نام‌ معصوم‌ ششم‌ علی‌ ( ع‌ ) است‌ . وی‌ فرزند حسین‌ بن‌ علی‌ بن‌ ابیطالب‌ ( ع‌ ) و ملقب‌ به‌ "سجاد" و "زین‌ العابدین‌" می‌باشد . امام‌ سجاد در سال‌ ۳۸ هجری‌ در مدینه‌ ولادت‌ یافت‌ . حضرت‌ سجاد در واقعه‌ جانگداز كربلا حضور داشت‌ ولی‌ به‌ علت‌ بیماری‌ و تب‌ شدید از آن‌ حادثه‌ جان‌ به‌ سلامت‌ برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته‌ شده‌ است‌ و پدر بزرگوارش‌ - با همه‌ علاقه‌ای‌ كه‌ فرزندش‌ به‌ شركت‌ در آن‌ واقعه‌ داشت‌ - به‌ او اجازه‌ جنگ‌ كردن‌ نداد . مصلحت‌ الهی‌ این‌ بود كه‌ آن‌ رشته‌ گسیخته‌ نشود و امام‌ سجاد وارث‌ آن‌ رسالت‌ بزرگ‌ ، یعنی‌ امامت‌ و ولایت‌ گردد . این‌ بیماری‌ موقت‌ چند روزی‌ بیش‌ ادامه‌ نیافت‌ و پس‌ از آن‌ حضرت‌ زین‌ العابدین‌ ۳۵ سال‌ عمر كرد كه‌ تمام‌ آن‌ مدت‌ به‌ مبارزه‌ و خدمت‌ به‌ خلق‌ و عبادت‌ و مناجات‌ با حق‌ سپری‌ شد . سن‌ شریف‌ حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) را در روز دهم‌ محرم‌ سال‌ ۶۱ هجری‌ كه‌ بنا به‌ وصیت‌ پدر و امر خدا و رسول‌ خدا ( ص‌ ) به‌ امامت‌ رسید ، به‌ اختلاف‌ روایات‌ در حدود ۲۴ سال‌ نوشته‌اند . مادر حضرت‌ سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی‌ بوده‌ است‌ . آنچه‌ در حادثه‌ كربلا بدان‌ نیاز بود ، بهره‌برداری‌ از این‌ قیام‌ و حماسه‌ بی‌ نظیر و نشر پیام‌ شهادت‌ حسین‌ ( ع‌ ) بود ، كه‌ حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) در ضمن‌ اسارت‌ با عمه‌اش‌ زینب‌ ( ع‌ ) آن‌ را با شجاعت‌ و شهامت‌ و قدرت‌ بی‌ نظیر در جهان‌ آن‌ رو فریاد كردند . فریادی‌ كه‌ طنین‌ آن‌ قرنهاست‌ باقی‌ مانده‌ و - برای‌ همیشه‌ - جاودان‌ خواهد ماند . واقعه‌ كربلا با همه‌ ابعاد عظیم‌ و بی‌ مانندش‌ پر از شور حماسی‌ و وفا و صفا وایمان‌خالص‌ در عصر روز عاشورا ظ‌اهرا به‌ پایان‌ آمد ، اما مأموریت‌ حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) و زینب‌ كبری‌ ( س‌ ) از آن‌ زمان‌ آغاز شد . اهل‌ بیت‌ اسیر را از قتلگاه‌ عشق‌ و راهیان‌ به‌ سوی‌ "الله‌" و از كنار نعشهای‌ پاره‌ پاره‌ به‌ خون‌ خفته‌ جدا كردند . حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) را در حال‌ بیماری‌ بر شتری‌ بی‌ هودج‌ سوار كردند و دو پای‌ حضرتش‌ را از زیر شكم‌ آن‌ حیوان‌ به‌ زنجیر بستند . سایر اسیران‌ را نیز بر شتران‌ سوار كرده‌ ، روانه‌ كوفه‌ نمودند . كوفه‌ای‌ كه‌ در زیر سنگینی‌ و خفقان‌ حاكم‌ بر آن‌ بهت‌ زده‌ بر جای‌ مانده‌ بود و جرأت‌ نفس‌ كشیدن‌ نداشت‌ ، زیرا ابن‌ زیاد دستور داده‌ بود رؤسای‌ قبایل‌ مختلف‌ را به‌ زندان‌ اندازند و مردم‌ را گفته‌ بود بدون‌ اسلحه‌ از خانه‌ها خارج‌ شوند . در چنین‌ حالتی‌ دستور داد سرهای‌ مقدس‌ شهدا را بین‌ سركردگان‌ قبایلی‌ كه‌ در كربلا بودند تقسیم‌ و سر امام‌ شهید حضرت‌ ابا عبد الله‌ الحسین‌ را در جلو كاروان‌ حمل‌ كنند . بدین‌ صورت‌ كاروان‌ را وارد شهر كوفه‌ نمودند .

عبید الله‌ زیاد می‌خواست‌ وحشتی‌ در مردم‌ ایجاد كند و این‌ فتح‌ نمایان‌ خود را به‌ چشم‌ مردم‌ آورد . با این‌ تدبیرهای‌ امنیتی‌ چه‌ شد كه‌ نتوانستند جلو بیانات‌ آتشین‌ و پیام‌ كوبنده‌ زن‌ پولادین‌ تاریخ‌ حضرت‌ زینب‌ ( س‌ ) را بگیرند ؟ گویی‌ مردم‌ كوفه‌ تازه‌ از خواب‌ بیدار شده‌ و دریافته‌اند كه‌ این‌ اسیران‌ ، اولاد علی‌ ( ع‌ ) و فرزندان‌ پیغمبر اسلام‌ ( ص‌ ) می‌باشند كه‌ مردانشان‌ در كربلا نزدیك‌ كوفه‌ به‌ شمشیر بیداد كشته‌ شده‌اند . همهمه‌ از مردم‌ برخاست‌ و كم‌ كم‌ تبدیل‌ به‌ گریه‌ شد . حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) در حال‌ اسارت‌ و خستگی‌ و بیماری‌ به‌ مردم‌ نگریست‌ و فرمود : اینان‌ بر ما

می‌گریند ؟ پس‌ عزیزان‌ ما را چه‌ كسی‌ كشته‌ است‌ ؟ زینب‌ خواهر حسین‌ ( ع‌ ) مردم‌ را امر به‌سكوت‌ كرد و پس‌ از حمد و ثنای‌ خداوند متعال‌ و درود بر پیامبر گرانقدرش‌ ، حضرت‌ محمد ( ص‌ ) فرمود : "... ای‌ اهل‌ كوفه‌ ، ای‌ حیلت‌ گران‌ و مكراندیشان‌ و غداران‌ ، هرگز این‌ گریه‌های‌ شما را سكون‌ مباد . مثل‌ شما ، مثل‌ زنی‌ است‌ كه‌ از بامداد تا شام‌ رشته‌ خویش‌ می‌تابید و از شام‌ تا صبح‌ به‌ دست‌ خود بازمی‌گشاد . هشدار كه‌ بنای‌ ایمان‌ بر مكر و نیرنگ‌ نهاده‌اید ..." . سپس‌ حضرت‌ زینب‌ ( ع‌ ) مردم‌ كوفه‌ را سخت‌ ملامت‌ فرمود و گفت‌ : "همانا دامان‌ شخصیت‌ خود را با عاری‌ و ننگی‌ بزرگ‌ آلود كردید كه‌ هرگز تا قیامت‌ این‌ آلودگی‌ را از خود نتوانید دور كرد . خواری‌ و ذلت‌ بر شما باد . مگر نمی‌دانید كدام‌ جگرگوشه‌ از رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) را بشكافتید ، و چه‌ عهد و پیمان‌ كه‌ بشكستید ، و بزرگان‌ عترت‌ و آزادگان‌ ذریه‌ او را به‌ اسیری‌ بردید ، و خون‌ پاك‌ او به‌ ناحق‌ ریختید ..." .

مردم‌ كوفه‌ آنچنان‌ ساكت‌ و آرام‌ شدند كه‌ گویی‌ مرغ‌ بر سر آنها نشسته‌ ! سخنان‌ كوبنده‌ زینب‌ ( ع‌ ) كه‌ گویا از حلقوم‌ پاك‌ علی‌ ( ع‌ ) خارج‌ می‌شد ، مردم‌ بی‌ وفای‌ كوفه‌ را دچار بهت‌ و حیرت‌ كرد . شگفتا این‌ صدای‌ علی‌ ( ع‌ ) است‌ كه‌ گویا در فضای‌ كوفه‌ طنین‌انداز است‌ ... . امام‌ سجاد ( ع‌ ) عمه‌اش‌ را امر به‌ سكوت‌ فرمود . ابن‌ زیاد دستور داد امام‌ سجاد ( ع‌ ) و زینب‌ كبری‌ و سایر اسیران‌ را به‌ مجلس‌ وی‌ آوردند ، و در آن‌ جا جسارت‌ را نسبت‌ به‌ سر مقدس‌ حسین‌ ( ع‌ ) و اسیران‌ كربلا به‌ حد اعلا رسانید ، و آنچه‌ در چنته‌ دناءت‌ و رذالت‌ داشت‌ نشان‌ داد ، و آنچه‌ لازمه‌ پستی‌ ذاتش‌ بود آشكار نمود .

● پیام‌ خون‌ و شهادت‌

ابن‌ زیاد یا پسر مرجانه‌ اسیران‌ كربلا را پس‌ از مكالماتی‌ كه‌ در مجلس‌ او باآنان‌ روی‌ داد ، دستور داد به‌ زندانی‌ پهلوی‌ مسجد اعظم‌ كوفه‌ منتقل‌ ساختند ، و دستور داد سر مقدس‌ امام‌ ( ع‌ ) را در كوچه‌ها بگردانند تا مردم‌ دچار وحشت‌ شوند . یزید در جواب‌ نامه‌ ابن‌ زیاد كه‌ خبر شهادت‌ حسین‌ ( ع‌ ) و یارانش‌ و اسیر كردن‌ اهل‌ و عیالش‌ را به‌ او نوشته‌ بود ، دستور داد سر حسین‌ ( ع‌ ) و همه‌ یارانش‌ را و همه‌ اسیران‌ را به‌ شام‌ بفرستند . بر دست‌ و پا و گردن‌ امام‌ همام‌ حضرت‌ سجاد زنجیر نهاده‌ ، بر شتر سوارش‌ كردند و اهل‌ بیت‌ را چون‌ اسیران‌ روم‌ و زنگبار بر شتران‌ بی‌ جهاز سوار كردند و راهی‌ شام‌ نمودند . اهل‌ بیت‌ عصمت‌ از راه‌ بعلبك‌ به‌ شام‌ وارد شدند . روز اول‌ ماه‌ صفر سال‌ ۶۱ هجری‌ - شهر دمشق‌ غرق‌ در شادی‌ و سرور است‌ ، زیرا یزید اسیران‌ كربلا را كه‌ اولاد پاك‌ رسول‌ الله‌ هستند ، افراد خارجی‌ و یاغیگر معرفی‌ كرده‌ كه‌ اكنون‌ در چنگ‌ آنهایند - یزید دستور داد اسیران‌ و سرهای‌ شهدا را از كنار "جیرون‌" كه‌ تفریحگاه‌ خارج‌ از شهر و محل‌ عیش‌ و عشرت‌ یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون‌ اسیران‌ را تماشا می‌كرد و شاد و مسرور به‌ نظر می‌رسید ، همچون‌ فاتحی‌ بلا منازع‌ ! در كنار كوچه‌ها مردم‌ ایستاده‌ بودند و تماشا می‌كردند . پیرمردی‌ از شامیان‌ جلو آمد و در مقابل‌ قافله‌ اسیران‌ بایستاد و گفت‌ : "شكر خدای‌ را كه‌ شما را كشت‌ و شهرهای‌ اسلام‌ را از شر مردان‌ شما آسوده‌ ساخت‌ و امیر المؤمنین‌ یزید رابر شما پیروزی‌ داد" .

امام‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) به‌ آن‌ پیرمردی‌ كه‌ در آن‌ سن‌ و سال‌ از تبلیغات‌ زهرآگین‌ اموی‌ در امان‌ نمانده‌ بود ، فرمود : "ای‌ شیخ‌ ، آیا قرآن‌ خوانده‌ای‌ ؟" . گفت‌ : آری‌ . فرمود : این‌ آیه‌ را قراءت‌ كرده‌ای‌ : قل‌ لا أسئلكم‌ علیه‌ أجرا الا المودهٔ‌ فی‌ القربی‌ . گفت‌ : آری‌ . امام‌ ( ع‌ ) فرمود : آن‌ خویشاوندان‌ كه‌ خداوند تعالی‌ به‌ دوستی‌ آنها امر فرموده‌ و برای‌ رسول‌ الله‌ اجر رسالت‌ قرار داده‌ ماییم‌ . سپس‌ آیه‌ تطهیر را كه‌ در حق‌ اهل‌ بیت‌ پیغمبر ( ص‌ ) است‌ تلاوت‌ فرمود :

"انما یرید الله‌ لیذهب‌ عنكم‌ الرجس‌ اهل‌ البیت‌ ویطهركم‌ تطهیرا" . پیرمرد گفت‌ : این‌ آیه‌ راخوانده‌ام‌ . امام‌ ( ع‌ ) فرمود : مراد از این‌ آیه‌ ماییم‌ كه‌خداوند ما را از هر آلایش‌ ظ‌اهر و باطن‌ پاكیزه‌ داشته‌ است‌ . پیرمرد بسیار تعجب‌ كرد و گریست‌ و گفت‌ چقدر من‌ بی‌ خبر مانده‌ام‌ . سپس‌ به‌ امام‌ ( ع‌ ) عرض‌ كرد : اگر توبه‌ كنم‌ آیا توبه‌ام‌ پذیرفته‌ است‌ ؟ امام‌ ( ع‌ ) به‌ او اطمینان‌ داد . این‌ پیرمرد را به‌ خاطر همین‌ آگاهی‌ شهید كردند . باری‌ ، قافله‌ اسیران‌ راه‌ خدا را در جلو مسجدجامع‌ دمشق‌ متوقف‌ ساختند . سپس‌ آنها را در حالی‌ كه‌ به‌ طنابها بسته‌ بودند به‌ زندانی‌ منتقل‌ كردند . چند روزی‌ را در زندان‌ گذراندند ، زندانی‌ خراب‌ . به‌ هر حال‌ یزید در نظر داشت‌ با دعوت‌ از برجستگان‌ هر مذهب‌ و سفیران‌ و بزرگان‌ و چاپلوسان‌ درباری‌ مجلسی‌ فراهم‌ كند تا

پیروزی‌ ظ‌اهری‌ خود را به‌ همه‌ نشان‌ دهد . در این‌ مجلس‌ یزید همان‌ جسارتی‌ را نسبت‌ به‌ سر مقدس‌ حضرت‌ سید الشهداء انجام‌ داد كه‌ ابن‌ زیاد ، دست‌ نشانده‌ پلیدش‌ در كوفه‌ انجام‌ داده‌ بود . چوب‌ دستی‌ خود را بر لب‌ و دندانی‌ نواخت‌ كه‌ بوسه‌گاه‌ حضرت‌ رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) و علی‌ مرتضی‌ و فاطمه‌ زهرا علیهما السلام‌ بوده‌ است‌ . وقتی‌ زینب‌ ( ع‌ ) این‌ جسارت‌ را از یزید مشاهده‌ فرمود و اولین‌ سخنی‌ كه‌ یزید به‌ حضرت‌ سید سجاد ( ع‌ ) گفت‌ چنین‌ بود : "شكر خدای‌ را كه‌ شما را رسوا ساخت‌" ، بی‌ درنگ‌ حضرت‌ زینب‌ ( ع‌ ) در چنان‌ مجلسی‌ بپاخاست‌ . دلش‌ به‌ جوش‌ آمد و زبان‌ به‌ ملامت‌ یزید و یزیدیان‌ گشود و با فصاحت‌ و بلاغت‌ علوی‌ پیام‌ خون‌ و شهادت‌ را بیان‌ فرمود و در سنگر افشاگری‌ پرده‌ از روی‌ سیه‌كاری‌ یزید و یزیدیان‌ برداشت‌ ، و خلیفه‌ مسلمین‌ را رسواتر از مردم‌ كوفه‌ نمود . اما یزید سر به‌ زیر انداخت‌ و آن‌ ضربات‌ كوبنده‌

و بر باد دهنده‌ شخصیت‌ كاذب‌ خود را تحمل‌ كرد ، و تنها برای‌ جواب‌ بیتی‌ خواند كه‌ ترجمه‌ آن‌ این‌ است‌ : "ناله‌ و ضجه‌ از داغدیدگان‌ رواست‌ و زنان‌ اجیر نوحه‌كننده‌ را مرگ‌ درگذشته‌ آسان‌ است‌" .

● امام‌ سجاد ( ع‌ ) در دمشق‌

علاوه‌ بر سخنانی‌ كه‌ حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) با استناد به‌ قرآن‌ كریم‌ فرمود و حقیقت‌را آشكار كرد ، حضرت‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) وقتی‌ با یزید روبرو شد - در حالی‌ كه‌ از كوفه‌ تا دمشق‌ زیر زنجیر بود - فرمود : ای‌ یزید ، به‌ خدا قسم‌ ، چه‌ گمان‌ می‌بری‌ اگر پیغمبر خدا ( ص‌ ) ما را به‌ این‌ حال‌ بنگرد ؟ این‌ جمله‌ چنان‌ در یزید اثر كرد كه‌ دستور داد زنجیر را از آن‌ حضرت‌ برداشتند ، و همه‌ اطرافیان‌ از آن‌ سخن‌ گریستند . فرصت‌ بهتری‌ كه‌ در شام‌ به‌ دست‌ امام‌ چهارم‌ آمد ، روزی‌ بود كه‌ خطیب‌ رسمی‌ بالای‌ منبر رفت‌ و در بدگویی‌ علی‌ ( ع‌ ) و اولاد طاهرینش‌ و خوبی‌ معاویه‌ و یزید داد

سخن‌ داد . امام‌ سجاد ( ع‌ ) به‌ یزید گفت‌ : به‌ من‌ هم‌ اجازه‌ می‌دهی‌ روی‌ این‌ چوبها بروم‌ و سخنانی‌ بگویم‌ كه‌ هم‌ خدا را خشنود سازد و هم‌ برای‌ مردم‌ موجب‌ اجر و ثواب‌ باشد ؟ یزید نمی‌خواست‌ اجازه‌ دهد ، زیرا از علم‌ و معرفت‌ و فصاحت‌ و بلاغت‌ خانواده‌ عصمت‌ علیهم‌ السلام‌ آگاه‌ بود و بر خود می‌ترسید . مردم‌ اصرار كردند . ناچار یزید قبول‌ كرد . امام‌ چهارم‌ ( ع‌ ) پای‌ به‌ منبر گذاشت‌ و آنچنان‌ سخن‌ گفت‌ كه‌ دلها از جا كنده‌ شد و اشكها یكباره‌ فرو ریخت‌ و شیون‌ از میان‌ زن‌ و مرد برخاست‌ . خلاصه‌ بیانات‌ امام‌ ( ع‌ ) چنین‌ بود : "ای‌ مردم‌ شش‌ چیز را خدا به‌ ما داده‌ است‌ و برتری‌ ما بر دیگران‌ بر هفت‌ پایه‌ است‌ . علم‌ نزد ماست‌ ، حلم‌ نزد ماست‌ ، جود و كرم‌ نزد ماست‌ ، فصاحت‌ و شجاعت‌ نزد ماست‌ ، دوستی‌ قلبی‌ مؤمنین‌ مال‌ ماست‌ . خدا چنین‌ خواسته‌ است‌ كه‌ مردم‌ با ایمان‌ ما را دوست‌ بدارند ، و این‌ كاری‌ است‌ كه‌ دشمنان‌ ما نمی‌توانند از آن‌ جلوگیری‌ كنند" .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.