جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

افكار صوفیانه به چه درد ما می خورد


افكار صوفیانه به چه درد ما می خورد

پس از پیداشدن فلسفه ی اصالت عمل ۱ كه ویلیام جیمز ۲ بیان كننده و پایه گذار آن بود, تقریباً در بیشتر اذهان این اندیشه رسوخ یافت كه در هر تحقیق و بررسی , خواه علمی و دینی یا فلسفی و عقیدتی , گذشته از جنبه ی حقیقت جویی , و بیشتر از آن , باید به جنبه ی فایده ی عملی آن نیز توجه شود

پس‌ از پیداشدن‌ فلسفه‌ی‌ اصالت‌ عمل‌ (۱) كه‌ ویلیام‌ جیمز (۲) بیان‌ كننده‌ و پایه‌گذار آن‌ بود، تقریباً در بیشتر اذهان‌ این‌ اندیشه‌ رسوخ‌ یافت‌ كه‌ در هر تحقیق‌ و بررسی‌، خواه‌ علمی‌ و دینی‌ یا فلسفی‌ و عقیدتی‌، گذشته‌ از جنبه‌ی‌ حقیقت‌جویی‌، و بیشتر از آن‌، باید به‌ جنبه‌ی‌ فایده‌ی‌ عملی‌ آن‌ نیز توجه‌ شود؛ زیرا بحث‌ در مسائلی‌ كه‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ در زندگانی‌ مردم‌ تأثیری‌ ندارد، كاری‌ غلط‌ است‌ و با آن‌ راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌توان‌ برد. من‌ اینجا به‌ صحت‌ و سقم‌ این‌ فلسفه‌ كاری‌ ندارم‌. ولی‌ البته‌ انكار نمی‌توان‌ كرد كه‌ نكات‌ مثبت‌ فراوان‌ دارد و از همان‌ ابتدا اذهان‌ و افكار هوشمندان‌ را جلب‌ كرده‌ است‌.

ما نیز كه‌ این‌ همه‌ از تصوف‌ دم‌ می‌زنیم‌ و آن‌ را یكی‌ از نشانه‌های‌ نبوغ‌ و عظمت‌ فكر ایرانیان‌ به‌ شمار می‌آوریم‌، باید نشان‌ دهیم‌ كه‌ صوفی‌گری‌ چه‌ جنبه‌های‌ سودمند و مثبت‌ و عملی‌ دارد، و در زندگانی‌ مادی‌ و معنوی‌ مردم‌ چه‌ اثرهایی‌ دارد؟ نكات‌ سودمند و برجسته‌ی‌ تصوف‌ از این‌ قرار است‌:

۱) تعدیل‌ مذاهب‌ و جلوگیری‌ از تعصب‌ - شاید بزرگ‌ترین‌ خدمت‌ صوفیان‌ به‌ عالم‌ اسلام‌ و همه‌ی‌ مردمی‌ كه‌ در حوزه‌ی‌ اسلام‌ می‌زیند، این‌ باشد كه‌ به‌ نحوی‌ از انحا از سخت‌گیری‌ ارباب‌ دیانت‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ اقلیت‌ و پیروان‌ سایر ادیان‌ جلوگیری‌ كرده‌اند. به‌ قول‌ نیكلسون‌ (۳) «همه‌ی‌ مردمی‌ كه‌ مسلمان‌اند و با پیروان‌ سایر ادیان‌ و مذاهب‌ به‌ مدارا و تسامح‌ و گذشت‌ و مهربانی‌ می‌زیند صوفی‌اند؛ اگر چه‌ خود را صوفی‌ رسمی‌ ندانسته‌اند و ارباب‌ ترجمه‌ و تذكره‌ نویسان‌ آنان‌ را جزو صوفیان‌ یاد نكرده‌ باشند!» (۴)

راه‌ صوفی‌ راهی‌ وسیع‌ و پهناور و طریقت‌ او طریقت‌ عظیمی‌ است‌ كه‌ از هر سوی‌ آن‌ طریقت‌، راهی‌ به‌ خدا توان‌ یافت‌. ابوسعید ابی‌الخیر (وفات‌ ۴۴۰ ه.) می‌گفت‌: «... به‌ عدد هر ذره‌ی‌ موجودات‌ راهی‌ است‌ به‌ حق‌»، (۵) از این‌رو، راه‌ وصول‌ به‌ روی‌ هیچ‌ كس‌ بسته‌ نیست‌ و پیروان‌ برخی‌ ادیان‌ كه‌ راه‌ وصول‌ به‌ حق‌ را تنها از دین‌ و آیین‌ خود ممكن‌ می‌دانند در اشتباه‌اند. این‌ گروه‌ هیچ‌ كس‌ را حقیر نمی‌شمردند و خود را ناتوان‌ترین‌ و ضعیف‌ترین‌ بندگان‌ خدا می‌دانستند و از این‌ وحشت‌ داشتند كه‌ خودبینی‌ و عجب‌ و غرور همیشه‌ در ذات‌ انسان‌ هست‌، بنابراین‌ باید آن‌ را كوبید. باز همین‌ ابوسعید می‌گفت‌: «هر كس‌ به‌ خویشتن‌ نیكو گمان‌ است‌، خویشتن‌ نمی‌شناسد، و هر كس‌ خویشتن‌ نمی‌شناسد خدای‌ را نمی‌شناسد». (۶) و هم‌ در احوال‌ او آورده‌اند كه‌ «شیخ‌ ما گفت‌ كه‌ وحی‌ آمد به‌ موسی‌ كه‌ بنی‌اسراییل‌ را بگوی‌ كه‌ بهترین‌ كسی‌ اختیار كنید. صد كس‌ اختیار كردند. وحی‌ آمد كه‌ از این‌ صد كس‌ بهترین‌ اختیار كنید. ده‌ كس‌ اختیار كردند. وحی‌ آمد كه‌ از این‌ ده‌، سه‌ تن‌ اختیار كنید، سه‌ تن‌ اختیار كردند. وحی‌ آمد كه‌ از این‌ سه‌ كس‌ بهترین‌ اختیار كنید. یكی‌ اختیار كردند. وحی‌ آمد كه‌ این‌ یگانه‌ را بگویید تا بدترین‌ بنی‌اسراییل‌ را بیارد. او چهار روز مهلت‌ خواست‌ و گرد عالم‌ می‌گشت‌ كه‌ كسی‌ طلب‌ كند. روز چهارم‌ به‌ كویی‌ فرو می‌شد، مردی‌ را دید كه‌ به‌ فساد و ناشایستگی‌ معروف‌ بود، و انواع‌ فسق‌ و فجور در او موجود، چنان‌ كه‌ انگشت‌نمای‌ خلق‌ گشته‌ بود. خواست‌ كه‌ او را ببرد، اندیشه‌ای‌ به‌ دلش‌ درآمد كه‌ به‌ ظاهر حكم‌ نباید كرد، روا بود كه‌ او را قدری‌ و پایگاهی‌ بود؛ به‌ قول‌ مردمان‌ خطی‌ به‌ وی‌ فرو نتوان‌ كشید و حقیر و ناچیزش‌ نتوان‌ شمرد و به‌ اینكه‌ مرا خلق‌ اختیار كردند غره‌ (۷) نتوان‌ گشت‌. چون‌ هر چه‌ كنم‌ به‌ گمان‌ خواهد بود، این‌ گمان‌ در حق‌ خویش‌ برم‌ بهتر. دستار در گردن‌ خویش‌ انداخت‌ و به‌ نزد موسی‌ آمد و گفت‌: هر چند نگاه‌ كردم‌ هیچ‌ كس‌ را بدتر از خود ندیدم‌! وحی‌ آمد به‌ موسی‌ كه‌ آن‌ مرد بهترین‌ ایشان‌ است‌ نه‌ به‌ آنكه‌ طاعت‌ او بیش‌ است‌ بلكه‌ به‌ آنكه‌ خویشتن‌ را بدترین‌ مردم‌ دانست‌.» (۸)

۲) احترام‌ به‌ انسانیت‌- عارفان‌ و صوفیان‌، بیش‌ از همه‌ چیز به‌ آدمی‌ بودن‌ یا انسانیت‌ توجه‌ داشتند، یعنی‌: هدف‌ آنان‌ آدمی‌ بودن‌ و انسان‌شدن‌ خود، و امكاناً انسان‌ كردن‌ و آدمی‌ ساختن‌ دیگران‌ بود. می‌گفتند: دین‌ هم‌ برای‌ این‌ آمده‌ است‌ كه‌ این‌ جنس‌ دو پا را خوشخوتر و نرم‌تر بكند و اگر دین‌ انسان‌ نسازد چه‌ دینی‌ چه‌ كشكی‌! پیش‌ از مسلمان‌شدن‌ و ترساشدن‌ و یهودی‌ و بودایی‌ و مانوی‌ و زرتشتی‌شدن‌، باید انسان‌ شد. و پیوسته‌ خود در طلب‌ این‌ نوع‌ انسانها بودند و مانند دیوژن‌ كه‌ در روز روشن‌ چراغ‌ به‌ دست‌ دنبال‌ انسان‌ می‌گشت‌، صوفیان‌ هم‌ پیوسته‌ در جستجوی‌ انسان‌ كامل‌ (۹) بودند؛ و انسان‌ كامل‌ به‌ نظر این‌ جماعت‌ كسی‌ است‌ كه‌ پیش‌ از همه‌ چیز به‌ انسان‌شدن‌ بیندیشد. این‌ گونه‌ آدمیان‌ نیز اگر یافت‌ شوند تنها در مسجد و محراب‌ نیستند، در خرابات‌ و میكده‌ و پشت‌ میزهای‌ ادارات‌ و مقام‌ وزارت‌ و حكومت‌ نیز پیدا می‌شوند؛ حتی‌ از میان‌ كسانی‌ كه‌ در خدمت‌ فرمانروای‌ ستمكاری‌ كمر بسته‌اند نیز می‌توان‌ انسان‌ یافت‌ زیرا كه‌ «مردمان‌ خدا ممكنند در اوباش‌» و نیز گفته‌اند كه‌ «كمر به‌ خدمت‌ سلطان‌ ببند و صوفی‌ باش‌.» «محمد بن‌ منور» می‌گوید: «شیخ‌ ما را پرسیدند كه‌: مردان‌ خدا در مسجد باشند؟ گفت‌: در خرابات‌ هم‌ باشند.» (۱۰)

این‌ نكته‌ را «ابن‌ سینا» خود دریافته‌ آنجا كه‌ می‌گوید: «عارف‌ همیشه‌ شاد و گشاده‌روی‌ و خندان‌ باشد. از روی‌ فروتنی‌، فرومایه‌ را چنان‌ بزرگ‌ می‌دارد كه‌ بزرگوار گرانمایه‌ را، و انبساط‌ و شادمانی‌ او با گمنام‌ ناشناس‌ همچنان‌ باشد كه‌ با نامدار بزرگ‌ و شناخته‌. و چگونه‌ شاد نباشد؟ در حالی‌ كه‌ او به‌ خدا و به‌ همه‌ چیز خرم‌ باشد، زیرا كه‌ در همه‌ چیزها خدا را می‌بیند؛ و او چرا همه‌ را یكسان‌ و برابر نداند؟ در حالی‌ كه‌ همه‌ نزد وی‌ برابرند از آن‌ جهت‌ كه‌ همه‌ اهل‌ رحمت‌اند و به‌ باطل‌ مشغول‌!...»

و نیز «... عارف‌ را گمان‌ (بد) بر چیزها و مردمان‌ بنا شد، و كنجكاوی‌ بیجا نكند، و اگر ناپسندی‌ بیند، خشم‌ او را از جای‌ نبرد و بر نیانگیزد، بلكه‌ بر آن‌ شخص‌ رحمت‌ آرد، زیرا از راز قدر و و حكم‌ خدا آگاه‌است‌. و اگر امر به‌ معروف‌ كند به‌ نرمی‌ و پندگویی‌ كند، و سختی‌ و تندی‌ و عیب‌جویی‌ و ملامت‌ به‌ كار نبرد؛ اما اگر آن‌ امر به‌ معروف‌ در كاری‌ بزرگ‌ باشد و كسی‌ نااهلی‌ كند، رواست‌ كه‌ او را غیرت‌ باشد...» همچنین‌ «... عارف‌ شجاع‌ و دلیر باشد، و چرا چنین‌ نباشد؟ چه‌ او از مرگ‌ نپرهیزد. او بخشنده‌ و بخشاینده‌ باشد، و چرا چنین‌ نباشد؟ چه‌ او از باطل‌پرستی‌ به‌ دور است‌، او آمرزگار گناهان‌ مردم‌ باشد؛ و چرا چنین‌ نباشد؟ چه‌ نفس‌ و جان‌ او بزرگ‌ترین‌ و وسیع‌تر از آن‌ است‌ كه‌ لغزش‌ آدمی‌ زاده‌ای‌ آن‌ را بخراشد. و كینه‌های‌ مردم‌ را در خاطر او راه‌ نباشد و در دل‌ او نماند، و چرا چنین‌ نباشد؟ در حالی‌ كه‌ او همیشه‌ به‌ ذكر و یاد خدا مشغول‌ است‌.» (۱۱)

۳) انتخاب‌ و گزینش‌ هر اندیشه‌ و كار نیك‌ از هر كس‌- یكی‌ از پیشوایان‌ دین‌ می‌گوید: «آنچه‌ را می‌گویند بگیرید و گوینده‌ را ول‌ كنید.» (۱۲) به‌ این‌ حقیقت‌، در سلام‌ بیش‌ از همه‌ی‌ فرقه‌ها صوفیان‌ جامه‌ی‌ عمل‌ پوشیده‌اند. اگر صوفی‌گری‌ را با افكار و عقاید دیگر بسنجید و با كنجكاوی‌ و پژوهش‌ ژرف‌ در مبادی‌ این‌ مذهب‌ بنگرید، می‌بینید همه‌ نكات‌ سودمند مذاهب‌ هند و اروپایی‌، فلسفه‌ی‌ هندی‌، افكار مصریان‌ و ایرانیان‌ قدیم‌، اندیشه‌های‌ سقراط‌ و افلاطون‌ و حكمت‌ پهلوی‌ (۱۳) و عقاید مانی‌ و مزدك‌ و به‌ ویژه‌ فلوطین‌ و فیلسوفان‌ نوافلاطونی‌ جابه‌جا در بیانات‌ و تعلیمات‌ و مباحثات‌ صوفیان‌ به‌ نظر می‌آید. این‌ امر، به‌ سبب‌ آن‌ بوده‌ كه‌ صوفیان‌ همه‌ چیز را در خدا و خدا را در همه‌ چیز می‌دیدند و معتقد بودند كه‌: در عالم‌ هیچ‌ مخلوقی‌ و هیچ‌ اندیشه‌ و فكری‌ و هیچ‌ نكته‌ای‌ از خرد و كلان‌ و پیر و جوان‌ نیست‌ كه‌ به‌ كاری‌ نیاید و دردی‌ را درمان‌ نباشد. و این‌ یكی‌ از نكات‌ برجسته‌ی‌ فلسفه‌ی‌ دیالكتیك‌ یا جدالی‌ علمی‌ جدید است‌. هر چیزی‌ به‌ ضدش‌ شناخته‌ می‌شود؛ اگر خوب‌ هست‌ باید بدهم‌ باشد؛ اگر پیر هست‌ باید جوان‌ هم‌ باشد؛ اگر زشت‌ هست‌ باید زیبا هم‌ باشد؛ اگر سفیدی‌ هست‌ باید سیاهی‌ هم‌ باشد؛ اگر روز هست‌ شب‌ هم‌ باید باشد؛ و اگر هنرمند هست‌ باید بی‌هنر هم‌ باشد؛ و اگر توانگر هست‌، گدا نیز باید باشد؛ اگر مؤمن‌ هست‌ ملحد و كافر نیز باید باشد و به‌ قول‌ مولوی‌: بد ندانی‌ تا ندانی‌ نیك‌ را ضد را از ضد توان‌ دیدای‌ فتی‌ (۱۴) صوفی‌ خوش‌بین‌ (۱۵) است‌ و از این‌ جهت‌ می‌گوید: هیچ‌ چیز بیهوده‌ در عالم‌ نیست‌، چه‌ از بزرگ‌ترین‌ تا كوچك‌ترین‌ اشیاء همه‌ نشانه‌هایی‌ از وحدت‌ وجود است‌. بدبینی‌ و شرانگاری‌ (۱۶) و عیب‌جویی‌ از لوچی‌ و احولی‌ است‌، زیرا: جهان‌ چون‌ زلف‌ و خال‌ و چشم‌ و ابروست‌ كه‌ هر چیزی‌ به‌ جای‌ خویش‌ نیكوست‌ (۱۷) غزالی‌ می‌گفت‌: «در آفرینش‌، هیچ‌ چیز بدیع‌تر و دلاویزتر از آنچه‌ هست‌، نمی‌توان‌ یافت‌». (۱۸) همه‌ی‌ موجودات‌ تصنیف‌ خدا و كار اوست‌ و چون‌ او از عیب‌ و نقص‌، پاك‌ و دور است‌ دلیلی‌ ندارد كه‌ مظاهر وجود او یعنی‌ جهان‌ و هر چه‌ در او هست‌ ناقص‌ و بد و شرآمیز باشد. نظامی‌ گنجوی‌ كه‌ شاعر بود و ذوق‌ عرفان‌ یافته‌ بود می‌گفت‌:

در عالم‌ عالم‌ آفریدن‌ به‌ زین‌ نتوان‌ رقم‌ كشیدن‌ حرفی‌ به‌ غلط‌ رها نكردی‌ یك‌ نكته‌ در او خطا نكردی‌ صوفیان‌ همچنین‌ كتابهای‌ قصه‌ مانند شاهنامه‌ و كلیله‌ و دمنه‌ و مرزبان‌نامه‌ و هزلیات‌ و شوخیهای‌ رایج‌ در میان‌ مردمان‌ و افسانه‌ی‌ كودكان‌ را بسیار ارج‌ می‌نهادند و آنها را مایه‌ی‌ آموزش‌ و پرورش‌ و آگاهی‌ طالبان‌ و مریدان‌ می‌دانستند. سنایی‌ می‌گفت‌: «هزل‌ من‌ هزل‌ نیست‌ تعلیم‌ است‌» و همو مطالبی‌ را در «حدیقه‌ی‌» خود به‌ نظم‌ آورده‌، كه‌ نه‌ تنها عارف‌ كامل‌ از ذكر آنها مقام‌ خود را برتر می‌داند، بلكه‌ مردم‌ عامه‌ نیز از یاد آنها شرم‌ می‌برند و تشویر می‌خورند. قلندریات‌ وی‌ خود داستانی‌ دیگر دارد و در آنها به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ هر كس‌ در ظاهر و پوست‌ باشد چگونه‌ از باطن‌ و معنی‌ بی‌ نصیب‌ می‌ماند. (۱۹)

مولوی‌ كه‌ چندین‌ بار از كلیله‌ و دمنه‌ و كتابهای‌ داستانی‌ دیگر نام‌ برده‌، و قصه‌های‌ هزل‌آمیز او در مثنوی‌ فراوان‌ است‌، می‌گوید:

كودكان‌ افسانه‌ها می‌آورند درج‌ در افسانه‌شان‌ بس‌ سر و پند

هزلها گویند در افسانه‌ ها گنج‌ می‌جویند در ویرانه‌ها

هزل‌ تعلیم‌ است‌ آن‌ را جد شنو تو مشو بر ظاهر هزلش‌ گرو

هر جدی‌ هزل‌ است‌ پیش‌ هازلان‌ هزلها جد است‌ پیش‌ عاقلان‌ (۲۰)

این‌ گروه‌، پیش‌ از روان‌شناسان‌ جدید دریافته‌ بودند كه‌ «روش‌ تمثیل‌» در تعلیم‌ و تربیت‌ آسان‌تر و سودمندتر و بهتر از «روش‌ برهان‌» به‌ نتیجه‌ می‌رسد، و طبیعت‌ مردمان‌ را خوب‌ می‌شناختند و می‌دانستند كه‌ توده‌ی‌ مردم‌ از افسانه‌ها و داستانها دلخوش‌ و سرمست‌ می‌شوند؛ از این‌رو، افسانه‌ها و اسطوره‌های‌ خوب‌ و آموزنده‌ را - ولو هزلی‌ می‌بوده‌ - برمی‌گزیدند، آن‌گاه‌ افكار بلند و اندیشه‌های‌ انسانی‌ خود را در قالب‌ آنها بیان‌ می‌كردند؛ و در این‌ راه‌ به‌ هیچ‌ قوم‌ و ملت‌ و مذهبی‌ اهمیت‌ نمی‌داند. در روزگاری‌ كه‌ فقیهان‌ و ظاهرپرستان‌ شاهنامه‌ی‌ فردوسی‌ را پس‌ پشت‌ انداخته‌ بودند و این‌ سند قهرمانی‌ و حماسی‌ ملت‌ ایران‌ را «كارنامه‌ی‌ گبران‌» و «نامه‌ی‌ آتش‌پرستان‌» می‌پنداشتند و به‌ گمان‌ خود فردوسی‌ را «رافضی‌» و مروج‌ آیین‌ گبران‌ و مانویان‌ می‌خواندند، این‌ عارفان‌ و صوفیان‌ بودند كه‌ شاهنامه‌ را می‌خواندند و بدون‌ تعصب‌ مذهبی‌ و كینه‌ورزی‌ بر جان‌ گوینده‌اش‌ آفرین‌ می‌خواندند. ببینید بزرگ‌داشت‌ و تعظیمی‌ از این‌ بزرگ‌تر نسبت‌ به‌ شاهنامه‌ و فردوسی‌ توانید یافت‌؟ «احمد غزالی‌ (۲۱) روزی‌ در مجمع‌ تذكیر و مجلس‌ وعظ‌ روی‌ به‌ حاضران‌ آورد و گفت‌: این‌ مسلمانان‌، هر چه‌ من‌ در چهل‌ سال‌ از سر این‌ چوب‌ پاره‌ (۲۲) شما را می‌گویم‌، فردوسی‌ در یك‌ سخن‌ گفته‌ است‌، اگر بر آن‌ خواهید رفت‌ از همه‌ مستغنی‌ شوید:

ز روز گذر كردن‌ اندیشه‌ كن‌ پرستیدن‌ دادگر پیشه‌ كن‌ پرستنده‌ی‌ آز و جویان‌ كین‌ بگیتی‌ ز كس‌ نشنود آفرین‌!» (۲۳)

پانوشتها

كردارگرایی‌ ۱. Pragmatism

۲. اگر چه‌ ویلیام‌ جیمز William James را پایه‌گذار مذهب‌ اصالت‌ عمل‌ می‌شمارند، ولی‌ به‌ كار برنده‌ی‌ نخستین‌ این‌ اصطلاح‌ و مروج‌ راستین‌ این‌ مذهب‌ چارلز ساندرز پیرس‌ Charles Sanders Peirce (۸۰-۱۸۰۹ م‌) شمیمیدان‌ و اخترشناس‌ انگلیسی‌ است‌؛ و مبادی‌ این‌ نظر را جیمز و دیوی‌ Dewey از او گرفته‌اند. (طالبان‌ بنگرند به‌: تاریخ‌ فلسفه‌ی‌ كاپلستون‌، ج‌ ۸، ص‌ ۵۱-۳۰۴، چاپ‌ لندن‌، سال‌ ۱۹۶۶ م‌).

۳. R Nichoison

۴. دكتر بدوی‌طالبانه‌: «مقدمه‌ی‌ احیاء علوم‌ الدین‌»، ص‌ ۱۶، چاپ‌ مصر.

۵. محمد بن‌ منور: «اسرارالتوحید» ص‌ ۳۲۰، چاپ‌ تهران‌، تصحیح‌ مرحوم‌ احمد بهمنیار.

۶. ایضاً، ص‌ ۷-۹۶.

۷. غره‌ بكسر اول‌ و فتح‌ و تشدید دوم‌: فریفته‌ و مغرور.

۸. محمد بن‌ منور: «اسرارالتوحید»، ص‌ ۸۴.

۹. شرح‌ «انسان‌ كامل‌» را كه‌ به‌ نظر صوفیان‌، انبیا و اولیاء هم‌ جزو آنها هستند، در شماره‌ی‌ ۱۴ همین‌ بخش‌ بخوانید.

۱۰. «اسرارالتوحید»، ص‌ ۹۵.

۱۱. «الاشارات‌ والتنبیهات‌» ص‌ ۸-۷-۴۶-۸۴۳، چاپ‌ دكتر سلیمان‌ دنیا، چاپ‌ مصر: «العارف‌ هش‌ بش‌ بسام‌، یبجل‌ الصغیر من‌ تواضعه‌ كما یبجل‌ الكبیر و ینبسط‌ من‌ الخامل‌ مثل‌ ماینبسط‌ من‌ النبیه‌. و كیف‌ لایهش‌؟ و هو فرحان‌ بالحق‌ و بكل‌ شی‌ء؛ فانه‌ یری‌ فیه‌ الحق‌. و كیف‌ لایسوی‌؟ و الجمیع‌ عنده‌ سواسیهٔ‌ اهل‌ الرحمهٔ‌ قد شغلوا بالباطل‌ العارف‌ لایعنیه‌ التجسس‌ و النحسس‌، و لایستهویه‌ الغضب‌ عند مشاهدهٔ‌ المنكر، كما تعتریه‌ الرحمهٔ‌؛ فانه‌ مستبصر بسرالله‌ فی‌ القدر. و اما اذا أمر بالمعروف‌، امر برفق‌ ناصح‌ لابعنف‌ معیر، و اذا جسم‌ المعروف‌ فربما غار علیه‌ من‌ غیر اهله‌. العارف‌ شجاع‌، و كیف‌ لا؟ و هو بمعزل‌ عن‌ تقیهٔ‌الموت‌؟ و جواد و كیف‌ لا؟ و هو بمعزل‌ عن‌ محبهٔ‌الباطل‌، و صفاح‌ للذنوب‌ و كیف‌ لا؟ و نفسه‌ اكبر من‌ ان‌ تجرحها ذات‌ بشر، و نساءالللاحقاد، و كیف‌ لا؟ و ذكره‌ مشغول‌ بالحق‌...»

۱۲. «خذ ما قیل‌ واهجر من‌ قال‌...» این‌ سخن‌ را به‌ عبارتهای‌ گوناگون‌ نقل‌ كرده‌اند، برخی‌ هم‌ به‌ علی‌ نسبت‌ داده‌اند؛ به‌ قول‌ سعدی‌ «... نباید در طلب‌ عالم‌ معصوم‌ از فواید علم‌ محروم‌ ماندن‌، همچو نابینایی‌ كه‌ شبی‌ در وحل‌ افتاده‌ بود، گفت‌: ای‌ مسلمانان‌، آخر چراغی‌ فرا راه‌ من‌ دارید، زنی‌ شوخ‌ گفت‌: تو كه‌ چراغ‌ نبینی‌ به‌ چراغ‌ چه‌ بینی‌؟ گفت‌ عالم‌ به‌ گوش‌ جان‌ بشنو ورنماند بگفتنش‌ كردار.» (گلستان‌، ص‌ ۱۲۸، چاپ‌ فروغی‌).

۱۳. مقصود فلسفه‌ی‌ خسروانی‌ است‌، از فلسفه‌های‌ قدیم‌ ایرانیان‌، كه‌ پس‌ از اسلام‌ به‌ همت‌ شیخ‌ شهاب‌الدین‌ مقتول‌ و ملاصدرا و دیگران‌ شناخته‌ شده‌ است‌.

۱۴. «مثنوی‌»، دفتر ۴، ص‌ ۳۵۹، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۱۵. Optimist

۱۶. این‌ دو كلمه‌ی‌ خوش‌بین‌ و بدبین‌ را برخی‌ از دانشمندان‌ نپسندیده‌اند و به‌ جای‌ Pessimism شرانگاری‌ و زودرنجی‌ و حساسی‌ به‌ كار می‌برند. ولی‌ به‌ نظر این‌ بنده‌ چون‌ هر دو كلمه‌ فارسی‌ و مفهوم‌ است‌ و بزرگان‌ ادب‌ هم‌ به‌ كار برده‌اند، به‌ كار بردنش‌، مناسب‌تر است‌. خواجه‌ حافظ‌ می‌گوید:

در آن‌ بساط‌ كه‌ حسن‌ تو جلوه‌ آغازد مجال‌ طعنه‌ی‌ بدبین‌ و بد پسند مباد

هر آنكه‌ روی‌ چو ماهت‌ به‌ چشم‌ بد بیند بر آتش‌ تو به‌ جز جان‌ او سپند مباد!

(دیوان‌، غزل‌ ۱۰۶، ص‌ ۷۳، چاپ‌ مرحوم‌ قزوینی‌).

۱۷. شبستری‌: «گلشن‌ راز»، ص‌ ۱۸.

۱۸. «احیاء علوم‌ الدین‌» ج‌ ۲، ص‌ ۲۸۷، چاپ‌ مصر، دكتر بدوی‌ طبانه‌. «... فكل‌ موجود سوی‌ الله‌ تعالی‌ فهو تصنیف‌ الله‌ تعالی‌ و فعله‌ و بدیع‌ افعاله‌ فمن‌ عرفها من‌ حیث‌ هی‌ صنع‌ الله‌، فرای‌ من‌ كل‌ الصنع‌ صفات‌ الصافع‌ و علم‌ ان‌ لیس‌ لی‌ الكون‌ ابدع‌ مما كان‌.»

۱۹. «حدیقهٔ‌الحقیقه‌»، ص‌ ۳۲-۶۱۶، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌، مقایسه‌ كنید با عبید زاكانی‌ كه‌ گوید: «هزل‌ را خوار مدارید، و هزالان‌ را به‌ چشم‌ حقارت‌ منگرید.»

۲۰. «مثنوی‌»، دفتر ۴، ص‌ ۴۱۹، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۲۱. احمد بن‌ محمد بن‌ احمد طوسی‌، فقیه‌ و عارف‌ ایرانی‌، وی‌ برادر كوچك‌ امام‌ محمد غزالی‌ است‌. او را نیز احمد راذكانی‌ تربیت‌ كرد و پس‌ از گوشه‌گیری‌ محمد غزالی‌، ده‌ سال‌ (از ۴۸۸ تا ۴۹۸ ه) به‌ جای‌ برادر در نظامیه‌ی‌ بغداد تدریس‌ می‌كرد. به‌ وعظ‌ بسیار علاقه‌مند بود، از آثار مهم‌ او «سوانح‌ العشاق‌» و «لباب‌ الاحیاء» را می‌توان‌ نام‌ برد. سال‌ ولادتش‌ به‌ درستی‌ معلوم‌ نیست‌، وفاتش‌ به‌ سال‌ ۵۲۰ هجری‌ در قزوین‌ بود. (ابن‌ خلكان‌: وفیات‌ الاعیان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹، چاپ‌ تهران‌؛ و سبكی‌: طبقات‌ الشافعیه‌، ج‌ ۴، ص‌ ۱۲۵، چاپ‌ مصر، تحقیق‌ محمود طناجی‌).

۲۲. چوپ‌ پاره‌: منبر است‌ كه‌ واعظان‌ و ناصحان‌ دینی‌ بر بالای‌ آن‌ روند.

۲۳. سعدالدین‌ وراوینی‌: «مرزبان‌ نامه‌»، ص‌ ۸۰، چاپ‌ لایدن‌، مصحح‌ مرحوم‌ قزوینی‌.

۲۴. ابن‌ عربی‌: فصوص‌ الحكم‌، ص‌ ۳۳۹ و ۴-۶۲، با حواشی‌ ابوالعلاء عفیفی‌؛ ملاصدرا شیرازی‌: اسفار، سفر سوم‌، موقف‌ هشتم‌، چاپ‌ تهران‌؛ یازجی‌ و كرم‌: اعلام‌ الفلسفهٔ‌العربیهٔ‌، ص‌ ۲۲۷، چاپ‌ بیروت‌.

۲۵. مولوی‌: «مثنوی‌»، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۰، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۲۶. «الرسالهٔ‌القشیریهٔ‌»، ص‌ ۱۵، چاپ‌ مصر «... و قیل‌ رأی‌ رجل‌ عارفاً یأكل‌ ماتساقط‌ من‌ البقل‌ علی‌ رأس‌ ماء، فقال‌: لو خدمت‌ السلطان‌ لم‌ تحتج‌ الی‌ اكل‌ هذا. فقال‌ العارف‌: و انت‌ لو قنعت‌ بهذا لم‌ تحتج‌ الی‌ خدمهٔ‌ السلطان‌!» مقایسه‌ كنید با این‌ بیت‌ خواجه‌ حافظ‌:

سرما فرو نیاید بكمان‌ ابروی‌ كس‌ كه‌ درون‌ گوشه‌گیران‌ ز جهان‌ فراغ‌ دارد

۲۷. مولوی‌: «مثنوی‌»، دفتر ۳، ص‌ ۲۴۰، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۲۸. «الشهرهٔ‌ آفهٔ‌ و الخمول‌ راحهٔ‌» یا «فی‌ الخمول‌ راحهٔ‌» (افلاكی‌: «مناقب‌»، ص‌ ۱۹۳ چاپ‌ آنكارا).

۲۹. و ماالحكام‌ الا البحر عظما و قرب‌ البحر محظور العواقب‌

۳۰. «مثنوی‌»، دفتر ۶، ص‌ ۶۲۰، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۳۱. قونوی‌: «تفسیر فاتحه‌»، ص‌ ۲۱-۱۹، چاپ‌ استنبول‌.

۳۲. هجویزی‌: كشف‌المحجوب‌، ص‌ ۲۲۸.

۳۳. راغب‌ اصفهانی‌: محاضرات‌ الادباء، ج‌ ۱، ص‌ ۵۹، چاپ‌ بیروت‌ «قیل‌ لبهلول‌: عد لنا المجانین‌. فقال‌: هذا یطول‌، و لكنی‌ اعدالعقلاء».

۳۴. بنگرید به‌: سهروردی‌: «عوارف‌ المعارف‌»، حاشیه‌ی‌ «احیاءالعلوم‌» غزالی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۲۰۲.

۳۵. ابو عبدالرحمن‌ سلمی‌: «رسالهٔ‌ الملامتیهٔ‌» چاپ‌ مصر (۱۳۶۹)، با مقدمه‌ی‌ فاضلانه‌ ابوالعلاء عفیفی‌؛ سهروردی‌: عوارف‌ المعارف‌، چاپ‌ مصر، حاشیه‌ی‌ احیاء علوم‌ الدین‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۳-۳۵۹؛ فروزانفر: شرح‌ مثنوی‌ شریف‌، ص‌ ۵-۷۳۱، چاپ‌ دانشگاه‌.

۳۶. حدیقه‌، ص‌ ۶۱۲-۶۰۰، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌.

۳۷. برای‌ آگاهی‌ از معنی‌ این‌ اصطلاحات‌ در زبان‌ فارسی‌، طالبان‌ بنگرید به‌ مقدمه‌ی‌ هدایت‌ در «ریاض‌ العارفین‌»، ص‌ ۱۸-۵، چاپ‌ ۱۳۱۶ ش‌.

۳۸. فروزانفر: شرح‌ مثنوی‌ شریف‌، ص‌ ۷۳۰.

۳۹. مناقب‌ العارفین‌، ص‌ ۴۱۲، چاپ‌ آنكارا: «من‌ بر قلندران‌ رشك‌ می‌برم‌ كه‌ هیچ‌ ریش‌ ندارند.»

۴۰. غزالی‌: «مكاتیب‌ فارسی‌»، ص‌ ۴، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌.

۴۱. مثل‌ معروف‌ لاتین‌ است‌ كه‌ :Vox Populi, Vox Dei! وكس‌ پاپلی‌ وكس‌ دئی‌.

۴۲. محمد بن‌ منور: اسرارالتوحید، ص‌ ۵۹.

۴۳. حافظ‌: دیوان‌، غزل‌ ۲۵، ص‌ ۱۹، چاپ‌ قزوینی‌.

۴۴. Epicurus (۲۷۰-۳۴۱ ق‌.م‌) فیلسوف‌ معروف‌ یونانی‌، و از نخستین‌ قائلان‌ به‌ آتم‌.

۴۵. «الدنیا سجن‌ المؤمن‌ و جنهٔ‌الكافر...» (حدیث‌).

۴۶. «لیلی‌ و مجنون‌»، ص‌ ۸-۷ و ۵۲، چاپ‌ وحید دستگردی‌.

۴۷. «مثنوی‌»، دفتر سوم‌، ص‌ ۲۹۵، علاءالدوله‌.

۴۸. فروزانفر: «رساله‌ در زندگی‌... مولانا»، ص‌ ۱۰۸-۱۱۰.

۴۹. قشیری‌: «الرسالهٔ‌القشیریه‌»، ص‌ ۱۵، چاپ‌ مصر.

۵۰. در مرگ‌ ابوسعید ابی‌الخیر (اسرارالتوحید، ص‌ ۴۵۷، چاپ‌ پترزبوغ‌) آمده‌ است‌ كه‌: «در این‌ روز وام‌ شیخ‌ بگزاردند و كار عرس‌ بساختند، و دیگر روز شاهد كردند و خرقه‌ی‌ شیخ‌ و خرقه‌های‌ جمع‌ كه‌ موافقت‌ كرده‌ بودند، پاره‌ كردند.» و عرس‌، به‌ فتح‌ اول‌ و سكون‌ دوم‌ به‌ معنی‌ عروسی‌ است‌ و در میان‌ این‌ قوم‌، مطابق‌ است‌ با عزا و مجلس‌ ختم‌؛ و نام‌ آن‌ را عرس‌ گذارند و آداب‌ خاصی‌ دارد!» (هجویری‌: كشف‌المحجوب‌، ص‌ ۴۶۳، چاپ‌ ژوكوفسكی‌)

۵۱. «مثنوی‌»، دفتر سوم‌، ص‌ ۳۰۱-۲۹۸، علاءالدوله‌.

۵۲. «نحن‌ نحكم‌ بالظاهر و الله‌ یعلم‌ السرائر». (حدیث‌: احیاء علوم‌ الدین‌)

۵۳. «ان‌ فی‌ ذلك‌ لذكری‌ لمن‌ كان‌ له‌ قلب‌...» (قرآن‌، سوره‌ی‌ ۵۰، آیه‌ی‌ ۳۷)

۵۴. غزالی‌: احیاء علوم‌ الدین‌، ج‌ ۳، ص‌ص‌ ۱۹-۱، چاپ‌ بدوی‌ طبانه‌.

۵۵. پسیكوآنالیز Psychoanalysis را به‌ روانكاوی‌ ترجمه‌ كرده‌اند و آن‌ لفظ‌ مناسبی‌ نیست‌.

۵۶. «العقل‌ ماعبد به‌ الرحمن‌ و اكتسب‌ به‌ الجنان‌».

۵۷. مثنوی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۶۳، چاپ‌ علاءالدوله‌. نظیر:

بدان‌ خردی‌ كه‌ آمد حبه‌ی‌ دل‌ خداوند دو عالم‌ را گشت‌ منزل‌

درودر جمع‌ گشته‌ هر دو عالم‌ گهی‌ ابلیس‌ گردد گاه‌ آدم‌!

(شبستری‌: گلشن‌ راز، ص‌ ۱۹).

۵۸. «احیاء علوم‌ الدین‌»، ج‌ ۳، ص‌ص‌ ۱۹-۱۵، چاپ‌ دكتر بدوی‌ طبانه‌، مصر.

۵۹. مثنوی‌، دفتر اول‌، ص‌ ۸۶، علاءالدوله‌.

۶۰. م‌. آیه‌ی‌ ۳۸، سوره‌ی‌ ۴۲.

۶۱. «عوارف‌ المعارف‌»، باب‌ پنجاه‌ و پنجم‌، چاپ‌ شده‌ در حاشیه‌ی‌ «احیاء علوم‌ الدین‌» غزالی‌، ج‌ ۴، ص‌ص‌ ۳-۱۸۲، چاپ‌ مصر: «و من‌ ادبهم‌ انهم‌ لایرون‌ لنفسهم‌ ملكاً یختصون‌ به‌... و كان‌ من‌ اخلاق‌ السلف‌ أن‌ كل‌ من‌ احتاج‌ الی‌ شی‌ء من‌ مال‌ آخیه‌ استعمله‌ من‌ غیر مؤامرهٔ‌، قال‌ الله‌ تعالی‌: ] و امرهم‌ شوری‌ بینهم‌ [ ای‌: مشاع‌ هم‌ فیه‌ سواء». همچنین‌ بنگرید به‌: مصباح‌ الهدایه‌، ص‌ ۲۴۰، چاپ‌ آقای‌ همایی‌.

«و قال‌ احمد بن‌ القلافسی‌: دخلت‌ علی‌ قوم‌ من‌ القراء یوماً بالبصرهٔ‌ فاكرمونی‌ و بجلونی‌. فقلت‌ یوماً لبعضهم‌ أین‌ ازاری‌؟ فسقطت‌ من‌ اعینهم‌.» «و كان‌ ابراهیم‌ بن‌ ادهم‌ اذا صحبه‌ انسان‌، شارطه‌ علی‌ ثلاثه‌ اشیاء: ان‌ تكون‌ الخدمهٔ‌ و الاذان‌ له‌، و ان‌ تكون‌ یده‌ فی‌ جمیع‌ ما یفتح‌ الله‌ علیهم‌ من‌ الدنیا كیده‌... فقال‌ رجل‌: انا لااقدر علی‌ هذا، فقال‌: اعجبنی‌ صدقك‌!»

۶۲. ابونصر سراج‌: «اللمع‌»، ص‌ص‌ ۹-۴۷، چاپ‌ لایدن‌؛ مستملی‌ بخاری‌: «شرح‌ تعرف‌»، ج‌ ۳، ص‌ ۲۶-۱۱۸، چاپ‌ هندوستان‌.

۶۳. اربتابی‌: اگر تاب‌ و شكیبایی‌ نشان‌ دهی‌؛ رخ‌ برتابی‌.

۶۴. نظامی‌: «لیلی‌ و مجنون‌»، ص‌، چاپ‌ وحید، و بنگرید به‌ شبستری‌: «گلشن‌ راز»، ص‌ ۵۵ كه‌ می‌گوید:

به‌ رخش‌ علم‌ و چوگان‌ عبادت‌ ز میدان‌ در ربا گوی‌ سعادت‌

ترا از بهر این‌ كار آفریدند اگر چه‌ خلق‌ بسیار آفریدند!

۶۵. تألیه‌ الانسان‌، تعبیری‌ است‌ كه‌ ابوالعلاء عفیفی‌ از مقصود ابن‌ عربی‌ در مورد انسان‌ كامل‌ كرده‌ است‌.

۶۶. قرآن‌، سوره‌ی‌ ۲، آیه‌ی‌ ۳۰.

۶۷. «حواشی‌ فصوص‌ الحكم‌»، بقلم‌ ابوالعلاء عفیفی‌، چاپ‌ بیروت‌، ص‌ ۲۴.

۶۸. ابن‌ عربی‌: «فصوص‌ الحكم‌»، ص‌ص‌ ۹-۱۸۷، چاپ‌ بیروت‌، به‌ تصحیح‌ و حواشی‌ ابوالعلاء عفیفی‌.

۶۹. مثنوی‌، دفتر ۵، ص‌ ۴۹۷، علاءالدوله‌.

۷۰. «مثنوی‌»، دفتر اول‌، ص‌ ۴۸، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۷۱. ایضاً، دفتر اول‌، ص‌ ۶۸، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۷۲. مثنوی‌، دفتر چهارم‌، ص‌ ۳۵۸، چاپ‌ علاءالدوله‌.

۷۳. مقصود مسیلمه‌ی‌ كذاب‌ است‌ كه‌ در «یمامه‌» ظهور كرد، و ادعای‌ پیامبری‌ نمود.

۷۴. غزالی‌: «كیمیای‌ سعادت‌»، ص‌ ۱۱۰، چاپ‌ احمد آرام‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.