شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
شافعی و معرفت شناسی شریعت
محمد بن ادریس شافعی پایهگذار مذهب شافعی در سال ۱۵۰ه. در عسقلان ناحیهای از فلسطین و به نقلی، در سرزمین یمن به دنیا آمد. در همان سال نیز ابوحنیفه، پایهگذار مذهب حنفی، در عراق از دنیا رفت. شافعی، عربتبار است و نسب وی به قریش میرسد. در کودکی پدرش را از دست داد و ناچار به همراه مادر خود عازم مکه شد. حجاز در آن روزگار موطن بسیاری از محدثان و فقیهان و مفسران معتبر بود. در مکه غالب مفسران به شیوه ابنعباس تفسیر میگفتند و در مدینه مالک بن انس مکتب فقهی خود را بنا نهاده بود. محدثان نیز جایگاه ویژهای داشتند.
شافعی پس از سپری کردن مراحل نخست آموزشی متعارف آن زمان، همچون حفظ قرآن و پارهای از احادیث نبوی و نیز آموختن کتابت، در اشتیاق یادگیری اصول صحیح زبان عربی رو به سوی بادیه نهاد; زیرا بنا به اعتقاد رایج در آن زمان، زبان عربی شهر به سبب گسترش اسلام و آمیزش زبانها و فرهنگهای مختلف با یکدیگر، تباه شده بود و در این میان، تنها زبان و فرهنگ اعراب بادیهنشین بود که همچنان صحت و اصالتخود را محفوظ نگاه داشته بود. از این رو راویان و عالمان لغتبه قصد تصحیح و ضبط زبان عربی و پیریزی «دانش لغت» شهر را ترک میکردند و به بادیه میرفتند و با جدیت تمام، در کار ضبط و تدوین زبان و فرهنگ عربی میشدند. گزافه نیست اگر گفته شود که زبان عربی بیش از این که محصول فرهنگ شهرنشینی «عربی» باشد، زاییده زندگی بدوی «اعرابی» است. برای اثبات این مدعا کافی است نگاهی گذرا به لغتنامهای سترگ چون «لسان العرب» نوشته شده در قرن هفتم و هشتم هجری بیفکنیم; چرا که به زودی درمییابیم که عموم واژههایی که در آن ثبتشدهاند بالغ بر هشتاد هزار واژه از مرز زندگی ساده و فضای ساکن و، در عین حال، خشن اعرابی بادیهنشین فراتر نمیرود و پیچیدگی و تنعم و نازک طبعی زندگی عرب شهرنشین را باز نمیتاباند; بدین معنا که در گستره این لغتنامه نه از واژههای متنوع بازرگانی، صنعتگری، پزشکی و یا مهندسی متداول در آن زمان اثری میتوان یافت و نه از اصطلاحات و مفاهیم نظریای چون اصطلاحات و مفاهیم فلسفی، کلامی و ریاضی رایج در آن دوره میتوان نشانی جست. این شیوه لغتنامهنگاری، آشکارا از ذهنیت و تلقی خاص کسانی حکایت میکند که در کار روایت، ضبط و تدوین لغتبودند. ایشان برای تمییز فصیح از غیرفصیح، سه معیار عمده را دخالت میدادند:
۱)دوره زمانی; بدین معنا که شعر یا واژه مورد استناد و درخور اعتنا باید به دوره جاهلی و حداکثر تا نیمه نخست قرن دوم هجری تعلق داشته باشد.
۲)بدوی بودن زبان به کار رفته در آن و دور بودن از زبان و فرهنگ شهر (زبان حضری); چرا که معتقد بودند این قسم اخیر به سبب آمیزش با زبان و فرهنگ بیگانه تباه شده است. اصطلاحهایی چون «غیر نجدی»، «مولد» و «جرمقانی» بودن زبان، متداول در میان اهل لغت، نشان از همین تمایز میان زبان بدوی و زبان حضری دارد.
۳)شعر یا واژه باید مولود فطرت و بداهتباشد، اگرچه مضمون آنها، پست و ناچیز باشد. تنها در این صورت است که معتبر شناخته میشود و بر شعر یا کلام مصنوع و فنی اگرچه مضمون آن بدیع و خیالانگیز باشد برتری مییابد.
تاکید بر این سه معیار، به خوبی نشان میدهد که راویان و لغتشناسان قدیم همانند محدثان، تنها در پی وثاقت و اصالتبخشیدن به روایت منقول بودند (خواه روایت نبوی باشد، خواه لغوی). از این رو کلام اعرابی بادیهنشین برای آنان در حکم متن مقدس شد; گویی بداوت طبعش گونهای از ضمانت و قداست را برای وی به ارمغان آورده بود که او را از هر لغزش یا خطایی برکنار میکرد. (محض نمونه نگاه کنید به انتقاد ابن مالک از سیبویه که چرا در مساله خاصی از نحو، «اعراب» را برخطا دانسته است: مغنیاللبیب عن کتب الاعاریب، ابنهشام الانصاری، ج۲، ص۶۲۱) بدین ترتیب زبان و فرهنگ اعرابی نه تنها به عنوان منبعی مهم در ضبط و تدوین لغتشناخته شد، بلکه به مثابه زیرساخت زبان و، بالطبع، قالبی برای عقل اسلامی عربی درآمد. با توجه به آنچه گفته شد این پرسش فراروی ما قرار میگیرد که چرا راویان و عالمان لغتبرای استوار ساختن زبان عربی فصیح (معیار) به جای رفتن به بادیه، به قرآن استناد نمیکردند؟ (در باب عدم استناد اهل لغت و نحویان به حدیث نبوی، رجوع کنید به پیوست این مقال.) زیرا بهوضوح میبینم که عموم پژوهشهای نحوی یا لغوی قرون اولیه، به عمد عاری از هر گونه استدلال یا استناد به متن قرآنی است. (محض نمونه ر.ک: «الکتاب» از سیبویه، «المقتضب» از مبرد و «الخصائص» از ابنجنی)
واژه «شاهد» که میان اهل نحو و لغت، اصطلاحی متداول است، اساسا بر شعر یا نثر عربی دلالت میکند و آیههای قرآنی را شامل نمیشود. تنها پس از قطعی شدن اصول نحو و لغت در قرن هشتم و بعد از آن است که کتابهای نحو و لغت، شواهدی از قرآن را ذکر میکنند. (مانند ابنهشام انصاری، بویژه در کتاب شذور الذهب فی معرفة کلام العرب.) این پدیده برای غالب مؤمنان و اهل شریعت، بویژه در دورههای متاخر، شگفتانگیز بود. برای مثال، ابنحزم، فقیه ظاهری، از این که عموم اهل لغت و نحو به اشعار شاعران جاهلیای نظیر امرءالقیس استناد میکنند، اما به کلام خداوند، آفریننده سخن، و نیز کلام فصیح پیامبر تمسک نمیکنند، اظهار شگفتی میکند (الاحکام فی اصول الاحکام، ابنحزم الاندلسی، ج۴، ص۳۶).
در پاسخ بدین پرسش باید گفت که پارهای از پژوهشگران علت این امر را در قرائتهای متفاوت و در عین حال متواتری میدانند که در باب متن قرآن وجود دارد; بدین معنی که سازگار کردن این قرائتهای قرآنی با قواعد نحوی و لغویای که از متون کهنتری تغذیه کرده، به مرحله کمال رسیده بودند، مشکلاتی را با خود به همراه دارد. یعنی یا باید از قواعد علمی نحو سرباز زد و به سود قرآن از آنها چشم پوشید و یا تاویلهای متفاوتی را بر قرآن روا کرد; که این قسم اخیر چندان احتیاطآمیز نمینمود. اما این پاسخ صبغهای کلامی و جنبه دفاعی دارد. به نظر میرسد که علل خودداری اهل نحو و لغت از استناد به قرآن، بویژه با ملاحظه پارهای از دادههای علمی و تاریخی، بسی پیچیدهتر و عمیقتر است. میتوان یکی از این علتها را خود فرهنگ عربی برشمرد، که بافت و ساختی شفاهی دارد و «نوشته» هنگامی معتبر شمرده میشود که بر روایتشفاهی یا «ازبرخواندن» بنا شود; یعنی در متنشدن متن، عنصر روایتشفاهی نقشی تعیینکننده دارد. بیجهت نیست که برترین و مطمئنترین طریق در نقل حدیثیا شعر و لغت، «سماع» یا روایتشفاهی دانسته شده است (برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به پیوست، بخش تدوین سنت نبوی (۱) ); تا جایی که راویان لغت و شعر برای این که روایت آنان محل وثوق و اطمینان باشد معرفتخود به کتابت را کتمان و گاه انکار میکردند.
این امر در باب اعراب بادیهنشین آشکارتر بود و عالمان در این باب سختگیری بیشتری را اعمال میکردند و حتی پارهای از عالمان قبل از این که لغتیا شعری را از اعرابی روایت کنند شیوههای زیرکانهای را به کار میگرفتند تا از امی بودن آن شخص اطمینان حاصل کنند; زیرا به قول جاحظ «اگر اعرابی کتابتبداند سخن او معتبر شناخته نمیشود» (البیان والتبیین، تحقیق عبدالسلام هارون، دارالجیل، بیروت، ج۱، ص۱۶۳). برخی از اعراب غیر امی نیز که به شهر میآمدند از این امر بهخوبی اطلاع داشتند; از این رو علم به کتابتخود را به شدت کتمان میکردند و در صورت فاش شدن رازشان برای راوی یا راویان، از آنان میخواستند که پردهدری نکنند و از آن محفلی نسازند (نگاه کنید به: ادب الکاتب ابنقتیبه، ص۶۲). نیز پارهای از محدثان و راویان برای روایت مکتوب خود واژههای «سمعت» یا «حدثنا» را به کار میبردند تا عمل کتابتخویش را در پس آن پنهان کنند و بدین طریق روایتخود را معتبر جلوه دهند.
با توجه به آنچه گفته شد، در باب قرآن میتوان گفت که بهرغم جایگاه بلند و منزلت ویژه آن، متنی مکتوب است و برای تثبیت آن باید به متنی «خواندپذیر» بدل شود; یعنی صورت مکتوب آن به مدد ضبط شفاهی، استوار گردد. پرواضح است که تنها زبان معیاری که میتوان به آن استناد کرد، زبان اعراب پیش از اسلام است (بویژه شعر) که به دست عالمان لغت و نحو پرورده شده است و شکل نهایی خود را به دست آورده است. به دیگر سخن، علوم زبانیای چون صرف و نحو و لغت در تثبیت و از برخواندن قرآن نقشی اساسی داشتند. از همان اوایل، در بصره فعالیت قاری با تلاش نحوی و لغوی با هم اشتباه میشد; «نصر بن عاصم» و «یحیی بن یعمر» را به ترتیب به عنوان قاری و نحوی و لغوی میشناسند. (در آستانه قرآن، رژی بلاشر، ص۱۲۷) نیز بنگرید به کتاب زیر، که در این باب گزارش خوبی را به دست میدهد:
الشواهد والاستشهاد فی النحو، عبدالجبار علوان، مطبعة الزاهراء، بغداد، ۱۹۷۶.
تثبیت قرآن به زبان عربی معیار، مشکلات خاصی را به همراه داشت; از آن جمله واژههای معربی در قرآن وجود دارد که بیگمان این امر معلول تاثیر زبان و فرهنگ مکه و مدینه بر متن قرآنی است; بدین معنا که این دو شهر (بویژه مکه) به سبب وضعیت دینی و اقتصادی ویژهای که داشتند، همواره محل تلاقی و تبادل زبانها و لهجههای محلی قبایل مختلف بودند. طبیعی است که قرآن به سبب این که متن فعال و زندهای است و مخاطبان نخست آن اهل مکه و مدینهاند، فرهنگ و زبان آنان را در خود منعکس میکند; واژههایی که از مرز زبان و گویشهای متفاوت شبهجزیره نیز فراتر میروند و سریانی، عبری و فارسی را شامل میشوند. این امر به زودی لغتشناسان و نحویان قدیم و، به تبع آنها، مفسران را با مشکل جدی روبهرو کرد و بحث درباره معنای دقیق و نیز عربی یا معرب بودن این واژهها به نزاعی مستمر میان آنها بدل شد; چرا که از یکسو قرآن خود را کتابی عربی معرفی میکند (سوره ۱۲، آیه۲) و از سوی دیگر لغتنامهها و نیز پژوهشهای زبانی (اعم از نحوی و صرفی) که براساس فرهنگ و زبان اعراب بادیهنشین (غیرحضری) استوار شده است معنای دقیقی از این واژهها بهدست نمیدهد. ضروری است در اینجا این نکته نیز افزوده شود که زبان عربی فصیحی که از سوی محافل رسمی عالمان و زبانشناسان به عنوان زبان «رسمی» و «معیار» برگزیده شد، زبانی گزینشی و مصنوع (مشترک) است; به دلیل این که گویشهای متفاوت و محاورات روزانه اقوام و قبایل اعراب بدوی را نیز در خود منعکس نمیکند. این گونه زبان دو ویژگی کلی دارد: نخست این که «از سطح عامه مردم بالاتر است; به این معنا که عامه مردم در مکالمات خود از آن استفاده نمیکنند» و دوم این که «خصیصهها و عناصر تشکیل دهنده آن به اجتماع محلی مشخص وابسته نیست.... به عبارت دیگر زبان مشترک ویژگی هیچیک از گویشهای محلی را ندارد، بلکه خود زبان مستقل و هماهنگی است که نمیتوان به اجتماع معینی از جزیرةالعرب منسوبش کرد» (واژههای دخیل در قرآن مجید، مقدمه از فریدون بدرهای، ص۱۶-۱۵; به نقل از کتاب مباحثی در فقهاللغه و زبانشناسی عربی از رمضان عبدالتواب، ترجمه حمید مشایخی، تهران ۱۳۶۷، ص۹۶-۹۲). پارهای برای حل مشکل وجود واژههای بیگانه در قرآن، به راهحلهایی متوسل شدند که یکسره زاییده باورهای کلامی است; از جمله امام شافعی، ابوعبیده و ابنفارس. ایشان برآنند که قول به وجود این واژههای بیگانه مستلزم حکم به نقصان زبان عربی است زبانی که حامل واپسین و کاملترین وحی الهی است و چنین نتیجهگیریای محال است; زیرا «خداوند برای بازنمودن آخرین وحی خویش به مردمان، کاملترین همه زبانها را برمیگزیند» (واژههای دخیل در...، ص۶۲).
از این رو آنان برای حل تعارض، قائل به غنا و وسعت زبان عربی شدند; بدین معنا که یک فرد عادی نمیتواند بر گستره لغات و واژههای آن احاطه یابد و این سخن شافعی است که میگوید: هیچکس جز پیامبر بر زبان احاطه ندارد. آنچه تا به حال گفتیم نشان از آن دارد که زبان عربی فصیح (زبان معیار) در قیاس با گستره متنوع قرآن و نیز زبانهای محلی عربی ناچیز است و غنا و سرشاری آنها را ندارد. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به کتاب مهم و اساسی زیر:
الروایة والاستشهاد باللغة; دراسة لقضایا الروایة فی ضوء علم اللغة الحدیث، محمد عید، عالم الکتب، القاهرة، ۱۹۷۶; همچنین بنگرید به کتاب تکوین العقل العربی، محمد عابد الجابری، مرکز دراسات الوحدة العربیة، بیروت، ۱۹۹۴،ص۹۶-۷۵.
به هر روی، شافعی به قصد آموختن زبان و آداب و رسوم اصیل عربی به قبیله هذیل رفت و سالی چند در آنجا ماند و اخبار و اشعار آنان را آموخت و در این امر به مرتبهای رسید که اصمعی، راوی و لغتشناس پرآوازه عرب، در روایتبه وی استناد میکرد. شافعی پس از اقامت طولانی در بادیه، به مکه بازگشت و در طلب حدیث و فقه شد; به مدینه رفت و از دانش وسیع مالک بن انس، پایهگذار مذهب مالکی، بهره فراوان برد و تا وفات استاد، یعنی سال ۱۷۹، در مدینه نزد وی ماند. به یقین، امام مالک در شکلگیری شخصیت علمی و منش فقهی شافعی تاثیر عمیقی برجای نهاد. او سپس به مکه بازگشت و در پی تامین معیشت، به نجران در یمن رفت تا در منصبی اداری که به وی پیشنهاد شده بود به کار مشغول شود. اما دیری نگذشت که رابطه وی با والی آنجا رو به تیرگی نهاد و خصومتی پنهان میان آنها پاگرفت. والی در اندیشه چارهای افتاد; از این رو نامهای به هارون خلیفه وقت عباسی نوشت و مدعی شد که شافعی به همراه تنی چند از علویان در اندیشه شورش علیه حکومت هستند. به زودی آنان به بغداد فراخوانده شدند. اما هارون چون مراتب فضل و دانش شافعی را دید و نیز با وساطت محمد بن حسن شیبانی، فقیه بلند مرتبه و پرنفوذ بغداد، از مجازات وی چشم پوشید و او را به دستشیبانی سپرد. شافعی فرصت را مغتنم شمرد و اصول و شیوههای استدلال و استنباط فقهی عراق را نزد محمد بنحسن شیبانی آموخت; مکتبی که کاملا متاثر از تعلیمات فقهی ابوحنیفه است و با مکتب فقهی مدینه تفاوت دارد. شافعی در بغداد خود را شاگرد و پیرو مکتب فقهی مالک معرفی میکرد، اما واقعیت امر چیز دیگری بود و منش عقلیقیاسی مکتب فقهی عراق نقش مهمی در تکوین و ساخت اندیشه فقهی شافعی ایفا کرد; به گونهای که پیوند این دو مکتب فقهی متفاوت را میتوان در کتاب «الرسالة» و نیز کتاب «الام» به وضوح دید. شافعی پس از اقامت در بغداد به مکه بازگشت و در مسجدالحرام، مجلس درس مستقلی برپا کرد. او در مدت اقامت نهساله خود در مکه، علاوه بر پیریزی مبانی فکری خود، توانستبا عالمان و فقیهان زیادی که از شهرهای پراکنده به قصد ادای فریضه حجبه مکه میآمدند، دیدار کند و با آنان به بحث و گفتگو و گاه مناظره بپردازد. شافعی در سال ۱۹۵ه. برای دومین بار به بغداد رفت; اما این بار نه به عنوان شاگرد، که به صفت استادی مسلم و صاحب رای و فتوایی مستقل. مورخان میگویند در این زمان بود که شافعی به درخواست عبدالرحمن بن مهدی، محدث بزرگ عراق، «الرسالة» را نگاشت. نیز در این زمان کتابی سترگ در فقه تالیف کرد که به نام «البغدادی» شهرت یافت; این کتاب مجموعهای از آراء و فتاوای فقهی شافعی است که پیش از کتاب «الام» تالیف شده است. اصطلاح «مکتب فقهی قدیم» شافعی بر همین دوره از عمر وی اطلاق میشود. شافعی تا سال ۱۹۸ه، در بغداد ماند اما با به قدرت رسیدن مامون و طلوع ستاره بخت اهل کلام، بویژه معتزلیان، عرصه را بر خود تنگ دید و ناچار به سوی مصر رفت. زیرا والی مصر، قریشی بود و با شافعی همتبار. همه مورخان، این دوره از عمر شافعی را بسیار پراهمیت دانستهاند; زیرا وی در این دوره به تاسیس مکتب نوی نایل آمد و در بسیاری از آراء فقهی خود تجدیدنظر به عمل آورد. او همچنین تحریر جدیدی از «الرساله» به دست داد، از بیشتر فتاوای پیشین خود عدول کرد و نظریات تازهای را ارائه کرد که براساس آنها کتاب «الام» را نگاشت. همچنین کتابهای جدیدی را املا و یا تصنیف کرد. اصطلاح رایج «مکتب فقهی جدید» شافعی، بر این دوره از عمر وی دلالت میکند. شافعی چه در مکه و چه در بغداد و چه در مصر، شاگردان و فقیهان بلندمرتبهای را تربیت کرد. از جمله در مصر میتوان به ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی المزنی (متوفای ۲۶۴ه.) و ابویعقوب یوسف البویطی (متوفای ۲۳۱ه.) و ربیع بن سلیمان المرادی (متوفای ۲۷۰ه.) اشاره کرد; که روایت تمام کتابهای شافعی که در مصر نگاشته شد به این شخص اخیر میرسد. شافعی پس از سپری کردن دوره طویل بیماری، عاقبت در سال ۲۰۴ هجری در سن ۵۴ سالگی چشم از جهان فروبست. (برای کسب اطلاع بیشتر در باب شرح احوال شافعی بنگرید به کتاب، مناقب الشافعی، ابوبکر احمد بن حسین البیهقی، تحقیق احمد الصقر، مکتبة دارالتراث، القاهرة، ۱۹۷۱.
و درباره بیان آراء و اندیشههای وی نگاه کنید به:
الشافعی; حیاته و آراءه، محمد ابوزهره، مطبعة العلوم، القاهرة، ۱۹۴۵.)
شافعی را به حق مؤسس دانش مستقل اصول فقه دانستهاند. او با نگاشتن «الرسالة»، که فخر رازی آن را به تصنیف ارغنون ارسطو همانند کرده است، از مبانی استنباط شریعت، تفسیری علمی به دست داد و آراء پریشان و پژوهشهای پراکنده فقیهان پیشین را نظمی منطقی و در عین حال مستقل بخشید، بدین جهت از دیرباز کتابهای شافعی، بویژه کتاب مهم «الرسالة»، مورد پژوهشهای مفصل و جدی قرار گرفته است. در این میان نمیتوان به سهم شرقشناسان بنامی چون گلدزیهر، شاخت و... اشاره نکرد، که پژوهشهای آنان بهرغم تمام کاستیهای روشی و منسوخ شدن پارهای از نتایج آنها، همچنان اصالتخود را محفوظ نگاه داشتهاند در پینوشت این مقال، در بحث تدوین سنت نبوی، پارهای از آراء این دو را ذکر خواهیم کرد.
از پژوهشهای درخورتوجهی که در این سالهای اخیر، انتشار یافته است و مؤلف آن کوشیده است از شافعی، قرائت تازهای به دست دهد، کتاب «الامام الشافعی و تاسیس الایدیولوجیه الوسطیة» [ امام شافعی و بنیانگذاری ایدئولوژی اعتدال] به قلم نصر حامد ابوزید، اندیشمند نامآور مصری، است که نخستین بار در سال ۱۹۹۲ از سوی انتشارات مدبولی در قاهره به چاپ رسید و سپس در سال ۱۹۹۶ با افزایش مقدمهای از سوی مؤلف، توسط همان ناشر تجدید چاپ شد. این کتاب صورت بسط یافته مقالهای ستبا عنوان «الایدیولوجیة الوسطیة التلفیقیة فی فکر الشافعی» که پیشتر در مجله «الاجتهاد»، ش۸، سال ۱۹۹۰، چاپ شده بود.
کتاب اگرچه در نگاه نخستشتابزده و غیر دقیق مینمایاند; ولی متضمن اشارات و نکات درخور توجهی است که اگر بسط یابند و به گونهای مستدل، بیان شوند میتوانند گامی مهم در جهت فهم میراث اسلامی به شمار آیند. بویژه این که مولف در این اثر میکوشد روابط پنهان قدرت/ حقیقت را آشکار سازد و نشان دهد حقیقت آن گونه که گفته میشود پاک و بری نیست; بل چون نیک نگریسته شود به گونه بسیار ظریف و پیچیدهای همداستان با قدرت است. عناصر ایدئولوژیک قدرت همواره در رشد و شکلگیری معرفت و حقیقت، نقشی تعیین کننده داشتهاند و آن را طبق الگوهای موافق خود صورتبندی کردهاند.
ابوزید از رهگذر سنجش اندیشه امام شافعی به نقد گفتمان دینی معاصر میپردازد و در برابر معترضان خود، این سؤال را فرا پیش مینهد که مگر امامان چهارگانه، بویژه امام شافعی، از جنس ما آدمیان نبودند و آیا اجتهادات آنها تابع احکام و اجتهادات بشری و محکوم به قوانین «صواب» و «خطا» نیست؟ در این صورت از چه رو نقد یا سنجش اندیشه آنان به مثابه خروج از دیانت و شریعت تلقی میشود؟ آیا دفاع گفتمان دینی از میراث اسلامی در حقیقت دفاع از منش تقلیدی در اندیشه و پرهیز از هر گونه ابداع نیست؟ بیجهت نیست که در چنین فضایی، اندیشه شافعی مقدس میشود و شان و منزلتی کسب میکند که حق سنجش یا داوری را از ناقدان و خردورزان میستاند.
نویسنده : نصر حامد ابوزید
ترجمه و تحقیق: محمدتقی کرمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست