پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
یک برگ از زندگی
اگر در دوران نامزدی یا عقد به سر میبرید حتما" شما هم مثل همه زوج های جوانی که ما می شناسیم ذهنتون پر از خاطرات ترش وشیرین و ملس این دوران است از یکی از دوستام خواستم که هم خودش هم همسرش در حد چند خط برامون از تجربه شون بگن ، حالا شما یا خرسند میشوید یا نا امید؟... به امید دلخوشی روز افزون شما عروس وداماد های دوست داشتنی ...
● اول عروس خانم
این اولین نوشتهایست که داره یک برگ از زندگی مشترک ما را برای یک عده ورق میزنه و باید اعتراف کنم که نوشتنش برایم سخته. نمیدانم از کجا شروع کنم؛ از روزهای اول نامزدی که دو نفر یا بهتر بگویم دو خانواده با هم آشنا میشوند و هر کدام سعی میکنند حفظ کلاس کنند و حسابی تو یک چیزهایی جلوی طرفشان کم نیاورند، یا از آن جایی که بعد از دو سه روز اول محرمیت که چند بار به دلایل مختلف با همسرتان بیرون رفتید و بعد که به هم عادت کردید، باید دو سه روزی را با دوری و دلتنگی هم بسازید. آن وقت است که هر کدام میخواهید غرورتان را زیر پا نگذارید و به طرفتان نگویید که چقدر انتظار دیدن و حرف زدن با او را کشیدهاید.
از یک طرف هم حاضری همه لحظههایت را با فکر حرف زدن با او بگذرانی تا زنگ بزند و برای اولین بار با یک مردی که خیلی تا حالا غریبه بوده و فقط با یک جمله تاریخی (بله) محرمترین فرد زندگیات شده حرف بزنی. نمیدانم شاید بهتر باشد از اونجایی شروع کنم که روزهای اول وقتی بیرون میروید هر دوی شما میخواهید همه آموزههایی که تا آن موقع به صورت تئوری شنیدهاید را عملی سازید و شروع میکنید به شعارهای آن چنانی دادن و کلی هم ذوق میکنید که طرفتان به خاطر این حرفها به شما افتخار میکند.
شاید هم بهتر است از اولین خریدها بگویم که اصلا از سلیقه همسرت خبر نداری و همهش سعی میکنی یک جنس خیلی شیک انتخاب کنی که به سلیقهات شک نکنند؛ و اگر بتونی حواسش رو پرت کنی ویواشکی یه زنگی به مادر یا خواهرتان جهت مشورت بزنید بد نیست ،البته این یک ان قلت اساسی اول زندگی روی حرف شوهر است ، پس خواهشا" یک دلیل، ماست مالی کننده سریع دست وپا کنید تا همه چیز به خوبی و خوشی بگذرد.
حالا بماند که سلیقههایتان توی خوردن یکی هست یا نه. مثلا شاید یکی از شما بخواهد نیمرو را توی ماهیتابه بخورد (البته میدونید که این کارا بیشتر از آقایان برمیآید!) و اون یکی این رو بیکلاسی بدونه .
شاید اگر از دسته گلها و شیرینیهایی شروع کنم که در رفت و آمدهای خواستگاری از طرف خانواده داماد پیشکش میشود بد نباشد. حتما میدانید که چقدر مهم و مورد توجه است. اما نمیدانید چه حالی میشوید اگر بعد از نامزدی بفهمید دسته گل روز محرمیت که یک سبد خیلی قشنگ و نه-ده تا گل سرخ هلندی که فکر میکردیم نشان روح پروانهای آقای همسر است، اصلا برای شما سفارش داده نشده است. فقط کافی است بدانید این آقای زرنگ مسئول یک جایی هستند که در آن همایش فراوان برگزار میشود و متوجه شوید که آن دسته گل رمانتیک اصلا مخصوص شما نبوده و برای اینکه دور ریخته نشود به خانه شما آمده است!
خلاصه هنوز نمیدانم بهتر است از کجا شروع کنم، اما میدانم که همه جاش شیرینی خاص خودش را دارد که بعد از چشیدنش تازه آن موقع حس میشود و به یاد ماندنی که مزهاش زیر دندون بمونه. پس اگر تا حالا نچشیدهاید بسم ا...!
● حالا می رسیم به آقای داماد
تو اینکه هر ازدواجی توی این عالم در نوع خودش یک اتفاق خیلی بزرگ محسوب میشود شک نکنید. بالاخره این «یکی شدن» می تواند منشا خیلی از تحولات باشد. به خصوص اینکه توی سنهای پایینتر واقع بشود، که به نظرم اثرش دو چندان خواهد شد. الان که دارم مینویسم کلی حرف دارم که برایتان بزنم. و کلی حرف که دوست دارم نزنم؛ چون بیشتر چشیدنیاند تا شنیدنی. از شیرینی این چای شیرین هم هر چه بگویم کم گفتهام. من که بهش میگویم قنداق! شک نکنید. اگر مال بعضیها شیرینیاش کمتر از این هست که گفتم، تقصیر خودشان است. چون یا شکر کم توی آن ریختهاند، یا درست آن را هم نزدهاند. خلاصه «هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست»
مطمئنم این کلمه شیرین شش حرفی برای همه جور آدمی هم حرف برای گفتن دارد. برای روشنفکرها یک جور، برای عاشقهای رمانتیک یک جور، برای بچه مذهبیها یک جور، و برای عالم و آدم حرف دارد و لذت! کاش میشد خیلی چیزها را نوشت و گفت. شاید هم خیلی از چیزهایی را که الان فکر می کنم نباید گفت، یک روزی برایتان بگویم. از روزهایی که رنگشان با روزهای تجرد خیلی فرق میکند. از روزهایی که راحتیاش با سختیهایش تعریف می شوند. از روزهایی که حتی یک لحظه هم نمیتوانید تنهایی را تحمل کنید. روزهایی که غیر از «او» دیگر کسی برایت معنی ندارد. روزهای سخت و شیرین تاهل؛ و من به آن می گویم روزهای آرامش درون.
راستی برای اطلاعات عمومی آن دوستانی که تا اسم ازدواج میآید میگویند پول، باید بگویم که بنده نه پول درست و حسابی داشتم و نه خانه و ماشین و خلاصه از این جور چیزها! فقط با ماهی چندرغاز شروع کردم و البته با یک دنیا توکل، و یک کمی هم از آن چیزهایی که من و شما هر دویمان میدانیم (که بهش می گن پررویی). البته همین الان خانمم که دارد به زور مطلب من را قبل از منتشر شدن میخوانه (البته من زن ذلیل نیستم!!!) میگوید که اینها را ننویس. خودت بس نبود، میخواهی یک عده دیگر را هم بدبخت کنی! ولی من بیتوجه به حرفهای او، و حتی بیتوجه به مطلبی که دارم مینویسم، فقط به چای شیرین فکر می کنم. یک چای شیرین دو نفره، با نان بربری تازه و پنیر و کره.
در آخر می خوام از شما دوستان تبیانی تقاضا کنم اگر قابل دانستید شما هم از روزهای شروع با هم بودنتان چند خطی ما را مهمان کنید. تا همه تبیانی ها شریک لحظات خوش هم باشند.
منبع:
همسر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست