پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
دموكراسی در هوای سرد
![دموكراسی در هوای سرد](/web/imgs/16/119/vml2h1.jpeg)
شاید با خواندن تیتر این یادداشت دو فكر كاملاً متضاد به ذهنها خطوركند. اول اینكه اگر خواننده اصالتاً از قومیتهایی چون ترك، تركمن، كرد، عرب، بلوچ یا لر باشد كه هنوز به مطالبات فرهنگیقومی خود دست نیافتهاند، بدون شك نگاهش به این مقاله نگاهی خواهد بود با این استدلال كه شاید نویسنده میخواهد راهكاری در جهت رسیدن به مطالبات قانونی و مدنی اقوام سركوبشده در ایران ارایه دهد و با اشتیاق به خواندن آن اقدام خواهدكرد؛ و اگر از گروه دوم باشد كه كوچكترین دغدغهی فرهنگیقومی ندارند و فرهنگ و زبانشان در رأس سیاستگذاریهای خُرد و كلان كشور جاری است و تمامی مطالبات قانونی و فراقانونیشان تأمین و اجرا میشود، در تورق اوراق نشریه، اگر با گوشهی چشمی چنین تیتری را ببیند، فوراً هراسان شده و به این فكر خواهد افتاد كه نكند عدهای میخواهند وحدت ملی را بههم بریزند! یا اینكه عدهای میخواهند اختلافات قومی راه بیندازند! و امنیت ملی را خدشهداركنند!! از اینرو اول اسم نویسنده را در ذهنشان یادداشتكرده، سپس به خواندن مقاله اقدام میكنند و در مرحلهی سوم گوشی تلفن را برداشته به مدیر نشریه تلفن میزنند تا هرچه در توان دارند برای جلوگیری از چاپ چنین اراجیفی كه به طرح مطالبات خودسرانه و بیگانهپسند میپردازد! روكنند و مواظب باشند كه عناصر بیگانهگرا و تجزیهطلب! مبادا به هیأت تحریریه نفوذكنند و تا آنجا كه ممكن است چنین اقداماتی را در نطفه خفه نمایند. در هر صف و گروهی كه قرار دارید، به هر مرام و مسلك و سیاستی كه اعتقاد دارید و به هر قوم و قبیلهای كه تعلق خاطر دارید، در خواندن این یادداشت تا آنجا كه ممكن است همهی اینها را در حافظهتان نگه دارید؛ اما نگذارید كه فوراً عملكنند؛ قدری بهآنها فشار بیاورید تا تحملكنند و اجازه دهند تا شما با خیال راحت این یادداشت را مطالعهكنید. اگرچه برای ما شرقیان تحملكردن خیلی سخت است. این یادداشت را در دو بخش بسیار كوتاه به حضورتان عرضه میكنم؛ بخش اول "دموكراسی در هوای سرد ایران" و بخش دوم "مطالبات قومی پر التهاب."
● دموكراسی در هوای سرد ایران
با فروپاشی و سقوط امپراتوریهای متعدد در جهان، این "روند جهانی فروپاشی" بعد از مدتی در كشور ایران نیز تجربه شد و سلسلههای شاهنشاهی متعددی از سریر قدرت فرو افتادند. این امپراتوریهای بزرگ با سرزمینی بس وسیع در هر دوره و تعویض قدرت، یا بخشی از كشوری را به خاك كشور ما ملحق میكردند یا اینكه نمیتوانستند بخشی از كشور را در قلمرو خود حفظكنند. این پروسه تا سلسلهی قاجاریه ادامه داشت (اگرچه با تأخیری نسبتاً طولانی نسبت به روند جهانی.) اما در این تأخیر آنچه عمده عامل عدم ملحقشدن به روند معقول جهانی بود، علاقهی وافر مردم و فرهنگ مردم ایران نسبت به شاه و دربار شاهنشاهی بود. در چنین فرهنگی علاقهمندی شدید به "در سایه زندگیكردن" و "مریدبودن" حكمفرماست؛ حتی در انقلاب مشروطیت كه خواستههای مدرن و نوینی را از حاكمیت مطالبه میكرد نیز به این فرهنگ دیرین التفات شد و جایگاه دربار را بههر طریق ممكن حفظ كرده بود. بودن شاه بهعنوان نمایندهی خدا در زمین از خصلت در سایه زندگیكردن ایرانیجماعت كم نكرد، تا اینكه ضعف و میرایی این شاه و دربار شاهنشاهی از درون، زمینه را برای ظهور حاكمیتی كه با مدل ملتدولت در جهان معاصر تجربه میشد، فراهمكرد. اما زیركی استعمار (كه بر شبهقارهی هند و مناطق تجزیهشدهی امپراتوری فروپاشیدهی عثمانی عراق، سوریه، فلسطین، عربستان و... سیطره داشت) و شناخت عمیقی كه از فرهنگ، سنن و خواستههای مردم ایران داشت، در كنار آن، ناامنی و شرارت در مناطق مختلف كشور بهدلیل ضعف حكومت مركزی، جریانداشتن تعالیم ناسیونالیستی افراطی خصوصاً به تأسی از جریانهای فكری روزِ جهان (كه سرانجامش بهظهور فاشیسم و نازیسم... منجر شد)، فرصت بزرگی را برای قدرتهای بزرگ خصوصاً بریتانیا فراهمكرد تا با بهرهمندی از كادرهای مجرب ایرانی خود در داخل!!، كه تربیتشدهی دانشگاهها و مراكز مختلف در آلمان، انگلستان و فرانسه بودند، دوباره شالودهی سلطنتی را در كشور پایهگذاریكنند كه علاوه بر اینكه حافظ و نگهبان منافع استعماری آنها در منطقه باشد، جلوی نفوذ تعالیم انقلابی روسیهی تازه انقلابكرده (۱۹۱۷) را نیز بهداخل ایران بگیرد. اگر چه صرفاًَ دخالت خارجی در چنین مناسبات گسترده نمیتواند تنها عامل ایجاد تغییرات بهحساب آید لیكن علاقهمندی عدهی كثیری از روشنفكران، روزنامهنگاران، تجار، مالكان عمده و خرده، بازرگانان و عمدتاً فارسزبانان در ایجاد یك دولت مركزی قدرتمند و اقتدارگرای فارس و بسیاری از عوامل ریز و درشت در ساختن سلطنتی بدون پشتوانهی قومیقبیلهای تنها با استفاده از تحریفات تاریخی و استبداد و ... دخیل بود.
ضمن اینكه در جهان، روند ساخت دولتهای مدرن با زمینههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در كشورهای گوناگون رو به گسترش بود. در قرن نوزدهم خصوصاً در جهان غرب ملتدولتها شكل گرفته بودند و این روند در جهان پیرامون آن نیز بهسرعت در حال شكلگیری بود. متأسفانه این روند جهانی آنجا كه به ایران رسید، شكلی كاملاً متفاوت بهخود گرفت؛ بهعبارتی واقعبینانهتر عوامل مختلف خارجی در منحرفشدن این روند در ایران دخیل شدند و در ایران دولتی را تشكیل دادند كه مدعی ساخت ملتی اصیل و ایرانی ناب بود و جالب اینكه دیكتاتوری خشن رضاخانی را دولتی فرضكردند كه ملتی را خواهد ساخت و آن ملت را بر پایهی فرهنگ، زبان و مدنیت قوم فارس كه تنها بخشی از مردم ایران را تشكیل میداد، بنیاد خواهد نهاد.
تئوریپردازان آن دوران، یك زبان (زبان فارسی) یك درفش و یك ملت (قوم فارس) را به كمك دستگاه استبدادی تبلیغ و ترویج میكردند. سرانجام شاهنشاه دیر متولد شده و ناقص، اینبار نه به پشتوانهی قومی و قبیلهای بلكه بدون پشتوانهی قومی و قبیلهای در هوای سرد و خشن و بیروح كشور سر برآورد و همه را مبهوت خود ساخت. این امر یعنی به شاهی رسیدن نظامی فاقد پشتوانهی قومی، مالی و فكری، حیرت مردم غارتشده، ملاكین و تجار و بازرگانان هراسان و روشنفكران درمانده را باعث شد و چهبسا بسیاری از اینها خوشحالی خود را از پدیدآمدن چنین رژیمی پنهان نكردند و در روزنامهها و محافل به انحای مختلف به تجلیل قدرتیابی رضاخان فارسزبان دستزدند.
رضاخان میرپنج از سربازی قزاقخانه بر تختی جلوسكرد كه در عرض كمتر از پنجسال جبروتش همه را مدهوش خود ساخت. رضاخان، رضاشاه شده بود. شاید بههمین راحتی كه نوشته میشود. نظامی خشن و بیسواد از سیاست و كشورداری، به یكباره در فكر تأسیس دانشگاه، فرهنگستان زبان فارسی، عزام دانشجو به خارج (خصوصاً آلمان، ارتش منظم، كشف حجاب و ... افتاد و تمامی روشنفكران غباردیده را محو تماشای این كودتاچی مصلح و مدرن قرار داد! تا آنجا كه هیچكس را فرصتی پیش نیامد كه پلكی زده تا قدری هم شده به چرایی این خیزش بیمثال در تاریخ معاصر ایران بیندیشد.
البته سركوب نهضتهای آزادیخواهانه در این دوره چون قیام آذربایجان به رهبری ستارخان و باقرخان، نهضت شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و كلنل پسیان آذربایجانی در خراسان و میرزا كوچكخان جنگلی در گیلان رمقی برای مردم آن سامان باقی نگذاشته بود، تا در ساخت سرنوشت كشور سهم عمدهای داشته باشند. قدرت از دست مردم و مشروطهخواهان خارج شده بود و فردی به حاكمیت رسیده بود كه نه مشروطهخواه بود، نه روشنفكر و نه رهبر نهضت ضد استبدادی.
پس انقلاب مشروطیت كاملاً از دست رفته بود و آرمانهای آن را طوفان سیاهی در چنبرهی خود فرو نشانده بود تا اینكه چشمهای روشن در گرد و غبار آن كور شدند و اسب سوار جاهطلب، وارث اصلی انقلاب خونین مشروطیت ایران شد.
مدرنیتهی بومی و حداقلی كه در افكار، برنامهها و قوانین رهبران مشروطیت بود و همهی آنها از بطن خواستههای مردم نشأت گرفته بود، تبدیل به مدرنیزاسیونی شد كه پایههای دیوار ساخت این مملكت را در قرن معاصر سست و بیبنیان كرد؛ و تأسفآور اینكه موتور حركت آن را ناسیونالیسم چندشآور و آلوده و بیبنیان فارسگرا بر عهده گرفت.
اتابك نمینی
![](/imgs/no-img-200.png)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست