پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
نجات صنعت X
راهروهای کنگره پر شدهاند از نمایندگان صنعت X. این صنعت بیمار است. دارد میمیرد. باید نجات داده شود. تنها با تعرفه، با قیمتهای بالاتر یا با حمایت مالی میتواند نجات پیدا کند.
اگر بگذاریم بمیرد، کارگران آواره خیابانها خواهند شد. کسبوکار صاحبخانههای آنها، خواربارفروشها، قصابها، لباسفروشها و سینماهای محلی کساد خواهد شد و رکود در حلقههایی که دائما بزرگتر میشوند، گسترش خواهد یافت؛ اما اگر این صنعت با اقدام فوری کنگره نجات پیدا کند، تجهیزات و ابزارآلات را از صنایع دیگر خواهد خرید، افراد بیشتری مشغول به کار خواهند شد، این کارگران جدید به کسبوکار قصابها، نانوایان و سازندگان لامپهای نئون رونق خواهند بخشید و آنگاه این رفاه و بهروزی است که در چرخههایی که پیوسته بزرگتر میشوند، گسترش خواهد یافت.
روشن است که این صرفا شکلی تعمیمیافته از بحثی است که در همین بخش اخیر مد نظر قرار دادیم. در آن جا صنعت X، کشاورزی بود، اما تعداد بیپایانی از این صنایع X وجود دارد. دو مورد از مهمترین و برجستهترین نمونههای آنها صنایع نقره و زغالسنگ بودهاند. کنگره برای «نجات نقره» خسارات بسیار بزرگی را به بار آورد. یکی از استدلالهایی که در دفاع از این برنامه نجات مطرح میشد، آن بود که به «شرق» کمک خواهد کرد. یکی از نتایج واقعی این برنامه، کاهش قیمتها در چین بود که پول آن بر مبنای نقره قرار داشت و مجبور شد که این مبنا را کنار بگذارد. خزانهداری آمریکا مجبور شد مقادیر زیادی نقره غیرضروری را با قیمتهایی مضحک که بسیار بیشتر از قیمت بازار بودند، خریده و در گاوصندوقهای خود ذخیره کند. اهداف سیاسی بنیادین «سناتورهای نقرهای» میتوانست با بخشی از این هزینه از طریق پرداخت بیپرده یارانه به مالکان یا کارگران معادن به دست آید، اما دزدی آشکاری از این دست، اگر بدون یاوهگوییهای ایدئولوژیک راجع به نقش اساسی «نقره» در پول ملی انجام میگرفت، هیچگاه از سوی کنگره و مردم پذیرفته نمیشد.
کنگره برای نجات زغالسنگ، قانون گافی۱ را به تصویب رساند که طبق آن، مالکان معادن زغالسنگ نه تنها اجازه داشتند، بلکه مجبور بودند با یکدیگر تبانی کنند و محصولشان را با قیمتی کمتر از حداقل قیمتهای تعیینشده توسط دولت نفروشند. هر چند کنگره تعیین قیمت زغالسنگ را شروع کرده بود، اما دولت به زودی دریافت که (به خاطر وجود هزاران معدن با اندازههای مختلف و حمل زغالسنگ به هزاران مقصد گوناگون از طریق خطآهن، کامیون، کشتی و لنج) ۳۵۰ هزار قیمت متمایز را برای این محصول وضع میکند.۲ یکی از اثرات این تلاش برای بالاتر نگهداشتن قیمتهای زغالسنگ نسبت به سطح رقابتی بازار، افزایش تمایل مصرفکنندگان به استفاده از منابع دیگر انرژی یا حرارت مانند نفت، گاز طبیعی و انرژی برق آبی به جای زغالسنگ بود. امروز میبینیم که دولت در تلاش است روندی وارونه را به اجبار عملی کند و مصرف را دوباره از نفت به زغالسنگ بازگرداند.
هدف ما در اینجا این نیست که تمام نتایجی که به لحاظ تاریخی پس از تلاش برای نجات صنایعی خاص پدید آمدهاند را پی بگیریم، بلکه میخواهیم چند نتیجه مهمی که ضرورتا از تلاش برای نجات یک صنعت سر بر میآورند را دنبال کنیم.
ممکن است استدلال شود که صنعت مشخصی باید به دلایل نظامی به وجود آید یا حفظ شود. شاید بشنویم که یک صنعت معین به خاطر مالیات یا نرخ دستمزد نامتناسب با آنچه در صنایع دیگر وجود دارد، در حال نابودی است یا ولو اینکه خدماتی عمومی را انجام میدهد، مجبور است با قیمتی برای عامه مردم فعالیت کند که دستیابی به حاشیه سود کافی را برایش امکانپذیر نمیکنند. این گونه استدلالها میتوانند در یک مورد خاص، قابلتوجیه باشند یا نباشند. در اینجا به آنها نمیپردازیم. توجه ما تنها به یک استدلال مشخص در دفاع از نجات صنعت X معطوف است - مبنی بر آنکه اگر بگذاریم این صنعت در اثر نیروهای رقابت آزاد کوچکتر شود یا به کلی محو گردد (رقابتی که همواره در این گونه موارد از سوی سخنگویان صنایع، رقابت آنارشیک، لسهفر، بیامان، سنگدلانه و مبتنی بر قانون جنگل نامیده میشود)، کل اقتصاد را همراه با خود به زیر خواهد کشید و اگر به گونهای مصنوعی سر پا نگه داشته شود، به همه کمک خواهد کرد.
آنچه در اینجا از آن صحبت میکنیم، چیزی نیست مگر شکل تعمیمیافته استدلالی که در حمایت از قیمتهای برابری برای محصولات کشاورزی یا در دفاع از پشتیبانی تعرفهای از هر تعداد از صنایع X مطرح شد. البته استدلال بیانشده در مخالفت با قیمتهایی که به شکل مصنوعی بالا نگه داشته میشوند، نه تنها در رابطه با محصولات زراعی، بلکه در ارتباط با هر محصول دیگری نیز صدق میکند - به همان ترتیب که دلایلی که ما را به مخالفت با حمایت تعرفهای از یک صنعت واداشت، در رابطه با هر صنعت دیگری نیز برقرار است.
اما همواره تعدادی طرح مختلف برای نجات این صنایع وجود دارد. دو گونه مهم از این قبیل طرحها، علاوه بر آنهایی که تا به حال بررسی کردهایم، وجود دارد که نگاهی گذرا به آنها میاندازیم. در یکی از آنها ادعا میشود که صنعت X در حال حاضر «بسیار شلوغ» است و سعی میکند بنگاهها یا کارگران دیگر را از ورود به این صنعت بازدارد. در طرح دوم، این گونه استدلال میشود که صنعت X به حمایت مستقیم مالی از جانب دولت نیازمند است. حال اگرصنعت X واقعا در مقایسه با صنایع دیگر بسیار شلوغ و پرازدحام است، برای دور نگهداشتن سرمایه جدید یا کارگران تازه از آن، به هیچ قانون قهری نیاز نیست. سرمایه جدید به صنایعی که آشکارا رو به مرگ دارند، سرازیر نمیشود. سرمایهگذاران به میل خود، به سراغ صنایعی که بالاترین ریسک ضرر را همراه با پایینترین بازدهی دارند، نمیروند. به همین ترتیب کارگران نیز وقتی گزینههای بهتری پیش رو دارند، به صنایعی که پایینترین دستمزد را به آنها میدهند و چشمانداز اشتغال پایدار در آن از هر صنعت دیگری تیرهتر است، پا نمیگذارند.
با این همه، اگر سرمایه یا نیروی کار جدید، چه از طریق انحصارگران، کارتلها و سیاستهای اتحادیهها و چه به واسطه قانون، به اجبار از ورود به صنعت X بازداشته شوند، از آزادی انتخاب محروم خواهند ماند. این شرایط سرمایهگذاران را وادار میکند که پول خود را در جایی به کار گیرند که چشمانداز بازدهی در آن از دید آنها، ضعیفتر از صنعت X است. این وضع کارگران را به درون صنایعی میراند که دستمزدها و دورنمای آن، حتی از آنچه میتوانستند در صنعت علیالادعای بیمار X بیابند، بدتر است. خلاصه چنین شرایطی باعث میشود که کارآیی استفاده از هر دو عامل سرمایه و نیروی کار، کمتر از زمانی باشد که امکان انتخاب آزادانه برای آنها وجود داشت؛ بنابراین این وضعیت به معنای کاهش تولید است که خود را در قالب پایینتر آمدن متوسط استاندارد زندگی نشان خواهد داد.
این استاندارد پایینتر زندگی یا به واسطه کاهش متوسط دستمزدهای پولی در قیاس با حالتی غیر از این پدیدار خواهد شد یا از طریق بالا رفتن هزینههای متوسط زندگی یا در اثر ترکیبی از هر دوی اینها. (اینکه دقیقا چه نتیجهای حاصل شود، به سیاستهای پولی که دولت پیگیری میکند، بستگی دارد.) در واقع ممکن است در اثر اعمال این سیاستهای محدودکننده، دستمزدها و بازدهی سرمایه در خود صنعت X از آنچه در غیر این صورت حاکم میشد بالاتر نگه داشته شوند، اما در صنایع دیگر کاهش خواهند یافت. صنعت X تنها به قیمت ضرر صنایع A، B و C سود خواهد کرد.
همین نتایج بعد از هر تلاشی برای نجات صنعت X با حمایت مستقیم از آن از محل درآمدهای عمومی ظاهر خواهند شد. این کار چیزی نیست مگر انتقال ثروت یا درآمد به صنعت X. مالیاتدهندگان دقیقا به همان اندازه که فعالان صنعت X به دست میآورند را از کف خواهند داد. در واقع، امتیاز بزرگ یارانه از موضع عامه مردم این است که این نکته را بسیار آشکار میکند. پیچیدگی ذهنی و ابهامی که در استدلالهای مدافع وضع تعرفه، تثبیت حداقل قیمت یا ممانعتهای انحصارگرایانه وجود دارد، در اینجا فرصت بسیار کمتری برای عرض اندام دارند.
در مورد یارانهها، آشکار است که مالیاتدهندگان دقیقا به همان اندازه که صنعت X به دست میآورد، ضرر میکنند. در نتیجه باید به همین ترتیب روشن باشد که صنایع دیگر، آنچه که صنعت X به دست میآورد را از کف میدهند. آنها باید بخشی از مالیاتی که برای پشتیبانی از صنعت X به کار گرفته میشود را بپردازند و مشتریان، از آن رو که برای حمایت از این صنعت بر آنها مالیات بسته میشود، به همان اندازه درآمد کمتری برای خرید محصولات دیگر خواهند داشت. نتیجه این است که صنایع دیگر باید رویهمرفته کوچکتر از حالتی غیر از این شوند تا مگر صنعت X بزرگتر شود.
اما پیامد وضع یارانه، صرفا این نیست که ثروت یا درآمد از یک صنعت به صنعتی دیگر منتقل شده یا صنایع دیگر در کل به همان اندازه که صنعت X گسترش یافته، کوچکتر شدهاند. این نتیجه نیز پدید آمده است که سرمایه و نیروی کار از صنایعی که در آنها با کارآیی بیشتری به کار گرفته میشوند، خارج شده و به صنعتی رانده شدهاند که در آن کارآیی کمتری خواهند داشت (و این همان جایی است که کشور به عنوان یک کل واحد، به طور خالص ضرر میکند).
در حقیقت این پیامدها عملا در ذات یکایک استدلالهایی وجود دارند که در دفاع از صنعت X بیان میشوند. این صنعت، بنا به ادعای هواخواهانش ضعیف شده یا در حال مرگ است. میتوان پرسید چرا باید آن را با نفس مصنوعی زنده نگه داشت؟ این باور که اقتصاد در حال توسعه بدان معناست که همه صنایع باید به گونهای هم زمان توسعه پیدا کنند، خطایی عمیق است. برای آن که صنایع جدید با سرعت کافی رشد کنند، معمولا باید بگذاریم که برخی صنایع قدیمی، کوچکتر شوند یا بمیرند. این امر به آزاد شدن سرمایه و نیروی کار لازم برای صنایع جدید کمک خواهد کرد. اگر سعی کرده بودیم که تجارت اسب و درشکه به شکلی ساختگی سر پا بماند، باید سرعت رشد صنعت اتومبیل و تمام دیگر کسبوکارهای وابسته به آن را پایین میآوردیم. باید از تولید ثروت میکاستیم و پیشرفت اقتصادی و علمی را به تاخیر میانداختیم.
با این همه وقتی برای حفظ نیروی کار آموزشدیده یا سرمایه به کار گرفته شده در یک صنعت، میکوشیم که از مرگ آن جلوگیری کنیم، در واقع دست به چنین کاری میزنیم. هرچند ممکن است به نظر بعضی تناقضآمیز آید، اما اینکه اجازه دهیم صنایع رو به مرگ بمیرند، به همان اندازه برای سلامتی یک اقتصاد پویا ضروری است که بگذاریم صنایع در حال رشد، بال و پر بگیرند. برای آن که فرآیند دوم انجام شود، فرآیند اول ضروری است. تلاش برای حفظ صنایع کهنه به همان اندازه احمقانه است که تلاش برای حفظ شیوههای منسوخ تولید. این دو در واقع غالبا چیزی فراتر از دو راه برای توصیف یک پدیده یکسان نیستند. اگر قرار است هم نیازهای پیشین و هم خواستههای جدید از طریق کالاها و ابزارهایی بهتر برآورده شوند، روشهای بهتر تولید باید دائما شیوههای کهنه را از میدان به در کنند.
هنری هازلیت
مترجم: نیلوفر اورعی
پاورقی
۱- Guffey Act، در سال ۱۹۳۵ و در زمان ریاستجمهوری فرانکلین روزولت به عنوان بخشی از برنامه نیودیل به تصویب رسید و هدف از آن، تعیین قیمت زغالسنگ، به گونهای بود که این صنعت را در برابر قیمتهای پایین رقابتی محافظت کند، م.
۲- شهادت دان ویلر، مدیر برنامه گافی؛ دادرسیهای مربوط به تعمیم قانون گافی در سال ۱۹۳۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست