جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

ریشه هایِ آنارکوسندیکالیسم


ریشه هایِ آنارکوسندیکالیسم

بسیاری آنارشیست ها, به خصوص در کشورهایِ لاتین, قسمتِ بزرگی از فعالیتِ شان را در جنبشِ کارگری انجام داده اند, و از همین جا بود که در سال هایِ اخیر جنبشِ آنارکوسندیکالیسم متولد شد

بسیاری آنارشیست‌ها، به‌خصوص در کشورهایِ لاتین، قسمتِ بزرگی از فعالیتِ‌شان را در جنبشِ کارگری انجام داده اند، و از همین‌جا بود که در سال‌هایِ اخیر جنبشِ آنارکوسندیکالیسم متولد شد. مفروضاتِ نظری‌یِ آنارکوسندیکالیسم در آموزه‌هایِ سوسیالیسمِ آزادی‌خواه ریشه دارند، و شکلِ سازمان‌دهی‌یَ‌ش از جنبشِ سندیکالیسمِ انقلابی گرفته شده، که در سال‌هایِ ۱۸۹۵ تا ۱۹۱۰، به‌خصوص در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، بسیار رشد کرده بود. به طورِ کلی، نه اندیشه‌ها و نه روش‌هایَ‌ش جدید نیستند. اکثرِ آن‌ها، پیش از این نیز، به‌هنگامِ اوج‌گیری‌یِ بحث‌هایِ فکری‌یِ انترناسیونالِ نخست، باعثِ مجادلاتِ بسیاری در آن کنگره شده بودند. این مطلب، در منازعاتِ کنگره‌یِ چهارُ‌م در باسل (۱۸۶۹)، درباره‌یِ اهمیتِ سازمان‌دهی‌یِ اقتصادی‌یِ کارگران، آشکار است. در گزارشی که اوگن هینز برایِ فدراسیونِ بلژیک تهیه کرده، برایِ نخستین‌بار دیدگاهِ کاملاً جدیدی درباره‌یِ این موضوع دیده می‌شود، که که شباهت‌هایِ انکارناپذیری با اندیشه‌هایِ رابرت اووِن و جنبشِ کارگری‌یِ دهه‌یِ ۱۸۳۰یِ انگلستان دارند.

برایِ به‌دست‌آوردنِ تصویری درست از ماجرا، باید به یاد داشته باشید که آن‌وقت، مکاتبِ مختلفِ سوسیالیسمِ دولتی، در به‌ترین حالت توجهِ بسیار کمی به اتحادیه‌هایِ کارگری مبذول می‌داشتند. بلانکی‌هایِ فرانسه، که هدفِ فوری‌یِ‌شان استبدادی سوسیالیستی بود، این سازمان‌ها را صرفاً جنبشی اصلاح‌طلب می‌دیدند. فردیناند لاسال و هم‌فکرانَ‌ش همه‌یِ تلاشِ خود را صرفِ جمع‌آوردنِ کارگران در حزبی سیاسی می‌کردند، و مخالفانِ کینه‌توزِ هرگونه اتحادیه‌یِ کارگری بودند، که فکر می‌کردند طبقه‌یِ کارگر را از فعالیتِ سیاسی باز می‌دارد. مارکس و پی‌روانِ آن زمانَ‌ش، البته لزومِ اتحادیه‌هایِ کارگری برایِ دست‌یابی به یک‌سری پیش‌رفت‌ها در سیستمِ سرمایه‌داری را می‌پذیرفتند، ولی باور داشتند که پس از آن نقشِ‌شان پایان خواهد یافت، و از آن‌جا که رسیدن به سوسیالیسم را باید دیکتاتوری‌یِ پرولتاریا به انجام برساند، اتحادیه‌ها نیز با پایان‌یافتنِ سرمایه‌داری ناپدید خواهد شد.

در باسل این اندیشه‌ها برایِ نخستین‌بار موردِ سنجش و نقد قرار گرفتند. نظراتِ مختلفِ بیان‌شده در گزارشی که هینز تهیه کرده، بر این اساس مبتنی بود که اتحادیه‌یِ موجودِ کارگری فقط یکی از نیازِ جامعه‌یِ موجود نیستند، بل‌که بیش از آن، آن‌ها را باید هسته‌یِ اقتصادِ سوسیالیستی‌یِ آینده دید، و، بنابراین، وظیفه‌یِ انترناسیونال شمرده شده بود که کارگران را برایِ شرکت در آن‌ها آموزش دهد. بنابراین، کنگره این قطع‌نامه را تصویب کرد:

کنگره اعلام می‌کند که همه‌یِ کارگران باید برایِ تأسیسِ اتحادیه برایِ مقاوت در درونِ صنف‌هایِ خود بکوشند. به محضِ تأسیسِ هر اتحادیه، دیگر اتحادیه‌هایی که در آن صنف فعالیت می‌کنند باید باخبر شوند، تا زمینه برایِ تشکیلِ اتحادِ ملی‌یِ هر صنف فراهم گردد. وظیفه‌یِ این اتحاد تأمینِ همه‌یِ موادِ لازم برایِ کارِ آن صنف، تبلیغ درباره‌یِ معیارهایی که باید به طورِ عمومی به اجرا گذاشته شوند، و بررسی‌یِ حسنِ اجرایِ آن‌ها خواهد بود، با این هدف که درنهایت سیستمِ مزدی‌یِ کنونی با فدراسیونِ آزادِ تولیدکننده‌گان جای‌گزین شود. کنگره از شورایِ عمومی می‌خواهد اتحادِ اتحادیه‌هایِ کارگری در همه‌یِ کشورها را موردِ توجه قرار دهد.

هینز درباره‌یِ قطع‌نامه‌یِ پیش‌نهادی‌یِ کمیته استدلال کرده «با این سازمان‌دهی‌یِ دوگانه‌یِ اتحادیه‌هایِ محلی‌یِ کارگران و اتحادِ عمومی‌یِ هر صنف در یک سو، و مدیریتِ سیاسی‌یِ شوراهایِ کارگری، و نماینده‌گانِ کارگران در سطح‌هایِ منطقه‌یی، ملی و بین‌المللی در سویِ دیگر، امکانَ‌ش فراهم خواهد شد که شوراهایِ اتحادیه‌ها و سازمان‌هایِ صنعتی جایِ حکومتِ کنونی را بگیرند، و بدین‌ترتیب نماینده‌گی‌یِ کارگران توسطِ احزابِ سیاسی نیز، یک‌بار برایِ همیشه، با حکومتِ پیشین نابود شود.»

ایده‌یِ جدید از این اندیشه بر می‌خیزد که هر شکلِ اقتصادی‌یِ جدیدِ جامعه، با شکلِ سیاسی‌یِ جدیدی در ارگانیسمِ اجتماعی هم‌راه است، و تنها با آن است که می‌تواند به ظهورِ عملی برسد. پی‌روانِ این اندیشه، ملت‌دولت‌هایِ کنونی را فقط عاملِ سیاسی و حامی‌یِ طبقاتِ استثمارگر را می‌بینند، و بنابراین، تلاشِ‌شان را صرفاً معطوف به شکستِ قدرتِ سیاسی نمی‌کنند، بل‌که برایِ حذفِ هر سیستمِ قدرتی از اجتماع می‌کوشند، چراکه پیش‌زمینه‌یِ مقدماتی‌یِ هرگونه استثمار و استبدادی را در همین سیستم‌هایِ قدرت می‌یابند. آنان متوجه اند که در کنارِ انحصارِ دارایی، انحصارِ قدرت نیز باید از میان برود. با فهمِ آن‌که دوره‌یِ آقایی‌یِ انسان بر انسان گذشته، آنان می‌کوشند خود را به جایِ فرمان‌دهی، به گرداندنِ کارها آشنا سازند. یا آن‌طور که باکونین، نیایِ بزرگِ آنارکوسندیکالیسمِ مدرن گفته:

از آن‌جا که هدفِ سازمان‌دهی‌یِ انترناسیونال، نه برپایی‌یِ حکومت‌هایِ جدید، بل‌که حذفِ رادیکالِ هرگونه سلطه است، پس باید سازمانی پاک متفاوت از سازمانِ دولت داشته باشد. هرقدر دویُ‌می تمامیت‌خواه، مصنوعی، خشن، بی‌گانه و نسبت به رشدِ طبیعی‌یِ خواسته‌ها و اندیشه‌یِ مردم ستیزه‌جو است، سازمانِ انترناسیونال باید همان‌قدر آزاد، طبیعی، و از هر نظر با خواسته‌ها و استعدادهایِ مردم سازگار باشد. اما سازمانِ طبیعی‌یِ مردم چیست؟ سازمانی مبتنی بر کارهایِ مختلفِ زنده‌گی‌یِ روزمره‌یِ‌شان و شغل‌هایِ مختلفِ‌شان است، سازمانی سازگار با شغل‌هایِ آنان، سازمان‌هایِ صنفی. وقتی همه‌یِ صنایع، شاملِ همه‌یِ بخش‌هایِ کشاورزی، در انترناسیونال نماینده داشته باشند، سازمان‌دهی‌یِ آن، سازمان‌دهی‌یِ توده‌هایِ زحمت‌کش، به انجام رسیده است.

و در جایی دیگر:

ـ همه‌یِ این تجاربِ عملی و ضروری‌یِ اجتماعی که کارگران خود در قسمتِ اتحادیه‌ها انجام می‌دهند، آنان را به این توافقِ یک‌دلانه، خوب‌اَندیشیده، و قابلِ اثباتِ نظری و عملی خواهد رساند، که آزادی‌یِ نهایی و کاملِ آنان تنها به یک شرط امکان‌پذیر است: این‌که سرمایه‌یِ لازم برایِ کار، ازجمله موادِ خام و همه‌یِ ابزارهایِ تولید، شاملِ زمین، توسطِ کلِ بدنه‌یِ کارگران تأمین شود نه دیگران... سازمان‌دهی‌یِ اتحادیه‌هایِ صنفی، فدراسیون‌ها و بین‌المللِ‌شان، و ایجادِ اتاق‌هایِ کارگری، دانش‌گاهِ بزرگی برایِ کارگران ایجاد می‌کند که نظریه و عمل را ترکیب کنند، آنان می‌توانند و باید علمِ اقتصاد را بخوانند، باید در میانِ خود اصولِ نظمِ جدیدِ اجتماعی، که قرار است جای‌گزینِ دنیایِ بورژوایی شود را تجربه کنند. آنان نه فقط اندیشه‌ها، بل‌که واقعیت‌هایِ فردا را همین امروز خواهند ساخت...

پس از زوالِ انترناسیونال و بروزِ جنگ‌هایِ فرانسه-آلمان، که باعثِ انتقالِ کانونِ توجهِ جنبشِ سوسیالیستِ کارگری به آلمان شد، که کارگرانَ‌ش نه اندیشه‌هایِ انقلابی داشتند و نه مانندِ سوسیالیست‌هایِ کشورهایِ غربی باتجربه شده بودند، آن اندیشه‌ها درواقع به فراموشی سپرده شد. پس از شکستِ کمونِ پاریس و خیزش‌هایِ انقلابی‌یِ اسپانیا و ایتالیا، جنبش‌هایِ این کشورها برایِ سال‌ها ناچار از فعالیتِ زیرزمینی شدند. تنها با آغازِ سندیکالیسمِ انقلابی در فرانسه بود، که اندیشه‌هایِ انترناسیونالِ نخست از فراموشی در آمده، و بارِ دیگر در بخش‌هایِ بزرگی از جنبشِ کارگری، موردِ استفاد

قرار گیرد

تهیه و تنظیم از محمد توانا

نویسنده:رودولف روکر

به نقل از ارشیو مارکسیستها

مترجم:امیدمیلانی

mohammad۱.blogspot.com/