سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

کسی نگران فردای کودک خیابانی نیست


کسی نگران فردای کودک خیابانی نیست

کودکان خیابانی تازه به خیابان ها نیامده اند، آن ها مدت هاست که در خیابان های شهرمان قدم می زنند.
جنوب و شمالش هم فرقی نمی کند، آن ها همه جا هستند، کافی است چند لحظه کنار یکی از …

کودکان خیابانی تازه به خیابان ها نیامده اند، آن ها مدت هاست که در خیابان های شهرمان قدم می زنند.

جنوب و شمالش هم فرقی نمی کند، آن ها همه جا هستند، کافی است چند لحظه کنار یکی از بوستان ها بایستی تا چند نفرشان به سراغت بیایند.

یا نه احتیاجی به این کار نیست، کافی است در خیابان راه بروی آن ها به هر حال تو را پیدا خواهندکرد. حتی اگر چندین متر از زمین فاصله بگیری، مثلا وقتی از پل هوایی عبور می کنی آن وقت هم آن کتاب های دعا و قرآن یا جعبه آدامس های زرد موزی را در دست یکی از همین کودکان خواهی دید که به تو نگاه می کند.

حتی همین حالا که در یکی از بوستان های شهر تنها نشسته ای و این مطالب را می نویسی یکی از آن ها به سراغت می آید و پاکت های فالش را جلوی چشمت می گیرد.

سرت را بلند می کنی و صورت سیاه خسته اش را می بینی.

اسمت چیه؟ بشیر، خانه تان کجاست؟ کاظمیه،صبح ها و بعدازظهرها هم کار می کنم و به سراغ دیگری می رود.

کودک خیابانی بیشتر از این وقت ندارد که صرف تو کند.

قصه کودکان خیابانی قصه تلخی است، آن قدر کنارت می مانند و برای اسکناس ته جیبت خواهش و تمنا می کنند که کلافه می شوی.

همین طور که کنار سینما منتظر دوستت ایستاده ای چند قدم آن طرف تر می روی تا دیگر مزاحمت نشود.

اما هستند، حتی اگر جلوی چشمت هم نباشند، در دل یک شب کور، در یکی از همین چهارراه های شهر به خاطر همان پولی که در روز به دست آورده اند تن یکدیگر را با چاقو زخم می کنند.نمی دانم شاید دارم حرف تکراری می زنم. دخترک متکدی خیابان و شیشه های ماشینی که رویش بسته می شوند.

دیگر نمی دانم چه حسی نسبت به آن ها داشته باشم.کسی می گوید این ها به این نوع زندگی و این طور پول درآوردن عادت کرده اند، یعنی واقعا آن پسرکی که در گوشه ای از خیابان مدرس روی زمین می نشیند و مشق می نویسد و آدامس می فروشد به این زندگی عادت کرده است؟

یکی می گوید: این بچه ها را پدرانشان وادار به این کار می کنند و شب به شب که به خانه می روند باید تمام پولی که درآورده اند را به او بدهند.

یعنی واقعا ممکن است یک پدر چنین کاری کند؟ نمی دانم، ولی این را خوب می دانم که کودک خیابانی مدرسه نمی رود، حتی همان پسری که گوشه خیابان مشق می نویسد دروغ می گوید.

هر وقت دفترش را نگاه می کنی فقط نقاشی کشیده است. هر وقت روز هم که از آن جا بگذری او را می بینی، همان وقت که همه بچه های دیگر در مدرسه ها و سر کلاس هایشان درس می خوانند، مگر تعطیلات باشد.

باید فکر جدی تری کرد، شهرداری و هر نهاد دیگری باید به وضع زندگی آن ها رسیدگی کنند.

کسی می گفت می خواهم خرج زندگی یکی از این ها را قبول کنم، گیریم که این کار را هم کرد. مگر تمام کودکان خیابانی همین یکنفرند؟ یا اگر این کار را کرد واقعا یکی از آن ها کم می شود؟ یعنی از فردا دیگر به خیابان نمی آید؟ باید یک نهاد مسئول فکری برای این کودکانی که اجتماع چهره زشتش را زودتر از هرکس دیگر نشانمان می دهد بکند.کاش می شد ... ولی کسی نیست نگران فردای کودک خیابانی باشد.

رضاپور