یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
مجله ویستا

قدرت و عدالت در سیاست علوی


قدرت و عدالت در سیاست علوی

سیاست از دل مشغولی های دیرین آدمی بوده است بنابر اطلاعات کنونی ما, پیشینهٔ مطالعات واندیشه های سیاسی, به یونان باستان می رسد

چنین می نماید که سیاست، بستگی تام و تمامی با زندگی بشر دارد. اگر هم در مقاطعی سیاست قدم در وادی دانش ننهاده یا حضور مطالعات علمی در حوزهٔ سیاست کمرنگ بوده است، هیچگاه از نقش علمای سیاست کاسته نشده است. حیات انسان از زمانی که بتوان نام تمدن را برآن نهاد، آمیخته با سیاست بوده است. اساساً، سیاست (politics) و تمدن (Civilization)، به وجود یکدیگر معنا می یابند.

عمدتاً، سیاست را با عنایت به دو عامل: قدرت (power) و دولت (state)، تعریف کرده اند. در واقع، سیاست چیزی جز اعمال قدرت و مناسبات معطوف به قدرت، در محدودهٔ خاص دولت ـ با لحاظ تغییرات و گسترشها در معنای دولت که طیفی از «City – state» تا «Nation – state» را در می گیرد ـ نیست. بنابراین، مشاهده می شود که برخی به طور مجرد، به عنصر قدرت نگریسته اند. به طور مثال، مک آیور سیاست را اعمال قدرت «Exerciste of power»، و قدرت را ظرفیت و توانایی حصول نتایج دلخواه دانسته است.[۱] همچنین، موریس دوورژه در کتاب اصول علم سیاست، سیاست را مساوی قدرت و دانش سیاست را علم بررسی قدرت می داند.[۲]

به هر حال، آنچه مسلم است تفکیک عامل قدرت از سیاست، چیزی همسان شیر بی یال و دم و اشکم خواهد بود.

اگر علم سیاست به بررسی تحلیلی وتوصیفی قدرت می پردازد، فلسفهٔ سیاسی« political philosophy» قدرت را از نگاه تجریدی می کاود. در این حوزه، ۲ نگرش قابل تفکیک است.

الف: رهیافت ایران باستان

در این رهیافت، مسئلهٔ اساسی سیاست، قدرت است. مصلحت دولت، بالاتر از هر مصلحتی است و به هر قیمتی، باید قدرت دولت حفظ شود. حتی اگر مصلحت دولت با مصلحتهای دیگر، از جمله مصلحتهای اخلاقی و دین در تعارض قرار گیرد، اشکالی ندارد؛ زیرا مهمترین مصلحت، مصلحت سیاسی و دولت است.

در این دیدگاه، مهمترین وظیفهٔ حاکم، حفظ و تحکیم پایه های قدرت خود است. در این نگرش، اگر از عدالت بحث می شود یا سخن از اخلاق پیش می آید، نه به آن دلیل است که اینها خود هدفند و موضوعیت دارند، بلکه مقولاتی چون دین و اخلاق ابزاری در خدمت حاکم به شمار می آیند که باید از این وسایل برای استواری پایه های حکومتش بهر ه بگیرد. [۳]

دغدغهٔ بنیادین این نگرش، پایایی حکومت است؛ چرا که این رهیافت قدرت را نه به یک روش ـ هر چند با اهمیت زیاد ـ، بلکه اساساً قدرت را دارای موضوعیت و اصالت می داند.

این تصور از آن رو به ایران باستان منسوب می شود، که نمونه های آغازین آن عمدتاً در ایران باستان بوده است. کتابهای: سیاستنامهٔ خواجه نظام الملک، التاج فی اخلاق الملوک، قابوسنامهٔ کیکاووس بن قابوس بن وشمگیر و شهریار ماکیاولی، همگی ذیل این برداشت جای می گیرند.

این رهیافت، باصفاتی همچون: رئالیستی و ماکیاولیستی نیز شناخته می شود.

ب: رهیافت یونان باستان

در این رهیافت، سیاست نه به عنوان هدف، بلکه ابزار و روش شمرده می شود. قدرت، ابزاری مؤثر است که از آن در راه نیل به اهدافی متعالی و والا، استفاده می شود، سیاستمدار خوب، کسی نیست که صرفاً در پی حفظ قدرت باشد، بلکه او باید جامعه را براساس آرمانها پیش ببرد. از این رو، در این نگرش سیاست ناگزیر از اخلاق نیست.[۴] سیاست، دغدغهٔ حقیقت و عدالت در سر دارد، نه لزوماً حفظ قدرت. در این دیدگاه، قدرت ثانیاً و بالعرض اهمیت دارد، برخلاف دیدگاه نخست که اهمیت قدرت اولاً و بالذات است.

نمونه های چنین نگرش ایده آلیستی نخست، در یونان باستان نمایان می شود که نمونهٔ بارز آن، افکار و اندیشه های افلاطون است. در واقع، افکار افلاطون اوج دیدگاههای ایده آلیستی و اتوپیایی است که نظرات او را بکلی مجرد از واقعیت می یابیم.

آنچه این نوشتار عهده دار تأمل در آن است ، بررسی و تبیین دیدگاه امیر المؤمنان امام علی(ع) در باب قدرت، با مطالعه در گفتار و کردار ایشان است. برههٔ زمانی که برای این پژوهش برگزیده شده، دوران حکومت کوتاه مدت آن امام همام است. این تحقیق را از دو منظر می توان با اهمیت دانست:

الف: علی(ع) انسانی بزرگوار است، که در طول تاریخ توجه و اقبال تمام آدمیان را به خود جلب کرده است. هر انسان آزاده با هر مکتب و نگرشی، زبان به تحسین او گشوده است؛ غیر از شیعه که خود را بدو منتسب می کنند، و نیز غیر از اهل سنت که به هر روی همکیش اویند. افرادی همچون: جرج جرداق، جبران خلیل جبران و سلیمان کتانی مسیحی، و میخائیل نعیمه و شبلی شمیل ماتریالیست، سخن از علی گفته اند.

علی(ع) در زندگی ۶۳ ساله اش، نزدیک ۵ سال حکومت کرد. طبعاً، مطالعهٔ این بخش از زندگی مردی همچون علی(ع)، خالی از لطف نخواهد بود.

ب: از دیدگاه شیعیان، گفتار و رفتار امام معصوم همچون نبی(ص) بنا به نص صریح قرآن: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ» [۵] الگو است. لذا، شناخت سیرهٔ حکومتی امام علی(ع) و در ذیل آن مسئلهٔ بنیادین «قدرت»، اهمیتی دو چندان پیدا می کند.

علی(ع) و اساس برنامهٔ حکومتی وی

پس از قتل عثمان، مردم با شور و اشتیاق قدم در راه بیعت با علی(ع) می نهند. امام(ع) بشدت از پذیرش خلافت ابا دارند. امام(ع) خود صحنهٔ بیعت مردم را این گونه به تصویر می کشند:

«و دستم را گشودید، بازش داشتم. و آن را کشیدید، نگاهش داشتم. پس بر من هجوم آوردید، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود در آیند.»[۶]

امام(ع) در پاسخ خیل عظیمی که در پی خلافت اویند، چنین می گویند:

«مرا بگذارید و دیگر را به دست آرید، که ما پیشاپیش کاری می رویم که آن را رویه هاست، و گونه گون رنگهاست. دلها برابر آن برجای نمی ماند و خردها برپای. همانا کران تاکران را ابر فتنه پوشیده است، و راه راست ناشناسا گردیده. و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار می کنم که خود می دانم و به گفتهٔ گوینده وملامت سرزنش کننده، گوش نمی دارم.»[۷]

برنامهٔ حکومت علی(ع)، برمبنای عدالت استوار است، و هیچ مصلحت و شبه مصلحتی مانع از اجرای عدالت نخواهد بود؛ چنانکه می فرمایند:

«به خدا اگر ببینم که (بیت المال) به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز می گردانم؛ که در عدالت گشایش است. و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر خواهد یافت.»[۸]


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.