یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
وداع با دنیای کودکی
ساعت نواخت، ساعت چهار بار نواخت و ناگهان ما از خواب چندسالهمان پریدیم. ساعت دیواری، فاتحانه به ما نگاه میکرد و پاندول آن با تاسف سرش را به چپ و راست میگرداند، ما مضطرب به سوی آینهای دویدیم که شیطنتهایمان آن را شکسته بود، تکههایش را به هم چسباندیم و از درون دل شکستهاش، خود را دیدیم و نشناختیم صورتهای به بلوغ رسیدهمان و اندام قد کشیدهمان، فقط حسرت برمیانگیخت، حسرت کودکی که رفته بود، بیخداحافظی و میدانستیم که بازیگوشتر از آن است که دیگر گذرش به کوچههای بزرگسالی بیفتد و البته لجبازتر از آن که برگردد و نیمنگاهی به ما بیندازد و تازه آنوقت پی بردیم که چقدر لالاییهای حزنانگیز مادر، خواب را شیرین میکرد و بازوان پدر محکمترین آغوش دنیا را داشت و ما به پشتوانه آن دو با پاهای کوچکمان سرنوشتی را میپیمودیم که از آن ترسی به دل نداشتیم.
با بازیهای وقت و بیوقتمان دنیا را به بازی میگرفتیم، در زمستان بستر سپید برف را تکه پاره میکردیم، در دستان گرممان گلولهاش میکردیم و با شلیک به یکدیگر میرایی زمستان را به تمسخر میگرفتیم. آببازیهای ناتمام تابستانه هم بود که سوزندگی خورشید را بیاثر میکرد و صدای خندههای بیخیالانه هیاهوی عظیم دنیا را به زمزمهای خفیف تبدیل میکرد و در عوض این هیاهوی ما بود که آسایش از همسایه میربود، صبر از معلم و طاقت از ناظم، چوب و فلک برپا میشد ترکههای انار خیس میخورد، اما در اثر پافشاری ما بر شیطنت میشکستند چرا که باز فردا ما بودیم و کوچه و شلوارهایی که بازی با توپ آن را پاره میکرد و سرهایی که دوچرخههای چموش آن را میشکست. از دنیا نمیترسیدیم، چون که قصهها آن را خوشقلب جلوه میدادند و مدادرنگیها بر روزگار نقش خوشآب و رنگی میزدند. در جهان کوچک ما معادلات پیچیده زندگی آسان حل میشد و واقعیتهای پیرامونمان معناهای سادهای مییافتند. مرگ برای ما نبود برای پیران بود و قرنها از ما فاصله داشت، شر و بدبختی برای دیوان بود و دیوان و غولان و هر چه که وحشت برمیانگیخت به سرزمین افسانهها تعلق داشت.
در جهان ما دورترین اوهام دستیافتنیترین آرزوها بودند چرا که میشد بدون بال پرواز کرد، از آسمان شب ستارهها را چید و بر دیوار اتاق چسباند، فاصلهها معنای دوری نداشتند خیلی زود به هم میرسیدیم، هم به یکدیگر هم به آرزوها. فکر میکردیم تمام مسائل دنیا با یک خط آخر کتاب داستانها «... از آن به بعد همه مردم خوب و خوش در کنار هم با صلح و صفا زندگی میکردند» حل میشود و با این تفکر خوشبختی چه زود به دست میآمد و هرگز از دست نمیرفت. غافل از این که دنیایی که بزرگترها برای ما میسازند فقط به اندازه کودکیمان امن است. قد که میکشیم و هر چه که میشویم فیلسوف، متفکر، حقوقدان، فعال صلح و... ناخودآگاه به دنبال احیای جهانی میرویم که کودکیمان را در آن سپری میکردیم. واقعیت اینجاست که هنوز طعم آرزوهایمان را بر زبان داریم آرزوهایی که روزگاری آن را حقیقتی خوشایند میپنداشتیم، اما امروز آن را رویایی که باید برای دستیابی به آن تلاش کنیم، بجنگیم، زخمی شویم تا به آن برسیم.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
حجاب دولت مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی پاکستان امام خمینی سیدابراهیم رئیسی
پلیس تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران هواشناسی سیل کنکور فضای مجازی پایتخت زنان آتش سوزی
خودرو دلار بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو قیمت
سریال تلویزیون یمن سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل