چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

معقول میان محسوس


معقول میان محسوس

از جمله مباحث نسبتاً مهمی كه در باب فلسفه اسلامی و نقد و بررسی آن مطرح می شود, پاسخ به این سؤال است كه «آیا فلسفه اسلامی هویتی مستقل از فلسفه یونانی دارد این موضوع به نحوی مرتبط با تمام مسائل مطرح شده در فلسفه اسلامی است و از آنجا كه هماره مورد مناقشه و گفت وگوی اندیشمندان و مورخان فلسفه و مستشرقان بوده , پاسخ به آن كنكاشی جدی را می طلبد

این موضوع مسأله ای است كه در نخستین مقاله از مجموعه مقالات انتقادی توسط دكتر سعید رحیمیان استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز، به بحث و نظر گذاشته شده.این كتاب با عنوان «هویت فلسفه اسلامی» به همت انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به چاپ رسید.از جمله مباحث مطرح در كتاب« هویت فلسفه اسلامی » می توان به امام علی(ع) پایه گذار حكمت الهی در اسلام، مقایسه تطبیقی برخی مبانی نظام های فلسفی سینوی و رشدی و صدرایی، بررسی و نقد گرایش های غیراصالت وجودی پس از صدر المتألهین، مدخلی به بحث وحدت وجود، بررسی و نقد مكتب تفكیك اشاره كرد.

دومین مقاله به یكی از ریشه های اسلامی تفكر فلسفی اسلام، به خصوص شیعه، یعنی سخنان و احادیث امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) در نهج البلاغه و غیر آن پرداخته است. نقش امام از جهات متعددی در تكوین و پیدایش آنچه فلسفه اسلامی یا حكمت الهی اسلام یا حكمت شیعی نامیده می شود منحصر به فرد تلقی می شود.

در واقع شخصیت امام بود كه زمینه چنین تأثیری را بیش از هر چیز فراهم كرد، شخصی كه به تعبیر ابن سینا در بین صحابه همانند معقول میان محسوس جلوه می كرد. اساساً رویكرد عقلانی و استدلالی امام به عقاید، شیوه صحیح تقرب منطقی و عقلی به معارف و تعالیم دینی را به مسلمانان و شیعیان ایشان آموخت. چنانچه گفته احمد امین مصری مبنی بر این كه فلسفه بیشتر با شیعه سازگار است تا مذهب اهل سنت چندان غریب نیست.امام علی(ع) علاوه بر طرح معارف الهی به مبادی شناخت شناسی و خداشناسی و تعیین حیطه ادراكات انسان در شناخت صفات خداوند و نقد روشهای افراطی یا تفریطی در این بعد پرداخته اند كه در این زمینه به چند نكته باید اشاره كرد: الف- محدودیت دستگاه های ادراكی بشر در باب خداشناسی. ب- طرح شیوه های گوناگون معرفت پروردگار، از جمله: روش صدیقین و روش معرفت نفس و روش معرفت آفاقی. ج- نقد روشهای نادرست در این باب از جمله تشبیه و تجسیم و تعطیل و نفی صفات زاید بر ذات و نیابت ذات از صفات.یكی از مهمترین جریانات تكاپوی اندیشه ها در طول تفكر اسلامی نهضت فكری ابن رشد، در برابر احیاء مجدد و تا حدی متفاوت فلسفه مشاء می باشد. بررسی آراء ابن رشد و ابن سینا موضوع مقاله سوم كتاب مذكور می باشد كه این نقد و بررسی با توجه به انتقادهای ابن رشد به بوعلی می باشد. اما ابن رشد را چنان كه اروپائیان نامیده اند بیشتر باید «شارح» دانست تا فیلسوف. اهمیت كار او در این بود: ۱- احیاء آثار ارسطو ۲- دفاع از فلسفه كه اكثراً در برابر متكلمان و اهل شریعت بوده و سعی در ایجاد الفت میان شریعت و حكمت.صرف نظر از آنچه می توان تفاوت های روش و تفاوت های فرعی دانست، از جمله تفاوت اصولی كه میان ابن سینا و ابن رشد مطرح است می توان به موارد زیر اشاره كرد:

الف- قول ابن رشد مبنی بر اصالت جوهر به تبع ارسطو در برابر قول به اصالت وجود در ابن سینا.

ب- قول به فاعلیت تحریكی در ابن رشد برخلاف قول به فاعلیت وجودی ابن سینا.

ج- برهان محرك اول و عنایت و نظم برای اثبات واجب الوجود در ابن رشد بر خلاف برهان وجوب و امكان در ابن سینا.

د- عدم پذیرش قاعده الواحد از سوی ابن رشد.

و- رد امكان اجتماع امكان بالذات با وجوب بالغیر در موجودات ممكن توسط ابن رشد برخلاف ابن سینا.

در كل ابن رشد به آن اندازه كه در فهم مكتب ارسطو زحمت كشیده و به تأمل و تحقیق پرداخته در مكتب بوعلی تلاش چندانی به عمل نیاورده است. در بعضی مباحث از اصل با سوء فهم و تعبیری ناروا مرام ابن سینا را درك و دنبال كرده و به نقد آن پرداخته است.

یكی از مباحثی كه ابن رشد شدیداً به نقد ابن سینا و فارابی پرداخته قاعده الواحد است. هرچند خود او برخوردی دوگانه با این مسأله دارد. گاه قاعده را ظرفی و مهمل معرفی می كند و گاهی آن را علی الاصول می پذیرد، اما در نحوه تطبیق آن با خارج روش متفاوتی را اختیار می كند. به نظر او علت اصلی طرح این قاعده نوعی تلاش جدلی قدما پس از پذیرش و مدنیت مبدأ عالم برای توحید منشأ كثرت می باشد.

به نظر ابن رشد فلاسفه متأخر برداشتی نادرست از این قاعده و كاربرد آن داشته اند. ایشان در فاعل های محسوس یعنی فاعل های طبیعی و مقید و محدود، مشاهده كردند كه از فاعل واحد جز اثر واحد نمی توان انتظار داشت. منشأ مغالطه تعمیمی است كه از این قسم درباره محسوسات به فاعل مطلق و نامحدود اعمال كردند.از دیگر نقدهای او به قاعده الواحد این است كه، این كه منشأ كثرت را در عقل قرار دهیم مشكلی را حل نخواهد كرد، چرا كه می توان از منشأ صدور این جهات در عقل نیز سؤال كرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.