سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اقتدار رییس جمهور را بازگردان


اقتدار رییس جمهور را بازگردان

چگونگی به دست آوردن برخی عرصه هایی که در سال های اخیر در روند شکل گیری سیاست امنیت ملی ایالات متحده از دست رفته اند, چالشی محوری است که باراک اوباما با آن مواجه است

چگونگی به دست آوردن برخی عرصه‌هایی که در سال‌های اخیر در روند شکل گیری سیاست امنیت ملی ایالات متحده از دست رفته اند، چالشی محوری است که باراک اوباما با آن مواجه است.

از لحاظ سیاسی و تاریخی، در سیستم استقلال قوای آمریکا، رییس‌جمهور بزرگ‌ترین فرصت برای کنش نهایی در امور خارجی را دارد. ایالات متحده به او به عنوان مسوول‌ امنیت آمریکا در جهانی پرتلاطم نگاه می‌کند - او تعیین‌کننده نهایی اهدافی است که ایالات متحده باید از طریق دیپلماسی، اهرم اقتصادی و در صورت نیاز از طریق نظامی پیگیری کند و جهان به او– بهتر یا بدتر از پیش- به عنوان رای و نظر معتبر آمریکا می‌نگرد.

مطمئن باشید که کنگره نیز رای و نظر دارد. ملت آمریکا نیز از چنین حقی برخوردارند. لابی‌های سیاست خارجی نیز دارای رای هستند. نقش کنگره در اعلام جنگ به شکلی خاص مهم است، نه وقتی که به ایالات متحده حمله می‌شود، بلکه وقتی که ایالات متحده برای آغاز جنگ برنامه ریزی می‌کند. از آنجا که آمریکا یک کشور مبتنی بر دموکراسی است، مردم از تصمیم‌های سیاست خارجی رییس‌جمهور پشتیبانی می‌کنند و این نکته‌ای اساسی است، اما رای هیچ کس در دولت یا خارج از آن نمی تواند با رای مقتدرانه رییس‌جمهور برابری کند، چرا که او صحبت کرده و سپس قاطعانه عمل می‌کند.

نظر رییس‌جمهور حتی در صورتی که با مخالفت جدی مواجه شود، پابرجا است. به طور مثال، حتی وقتی برخی لابی‌ها در پی کسب پشتیبانی کنگره در سرپیچی از فرامین رییس‌جمهور هستند، بسیاری از رای‌دهندگان کنگره هنوز به طور محرمانه آمادگی خود را برای پشتیبانی از پافشاری رییس‌جمهور بر «منافع ملی»، به کاخ سفید اعلام می‌کنند. وقتی یک رییس‌جمهور اراده می‌کند چنین آشکار بر منافع ملی اصرار کند و در همین حال به طرزی ماهرانه تلاش می‌کند تا دوستی دوستان و متحدان خود در کیپتال هیل (کنگره) را به دست آورد، پس می‌تواند چنین اعتبار مرعوب‌کننده‌ای را ایجاد کند.

اعتباری که به موجب آن، مواجهه با رییس‌جمهور را از نظر سیاسی احمقانه جلوه می‌دهد. ایجاد چنین اعتباری دقیقا کاری است که هم اینک اوباما باید انجام دهد.

اوباما باید به دقت درباره دستور کار دور دوم ریاست‌جمهوری خود فکر کند. چه میراثی می‌خواهد از خود به جا بگذارد؟ و در این رابطه، آنچه نباید انجام شود، به اندازه آنچه باید انجام شود، مهم است. یک رییس‌جمهور که مشتاق است به عنوان یک رهبر جهانی شناخته شود، نباید یک هدف سیاسی- خارجی را تعقیب کرده و خود را آشکارا به کسب این هدف متعهد کند و سپس وقتی که با مخالفت جدی مواجه شد، عرصه را واگذار کند. لایه زیرین این قضیه این است که موفقیت اوباما به میزانی که او به عنوان یک متعهد واقعی و کاملا جدی دیده می‌شود، بستگی خواهد داشت. تعهد و اعتباری به شدت به هم مرتبط هستند.

به طور مثال، در مورد موضوع اسرائیل- فلسطین، واقعیت تاسف انگیز این است که در تحت سه دوره ریاست جمهوری اخیر، سیاست ایالات متحده صادقانه و در عین حال بزدلانه بوده است. رای اخیر سازمان ملل جایگاه فلسطین را به عنوان عضو ناظر در این سازمان تثبیت می‌کند. رای‌گیری که در جریان آن ایالات متحده – برخلاف تلاش‌های فشرده خود—حمایت تنها هشت کشور از ۱۸۸ کشور را که دارای رای موافق یا ممتنع بودند، به دست آورد. این موضوع بیانگر حضیض اقتدار آمریکا است و نشان می‌دهد که احترام جهانی برای اعتبار ایالات متحده به شدت افت کرده است. این موضوع، پیامدهای سیاست خارجی ایالات متحده تقلیل یافته به دو حزب را شدت می‌بخشد و نفوذ لابی‌ها را افزایش می‌دهد، از این رو، اهمیت نیاز به رهبری مثبت رییس‌جمهور برجسته‌تر می‌شود. هر رییس‌جمهور دو فرصت بزرگ دارد. اولین فرصت در جریان نخستین سال ریاست‌جمهوری اتفاق می‌افتد، چرا که تا چهار سال، کسب هر موفقیت هزینه‌های سیاسی رخ داده پیشین را محو می‌کند. حال که اوباما دوباره انتخاب شده است، دومین فرصت در نخستین سال از دومین دوره ریاست جمهوری او نیز به وجود آمده است، تنها این بار تاریخ و نه ملت داور نهایی او خواهد بود.

نویسنده: زیبیگنیو برژینسکی

مترجم: مجید اعزازی