پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
ابراء در حقوق ایران و انگلیس
اصطلاح فقهی و حقوقی ابراء، به مفهوم گذشت اختیاری داین از دین خود، و نیز بررسی ماهیت و اوصاف آن، از دیر باز مورد توجه فقیهان اسلامی بوده و حقوقدانان هم بر ابعاد بحث، غنا و تنوع آن افزودهاند.
مقاله حاضر نیز این مهم را بررسی و با مراجعه به متون فقهی معتبر عامه و خاصه و نقل و نقد آراء و نظرات حقوقدانان ، به ویژه از طریق مطالعه تطبیقی در حقوق سایر کشورها، به صورت مستدل، پیرامون شرایط، طرق اثبات و آثار این عمل حقوقی به بحث پرداخته است.
۱) مقدمه: طرح موضوع و تقسیم مطالب
ابراءِ که مصدر و از باب اِفعال است، در لغت عرب، از ریشه بُروء، بَراء و برائت گرفته شده و به معنی خلاص کردن و رهانیدن از عیب و دین به کار رفته است.(۱)در اصطلاح حقوقی، مطابق با ماده ۲۸۹ ق. م: «ابراء عبارت از این است که داین از حق خود، به اختیار، صرف نظر نماید».
بر این تعریف - که به احتمال زیاد از قانون مدنی فرانسه اقتباس شده(۲) ـ ایراداتی چند وارد شده است؛ از جمله اینکه، در آن، به اثر ابراء،یعنی «سقوط دین به اراده طلبکار،» قطع نظر از سبب آن، توجه شده است. بنا بر این، جای آن است که گفته شود: ابراء ممکن است به شکل ایقاع باشد یا عقد؛ معوّض باشد یا رایگان و ضمن عقد صلح، وصیت و تبدیل تعهد واقع شود یا به طور مستقل؛ در حالی که، اگر تعریف، به ماهیت و اوصاف عمل حقوقی میپرداخت و به اثر ابراء قناعت نمیکرد، چنین اختلافی واقع نمیشد.وانگهی، آوردن واژه «اختیار» در تعریف ابراء، این احتمال را به وجود میآورد که وجود رضا، در زمان انشاءِ ابراءِ، از ارکان وقوع ابراء است و پیروی از این نظر، نظم در اجرای قواعد را بر هم میزند.(۳)
ایراد نخست وارد نیست؛ چون، از سیاق عبارتی که در ماده ۲۸۹ ق. م به کار رفته است، میتوان استفاده کرد که ابراء از دیدگاه قانونگذار مدنی، عمل حقوقی یک طرفه است و مطابق با آن، این داین است که با اراده خود ابراء را محقق میسازد و این خود میتواند بر تبرعی بودن آن نیز دلالت داشته باشد؛ زیرا، اگر ابراء در مقابل دریافت عوض انجام گیرد، سقوط دین با اراده دو نفر (داین و مدیون) صورت میگیرد، نه اراده داین به تنهایی.مضافاً این که، از عبارت «صرف نظر نماید» که در این تعریف به کار رفته است، میتوان استنباط نمود که ابراء، اسقاط دین به طور مطلق و بدون انتظار دریافت مالی از مدیون و ایجاد تعهد و التزامی برای اوست؛ هر چند که، چنین تعهدی، فرعی و به صورت شرط باشد.(۴)
ایراد دوم نیز نمیتواند مورد تأیید قرار بگیرد؛ زیرا، آوردن شرط «اختیار» در تعریف ابراء، که خود امری نامعهود از قانونگذار است، بیانگر این معنی است که، رضای ابراء کننده، در هنگام انشای ابراء، از ارکان این عمل حقوقی است و ابراء، بدون اختیار نمیتواند مؤثر واقع شود.
قانون مدنی ایران، در بند ۳ از ماده ۲۶۴، ابراء را به عنوان یکی از اسباب سقوط تعهدات ذکر کرده و ضمن مواد ۲۸۹ تا ۲۹۱ به بحث درباره آن پرداخته است.
نگارنده در این مقاله، مطالب مربوط به ابراء را در چهار قسمت:
۱) ماهیت ابراء،
۲) شرایط ابراء،
۳) وسایل اثبات ابراء و
۴) آثار ابراء، مورد بررسی قرار داده است.
۲) ماهیت ابراء
۲.۱) ابراء در زمره ایقاعات است نه عقود
در فقه امامیه، مشهور و در فقه عامه، حنفیها، حنبلیها و شافعیها ابراء را ایقاع میدانند. مطابق با این نظر، درستی ابراء، متوقف بر قبول مدیون نبوده بلکه رد او نیز به نفوذ و اعتبار آن لطمهای وارد نمیسازد.(۵)در مقابل، بعضی از فقیهان امامیه از جمله شیخ طوسی،(۶) ابن زهره و ابن ادریس،(۷) ابراء را عقد دانسته و قبول مدیون را در تحقق آن ضروری میشمارند.
در حالی که، در فقه عامه، فقیهان مالکی و زیدی به لحاظ غلبه معنی تملیک بر اسقاط در ابراء، قبول مدیون را در تحقق آن، لازم میدانند؛(۸) در فقه امامیه اساس استدلال بر این است که ابراء دین در واقع منّتی است بر مدیون که نمیتوان وی را بر قبول آن اجبار کرد.(۹) در پاسخ از این استدلال چنین گفته شده است که، اسقاط حق و صرف نظر نمودن از آن که با اراده صاحب حق و بدون تقاضا و درخواست مدیون صورت میگیرد، منّتی بر وی محسوب نمیشود تا تحمل آن برای او دشوار باشد.(۱۰)
در حقوق ایران، مستفاد از ماده (۲۸۹ ق.م)، این است که قانونگذار در تعیین ماهیت حقوقی ابراء، به مشهور پیوسته و آن را از ایقاعات به حساب آوردهاست؛ نه عقود و قراردادها.
در حقوق انگلیس، قاعده کلی این است که طرفین قرار داد، همان گونه که میتوانند از طریق توافق (agreement)برای خود تعهداتی به وجود آورند، خواهند توانست از طریق توافق، یکدیگر را از تعهداتشان مبرّا (release)سازند.به طور مثال: هر گاه (A) به عنوان خریدار قادر نباشد، بابت کالاهایی که به او تسلیم شده است، ثمن معامله را به فروشنده (B) بپردازد؛ ممکن است (B) به موجب توافقی که با (A) منعقد میکند، ذمه او را نسبت به تعهدی که دارد ابراء نماید.(۱۱)
مطابق با ماده ۱۱۵ قانون تعهدات سویس نیز ابراء، قراردادی است که برای ابطال یا تقلیل یک طلب واقع میشود. (B.remise conventionnelle).(۱۲)
در قانون مدنی فرانسه نیز ابراء، از عقود (convention) شناخته شده است. در قانون مدنی آلمان نیز ابراء، در شمار قراردادها محسوب میشود.
در قانونی مدنی سابق مصر نیز ابراء، عبارت بود از توافقی بین داین و مدیون در مورد سقوط بلاعوض دین؛ ولی، در قانون مدنی جدید این کشور، ابراء به صرف اراده داین محقق میشود و نه با توافق وی با مدیون.(۱۳)
۲.۲) تفاوت ابراء با هبه طلب به مدیون
بنا به عقیده برخی از فقیهان اسلامی، هبه طلب به مدیون، اگر چه به لفظ هبه انجام بگیرد ایقاع و در حکم ابراء محسوب میشود(۱۴) گروهی دیگر با وجود این که هبه طلب را مانند ابراء وسیلهای برای سقوط تعهد میدانند ؛ ولی، بر خلاف ابراء، برای آن ماهیتی قرار دادی قایل هستند.(۱۵) در حقوق داخلی نیز استادان در این باره اختلاف نظر دارند. بعضی(۱۶) معتقدند که هبه دین به مدیون همان ابراء است و بر این اساس ماده ۸۰۶ ق.م را خالی از اشکالی ندانسته و برآنند که میبایست در اصلاحات بعدی حذف گردد؛ در مقابل، عدهای(۱۷) آن را عقد به حساب آوردهاند.
به نظر میرسد که هبه طلب، ماهیتی متفاوت از ابراء دارد؛ زیرا، ابراء همان طور که برخی از فقیهان نیز گفتهاند، در واقع اسقاط طلب است؛ در حالی که هبه طلب، تملیک آن به مدیون میباشد. بنابر این، در تحقق آن، قبول مدیون ضروری است.
عدم امکان رجوع واهب از آنچه بخشیده است را نمیتوان دلیل بر آن دانست که هبه طلب، ابرایی است که با لفظ هبه بیان شده است.؛ زیرا، رجوع واهب در موردی است که مال موهوب باقی باشد و تردیدی نیست که با هبه طلب و تملیک آن به مدیون، دین از جهت مالکیت مافی الذمه از بین رفته (ماده ۳۰۰ ق. م) و سقوط دین از ذمه مدیون به منزله تلف مال موهوب خواهد بود. برای این است که برابر ماده ۸۰۶ ق. م: «هرگاه داین، طلب خود را به مدیون ببخشد حق رجوع ندارد».
۲.۳) در ابراء نمیتوان شرط خیار کرد
خیار شرط به این معنی است که ابراء کننده به هنگام انشای ابراء، حق فسخ را برای خود یا شخص ثالث در نظر بگیرد.بیشتر فقیهان امامیه، خیار شرط را در مطلق ایقاعات منتفی میدانند.(۱۸) شیخ طوسی(۱۹) بر آن است که خیار شرط در طلاق جریان ندارد. محقق حلی(۲۰) نیز خیار شرط را در طلاق و ابراء نفی کرده است.
محقق نایینی،(۲۱) بحث درباره خیار شرط را در مورد همه ایقاعات تعمیم داده و معتقد است که در هر ایقاعی، منشأ با انشای موقع و بدون این که نیازی به قبول آن باشد موجود میشود. بنابر این، هرگاه شرطی بعد از آن بیاید اگر تحقق منشأ، موقوف بر آن نباشد، شرط مزبور به دلیل مجانی و بلاعوض بودن و نیز ناپیوستگی به دو اراده در زمره شروط ابتدایی قرار خواهد گرفت و اگر تحقق منشأ، معلق بر آن باشد چنین تعلیقی باطل است.
قطع نظر از این که به نظر میرسد در کلام محقق نایینی نوعی خلط بین ابراء مشروط و معلق صورت گرفته است؛ استدلال نامبرده مبتنی بر لازمالوفاء نبودن شروط ابتدایی و پذیرش نظریهای است که تعلیق را در مطلق انشائیات موجب بطلان عمل حقوقی میداند.
به نظر ما اگر ابراء را پیش از قبول مشروط علیه (مدیون) محقق بدانیم در این صورت شرط بعدی در حقیقت تعهد جداگانهای است که نمیتواند عنوان شرط ضمن ابراء را داشته باشد و اگر ابراء را موکول به قبول مدیون بدانیم اشکال ابراء مشروط نه به جهت تعلیقی بودن آن بلکه به جهت این است که در این صورت ابراء یک ماهیت عقدی پیدا میکند و دیگر ایقاع نیست امری که با حقیقت ابراء سازگاری ندارد.(۲۲)
در مورد عدم ثبوت خیار شرط در ایقاعات و از جمله ابراء، دلایلی دیگر نیز اقامه شده است که در اینجا، به دو مورد از آنها، اشاره میکنیم:
▪ اول: لزوم در ایقاعات همانند جواز در عقود جایز، یک حکم مشروع؛ ولی، فسخ ایقاع یک امر نامشروع است.در توضیح مطلب فوق گفته شده است که جریان خیارات در عقود، به دلیل این است که لزوم در آنها حق است نه حکم و بر این اساس است که متعاقدین میتوانند عقد را از طریق اقاله منحل نمایند در حالی که در ایقاعات اقاله راه ندارد و از این امر کشف میشود که فسخ در ایقاعات نیز نمیتواند جریان پیدا کند.(۲۳)
▪ دوم: تأثیر فسخ در ایقاعات امری محال است؛ زیرا، مستلزم اعاده معدوم است(۲۴) ابراء به عنوان یکی از ایقاعات، اسقاط حق است و با سقوط حق، امکان بازگشت آن جز با پیدایش سبب جدید وجود ندارد؛ درست همان گونه که اگر یکی از خیارات اسقاط شود اعاده آن ممکن نمیباشد.(۲۵)
شایان ذکر است که فقیهان عامه نیز در مورد عدم جریان خیار شرط در ابراء با مشهور در فقه امامیه هم عقیدهاند.(۲۶)
در حقوق ایران، به نظر میرسد همان گونه که بعضی از استادان(۲۷) نیز تصریح کردهاند، به دلیل ناسازگاری، میان شرط خیار با ماهیت ابراء به عنوان یک عمل حقوقی یک جانبه است که میتوان گفت: خیار شرط در ابراء، بلکه در مطلق ایقاعات راه ندارد. مضافا این که از مقررات قانون مدنی راجع به ابراء و سایر ایقاعات و نیز مقررات مربوط به خیارات نیز میتوان استنباط نمود که خیارات اختصاص به عقود داشته و در ایقاعات، به پیروی از نظر مشهور فقیهان امامیه،قابل درج نیست.
با توجه به اینکه شرط خیار در ابراء به دلایلی که گذشت فاقد اعتبار است، این پرسش مطرح میشود که آیا چنین شرطی به اعتبار ابراء نیز لطمه میزند یا خیر؟در فقه امامیه، توجه فقیهان بیشتر به امکان یا عدم امکان شرط خیار در ایقاعات از جمله ابراء معطوف شده است؛ ولی، در فقه عامه بر صحت ابراء و بطلان شرط اتفاق نظر وجود دارد.(۲۸)
در حقوق ایران نیز بنا به عقیده برخی از مؤلفان، هیچ دلیلی برای بطلان ابرایی که در آن شرط خیار شده است وجود ندارد. بطلان ابراء متناسب با نظر فقیهانی است که بطلان شرط را سبب بطلان عقد میشمارند؛ در حالی که قانون مدنی این نظر را نپذیرفته است؛ مگر آن که چندان اساسی باشد که ارکان عقد را بهم بزند.(۲۹) ولی، به نظر میرسد همان طور که بعضی از استادان حقوق مدنی(۳۰) نیز بیان کردهاند، بطلان شرط در این مورد به عقد نیز سرایت کرده و آن را بی اعتبار میسازد؛ زیرا، با لحاظ چنین شرطی، داین در واقع برائت ذمه مدیون را به صورت مطلق و قطعی اراده نکرده؛ بلکه، آزاد شدن ذمه او را مشروط به امکان اشتغال مجدد از طریق فسخ ابراء نموده است که چنین ابرایی نمیتواند قابل تحقق باشد.
در حقوق انگلیس، ابراء مشروط (conditional release)، به عنوان یکی از اقسام ابراء مورد پذیرش قرار گرفته است؛ که به موجب آن انحلال ابراء، معلق به شرط فاسخ (conditionsubsequent) میشود؛ مانند، این که طلبکار به هنگام ابراء، شرط میکند که اگر در آینده، سازش میان او و بدهکار به عمل نیامد، ابراء به وقوع پیوسته کان لم یکن تلقی شود.(۳۱) یا موجر ضمن ابراء، شرط کند که اگر مستأجر اجاره بهای آینده را به موقع نپردازد، ابراء اجارهبهای گذشته نیز بی اثر شود.
۲.۴) ابراء یک عمل حقوقی مجانی و رایگان است
در فقه امامیه بعضی از فقیهان، بر بلاعوض بودن ابراء تصریح کرده و معتقدند که صلح حطیطه (صلح به کمتر از خواسته مورد اعتراف) ابراء نیست؛ بلکه، عقدی مجانی میباشد. مطابق با این نظر، چنانچه در مقابل ابراء، عوضی قرار داده شود، ابراء باطل میگردد.
در فقه عامه، شافعیها ابراء معوض را صحیح میدانند و بر آنند که مدیون میتواند در مقابل ابراء، مالی را به داین ببخشد.
فقیهان حنفی نیز هر چند ابراءِ معوض را باطل نمیدانند ؛ ولی، آن را از صورت ابراء، خارج ساخته و در قالب عقد صلحی که در برابر عوض محقق میشود توجیه کردهاند.(۳۲)
در حقوق ایران نیز بیشتر صاحبنظران معاوضه ابراء دین با مال دیگر را باطل میدانند؛ ولی، با این حال بنا به عقیده برخی،(۳۳) تعویض بین دو عمل حقوقی که یکی از آن دو ابراء باشد صحیح است.بر این اساس، تعویض ابراء با ابراء طرف مقابل، نظیر هبه معوّضه، و (ابراء ذمه زوج در مقابل طلاق) امری امکانپذیر است.
به نظر میرسد- همان طور که بعضی از مؤلفان(۳۴) نیز بدان تصریح کردهاند - هر چند که قرار دادن عوض در مقابل ابراء، آن را از صورت ابراء خارج میسازد؛ ولی، میتوان عمل مزبور را به معنی تبدیل تعهد، به اعتبار تغییر دین، قلمداد نمود.
در حقوق انگلیس نیز، ابراء ذمه متقابل (mutual Release)، مورد پذیرش قرار گرفته است. در ابراء ذمه متقابل، هر یک از طرفین قرارداد اصلی، با ابراء ذمه دیگری نسبت به تعهدات موضوع توافق، عوض توافق بر پایان دادن به قرارداد اصلی را فراهم میآورد.این شکل از ابراء ذمه، به اسقاط حق (waiver) معروف است که بر اساس آن هر یک از طرفین، حقوق خود را که از قرارداد اصلی ناشی شده اسقاط میکند و آن در جایی امکانپذیر است که عوض قرارداد اصلی هنوز قابل اجرا باشد؛ ولی، هرگاه یکی از طرفین، تعهدات قراردادی خود را به اجرا گذاشته باشد، چنانچه ابراء به موجب یک قرارداد غیر رسمی (parol release)، خواه به صورت کتبی یا شفاهی، انجام گرفته باشد، توافق مزبور عقدی غیر معوض (undecontract) است که مؤثر و نافذ نخواهد بود؛ مگر این که، بستانکار عوض با ارزشی را در برابر صرف نظر کردن از حق خویش دریافت کرده باشد. شکل ابراء ذمه در این فرض به تراضی و ایفای تعهد (accordandsatisfaction) معروف است accord)) تحصیل ابراء از یک تعهد است به وسیله هر عوض با ارزش خواه تعهد موضوع ابراء ناشی از قرارداد باشد، یا شبه جرم.(۳۵) چنانچه به عنوان مثال، فروشندهای بابت کالاهایی که به خریدار تحویل داده است، مبلغ ۵۰ پوند طلبکار شده باشد، تعهد خریدار به پرداخت نقدی ۴۵ پوند در ازای ابراء ذمه او، یک تراضی و ایفاء تعهد مطلوب و مناسب به حساب نمیآید؛ زیرا، خریدار نسبت به پرداخت ۵ پوند باقی مانده بریء الذمه شده است، در حالی که در مقابل آن نه چیزی داده و نه تعهدی را بر عهده گرفته است.
امروزه، این موضوع به عنوان یک قاعده کلی مطرح است که چنانچه طلبکار چیزی متفاوت از آنچه را که استحقاق دریافت آن را داشته است بپذیرد، این امر میتواند موجب برائت ذمه بدهکار از تعهدش باشد.برای مثال: آقای Aموافقت میکند که باغ آقای B را در ازای ۱۰ پوند بیل بزند و این کار را مطابق با قرارداد انجام میدهد؛ (در این زمان) طرفین میتوانند قرارداد نخست را کنار بگذارند و قراردادی دیگر جانشین آن کنند که در آن آقای B موافقت میکند در عوض ۱۰ پوند، یک دوچرخه برای آقای A تهیه کند. اگر آقای A این امر را بپذیرد، آنچه اتفاق افتاده نمونهای از تراضی و ایفای تعهد خواهد بود که در آن واژه تراضی (accord) بیانگر توافق است و واژه ایفای تعهد (satisfaction)، عوض جدید (دوچرخه) را بیان میکند.
هر چند به نظر میرسد که (accord and satisfaction) در حقوق ما، نوعی تبدیل تعهد به اعتبار تغییر دین است؛ ولی، در حقوق انگلیس نباید آن را با (novation) که به معنی تبدیل تعهد در حقوق آن کشور است، اشتباه کرد. (Novation) عبارت است از ایجاد قراردادی جدید بین طرفین که به موجب آن (A)یعنی شخصی که حقوقی را به موجب قراردادی به دست آورده (برای مثال بستانکار) بنا به درخواست (B) یعنی فردی که متعهد است (برای مثال بدهکار) موافقت میکند که (c) مسؤولیت (B) را به عهده گرفته یا تقبل کند.(۳۶) بنابراین، (Novation) در حقوق انگلیس معنایی مضیقتر از تبدیل تعهّد در حقوق ایران پیدا میکند.
بعضی از مؤلفان(۳۷) برآنند که میتوان بر مدیون ضمن ابراء، شرط عوض کرد و از این نظر ابراء احتیاج به قبول پیدا مینماید و ابراء، حقیقت حقوقی خود را از دست نمیدهد. شرط عوض خلاف مقتضای ابراء نیست؛ زیرا، ابراء اسقاط حق است و با شرط عوض نیز اسقاط حق محقّق میشود.
گفته بالا قابل ایراد به نظر میرسد زیرا، همانطور که در گذشته تحلیل شد، درج هرگونه شرطی ضمن ایقاع (و از جمله شرط عوض) با ماهیت ایقاع که عمل حقوقی یکطرفه است منافات دارد.
واقعیت این است که در ابراء همراه با شرط عوض، ابراء به طور غیر مشروط تحقق یافته و شرط عوض با قبول آن عقدی مستقل است که در کنار ابراء قرار میگیرد.
۳) شرایط ابراء
برای این که یک ابراء به طور صحیح محقق گردد، باید دارای شرایطی باشد که این شرایط را در سه قسمت، شرایط ابراء کننده، شرایط ابراء شونده و شرایط موضوع ابراء مورد بررسی قرار میدهیم.
۳.۱) شرایط ابراء کننده
این شرایط عبارت است از اختیار قانونی، اهلیت ، قصد و رضا
۳.۱.۱) اختیار قانونی
ابراء میبایست به وسیله طلبکار یا نماینده و یا مأذون از جانب او محقق شود و ابراء فضولی باطل است؛ مقصود از ابراء فضولی این است که شخصی که نه داین است و نه نمایندگی یا اذن از طرف او دارد، ذمه مدیون او را ابراء نماید.
مسأله قابل طرح این است که آیا میتوان ابراء فضولی را مانند عقد فضولی غیر نافذ دانست تا با تنفیذ طلبکار، نافذ و مؤثر گردد یا این که ابراء فضولی اساساً عملی باطل و فاقد اثر است؟ از فقیهان امامیه، برخی(۳۸) به بطلان آن حکم کرده و بر آن ادعای اجماع نمودهاند. برخی دیگر(۳۹) انعقاد چنین اجماعی را در ایقاعات (به استثنای طلاق) انکار کرده و برآنند که احکام راجع به معاملات فضولی به ایقاعات نیز قابل تسری بوده و ایقاع فضولی نیز همانند عقد فضولی غیر نافذ بوده و با تنفیذ بستانکار میتواند نافذ گردد.
در حقوق مدنی ایران، قانونگذار درباره اجرای قواعد فضولی در ایقاعات حکمی ندارد؛(۴۰) مؤلفان نیز در این باره هم عقیده نیستند؛ بعضی،(۴۱) احکام فضولی را ویژه عقود ندانسته و آن را در ایقاعات نیز قابل اجرا میدانند؛ مگر آنکه، با طبیعت عمل حقوقی یا حکم ویژهای مخالفت داشته باشد؛ که در این موارد، ایقاع فضولی باطل است. با توجه به مراتب فوق، بر این باورند که ابراء فضولی، باطل و کان لم یکن نیست؛ بلکه، عملی است غیر نافذ که نفوذ واعتبار آن منوط به رضای طلبکار است؛ ولی، به نظر میرسد همانطور که برخی از استادان حقوق مدنی(۴۲) نیز گفتهاند، به عنوان یک قاعده کلی، برای تحقق هر عمل حقوقی، رضا به عنوان یک شرط ضروری میباشد. بدیهی است پذیرش این وضعیت، بطلان ایقاع فضولی از جمله ابراء فضولی و عدم تأثیر رضایت بعدی است. از طرف دیگر حکم به عدم نفوذ معاملات فضولی، مستند به دلایلی است که قابل تسری به ایقاعات نمیباشد.
۳.۱.۲) اهلیّت
با توجه به این که در ابراء، بستانکار در مال خود به نحو تبرع تصرف مینماید، ابراء کننده باید به سن رشد رسیده و محجور نباشد. بر این اساس، ابراء مجنون و صغیر غیر ممیز به دلیل فقدان قصد و ابراء سفیه و صغیر ممیز به جهت ممنوعیتی که آنها از دخالت در اموال و حقوق مالی خود دارند، باطل و کان لم یکن است.
قانون مدنی در ماده ۲۹۰ به این مطلب اشاره داشته چنین مقرر میدارد:«ابراء وقتی موجب سقوط قصد میشود که متعهد له برای ابراء اهلیت داشته باشد».
نمایندگان قانونی محجور (ولی قهری وصی و قیم) نیز نمیتوانند دین شخصی را که به محجور مدیون است ابراء نمایند؛ زیرا، آنها نسبت به مال محجور ولایت تبرع ندارند. ابراء، اسقاط مجانی دین به زیان طلبکار است که نمیتوان آن را لازمه اداره دارایی محجور دانست؛ بلکه، مدعی العموم یا دادگاه نیز نمیتواند چنین اذنی را به آنها بدهد.
۳.۱.۳) قصد و رضا
برای تحقق هر عمل حقوقی خواه عقد باشد یا ایقاع، وجود قصد انشاء ضروری میباشد. ابراء نیز از این قاعده مستثنی نیست. بنابر این چنانچه ابراء کننده در حال مستی، شوخی، بیهوشی یا خواب، ذمه مدیون خود را ابراء کند، ابراء اعتباری نخواهد داشت.علاوه بر قصد، رضای ابراء کننده نیز برای تحقق ابراء لازم است.
درباره بطلان ابرائی که از روی اکراه واقع میشود، فقیهان امامیه اتفاق نظر ندارند؛ در حالی که، مشهور بر بطلان آن حکم کردهاند. بعضی(۴۳) معتقدند که ابراء اکراهی همانند عقد اکراهی، غیر نافذ بوده و با تنفیذ ابراء کننده بعد از زوال اکراه نافذ میگردد. در حقوق ایران به نظر میرسد که در حکم ابراء مکره باید به مشهور پیوست و آن را باطل دانست. حکم عدم نفوذ به علت فقدان رضا حکمی استثنایی است که صرفاً برای عقود مقرر شده است و نمیتوان آن را به ایقاعات، از جمله ابراء تسری داد.از طرف دیگر، لحن ماده ۲۸۹ ق. م نیز به گونهای است که احتمال بطلان ابراء مکره را تقویت مینماید؛ زیرا، همان طور که پیش از این گذشت، قانونگذار با آوردن شرط «اختیار» در تعریف اکراه، نشان داده است که ابراء اکراهی اثری ندارد.(۴۴)
۳.۲) شرایط ابراء شونده (مدیون)
بعضی از فقیهان اسلامی عقیده دارند که در ابراء، مدیون باید معلوم و معین باشد. بنابر این چنانچه بستانکار بگوید: هر کس به من دینی دارد او را ابراء کردم؛ یا این که، کسی ذمه یکی از دو بدهکار خود را ابراء کند؛ ابراء در هر دو فرض باطل است. مطابق با نظر فوق، در موردی که مدیونها محصور و معلوم باشند، مثل اینکه داین بگوید: من بدهکاران خود را که در این مجلس حضور دارند، ابراء کردم؛ چنین ابرایی صحیح است. در مورد ابراء ذمه یکی از دو مدیون نیز بعضی از فقیهان حنبلی(۴۵) معتقدند، چنین ابرایی صحیح بوده و ابراء کننده باید یکی از آن دو را تعیین کند. به نظر میرسد که بطلان ابراء مدیون مجهول بنابر نظریهای قابل قبول است که ابراء را تملیک میشمارد و حکم به بطلان ابراء، طبق نظری که آن را اسقاط میداند وجهی ندارد؛ بنابر این، طلبکار میتواند بدون آنکه بدهکاران خود را بشناسد ذمه همه آنها را ابراء نماید.
۳.۳) شرایط موضوع ابراء
همان طور که پیش از این گفته شد ابراء، اسقاط است و آنچه قابل اسقاط است، دین است که در ذمه مدیون قرار میگیرد. از آنجا که اعیان معین، به اقتضای طبیعتی که دارند نمیتوانند در ذمه ثابت شوند؛ بنابر این، اسقاط آنها امکان پذیر نیست. درست به همین دلیل است که در همه مذاهب اسلامی، ابراء از عین معین باطل است. بر این اساس است که به فرض اگر شخصی، کتابی را غصب کند، ابراء از آن صحیح نیست.(۴۶)
دینی که موضوع ابراء واقع میشود باید دارای دو شرط باشد: نخست این که موجود باشد و دوم آنکه آزاد باشد.
۳.۳.۱) موجود باشد
فقیهان اسلامی در مورد نادرستی ابراء دینی که هنوز به وجود نیامده است اتفاق نظر دارند و ابراء ما لم یجب را باطل میدانند. دلیل بطلان این است که اگر ابراء به مفهوم اسقاط باشد، اسقاط فرع بر وجود حق است و حقی که هنوز به وجود نیامده است قابل اسقاط نیست. در مورد ابرایی که فقط سبب آن موجود شده؛ ولی، خود دین هنوز ثابت نشده است اختلاف عقیده است. در فقه امامیه معدودی از فقیهان(۴۷) صرف وجود سبب دین را برای ابراء، کافی دانستهاند؛ ولی، در حقوق عامه، به استثنای مالکیها که در حکم مسأله اختلاف نظر دارند، سایر فقیهان،معتقدند که وجود سبب دین به تنهایی برای ابراء کافی نیست.(۴۸) مطابق با نظریه اخیر زوجه نمیتواند ذمه زوج را نسبت به نفقه ایام آینده ابراء کند.استدلالی که در اینباره شده است این است که ابراء، اسقاط است و دینی که در آینده به وجود میآید، در حال حاضر بالطبع ساقط است؛ بنابر این، قابل اسقاط نیست.
در فقه اسلامی به جز فقیهان شافعی و ناصر از فقیهان زیدی، علم داین را به مقدار دین از شرایط صحت ابراء ندانستهاند.(۴۹) شایان ذکر است که فقیهان شافعی و معدودی از زیدیها جهل به مقدار دین را فقط در صورتی موجب بطلان ابراء نمیدانند که طلبکار به هنگام ابراء، حداکثر دین مشمول ابراء را تعیین کند؛ مثلا،ً بگوید تا یک صد هزار تومان دین مدیون را ابراء کردم. در این فرض، چنانچه مقدار دین بیشتر از مبلغ تعیین شده در زمان ابراء باشد، ذمه مدیون، به نسبت مازاد، همچنان مشغول باقی خواهد ماند.(۵۰)
۳.۳.۲) آزاد باشد
دین موضوع ابراء باید آزاد باشد؛ یعنی، حق ثالث به آن تعلق نگرفته باشد. دلیل این امر آن است که ابراء، تصرف بلاعوض و تبرعی در اموال است و چون طلب موضوع ابراء متعلق حق بستانکاران قرار گرفته است؛ بنابر این، ابراء، بدون رضایت اشخاص مزبور نافذ نخواهد بود.
۴) وسایل اثبات ابراء
هر ایقاعی زاییده اراده واحد است و اراده دیگری در آن تأثیری ندارد؛ بدین جهت، کاشف خارجی در تحقق آن تأثیری ندارد. کاشف در ایقاعات جنبه اثباتی دارد و اراده موقع برای ایجاد آن کافی است. با توجه به مراتب فوق، هر چند ابراء در مقام ثبوت و تحقق نیازمند کاشف نیست؛ ولی، در مقام اثبات، نیازمند دلیل است.(۵۱)
ابراء به هر لفظ یا عملی که عرفاً بر صرف نظر نمودن طلبکار از دین خود داشته باشد اثبات میگردد.(۵۲)
بنا به نظر بعضی از استادان حقوق مدنی،(۵۳) تصرف سند طلب به وسیله مدیون، امارهای قضایی است که میتواند حاکی از ابراء دین باشد؛ زیرا، سندی که میتواند دلیل اثبات دعوی در دادگاه قرار گیرد، از طرف داین به مدیون رد نمیشود؛ مگر آن که، دین مذکور در آن ساقط شده باشد. به صرف احتمال این که ممکن است داین به اعتماد مدیون، سند را به او رد نموده باشد، از اماره مزبور نمیتوان صرف نظر کرد؛ مگر در صورتی که، داین ثابت کند که سند را از او به سرقت بردهاند و یا به اعمال زور اخذ شده و یا در دادن سند به مدیون منظور خاصی بوده و قصد ابراء نداشته است. از مطلب بالا باید این نتیجه گرفته شود که تسلیم اختیاری سند طلب به بدهکار، نشانه سقوط دین و برائت بدهکار و بی اعتباری سند است؛ ولی، از آنجا که سقوط طلب ممکن است در نتیجه وفای به عهد یا ابراء باشد و همین امر ممکن است موجب اختلاف بین طرفین شود؛ لذا، در این فرض، دادگاه میتواند با توجه به ارضاع و احوال و قراین تصمیم بگیرد که آنچه رخ داده است ابراء است یا وفای به عهد.(۵۴)
در حقوق انگلیس، برای تحقق ابراء و صرف نظر نمودن از یک تعهد، الفاظ مخصوصی ضرورت ندارد؛ بنابر این، هر لفظی که به وضوح بر اراده طلبکار نسبت به انصراف از دین و قبول آن از جانب بدهکار دلالت نماید کافی خواهد بود.(۵۵)
۵) آثار ابراء
همین که ابراء به طور معتبر تحقق یافت، آثار و نتایجی بر آن بار میشود که میتوان آن را در سه مورد زیر مورد مطالعه قرار داد. سقوط دین، زوال تضمینات سابق و برگشت ناپذیری.
۵.۱) سقوط دین
ابراء، یکی از اسباب سقوط تعهد است؛ پس، هرگاه داین، مدیون را از دینی که به ذمه دارد بریء کند، این دین به سبب ابراء ساقط و مدیون بریء الذمه میشود.
۵.۲) زوال تضمینات سابق
با سقوط دین، تضمینات آن نیز به صورت قهری و بدون آن که به هنگام ابراء، موضوع انشاء طلبکار قرار گرفته باشد از بین میرود.بر این اساس، هرگاه طلبکار ذمه مدیون را ابراء کند، وثیقه طلب نیز از بین میرود؛ خواه وثیقه ملک مدیون باشد یا دیگری و خواه سبب وثیقه عقد رهن باشد یا قرار دادگاه.(۵۶) مستفاد از ماده ۳۲۱ ق. م این است که اگر طلبکار یکی از کسانی را که در مورد پرداخت طلب، مسؤولیت تضامنی دارند، ابراء کند، دیگران نیز خود به خود بریء میشوند؛ زیرا، فرض این است که هر یک از مسؤولان در عین حال که خود، مدیون یا مسؤول است ضامن دیگر مسؤولان نیز میباشد و برائت مدیون باعث سقوط ذمه ضامنان او میگردد.از طرف دیگر، در تضامن فرض این است که یک تعهد بر ذمه چند تن قرار میگیرد؛ پس، اگر آن تعهد مشترک ساقط شود، دین از دوش همه برداشته میشود. شایان ذکر است که سقوط دین ضامنان در صورتی است که مقصود طلبکار ابراء یکی از آنان از اصل دین باشد؛ بنابر این، اگر طلبکار تنها حق رجوع (اقامه دعوی) خود را نسبت به یکی از آنان ساقط کند، این اقدام موجب برائت ذمه دیگران نمیشود.(۵۷) هم چنین طلبکار میتواند ابراء را مقید به سهم یکی از مسؤولان کند و حق خود را نسبت به دیگران، محفوظ دارد. برابر ماده۳۲۲ ق. م: «ابراء ذمه یکی از غاصبین نسبت به منافع زمان تصرف او، موجب ابراء ذمه دیگران از حصه آنها نخواهد بود....»
۵.۳) برگشت ناپذیری ابراء
بر خلاف هبه که در آن برای واهب به جز در موارد خاص امکان رجوع وجود دارد، در ابراء، طلبکار نمیتواند دینی را که در نتیجه ابراء از بین رفته است بار دیگر به ذمه مدیون بازگرداند. به بیان دیگر، دین ساقط شده به امر معدومی میماند که قابل اعاده نیست.حکم فوق در فقه اسلامی مورد اتفاق است و در این مورد مخالفی دیده نشده است.(۵۸) مدیون نیز نمیتواند بعد از برائت ذمه خود، ابراء را رد کند. در این حکم تفاوتی بین این که ابراء ایقاع باشد یا عقد نیست.(۵۹)
نویسنده : دکتر محمد باقر پارساپور
پی نوشتها
۱. بریء یبرء بروءاً، براءاً و براءةً من العیب او الدین: تخلص و سلم منه.
ر.ک: لوییس معلوف: المنجد فی اللغة، دارالمشرق، بیروت، چاپ ۳۵، ص ۳۱.
۲. la remise de dette consiste dans l۰۳۹;abandon volontair de ses driots par le creancier.
۳. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی (ایقاع)، انتشارات یلدا، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۰ ش، ش ۲۱۰.
۴. (استاد) مهدی شهیدی، سقوط تعهدات، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ ش، ش ۷۵.
۵. در فقه امامیه ر. ک: شیخ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ هفتم، ۱۹۸۱م، ج۲۸، ص۱۶۳، و در فقه حنفی ر.ک: زین الدین ابن نجیم الحنفی، البحرالرائق، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، جلد۷، ۲۸۴؛ محمد امین بن عمر (ابن عابدین)، رد المختار علی الدر المختار، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۷ق، ۱۹۸۷ م، ج ۴، ص ۵۲۱؛ و در فقه حنبلی ر.ک: ابواسحق برهان الدین ابراهیم بن محمد مفلح مورخ حنبلی، المبدع فی شرح المقنع، المکتب الاسلامی، ج ۵، ص ۳۶۵؛ و هبة زحیلی: الفقه الحنبلی المیسّرة، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق؛ ۱۹۹۷ م، ج ۳، ص ۳۵۱. و در فقه شافعی ر. ک: شمس الدین محمدبن ابی العباس رملی (شافعی صغیر)، نهایة المحتاج بشرح المنهاج، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۴ ق، ۱۹۸۴ م، ج ۵، ص ۴۱۳؛ شروانی و ابن قاسم عبادی، حواشی علی تحفة المحتاج بشرح المنهاج، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۶ ق، ۱۹۹۶ م، ج ۸، ص ۱۸۹.
۶. ر.ک: ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی (معروف به شیخ الطائفة)، المبسوط، المکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریه، ج ۳، ص ۳۱۴.
۷. ر.ک: ابو جعفر محمدبن منصوربن احمد بن ادریس الحلی، السرائر، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق، ج ۳، ص ۱۷۶.
۸. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه، قاهره، چاپ اول، ۱۴۱۰ ق، ۱۹۹۰ م، ج ۱، ص ۱۸۲؛ شمس الدین شیخ محمد عرفة دسوقی، حاشیة الدسوقی علی الشرح الکبیر، دارالفکر، ج ۴، ص ۹۹ «اختلف فی الابراء فقیل انه نقل للملک فیکون من قبیل الهبة وهو الراجح...».
۹. ر.ک: به استدلال شیخ طوسی در مبسوط «لان فی ابرائه ایاه من الحق الذی له علیه منة علیه ولایجبر علی قبول المنة» شیخ طوسی، همان منبع، ج ۳، ص ۳۱۴. و نظیر این استدلال را در عبارات ابن زهره و ابن ادریس میتوان یافت.
۱۰. شهید ثانی در رد استدلال شیخ طوسی و دیگران چنین نوشته است: «.. فلان اسقاط الانسان حقه باختیاره من غیر ابتداء من علیه الحق لاتظهر فیه منة یثقل تحملها علی من علیه الحق عرفا...» زین الدین جبعی عاملی (شهید ثانی)، مسالک الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ق، ج ۶، ص ۱۵ و ۱۶.
۱۱. law of contract, Cheshire, Fifoot and furmston۰۳۹;s, butterworths,London, Dublin,Edinburgh,۲۰th edition, ۱۹۹۱, p:s۶۵; law made simple,padfield, C.F,۷th edition, ۱۹۸۹,p:۱۶۷.
۱۲. ر.ک: جواد واحدی، ترجمه قانون تعهدات سویس، نشر میزان، نشر دادگستر، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۴۳.
۱۳. ر.ک: عبدالرزاق احمد السنهوری، الوسیط فی شرح القانون المدنی الجدید، دارالنهضة العربیه، قاهره، ج ۳، ص ۹۶۵.
۱۴. علی بن الحسین الکرکی (محقق ثانی)، جامع المقاصد، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، ج۷، ص۱۳۷ و ۱۳۸: «و هبة ما فی الذمه ممن علیه ابراء لایشترط فیه القبول»؛ سید احمد خوانساری، جامع المدارک، مکتبه الصدوق، تهران، ۱۳۸۹ق، ج ۴، ص ۳۹.
۱۵. صاحب جواهر با وجود این که ابراء و هبه طلب را در نتیجه که همانا سقوط طلب است یکی میداند ؛ولی، با این حال ابراء را اسقاط؛ ولی، هبه طلب را از اسباب تملیک نظیر بیع و... دانسته است.
شیخ محمد حسن نجفی، همان منبع، ص ۱۶۵. بدیهی است با توجه به تمایز فوق در تحقق هبه طلب قبولی مدیون معتبر است.
۱۶. ر.ک: محمد جعفری لنگرودی، دایرة المعارف حقوق مدنی و تجارت، بنیاد راستاد، چاپ اول، ۱۳۵۷ ش، ج ۱، ص ۴.
۱۷. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۷۶؛ ناصر کاتوزیان، همان منبع، ش ۲۱۷.
۱۸. ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، مؤسسه دارالکتاب للطباعة والنشر، ۱۴۱۲ ق، ج ۱۵، ص ۱۰۱.
۱۹. ر.ک: شیخ طوسی، همان منبع، ج ۲، ص ۸۱.
۲۰. ر.ک: ابوالقاسم نجم الدین جعفربن الحسن (محقق حلی) شرایع الاسلام، منشورات الاعلمی، تهران، ج ۲، ص ۲۳.
۲۱. ر.ک: شیخ موسی خوانساری، منیة الطالب (تقریرات میرزا محمد حسین نایینی)، مطبعة مرتضویه، نجف اشرف، ۱۳۵۸ ه . ق، ج ۲، ص ۵۵ و ۵۶.
۲۲. ر.ک: سید محمد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامة، دار التراث، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق، ۱۹۹۸ م، ج ۳، ص ۱۷۷. و در حقوق ایران ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۸۸.
۲۳. ر.ک: محمد علی توحیدی، مصباح الفقاهة (تقریرات آیت اللّه خویی)، دارالهادی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق ـ ۱۹۹۲ م، ج ۶، ص ۲۱۷ و ۲۱۸.
۲۴. سید محمد فشارکی، الرسایل الفشارکیه، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ص ۵۳۴.
۲۵. برای آگاهی از دلایل عدم جریان خیار در ایقاعات و نقد آنها ر.ک: سید محمد تقی خویی، الشروط، مؤسسة المنار، قم، چاپ سوم، ح ۱۴۱۵ ق، ج ۲، ص ۱۰۵ ـ ۱۳۵.
لازم به ذکر است که برخی از فقیهان بعد از مناقشه در دلایل مزبور جریان خیار شرط در ایقاعات را مطابق با مقتضای قواعد دانسته و مانع عمده را اجماع میدانند ر.ک: سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، حاشیة کتاب المکاسب، دارالمصطفی لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، ۱۴۲۳ ق ـ ۲۰۰۲ م، ج ۲، ص ۴۹۸ ـ ۴۹۹. ولی برخی، اجماع مزبور را مدرکی دانسته و معتقدند که خیار شرط در ایقاعات راه دارد. ر.ک: سید محمد صادق روحانی، منهاج الفقاهه، سپهر، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ ق، ۱۳۷۶ ش، ج ۴، ص ۳۸۶ ـ ۳۸۹. «فتحصل ان الاظهر صحة شرط الخیار فی الایقاع الا ما خرج بالدلیل».
۲۶. ر.ک: وهبة الزحیلی، الفقه الاسلامی وادلته، ج ۶، ص ۴۳۸۰.
۲۷. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۷۵ و ۸۸.
۲۸. ر.ک: وهبة الزحیلی؛ همان منبع، ص ۴۳۸۰؛ زین الدین ابن نجیم الحنفی، البحر الرائق، ج ۷، ص ۲۸۴ با این عبارت: «ولو ابرأه علی انه بالخیار ثلثة ایام صح الابراء و بطل الخیار کذا فی الخلاصه و آنها لا تبطل بالشروط الفاسدة»؛ محمد امین بن عمر (ابن عابدین)، همان منبع، ج ۴، ص ۵۰۹.
۲۹. ر.ک: ناصر کاتوزیان؛ همان منبع، ش ۲۴۱.
۳۰. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۸۸.
۳۱. Chitty, op. cit, p:۱۱۴۷.
۳۲. ر.ک: وهبة الزحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، دارالفکر، دمشق، چاپ چهارم، ج ۶، ص ۴۳۹۱.
۳۳. ر.ک: محمد جعفر جعفری لنگرودی، مجموعه محشای قانون مدنی، انتشارات گنج دانش، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ص ۲۳۶.
۳۴. ر.ک: سید حسن امامی، حقوق مدنی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ ششم، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۳۳۴.
۳۵. Cheshire,Fifoot and Furmston۰۳۹;s, op. cit, p.p:۵۶۵-۵۶۶; padfield, C.F, op.cit, p.p:۱۶۷-۱۶۸.
no- yttihC ;۱۹۴:P,۸۹۹۱ ,noitide ht۷۲ ,drofxO,CQ,NOSTAEB .J ,tcartnoc fo wal s,nosnA lov,۹۹۹۱ noitide ۸۲ ,nodnoL,llewxaM dna teews ,elaeB .G.H ;rotidE lareneG ,stcartnoc ۸۴۱۱-۶۴۱۱:pp,۱
۳۶. Treitel, G.H.,the law of contract, sweet & Maxwell, London, ۹th edition,۱۹۹۵,p.p:۵۹۰-۵۹۱,۶۷۷-۶۱۸ Chitty, op.cit, p.p:۱۰۶۶,۱۱۵۴,۱۱۵۵.
۳۷. ر.ک: سید حسن امامی، همان منبع، ص ۳۳۳ و ۳۳۴ و در استدلالی مشابه ر.ک: (استاد) سید مصطفی محقق داماد، قواعد فقه، انتشارات سمت، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶ ش، بخش مدنی ۲، ص ۲۳۵.
۳۸. ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، همان منبع، ج ۸، ص ۱۵۳.
۳۹. ر.ک: میر عبدالفتاح الحسینی المراغی، العناوین، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق، ج ۲، ص ۷۰۹ ـ ۷۱۲؛ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، همان منبع، ص ۱۰۰ با این عبارت: «وبالجمله التعویل علی الاجماع فی منع الجریان مشکل خصوصا فی سایر الایقاعات من الاذن والاجازه والابراء والجعالة والفسخ والرد ونحو ذلک. هذا ولو قلنا بکون الفضولی علی خلاف القاعده کما هو الحق فالحاق سایر العقود ایضا محل اشکال»؛ شیخ موسی خوانساری، همان منبع، ص ۲۱ با این عبارت: «و کیف کان بناء علی ما سیجیی و من ان الفضولی فی البیع علی مقتضی القاعده فیلحق به سایر العقود و جمیع الایقاعات الا ما خرج...» و در تأیید این نظر در حقوق عامه ر.ک: وهبة زحیلی، همان منبع، ج ۶، ص ۴۳۷۴؛ موسوعة الفقه الاسلامی، ج ۱، ص ۱۸۲.
۴۰. بعضی از مؤلفان حقوق مدنی ماده ۸۴۱ ق. م را با قطع نظر از اختلاف نظری که میان حقوق دانان در خصوص دلالت آن بر بطلان وصیت فضولی وجود دارد، در صورتی یکی از مصادیق حکم قانونگذار بر بطلان ایقاع فضولی گرفتهاند که وصیت تملیکی را ایقاع بدانیم. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۸۹؛ ناصر کاتوزیان، وصیت در حقوق مدنی ایران؛ نشر یلدا، چاپ دوم، ۱۳۶۹ ش، ش ۱۱۶ ـ ۱۱۸.
۴۱. ر.ک: ناصر کاتوزیان؛ ایقاع، ش ۸۶ و ۲۲۶؛ و در تأیید آن ر.ک: (استاد) سید مصطفی محقق داماد، همان منبع، ص ۲۲۸.
۴۲. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی؛ همان منبع، ش ۸۹؛ و در تأیید این نظر ر.ک: محمد جعفر جعفری لنگرودی، همان منبع، ص ۴.
۴۳. ر.ک: میر عبدالفتاح الحسینی المراغی؛ همان منبع، ص ۵۲، و در تأیید نظر مشهور امامیه بر بطلان ابراء مکره در فقه عامه ر.ک: و هبة زحیلی، همان منبع، ج ۶، ص ۴۳۷۵.
۴۴. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۷۸؛ برای آگاهی از نظر مخالف در حقوق ایران ر.ک: ناصر کاتوزیان، همان منبع، ش ۲۲۲.
۴۵. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱، ص ۱۸۳؛ وهبة الزحیلی؛ همان منبع، ج ۶، ص ۴۳۷۶.
۴۶. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱، همان؛ وهبة الزحیلی؛ همان منبع، ج ۶، ص ۴۳۷۸.
۴۷. ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، همان منبع، ج ۱۵، ص ۲۱۳.
۴۸. ر.ک: جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاشباه والنظایر، دارالسلام، قاهره، چاپ اول، ۱۴۱۸ ق؛ ۱۹۹۸ م، ج ۲، ص ۷۹۴.
۴۹. ر.ک: میرزا ابوالقاسم جیلانی (قمی)، جامع الشتات، مؤسسه کیهان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۴، ص ۱۷۹. وی دلیل صحت ابراء مجهول را عمومات حسن ابراء و فقدان غرر میداند.
میرزای قمی در پاسخ به استفتایی چنین مینویسد: «هرگاه طلبکار جاهل باشد و غریم عالم اگر به این نحو بگوید که ترا بریء کردم از طلب خود پس در اینجا تفصیل میدهیم و میگوییم یا این است که غریم میداند که طلبکار طلب خود را مقدار کمی میداند؛ مثل این که، چنین اعتقاد دارد که ده تومان بیشتر طلب ندارد و اگر میدانست که صد تومان طلب دارد، همه را بریء نمیکرد. در اینجا از تمام طلب برائت حاصل نمیشود؛ بلکه، باید تابع حصول یقین به مقدار ابراء بود و هرگاه از حال او بداند که مطلقا بری کرده طلب را هر قدر باشد در اینجا برائت از همه حاصل میشود و هرگاه حال طلبکار مجهول باشد که غریم نداند که اعتقاد او در مقدار طلب چه چیز است و حال او در رضای ابراء چونست در اینجا نیز برائت از همه حاصل میشود نظر به ظاهر لفظ که گفته است تو را بریء کردم از هر چه طلب داشتم. علامه در تذکره به جواز ابراء از مجهول تصریح کرده به سبب زوال غرر..» ر.ک: میرزا ابوالقاسم جیلانی (قمی)، همان منبع. نیز در این باره ر.ک: وهبة الزحیلی، الفقه الحنبلی المیسره، ج۳، ص۳۵۱؛ علاء الدین ابوالحسن علی بن سلیمان المرداوی الحنبلی، الانصاف، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج۷، ص۱۳۰؛ منصور بن یونس بن ادریس البهوتی، کشاف القناع، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۱۷ ق، ۱۹۹۷۰ م، ج ۳، ص ۵۰۱؛ ابواسحق ابراهیم بن محمد شیرازی از شافعیها در کتاب مهذب در خصوص بطلان چنین ابرایی مینویسد: «ولا یصح الابراء من دین مجهول لانه ازالة ملک لایجوز تعلیقه علی الشرط فلم یجوز مع الجهالة کالبیع والهبة...» مصادر الفقه، علیاصغر مروارید، مؤسسة الفقه الشیعه، چاپ اول۷ ۱۴۲۲ ق ـ (۲۰۰م)، ج ۱۸، ص ۳۴۱.
۵۰. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱، ص ۱۸۴؛ وهبة الزحیلی؛ الفقه الاسلامی وادلته، ج ۶، ص ۴۳۷۷.
۵۱. ر.ک: سید حسن امامی، همان منبع، ج ۱، ص ۱۸۴ و ۱۸۵ و در نقد آن ر.ک: ناصر کاتوزیان، همان منبع، ش ۸۷.
۵۲. بعضی از مؤلفان حقوق مدنی با وجود اینکه در ایقاعات، کاشف خارجی را امری زاید میدانند که در تحقق ابراء بی تأثیر است با این حال در مبحث ابراء این گونه اظهار نظر کردهاند: «ابراء به هر لفظ و فعلی که دلالت بر صرف نظر نمودن حق نماید محقق میشود». سید حسن امامی، همان منبع، ص ۳۳۵.
۵۳. همان منبع.
۵۴. ر.ک: ناصر کاتوزیان، همان منبع، ش ۲۳۸.
۵۵. Chitty, op. cit, p: ۱۱۴۶.
۵۶. در تأیید این مطلب در حقوق مصر ر.ک: عبدالرزاق احمد السنهوری، همان منبع، ص ۹۷۸.
۵۷. در تأیید این مطلب در حقوق انگلیس ر.ک: Treitel, op. cit, P.P: ۵۲۷-۵۲۸.
۵۸. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج ۱، ص ۱۹۰. در حقوق داخلی بنا به عقیده بعضی از استادان، طلبکار نمیتواند از ابراء، رجوع و طلب خود را درخواست کند مگر آنکه ابراء، مشروط به شرطی شده باشد که در صورت تخلّف، دائن حق رجوع خواهد داشت. ر.ک: (استاد) مهدی شهیدی، همان منبع، ش ۸۱. ؛ ولی، پذیرش این نظر با توجه به ایقاع بودن ابراء که نویسنده گرانقدر خود بدان معترفند دشوار مینماید.
۵۹. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱، ص۱۸۱ و ۱۸۲. شایان ذکر است که در حقوق مصر بعضی از نویسندگان معتقدند که ابراء با رد مدیون از اثر میافتد. و هرگاه به اطلاع مدیون رسید و در محل اطلاع آن را رد نکند بعد از آن دیگر نمیتواند آن را رد نماید. اما در صورت رد آن، ابراء از اثر میافتد و دین، ساقط شده به سبب ابراء به ذمه مدیون بر میگردد. ر.ک: عبدالرزاق احمد السنهوری، همان منبع، ص ۹۷۵. در فقه این قول به فقیهان حنفی و زیدی نسبت داده شده است؛ ولی، توجیهی برای آن نمیتوان یافت. ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی، ج ۱، ص ۱۸۲.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست