جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
زنان فرمانروا در دولت های اسلامی
![زنان فرمانروا در دولت های اسلامی](/web/imgs/16/152/wlt7z1.jpeg)
مقاله حاضر گزارشی تاریخی از حاکمیت زنان در کشورهای مسلمان ایران، هند، مصر و عراق است که طی قرنهای هفتم تا دوازدهم قمری به فرمانروایی رسیدند. حاکمیت خاتونهای مسلمان در ایران بعد از اسلام نمونه بارزی از حاکمیت قدرت و مدیریت زنان میباشد. پس از اسلام با روی کارآمدن سلسلههای ترک و مغول به واسطه قوانین قابل تسامحی که در زمینه حقوق زنان وجود داشته، زنان موقعیت حکمرانی دولت را به دست آوردند. رضیه خاتون اولین پادشاه زن دولت مسلمان ترک بود که با اقتدار حکـمرانی کرد. شجـرالدر- دومین پادشاه زن مسلمان- از راه انتخاب به حکومت رسید؛ ولی به علت عدم تأیید خلافت بعد از مدتی مجبور گردید سلطنت را رها کند. ترکان خاتون، پادشاه خاتون، آبشخاتون و... از دیگر فرمانروایان زن مسلمان هستند که طی دورههایی زمام امور را به دست گرفتند. نوشتار حاضر برگرفته از کتاب «زنان فرمانروا» نوشته بحریه اوچوک استاد دانشگاه آنکاراست.
در کنار واقعیت مربوط به دوران مدرن و دورانی که بشر به حق خود در تعیین سرنوشت خویش رسید، این حقیقت هم جلوهگر است که در دوران طولانی تاریخ بشر، قدرت حاکم اگر چه به دست پادشاهان موروثی و کشور گشایان زورمند بود، زنان بارها در جوامع مختلف بشری، سلطنت و حکومت تامه یافتند. جلوس زنان بر تخت سلطنت در دولتهای اسلامی در اوایل قرن هفتم ق/ قرن سیزدهم م با ضعف حکومت عباسیان و آخرین ضربهای که بوسیله مغولان بر پیکر این حکومت وارد آمد، آغاز میشود؛ اقوام ترک و مغول در بعضیزمینهها حقوق قابل توجهی به زنان اعطا میکردند؛ به طوریکه در بین مغولان رسم بر این بود که پس از فوت خان تا انتخاب خان جدید و همچنین در صورت پایین بودن سن فرزند ذکور، زنان نیابت حکومت را به دست میگرفتند. همچنین امتیازاتی نیز در قانون نامههایشان آمده است؛ از جمله اگر زنی نزد امیر برود و از او در مورد جزای خود یا خویشانش عفو بخواهد، به خاطر احترام به زنان، اگر جرم کوچک باشد، بخشوده میشود و در صورت سنگین بودن جرم مجازات به نصف آن تقلیل مییابد.
نکته قابل توجه آنکه حاکمیت زنان در دولتهای اسلامی هم از راه انتخاب، هم از راه استیلا و هم از طریق عرف بوده است و هر سه شکل حاکمیت زنان بنابر مقتضیات سرزمین و عصری بوده است که در ذیل به موارد مختلف این نوع حاکمیتها اشاره میگردد.
۱) رضیه خاتون، اولین سلطان زن مسلمان
در میان پادشاهان مسلمان «رضیه خاتون» اولین پادشاه زن دولت مسلمان ترک در دهلی بود که طی سالهای (۶۳۸ ـ ۶۳۴ق/ ۱۲۴۰ ـ ۱۲۳۶ م) با اقتدار حکمرانی کرد.
وی فرزند «ایلتمش» ملقب به «شمس الدنیا و الدین» از پادشاهان دولت ترک بود که در سال ۶۰۷ق به سلطنت رسید. شمسالدین ایلتمش به واسطهٔ عدالتش فردی مشهور بود. وی هر چند وزیری همنام خواجه نظامالملک وزیر مشهور دربار سلجوقیان را مأمور رسیدگی به امور نموده بود، خود نیز بدون تشریفات، شبانه روز برای احقاق حق مردم به کارها رسیدگی میکرد (ابن بطوطه، ۱۳۴۸: ج۲، ص ۴۳۶)؛ چنانکه دستور داد که مجسمهٔ دوشیر از سنگ مرمر را در مقابل کاخش نصب کردند و زنگهایی نیز به گردن مجسمهها آویختند تا مردم در هر لحظهای از شبانه روز بتوانند با به صدا درآوردن آنها با او تماس بگیرند و دادخواهی نمایند.
۱-۱) ولیعهدی رضیه خاتون
از میان فرزندان شمسالدین ایلتمش، تنها فرزند مقتدر و با لیاقت او «ناصرالدین محمود» به هنگام حکومتش در بنگال وفات کرد و فرزندان دیگرش (رکنالدین و معزالدین) عقل و درایت دخترش رضیه را نداشتند ( همان: ص ۴۳۵).
رضیه خاتون زنی عادل و دوستدار مردم بود و تربیت پدر بسیار بر او تأثیر گذاشته بود. وی بر تمام رموز ادارهٔ امور مملکت واقف بود؛ لذا ایلتمش پس از فتح گوالیور و به هنگام بازگشت به دهلی وزیر و عدهای از امرا را احضار کرد و ولیعهدی رضیه خاتون را به اطلاع آنان رسانید و به وزیرش تاجالدین محمود نیز دستور داد که منشور ولایت عهدی را تهیه کند (طبقات ناصری، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۱۲)[۱].
به هنگام آماده شدن این منشور امرای متنفدی که با پادشاه در تماس بودند علت تعیین رضیهخاتون را به پادشاهی مسلمانان هند، علیرغم وجود پسران پادشاه که در سن بلوغ نیز بودند، جویا شدند و نامناسب بودن تصمیم پادشاه را در این خصوص به او تذکر دادند. سلطان ایلتمش معایب پسرانش از جمله میخوارگی و غرق شدن در رؤیاهای جوانی و این که هیچ کدام از آنها توانایی اداره مملکت را ندارند، برشمرد و نیز توانایی رضیه خاتون و صلاحیت وی برای ولیعهدی و روشن شدن محاسن این انتخاب در آینده را به حاضرین گوشزد کرد.
رضیه خاتون برای حکومت تمام اوصاف پادشاهی را بهتر از فرزندان ذکور ایلتمش دارا بود، در عین جنگجویی و جسارت زنی بسیار خوش خوی و دوستدار و پشتیبان علما و دانشمندان بود. مادرش ترکان خاتون نیز از مقتدرترین زنان حرم محسوب میشد.
پس از مرگ ایلتمش، گروهی از امرا خواستار به سلطنت رسیدن رضیه خاتون بودند؛ ولی گروه دیگر میل داشتند یکی از پسران ایلتمش به نام «رکنالدین فیروز شاه» را به سلطنت برسانند. بالاخره این گروه با کمک و وساطت شاهترکان مادر رکنالدین پیروز شدند.
میخوارگی و لاابالیگری بیش از حد رکنالدین باعث گردید که اداره امور به دست شاهترکان بیفتد. بعد از مدت کمی اکثر حکام ولایات و همچنین غیاثالدین محمد (یکی دیگر از پسران ایلتمش) سرکشی کرده و از پرداخت بعضی مالیاتها سر باز زدند. آشفتگی اوضاع بر تیرگی روابط رضیه خاتون با شاهترکان مادر رکنالدین افزود تا آنجا که شاهترکان او را تهدید به مرگ کرد.
این شایعه در شهر پیچید و طرفداران رضیه خاتون خود را برای حمایت از او آماده کردند. در این زمان شاهترکان به طرفداران رضیه حمله کرد، اما طرفداران رضیه در شهر دهلی شاهترکان را مجبور به پناهگرفتن در کاخ خود نمودند. به محض رسیدن رکنالدین به شهر گیلوگهری مادرش شاهترکان اسیر گردید و امرای لشکر به پایتخت آمدند و پس از بیعت نمودن با رضیه خاتون او را به تخت سلطنت نشاندند. رضیه خاتون به محض جلوس به تخت سلطنت بعضی از امرا و طرفداران ترک خود را برای دستگیری رکنالدین به شهر گیلوگهری فرستاد. امرا پس از اسیر کردن رکنالدین او را به دهلی آوردند و به دستور حاکم جدید او را به زندان انداختند تا آنکه در سال ۶۳۴ ق /۱۲۳۶ م فوت شد.
ابن بطوطه در مورد به سلطنت رسیدن سلطان رضیه خاتون مینویسد: «رکنالدین تحت تأثیر مادرش شاهترکان درحق برادرش بنای ظلم گذاشت و به این علت خواهرش رضیهخاتون تصمیم به نابودی او گرفت و در یکی از روزهایی که رکنالدین درمسجد بود، رضیه خاتون لباس تظلمخواهی پوشید و به پشت بام قصر قدیمی (دولت خانه) رفت و با نشان دادن خود به مردم شهر، شروع به صحبت نمود که برادرم رکنالدین برادرمان معزالدین (یا قطبالدین محمد) را نابود کرده و حال قصد نابودی مرا دارد؛ وی همچنین جوانمردی، عدالت و بخشش پدرش را به مردم یادآوری نمود».
مردم رکنالدین را در مسجد دستگیر نمودند و به حضور سلطان رضیه خاتون آوردند و رضیه خاتون رکنالدین را به جرم قتل برادرش اعدام کرد. به علت کوچک بودن سایر فرزندان ایلتمش، امرا به اتفاق، رضیه خاتون را در سال ۶۳۴ق به سلطنت نشانیدند.
رضیه خاتون که تنها زنی بود که سلطنتش را از راه عهد بدست آورده بود با خیانت ترکان شاه مجبور به قهر و غلبه گردید تا به حق خود رسید.
۲-۱) اقدامات سلطان رضیه خاتون
رضیه خاتون در سال ۱۲۳۶ م به تخت سلطنت جلوس کرد. او ابتدا به اوضاع نابسامان خاندان «شمسیه»[۲] سروسامان داد. عدالت را بر جامعه حاکم کرد و رفتار عادلانه با مردم پیـش گرفـت (طبـقات ناصـری، به نقـل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۱۶)[۳].
روی سکههایی که در اوایل سلطنت رضیه خاتون ضرب گردید، عبارات «عمدهالنسوان ملکه زمان سلطان رضیه بنت شمسالدین ایلتمش» و در جای دیگر «رضیه الدنیا و الدین» و عناوین دیگری نظیر «بلقیس جهان» به چشم میخورد.
این زن برجسته در ابتدای سلطنت مواجه با شورشهای فرصت طلبانی شد که از جمله به «نورالدین» که علیه مذاهب حنفی و شافعی مردم را تحریک میکرد، میتوان اشاره کرد که پس از کشته شدن عدهٔ زیادی از قرامطه، حمله شورشیان دفع شد. در دربار نیز وزیر او نظام الملک جنیدی با همدستی امرایی که از سلطان رضیه دل خوشی نداشتند، در دروازه شهر دهلی اجتماع کردند و بدین ترتیب توانستند شهر دهلی را محاصره کنند؛ ولی سلطان رضیه از شهر خارج شد و در کنار رودخانه «جمنه» اردو زد و از آن محل جنگی را که میان طرفداران و دشمنانش در جریان بود، اداره کرد تا آنکه ملک عزالدین محمد سالاری و ملک عزالدین کبیرخان ایاز به طرف اردوی سلطان رضیه آمدند و با او ملاقات و مصالحه نمودند. پس از آن سایر امرای شورشی قرارگاههای خود را ترک کردند و متواری شدند. بدین ترتیب دولتی که سلطان رضیه تشکیل داد با تعیین «خواجه مهذب قائم نظامالملک» به سمت وزارت و تعیین «ملک سیفالدین آیبک» به سمت فرماندهی سپاه، رو به اقتدار و انتظام رفت و تمام امرا و ملکها حـاکمیت او را گردن نهادند (طبقات ناصری، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۲۱)[۴].
اما پس از مرگ ملک سیفالدین آیبک و انتصاب «جلالالدین یاقوت حبشی» به شغل امیرالامرایی حسادت سایر امرای ترک تحریک شده، درصدد ایجاد دسیسه علیه سلطان رضیه برآمدند؛ زیرا تمام مقامهای مهم دولتی و اداره ایالات در دست غلامان ترک خریداری شده توسط ایلتمش بود. سلطان رضیه از این زمان به بعد بود که برای مقابله با امرای ترک، لباس مردانه به تن میکرد و در انظار مردم ظاهر میشد (میرخواند، ۱۳۳۹: ج ۴، ص ۶۵۲). او در حالی که همیشه مسلح به تیروکمان بود، سوار بر فیل به میان مردم میآمد. همچنین گفتهاند که نقاب پیچه به صورت خود میزده و در انظار ظاهر میشده است (طبقات ناصری، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۲۳)[۵].
۳-۱) سرانجام یکتا سلطان زن مسلمان شرق
پس از انتصاب جلالالدین یاقوت حبشی به سمت امیرالامرایی، حسادت امرای ترک و دسیسههای آنان علیه سلطان رضیه گسترش یافت. به دنبال شورشهای والیان، سلطان رضیه لشگریان زیادی جمعآورد و در ۶۳۷ ق پایتخت خود دهلی را به سوی شورشیان ترک گفت؛ اما با نزدیک شدن سلطان رضیه به بَرهند (منطقهٔ شورشی)، امرای ترک به سپاه او هجوم بردند و امیر الامرا یاقوت حبشی را به قتل رساندند (میرخواند، ۱۳۳۹: ج۴، ص ۶۵۲).
سلطان رضیه پس از مرگ یاقوت حبشی و امتناع سایر امرا از حمایت او، توسط امرای شورشی دستگیر و به قلعه «بَرهند» فرستاده و زندانی شد و پس از مدتی حاکم بَرهند، «ملک اختیارالدین آلتونیه»، با او ازدواج کرد و پس از آن دعوی سلطان رضیه را به منزله حق خود دنبال کرد و سپاهی گرد آورد و این سپاه را به سوی دهلی فرستاد. در دهلی بهرامشاه برادر ناتنی سلطان رضیه به مقابله با خواهرش برخاست و در نتیجه آلتونیه و سلطان رضیه اسیر شدند (۶۳۸ ق/ ۱۲۴۰ م).
دربارهٔ سرنوشت سلطان رضیه روایتهای گوناگونی در دست است؛ از جمله ابن بطوطه به شهید شدن او به دست هندوها اشاره کرده، مینویسد: «سلطان رضیه پس از شکست خوردن در جنگ برای اینکه اسیر نشود، از مقابل سپاهیانی که برادرش بهرامشاه از شهر دهلی به مقابله با او فرستاده بود، فرار کرد و در حین فرار گرسنگی و مشقت زیاد کشید و در راه به کشاورزی که مشغول شخم زدن مزرعه خود بود، برخورد. از او خوراکی خواست. کشاورز تکه نان خشکی به او داد. رضیه پس از خوردن نان به علت خستگی زیاد به خواب رفت. در این هنگام، کشاورز که بر زن بودن او آگاهی یافته بود به طمع تصاحب لباسهای گرانبهای سلطان رضیه او را کشت و جسدش را در مزرعه دفن کرد و اسب او را نیز به طرف دیگری روانه نمود. چندی بعد مرد کشاورز برای فروش قسمتی از البسهٔ سلطان رضیه عازم بازار گردید. اهالی بازار با مشاهده لباس سنگ دوزی شده و گرانبها در دست کشاورزی فقیر به شک افتادند و او را به حضور قاضی شهر بردند و کشاورز به قتل سلطان رضیه اعتراف کرد. جنازهٔ سلطان رضیه طی مراسمی مذهبی به خاک سپرده شد و قبهای بر مزارش ساختند. اینک قبر رضیه زیارتگاه است و از مزارات متبرکه به شمار میرود» (ابن بطوطه، ۱۳۴۸: ج ۲، ص ۴۳۷).
تا شروع قرن سیزدهم با توجه به نمونه نادر حاکمیت زنان در دنیای مسیحیت (اروپای غربی)، سلطان رضیه اولین و با قدرتترین پادشاه زن مسلمان در دنیای اسلام بود.
سلطان رضیه نزدیک به چهار سال رسماً مملکت وسیعی نظیر یک امپراتوری را اداره نمود. او برای مملکت خود نمونهای از عدالت و قدرت بود. سلطان رضیه گذشته از قابلیت اداری و نظامی، در صنعت و هنر نیز استعداد غیر قابل انکاری داشت. اشعار دلنشین او با تخلص «شیرین دهلوی» یا «شیر غوری» موجود است.
۲) شجرهالدر
دومین پادشاه زن مسلمان در کشورهای اسلامی «شجرالدر»یا «شجرهالدر»، همسر «ملک صالح نجمالدین ایوب» از پادشاهان ایوبی بوده که در کشور اسلامی مصر به حکومت رسید. شجرالدر حلقهٔ واسطهٔ انتقال حکومت از ایوبیان به ممالک مصر میباشد. ملک صالح، همسر او، فرزند ملکالکامل بود که در جریان سفر پدر به سوریه برای نبرد با صلیبیون به نیابت از وی در مقام ولیعهدی، سلطنت مصر را بر عهده گرفت.
ملک صالح در بین کنیزکان ترک از دختر بسیار زیبایی به نام شجرالدر دختر عبدالله خوشش آمد (عینی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۳۹)[۶]. او را خریداری کرد و هنگامی که از او صاحب فرزندی به نام خلیل گردید، او را به نکاح خود در آورد و به مقام ملکه مصر ارتقا داد (مقریزی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۳۹)[۷]. ملک صالح همواره شیفته شجرالدر بود و از مصاحبت با او لذت میبرد. شجرالدر در شرایط بسیار سخت و در روزهای مشقتبار و خطرناک هیچگاه همسر خود را تنها نگذاشت. وی هنگامی که ملک صالح سلطان مصر شد با او به مصر آمد.
شجرالدر فرزندش خلیل را در سن شش سالگی از دست داد و در سال ۶۴۷ ق نیز همسرش ملک صالح را از دست داد (مقریزی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۰)[۸]. وی بعد از فوت همسرش از آنجا که ملکهای بسیار عاقل بود، مرگ همسرش را مخفی نگهداشت تا کشورش را از تهدیدات صلیبیان فرانسوی که دمیاط را اشغال کرده بودند، در امان نگه دارد. شجرالدر فوت ملکصالح را تنها به امرای نزدیکش، از جمله به «جمالالدین محسنی» فرمانده گارد محافظ و رئیس گروه بحریه اطلاع داد. وی پس از به خاک سپردن جسد همسرش در قاهره، به وصیت صالح عمل کرده، پسرش تورانشاه را به سمت جانشینی و امیر فخرالدین شیخی را به سمت فرماندهی سپاه برگزید و از مردم و امرا خواست تا از آنها تبـعیت کنند؛ تمام امرا نیز اطاعت کردند (عینی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۰)[۹].
شجرالدر تا آمدن تورانشاه از «حصن کیفا» که مخفیانه مبادرت به احضار او کرده بود، شایع نمود که سلطان مریض است و هیچ کس حق ملاقات با او را ندارد و با جعل امضای پادشاه و صدور فرمان، مملکت را اداره میکرد. پس از حاکمیت تورانشاه همکاری شجرالدر در حمایت از ممالیک و دفع حملات فرانسویها ادامه داشت تا اینکه فرانسویها شکست خوردند و «لوئی نهم» پادشاه فرانسه نیز به دست مسلمانان مصر اسیر گردید (ابوالفرج، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۱)[۱۰].
تورانشاه درادامه حکومتش با تحریک ممالیکی که از حصن کیفا با خود آورده بود، علیه نامادریاش شجرالدر اقداماتی انجام داد؛ از جمله آنکه خزاین پدری را از او خواستار شد و شجرالدر در جواب گفت که هزینه نظامی برای نبرد با فرانسه و هزینه اداره مملکت را تا زمان روی کار آمدن تورانشاه از خزاین پرداخت کرده است. با این وجود تورانشاه جبههگیری کرد و علیه ممالیک بحری و صالحی که تحت نفوذ شجرالدر بودند اقدام کرد. در این اوضاع و احوال شجرالدر با دادن وعده امارت به افراد سرشناس ممالیک نظیر فارس اوکتای بیرس آبیک و قلاون با آنها به تبانی پرداخت (عینی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۲)[۱۱].
آخر کـار تورانـشاه با شورش ممالیک بحـری و کشته شدن او به انجام رسید (۶۴۸ ق). با مرگ او حکومت هشتاد و یکساله ایوبی در مصر به سرآمد و ممالیک جایگزین آنها شدند.
۱-۲) دوران سلطنت شجرالدر
شجرالدر اولین پادشاه ممالیک مصر میباشد. بعد از قتل تورانشاه امرای ممالیک بحریه و صالحیه و بزرگان دولت و مشاوران در تالار بزرگ دربار جمع شده، پس از مشورت و تبادل نظر به اتفاق آرا نسبت به انتخاب شجرالدر به توافق رسیدند (خواندمیر، ۱۳۵۳: ج ۳، ص ۲۵۱). امرای ممالیک که لیاقت و جسارت شجرالدر را در اداره امور کشور بزرگ مصر پس از مرگ ملکصالح تا روی کار آمدن تورانشاه دیده بودند، شجرالدر را به حاکمیت مصر انتخاب کردند. شجرالدر به محض اعلام پادشاهی در کاخ منیل واقع در قلعه جبل در ساحل نیل بر تخت نشست. سکونت در قلعه جبل از آداب و رسوم بجای مانده ایوبیان بود. تمام قوانینی که از این کاخ صادر میگشت، مهر «والده الخلیل» به رویش زده میشد. شجرالدر در اوراق رسمی تنها این امضا را به کار میبرد. وی از پوشیدن خلعت پادشاهی سرباز میزد. در تمام مساجد قاهره و مصر به نام او خطبه خوانده میشد و سکه ضرب میگردید. از جمله القاب وی «عصمت الدنیا و الدین»، «ملکه مسلمین» و «ام الخلیل» میباشد.
بر روی سکههای شجرالدر چنین نوشته میشد: «المستعصم صالحیه ملکهالمسلمین والدهالملک المنصور خلیل خلیفه امیرالمؤمنین احفظ اللهم ابجهه المصالحیه ملکه المسلمین عصمت الدنیا والدین ام خلیل المستعصمه صاحبه السلطان الملک الصالح» (مقریزی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۶)[۱۲].
نویری در نهایهالأرب مینویسد: در فرمانی که او به امرای شام فرستاد، عناوین «الامیر العالی المولوی السلطان الخاتونی الصالحی الجلای العصیمی الرحیمی» به کار رفته است (اوچوک، ۱۳۷۴: ص ۱۴۶).
شجرالدر پس از جلوس بر تخت فرمانروایی ابتدا به دفع شر دشمن خارجی، یعنی فرانسویها پرداخت. قلعه دمیاط را که یازده ماه در تسلط فرانسویها بود با مذاکره از دست آنان خارج ساخت و ۴۰ هزار دینار غرامت جنگی نیز دریافت نمود. در مقابل نیز سن لوئی (پادشاه فرانسه)، ملکه و برادر پادشاه که در اسارت مسلمانان بودند، آزاد شدند. مردم مصر به یمن این موقعیت جشن گرفتند و شعرا به شادمانی این روزها اشعار زیادی سرودند (نویری، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۴۷)[۱۳]. پیروزی بر فرانسویها باعث تثبیت نظام همبستگی بیش از حد مردم و تحکیم جایگاه ملکه عاقل و با تدبیر مصر گردید.
شجرالدر در ابتدای کار مالیاتهای سنگین مردم را لغو نمود و بسیاری از مالیاتها را تخفیف داد. وی هر روز با وزراء خود برای رسیدگی به کارهای مملکتی، مجالس خصوصی تشکیل میداد و خود از پشت پرده این مجالس را اداره میکرد و قبل از جویا شدن نظریات آنان، هیچ حکمی صادر نمینمود و در صورت تصویب مفاد فرمانها از طرف وزراء آنها را امضاء میکرد و قبل از صدور هر فرمانی با مشاور اعظم خود که «اتابک عزالدین آیبک» نام داشت، به طور مفصل مشورت میکرد. ملکه عصمتالدین با جلب حمایت مردم، امرا و لشکریان، امور مصر را بهتر از مردان زمان خود و با قدرت هرچه تمامتر اداره میکرد، اما پس از مدتی امرای طرفدار تورانشاه و شاهزادگان رقیب سوریه علیه وی کینه و دشمنی را آغاز کردند و با مطرح نمودن اینکه یک زن نمیتواند به عنوان ملکه المسلمین پادشاهی نماید، علیه او بپاخاستند. نامه تهدید آمیزی نیز از بغداد به سوی مصر ارسال گردید. خلیفه در این نامه میگوید: «اگر در مصر مردی برای پادشاهی یافت نمیشود، برای شما یک پادشاه بفرستیم». در این میان و در جریان جدایی سوریه از مصر که توسط ایوبیان صورت گرفت، شجرالدر جلسهای مشورتی تشکیل داد تا برای این امر مهم با وزرا و امرا چارهای بیندیشد. در این جلسه بود که امرای مملوک در عین راضی بودن از ملکه شجرالدر به خاطر مصالح کشور کنارهگیری او را از سلطنت لازم دانستند و بدین ترتیب شجرالدر در ۲۹ ربیعالاول پس از فقط سه ماه حکومت از سلطنت کنار کشید (مقریزی، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۵۰)[۱۴].
امرای دوستدار ملکه برای حفظ قدرت او مقدمه ازدواج او را با عزالدین آیبک فراهم نمودند و آیبک را به پادشاهی مصر رساندند. آیبک از غلامان بحریه بود که با خدمات صادقانهاش به ملک صالح و با ارتقاء مقام به امارت رسید. جلوس پادشاه جدید به وسیله نامه به اطلاع خلیفه رسید، ولی در امور مملکت هیچ نوع دگرگونی انجام نگردید (ابوالفرج، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۵)[۱۵]. شجرالدر پس از ازدواج با آیبک نیز مملکت مصر را همانند گذشته از پشت پرده اداره میکرد و حتی فرمانهایی نیز به اسم او صادر میگشت.
به مرور زمان روابط شجرالدر و آیبک رو به سردی گرایید و به دنبال آن آیبک حاکمیت شجرالدر را بر خودش گران دید و لذا در صدد کنار زدن و رها شدن از سلطه وی گردید. آیبک برای در هم شکستن قدرت شجرالدر به خواستگاری دختر حاکم موصل رفت و او را نامزد کرد. شجرالدر که بعد از آن از نقشه قتل خودش به وسیله آیبک در ترس و وحشت بود به فکر انتقامجویی افتاد و با دعوت از وی زمینه قتل او را توسط غلامان و خادمان فراهم آورد و در محل اقامتگاه خود در محلی به نام «اوزبیکه» در کنار رود نیل، آیبک را کشت. شجرالدر بعد از آن از امرای ممالیک خواست تا اداره امور مصر را بر عهده بگیرند، اما هیچکدام از ترس نپذیرفتند. غلامان معزآیبک که از ماجرای قتل وی توسط همسرش با خبر شدند، تصمیم به انتقام از شجرالدر گرفتند و روز دوشنبه بیست و نهم ماه به برج حمله بردند و او را زندانی نمودند. کنیزان او میان امرا تقسیم شدند و تمام امرایی که در قتل آیبک دست داشتند، اعدام گردیدند. شجرالدر نیز توسط همسر دوم آیبک و کنیزان و خادمان او در اثر ضربات مهلک لنگه کفش و جام حمام به قتل رسید. جسد او را در خندق کنار قلعه انداختند. جسد ملکه مسلمین که روزگاری در زیبایی، هوش و ظرافت مانند ستارهای بر تخت سلطنت مصر میدرخشید، روزها در خندق کنار قلعه بر جای ماند تا اینکه نزدیکانش او را از شلوار دست دوزی شدهاش شناختند و در قاهره در نزدیکیهای سید نصیر در داخل مسجد شجرالدر در قبر خصوصی او به خاک سپردند (ابوالفرج، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۶۳)[۱۶].
براساس کتیبهای که در اطراف قبه شجرالدر قرار دارد، ملکه این بنا را در سال ۶۴۸ ق بنا نمود. مسجدی که در کنار آرامگاه اوست، هنوز هم به نام «مسجد شجرالدر» یا «مسجد خلیفه» معروف است.
شجرالدر زنی مدیر، دیندار، خیرخواه و معتقد به صلح و آرامش در داخل مملکت بود. وی مؤسس سلسله جدید ممالیک بحریه در مصر میباشد. ارسال روپوش در برگزاری مراسم صره به مناسبت حج اولین بار به وسیله شجرالدر متداول گردید. شجرالدر در میان پادشاهان زن مسلمان جایگاه خاص خود را دارد.
۳) ترکان خاتون
«ترکان خاتون» چهارمین پادشاه دولت قتلق منطقه کرمان میباشد. وی از سال ۶۵۵ ق تا ۱۲ سال بعد یعنی ۶۶۷ ق در کرمان با درایت و خیرخواهی تمام اوضاع را سروسامان داد.
دولت قتلق از تابعین چنگیزخان بود و براق حاجب از حاکمان دست نشانده آنان در منطقه کرمان بود که پس از مسلمان شدن، خلیفه الناصر به او لقب قتلق سلطان اعطا کرد (اشپولر، ۱۳۵۱: ص۱۵۸). براق حاجب برای جانشینی خود پسر برادرش قطبالدین را تعیین نمود و دختر خود خان ترکان را نیز به عقد ازدواج او درآورد (منشی کرمانی، ۱۳۲۸: ص ۲۶).
براق حاجب در سال ۶۳۲ ق فوت کرد و قطبالدین زمام امور را به دست گرفت. اکثر تاریخهای قدیمی انجام تمام کارهای برجسته قطبالدین را در اثر ارشاد و راهنمایی زن شایسته او قتلق ترکان میدانند. امرای دربار کرمان پس از وفات قطبالدین به جهت کوچک بودن فرزندان مذکر وی، از هلاکو درخواست کردند که همسر او قتلق ترکان را به نیابت فرزندش جانشین وی گرداند؛ هلاکو نیز با صدور فرمانی حاکمیت او را تثبیت گرداند (خواجه رشیدالدین، ۱۳۳۸: ج ۲، ص ۴۰۳).
ترکان خاتون زنی عادل و خیرخواه بود و تمام تلاش خود را صرف آبادانی سرزمینش، رفاه مردم، تشویق علما و احترام به فضلا کرد و در ایجاد مدارس، مساجد و بناهای خیریه بسیار کوشید (خواندمیر، ۱۳۵۳: ج ۳، ص ۱۲۹).
اگرچه سلطنت در ابتدا به اسم ناپسری ترکان خاتون، «حَجّاج» بود، ولی اداره مملکت در عمل به دست ترکان خاتون بود (مستوفی، ۱۳۳۹: ص۵۳۰)؛ اما پس از آنکه حجاج به سن بلوغ رسید، روابط آنها به تیرگی گرایید؛ چنانکه یک شب حجاج در ضیافتی که برگزار کرده بود، در حالت مستی از قتلقخاتون خواست که برقصد و خاتون با اینکه از این عمل ناپسری خود ناراحت شده بود، اما رقص مختصری نمود. این عمل نادرست حجاج سلطان، در حق مادر زن و نیابت کرمان خوشایند نیامد و آن را با آباقاخان پسر هلاکو که دامادش بود، در میان گذاشت و وی در این باره فرمان صادر کرد که بعد از این حجاج از اداره امور کرمان دست بکشد و تمام کارهای دولتی را بدست ترکان خاتون بسپارد (همان: ۵۳۲-۵۳۱).
بعد از بازگشت ترکان خاتون، حجاج برای تصاحب مجدد قدرت، مخفیانه به نزد فرزندان اوکتای رفت. ترکان خاتون نیز با فرستادن نمایندهای نزد آباقا او را از این کار آگاه ساخت. آباقا از این کار حجاج سخت ناراحت گردید و فرمانی مبنی بر دستگیری حجاج و آوردن او به اردوگاه صادر نمود (معینالدین، به نقل از اوچوک، ۱۳۷۴: ص۱۸۰)[۱۷]. حجاج به سیستان و سپس به سوی دهلی فرار کرد وپس از ده سال زندگی در آنجا، در هنگام بازگشت در سال ۶۵۰ ق فوت کرد (منشی کرمانی، ۱۳۲۸: ص ۴۸). در تمامی این مدت ترکان خاتون بدون مانع و با آزادی کامل در کرمان حکومت میکرد. بعد از مدتی قدرت «جلالالدین سیور غاتمیش» برادر حجاج با تصاحب املاک برادر و گرفتن مناصب گوناگون افزایش یافت. او با امرای نافرمان کرمان و رقبای ترکان خاتون متحد شد. ترکان خاتون جریان را با آباقاخان، دامادش در میان گذاشت و آباقا نیز به موجب فرمانی سیورغاتمیش را از کلیه مناصب محروم گردانید (مستوفی، ۱۳۳۹: ص ۵۳۳)؛ اما دیری نپایید که آباقاخان فوت کرد و احمد تکودار جانشین او گردید.
سیورغاتمیش که با سلطان احمد سابقه دوستی داشت، با وساطت مادر وی «قوتیخاتون»، توانست نظر سلطان احمد را نسبت به ترکان خاتون مخدوش سازد و پس از آن به موجب فرمانی اداره امور دولت قتلق قراختایی به طور مساوی به هردوی آنها واگذار گردید؛ اما قوتی خاتون مادر سلطان احمد که از این فرمان ناخوشایند شده بود، به سلطان گفت که اگر شما این فرمان را اجرا کنید، سیورغاتمیش از شما نفرت پیدا میکند و به خراسان نزد ارغون خان میرود و با او متحد میشود؛ لذا پیشنهاد میکند که ترکان خاتون را که به دربار سلطان احمد آمده بود و در آنجا مدتی مانده بود زمستان نگه دارند تا در تابستان با آمدن سیورغاتمیش اختلافات را حل و فصل کنند. بنابراین ترکان خاتون زمستان آن سال را در محلی به نام بردع (زمستان) سپری نمود و از طرف صاحب دیوان شمسالدین جوینی که در آن موقع کارهای دربار مغولان را حل و فصل میکرد (منشی کرمانی، ۱۳۲۸: ص۵۴)، محبت و احترام بسیار دید و با آمدن بهار به سوی چرنداب تبریز حرکت نمود و از غایت حزن و اندوه مریض شد و در سال ۶۸۱ ق وفـات کرد و نخست همانجا مدفون گردید (خواندمیر، ۱۳۵۳: ج ۳، ص ۲۶۹). پس از مدتی بیبیترکان و پادشاه خاتون (دختران ترکان خاتون) جسد وی را به کرمان آورده و سلطان جلالالدین سیورغاتمیش و بزرگان کرمان از جسد او استقبال نمودند و به دخترانش تسلیت گفتند. جسد ترکان خاتون در بهترین نقطه شهر در زیر گنبد مدرسه به خاک سپرده شد. علما و فضلا و اهالی کرمان از مرگ او بسیار ناراحت شدند. بدین ترتیب دولت قراختایی یا دولت قتلق در زمان فرمانروایی زن با اراده و بلند نظری چون ترکان خاتون بهار زندگی خود را گذراند.
نویسنده: بحریه - اوچوک
مترجم: فائزه - توکلی
منبع: فصل نامه - کتاب زنان - ۱۳۸۵
فهرست منابع
× نآآابن بطوطه، محمدبن عبدالله: «سفرنامه ابن بطوطه»، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸.
× اشپولر، برتولد: «تاریخ مغول در ایران»، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۱.
× اوچوک، بحریه: «زنان فرمانروا»، ترجمه محمدتقی امامی، تهران، انتشارات کوروش،۱۳۷۴.
× خواجه رشیدالدین فضلالله: «جامعالتواریخ»، به کوشش دکتر بهمن کریمی، تهران، چاپ تابش، ۱۳۳۸.
× خوافی، احمدبن محمد: «مجمل فصیحی»، تهران، انتشارات باستان مشهد، ۱۳۴۱.
× خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین الحسینی: «تاریخ حبیب السیر»، دکتر محمود دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۵۳.
× زرکوب شیرازی، ابوالعباس احمد بن ابیالخیر: «شیراز نامه»، به کوشش واعظ جوادی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰.
× مستوفی قزوینی، حمدالله: «تاریخ گزیده»، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران، چاپخانه فردوسی، ۱۳۳۹.
× مشیر سلیمی، علیاکبر: «زنان سخنور»، تهران، علیاکبر علمی، ۱۳۳۵.
× منشی کرمانی، ناصرالدین: «سمطالعلی للحضرهالعلیا»، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران، بینا، ۱۳۲۸.
× میرخواند، محمدبن خاوندشاه: «روضهٔ الصفا فی سیرهٔ الانبیاء و الملوک و الخلفا»، تهران، انتشارات پیروز، ۱۳۳۹.
× ـــــــــ :«تاریخ شاهی قراختائیان»، به کوشش م.ا. باستانی پاریزی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۵.
× ـــــــــ :«حافظ ابرو»، ذیل جامع التواریخ رشیدی، با مقدمه خانبابا بیانی، تهران، چاپخانهٔ علمی، ۱۳۱۷.
پی نوشت:
* - کارشناس ارشد تحقیقات پژوهشکدهٔ تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
[۱] - طبقات ناصری، ج۱، ص ۴۵۷.
[۲] - به سلالهٔ ایلتمش «شمسیه» میگفتند.
[۳] - طبقات ناصری، ج۲، ص۶۳۹.
[۴] - طبقات ناصری، ج۱، ص۴۶۱.
[۵] - همان: ص۴۶۰.
[۶] - عینی، عقد الجمان، ج۴، ص۳۰۷.
[۷] - مقریزی، سلوک، ج۱، ص۳۰۷.
[۸] - همان، ص۳۶۱.
[۹] - عینی، عقد الجمان، ج۴، ص۳۰۵.
[۱۰] - ابوالفرج، ص ۴۵۳.
[۱۱] - عینی، عقدالجمان، ج۴، ص۳۰۷.
[۱۲] - مقریزی، سلوک، ج۱، ص۳۶۲.
[۱۳] - نویری، نهایه الأرب، ص۲۵۲.
[۱۴] - مقریزی، سلوک، ج۱، ص۳۶۸- ۳۶۷.
[۱۵] - ابوالفرج، ص۴۵۴.
[۱۶] - ابوالفرج، ج۲، ص۵۵۲.
[۱۷] - معین الدین، تاریخ شبانکاره، ص۲۵.
[۱۸] - یادداشتهای قزوینی، ج۱، صص۱۰-۹.
[۱۹] - معینی، تاریخ شبانکاره، ص۶۳.
[۲۰] - در زمینهٔ مسائل حقوقی زنان مغول رجوع شود به کتاب «نظام اجتماعی مغول»، بلادیمر تسف (بخش ساختار عشیرهای)
[۲۱] - شرفنامه، ج۲، ص۴۲.
[۲۲] - کلمان هوار، ژورنال آسیاتیک، شماره۸ ، ص۲۶۱.
[۲۳] - محمد ذهنی، مشاهیر النساء، ج۲، ص۴۰۱.
[۲۴]- Rehendi kaba dikilace
[۲۵]۶۱۴۸۵; Vleebalang
[۲۶] - دمبیر، ص۱۵۱.
[۲۷] - مارسدن، ص ۳۱۸.
[۲۸] - همان، ص۳۲۵
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست