چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

انقلاب سبز در طب


انقلاب سبز در طب

در سپیده دم تاریخ, هنگامی که نخستین پرتوهای دانش, ظلمت جهل انسان را می شکافت, هم خواص درمانی و هم خواص سمی گیاهان مختلف به یکسان مورد توجه او بود ساحران «پزشک ـ جادوگران» قبیله, با سموم نیز به همان اندازهٔ داروها آشنا بودند و این دانش هاله ای از اقتدار مافوق طبیعت در اطراف آنان می کشید

علم پزشکی جدید، با مطالعه گیاهانی که نزد جوامع بدوی شناخته شده بود، بر غنای خود افزوده است، چنان‌که از بذر سمیِ نوعی گیاهِ بالاروندهٔ آفریقای غربی، یعنی باقلای «کالابار» که زمانی برای آزمایش متهمان به آن‌ها خورانده می‌شد، امروزه داروئی به دست می‌آید به نام «ازرین» که موجب انقباض مردمک چشم می‌‌شود.

داروی جدید دیگری که «اوئابائین» نام دارد و محرک قلب است از گیاه «استروفانتوس»، متعلق به منطقه حاره افریقا و آسیا است و برای زهرآگین کردن پیکان تیرهای بومیان در جنگ و شکار مورد استفاده قرار می‌گرفته، به دست می‌آید.«کورا»که آن‌هم برای سمی کردن پیکان تیرهای سرخپوستان آمازون به کار می‌رفته نیز، در جراحی مدرن ـ‌‌به‌خصوص جراحی ناحیه شکم‌ـ برای انبساط عضلات به کار می‌رود. اما چگونه بود که‌ اسرار این گیاهان هویدا شد؟ بدون شک این، حاصل یک روند طولانی «آزمایش‌و خطا» بود که طی آن، انسان ـ‌‌که وجودش سخت به پدیده‌های طبیعی گره خورده بود و بقایش مستلزم اندیشیدن تمهیدات بی‌پایان بود‌‌‌ـ مجبور شد بیاموزد که چگونه گیاهانی را که مفید بودند و گیاهانی را که مضر بودند از یکدیگر باز شناسند: گیاهانی که به مصرف تغذیه می‌آمدند، گیاهانی که بیماریش را درمان می‌کردند، و گیاهانی که می‌توانستند او را بکشند.

در مرحله‌یی دیگر در تاریخ، دانشی که به‌این ترتیب فراهم آمده بود در قالب یک‌‌ رشته نظریاتی بیان شد که امروز شاید باعث تمسخر شود. رایج‌ترین این نظریات، قطعاً «نظریه علائم» است.

بنابراین نظریه، هر گیاه طبی، خواص درمانی خود را با علامتی آشکار می‌کند.«پاراسلسوس» طبیب قرن شانزدهم سوئیس، می‌نویسد: «هرچیزی که طبیعت می‌آفریند، به شکل خاصیتی است که طبیعت در آن قرارداده است». مثلاً گیاهی که ماده شیری موسوم به لاتکس (شیره گیاهی) ترشح می کند،‌ به درد تهیه داروهائی می‌خورد که شیر را زیاد می‌کنند. اگر رنگ این لاتکس مایل به زرد باشد ـ‌‌مانند«سلاندین»‌‌‌ـ گیاه مورد نظر در درمان یرقان سودمند خواهد بود.

گیاهان گوشتالود موجب پرگوشت شدن بدن می شوند. شکل گردو، علامت سودمندی آن در معالجه بیماری‌های مغزی است. و شکل لوبیا نشانه سودمندی آن در معالجه اختلالات کلیوی است. این نظریه «معالجه با مشابهات» که توسط طبیبان و کیمیاگران عرب در قرون وسطی تکامل یافت، درست نقطه مقابل نظریات بقراط و جالینوس بود که کلمه قصار معروفشان contraria contrariis curantur شالوده نظریهٔ «معالجه با متضادات» را تشکیل می داد.

اعتقاداتی از این قبیل را، که نزد معالجه‌گران آفریقا، حکمای چین، و اطبای تجربی آمریکای جنوبی به یک‌سان یافت می‌شود، می‌توان نشانگر مرحله «ماقبل علمی» در تاریخ تکامل شناخت، دانست.

نظریه علائم، در نظر اول ممکن است باعث تمسخر شود. آخر مشکل بتوان باورکرد که برگ گیاه «سینه دارو» تنها به خاطر این‌که ساختمان رگبرگ‌های آن شبیه به کیسه‌های هوا در ششهای انسان است، برای درمان بیماریهای سینه سودمند است؛ و یا این‌که گیاه سفرس saxifrage (مشتق از کلمات لاتینی saxum به‌معنی سنگ، و frangere به‌معنی شکافتن) به همان آسانی که سنگ‌هایی را که بر روی آنها می‌روید می ترکاند. سنگ صفرا را نیز خرد می‌کند؛ و یا اینکه ساقه خیزران، به‌‌‌خاطر شباهت‌ِ بند‌های نی آن،، به مهره‌های بدن، به کار تقویت ستون فقرات می‌خورد.

اما از سوی دیگر، خاصیت‌های بی‌چون‌‌‌وچرای برخی داروهای امروزی از قبیل کلشیکوم و آسپیرین، به‌ظاهر این نظریه را (که در واقع، عبارت ‌است از وسیله‌یی برای به‌خاطر سپردن دارو و درمانهائی ـ‌که تجربه، کارایی آن را ثابت کرده است‌‌ـ‌ از طریق«علائم» در جوامعی که خط و کتابت ندارند) تایید می‌کند.

«کلشیکوم» یا زعفران مرغزار، که پیازش شبیه به پنجه‌ پای باد کرده از نقرس است، محصولی به دست می‌دهد(یعنی همان کلشیسین) که در واقع، تنها وسیله موثر برای درمان این عارضه دردناک (نقرس) است. و اما در مورد آسپیرین، بازگو کردن داستان آن، به‌عنوان نمونه‌ای از تکامل مناسبات بین طب گیاهی سنتی و داروشناسی جدید، بی‌فایده نیست.

منشا این دارو را باید در پوست درخت بید جستجو کرد، که درختی از خانواده salix است و معمولاً در مناطق پر‌‌آب می‌روید. و تنها هنگامی واقعا شاداب است که پایه آن در آب باشد. بنابر نظریه علائم، این به‌معنای آن‌ است که بید سرما نمی‌خورد، و به‌همین دلیل باید به کار درمان سرماخوردگی‌های همراه با تب، دردهای مفصلی، و ناراحتی‌های مشابه بخورد. و از آنجا که این، پوست درخت بید است که آن‌را در بر گرفته و گرم نگه می‌دارد پس خاصیت مورد نظر را باید در پوست بید جستجو کرد.

در قرن هجدهم، متوجه شدند که پوست بید، از لحاظ تلخی شبیه به پوست درختی در پرو به نام «سینکونا» است که از آن گنه‌گنه می‌‌‌گرفتند و این دارو عالی‌ترین وسیله درمان بیماری تب‌آور مالاریا به حساب می‌آمد. به‌این‌ ترتیب، جوشانده پوست بید را برای درمان تب مورد استفاده قرار دادند. در سال ۱۸۲۹ ، «لرو» از فرانسه، موفق شد از پوست بید ماده‌ای به دست آورد که خود، آن را «سالیسین» (مشتق از اسم لاتینی این درخت) نامید.

دیری نگذشت که داروسازی سوئیسی به نام«پاگن ستشر» از راه تقطیر گل اسپیره کوهی (که گیاهی است از خانواده spiraea و آن هم دوست دارد که پایه‌اش درون آب باشد)‌ ماده‌یی به دست آورد با نام شیمیایی «سالیسیلات متیل» که بسیار شبیه به سالیسین بود. دنباله این ماجرا به آلمان می‌‌کشد که درآنجا، چند سال بعد، ماده مشابه دیگری به نام «اسید سالیسیلیک» برای نخستین بار به‌طور مصنوعی تهیه شد. از این ماده نیز مشتق دیگری به نام«اسید استیل سالیسیلیک» به دست آمد که (ضمن این‌که کلمه salix که همان بید باشد در اسم آن انعکاس یافته) چیزی نیست جز اسم رسمی آسپیرین که داروی رایج ضد درد است و هجای «spir»‌ در آن، یادآور منشا گیاهی دیگر آن، یعنی اسپیره کوهی است.

جریانات مشابه این، منجر به پیدایش تعداد زیادی از داروهای جدید شده است که منشا آنها را باید در گیاهانی که از دیرباز بر بشر شناخته شده بوده‌اند جستجو کرد. به‌عنوان مثال، «افدرین» که در معالجه آسم به کار می‌رود از علف «افدرا» به دست می‌آید، که دست کم از ۵ هزار سال پیش در طب چین مورد استفاده است. نام گیاهان ضد درد پرقدرتی چون سیکران، مهرگیاه، تریاک و انقوزه، در قدیمی‌ترین رساله‌های داروسازی بابل و سومر آمده است.

ژان ماری‌په


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.