جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
تاریخ مباحث نظری در تاریخ بررسی مكاتب تاریخ نگاری انسان گرا و خردگرا
![تاریخ مباحث نظری در تاریخ بررسی مكاتب تاریخ نگاری انسان گرا و خردگرا](/web/imgs/16/141/wx1b01.jpeg)
از نظر نویسنده دانشجویان تاریخ، نسبت به تاریخِ اندیشه و متفكران غربی بیاطلاعند؛ چرا كه یا از خواندن متون فلسفی گریزانند و یا با زبانهای لاتین آشنایی ندارند. از اینرو ایشان بر آن شدهاند تا با طرحِ چكیده اندیشههای مطرح شده در غرب، امكان مقایسه ی اصول و مبانی آن را برای دانشجویانِ تاریخ فراهم آورند. ایشان در كتاب آموزشی كه بدین منظور نوشتهاند، مكاتب تاریخنگاری در غرب را از رنسانس تا عصر جهانیسازی مورد بررسی قرار داده و در هر مكتب به اصول نظری، دستاوردها، كاستیها و نمایندگان برجستهی آن پردا ختهاند.
ویژگی عمدهی این مجموعه، سادگی، شمول و اختصار آن است و با توجه به آموزشی بودن آن، فاقد ارجاعات است. نویسنده در پایان فهرستی بیش از پنجاه اثرِ لاتین به عنوان منابعِ خود ذكر كرده است. نوشتهی حاضر فصلی از كتاب مورد نظر میباشد كه در آن به مكتب انسانگرا ( در سدهی ۱۵ و ۱۶ میلادی) و مكتب خردگرا (در سده ۱۸ میلادی) اشاره شده است.
●تاریخنگاری انسانگرا در اروپای سدهی پانزده و شانزدهم میلادی
▪پیش درآمد:
مورخِ انسانگرا، در اروپا و در عصر رنسانس میزیست؛ رنسانسی كه از ایتالیا آغاز شد. تاریخنگاریِ او از میانههای سدهی پانزدهم (سقوط قسطنطنیه در ۱۴۵۳ یا پایان جنگهای صد ساله) آغاز شد و تا پایان قرن شانزدهم (بیانیه نانت(۳) در ۱۵۹۸ یا اعدام برانو(۴) ف یلسوف ایتالیایی در ۱۶۰۰) ادامه یافت. سدهی هفدهم، دورهگذاری به عصر روشنگری، در سدهی هجدهم بود.
اهمیتی ندارد بدانیم مورخان انسانگرا چه كسانی بودند و چه نامهایی داشتند. آنچه اهمیت دارد این است كه در میان آنان دیدگاه مشتركی نسبت به تاریخ شكل گرفته است. این دیدگاه، به مراتب مهمتر از تفاوتهای ثانویهای است كه مایهی تمایز آنها از یكدیگر میشود. با این حال مورخان انسانگرای این دوره را میتوان این گونه برشمرد:
لورنزو والا(۵) مورخ ایتالیایی، بیتوس رهنانوس(۶)(۷) مورخ آلمانی، هوگو گروتیوس(۸) مورخ هلندی و مورخان فرانسوی چون: ژان بودَن(۹) و ژان مابیلُن.(۱۰)
۱ ـ انسانگرایی(۱۱) و پیامدهای آن
علایم ظهور رنسانس در اروپا، از آغاز سدهی چهاردهم و در ایتالیا، نمایان شد و از آن پس به بقیهی مناطق اروپای غربی سرایت كرد. پرچم چنین نهضت عظیمی در اختیار طبقهی جدیدی بود كه به مرور، در بطن جامعهی فئودالیِ اروپا، شكل گرفت و طبقهی بورژوا نامیده ش د. رنسانس در سه حوزهی اقتصاد، سیاست و هویت به سه دستاورد اساسی برای بشر دست یافت؛ سرمایهداری در حوزهی اقتصاد، دموكراسی در زمینهی سیاست و دولتهای ملی در عرصهی هویت. دستیابی به چنین نتایجی، طی روندی از اواخر سدهی چهاردهم تا سدهی پانزدهم صورت گرفته بود.
بورژوازی، حركت خود را در دورهی رنسانس، با انقلابی فرهنگی به نام «انسانگرایی» آغاز كرد. از آن جا كه فرهنگ، آمیزهای از خاطرت به جا مانده از گذشته و تصوّرات، ارزشها، رموز، تعابیر و نوآوریها است و به ملت یا قوم معینی كمك میكند تا در تعاملی كه با جوامع بشریِ دیگر دارد از هویت خاص خود محافظت كند، روشنفكران ارگانیك(۱۲) وابسته به طبقهی بورژوا، به دورهی یونانی - رومیِ باستان بازگشتند تا برای رشد خود و بیداری از خوابِ «قرون وسطایی» جام شیرین فرهنگ یونانی - رومی را سركشند. آنان بر خلاف اندیشمندان قرون وسط ی، به میراث بتپرستانهی باستان اعتبار بخشیدند؛ هر چند برای روشنفكر آن عصر، فرهنگ یونانی - رومی، در حدی نبود كه به عنوان مرجعی خدشهناپذیر، به تقلید كوركورانه منتهی شود، بلكه تنها از آن الهام میگرفت. آنها نمیخواستند دنیای گذشته را بازسازی كنند بلكه به دنبال گفتوگو با آن بودند چون از نظرشان، دورهی باستان رمز آزادی اندیشه و حكمت بود؛ چرا كه در آن دوره هیچ گونه بدبینی یا خوشبینی، نسبت به بشر وجود نداشت و انسان شوم نبود. در زمینهی سیاست، اندیشمندانِ عصر رنسانس با مطالعهی دورهی باستان، آموختند كه زند گی انسان در شهر، صرفا شأنی انسانی دارد و با نیروهای غیبی كاملا بیارتباط است. هنر باستان نیز اشتیاق سرشاری را به جهت كمال در ضمیرشان میآفرید.
مایهی تأسف است كه نوشیدن از چشمهی تمدنهای بزرگ خاورمیانهای - بینالنهرین، مصر و تمدن اسلامی - كه در چند قدمی تمدن یونان و روم قرار داشتند، به ذهن و اندیشهی روشنفكرِ دورهی رنسانس خطور نكرد. این تمدنها را «شرقی» دانستند و تعلق به تفكری داشتند كه شر ق را در شرق و غرب را در غرب میدید و هیچ تعامل و رابطهای میان شرق و غرب، جز برخورد و درگیری قائل نبود. آنها لحظهای را كه تمدنهای رومی و یونانی از تمدنهای شرقی بهره برده بودند به یاد نمیآوردند و فراموش كرده بودند كه دینشان - مسیحیت - پیش از این، در ه مین شرقی كه مورد بیتوجهی قرار گرفته بود، تولد یافته است.
انسان در ایدئولوژیِ نخبگانِ عصر رنسانس، موقعیتی زیربنایی پیدا كرد. پیش از این، حرف اول و آخر آن، متافیزیك بود. بدین ترتیب محوریت خداوند در اندیشهی بشری، كنار نهاده شده و انسان به عنوان محوری نو، جایگزین آن گردید. این بدان معنی نبود كه مورخ انسانگرا، وجود خدا را نادیده بگیرد بلكه او به شأن بشری در برابر شأن الهی، اهمیتی چون محور سنگِ آسیاب بخشیده بود. او به خدا ایمان داشت، امّا گاه تصور میكرد كه خدا و هستی یكی است و گاه همچون پاسكال(۱۳) فیلسوف فرانسوی، به رغم شك به وجود خدا، در دل میگفت:
من به خدا ایمان دارم چون امكان وجودش هست. اگر بود آخرت را از دست ندادهام و اگر نبود، تمامی چیزی كه در زندگی خود از دست دادهام عبارت است از زمانی كه برای ادای مناسك دینی صرف كردهام.
روشنفكر عصر رنسانس از صمیم دل، شجاعت برونو(۱۴) در ابراز عقایدش را تحسین میكرد. برونو معتقد بود، زمین مركز جهان هستی نیست و خداوند، در درون هستی و جزیی از آن است و نه خارج از آن؛ از اینرو و به حكم كلیسا، در سال ۱۶۰۰ زندهزنده سوزانیده شد.
بر اساس ایدئولوژی انسانگرایانهی این عصر، انسان دیگر تنها به خاطر خداوند و آخرت،زندگی نمیكرد بلكه برای خودش میزیست و از اینرو باید به دنبال سعادت در همین جهان باشد، به گونهای كه گویا برای همیشه زندگی خواهد كرد. در نتیجه زندگی، اتاق انتظار آخرت نیست و انسان نباید با ذهنیتی كه مسیحیت، القا میكند خود را گناهكار بداند؛ بلكه او از عقل بهرهمند است و شجاعت، توان و آرزوهایی دارد كه میتواند مالك هستی و خلیفهی خدا در زمین باشد. او میخواهد طبیعت را محكومِ ارادهی خود گرداند و بنابر مصالح خودش، آن را تغییر دهد و بدین خاطر بر علوم دنیوی متكی باشد، و بر خلاف گذشته به علوم دینی بسنده ن كند.
ارزش انسان در این دوره، دیگر با كرامت نیاكان جنگجویش تعیین نمیشد بلكه در فعالیتِ خلّاق، و توانایی او در كار و تولید، خلاصه میشد. از نظر نخبگان، فئودالیسم با تحمیل عوارض تجاری بر بازرگانان و ملزم ساختن انسان به حرفهای خاص در طول حیات مینمود، واقعیتی منافی باطبیعت بشر داشت. سرودی كه فئودالیسم میسرود، سرود ارزشهای نظامی، اسراف و درماندگی بود؛ امّا وقت آن رسیده است كه شعار «بگذار برود، بگذار انجام دهد» عملی شود. از نظر آنها این شعار، به بهترین شكل بیانگر طبیعت ثابت انسان بود، چرا كه با مبانی عقلی و حقوق طبیعی تطابق داشت. انسان از نظر فكری باید مستقل باشد، هر چند این امر به رویارویی او با نقابهایی بیانجامد كه كلیسا رواج داده است. از نظر منطقی امكان ندارد بشر به امر خاصی یقین جدّی پیدا كند، از اینرو انسان باید شكگرا(۱۵) بوده و مانند مونتنی(۱۶) فی لسوف فرانسوی، به نسبیت و یقینگریزی(۱۷) پایبند باشد چرا كه حقیقتِ انسان آن است كه او هیچ حقیقتی را در اختیار ندارد، یگانگیاش بدان معنی است كه وحدتی ندارد و هویتش بیهویتی است. آیا اكتشافات جغرافیاییای كه با كلمبو آغاز شد، به اثبات وجود ملل و اقوامِ غیر قابل شمارش و آداب و رسوم گوناگون و متفاوت از آنچه اروپاییان بدان مأنوس بودند، منجر نشد؟
انسان هم چنین باید از عقل خود به خوبی استفاده كند. هر چند بنا به گفتهی دكارت(۱۸) فیلسوف فرانسوی، عقل، در میان همگان عادلانه و برابر توزیع شده است، امّا عموم مردم برای بهرهگیری از عقل روش مناسبی به كار نمیبندند؛ از اینرو به نظر دكارت، بشر در تعاملِ خ ودش با انسانهای دیگر و نیز با اشیا، باید آنچه را از طریق عادت یا نقل قول دریافت میكند، كنار نهد و طی عملیاتی روشمند، تنها بدیهیات را بپذیرد. انسان باید مفاهیم پیچیدهی خود را قبل از هر چیز به مفاهیم ساده و بدیهی تجزیه كند و در تصدیق خود از پذیرش مفاه یم ساده، به سمت گزارههای پیچیده گام بردارد و پیش از هر نتیجهگیری، همهی دادههای لازم را، فراهم آورد.
انسان باید بپذیرد كه فردگرایی(۱۹) ارزشی حقیقی است و بنا به طبیعت خودش - همانگونه كه فلاسفهی گذشته گفتهاند - موجودی اجتماعی نیست بلكه او موجودی خودخواه است كه مصلحت و منافع و علاقه به حفظ خود، ثروت و خانواده، محرك اوست. همچنین انسان به گفتهی هابز(۲۰ ) فیلسوف انگلیسی، آماده است تا بخشی از آزادیهای شخصی خود را واگذارد و اطاعت دولت را بپذیرد؛ هر چند آن نظام، نظام مستبد «لویاتان»(۲۱) باشد. پذیرش حاكمیت دولت ربطی به دین ندارد چون دولت قدرتش را تنها از مردم میگیرد و برخلاف تفكر پیشینیان قدرت دولت، برگرف ته از خدا نیست. انسانی كه چنین دیدگاه لائیكی نسبت به دولت داشته باشد میتواند دولت را نقد و بازخواست نماید و در صورت لزوم علیه آن بشورد.
روشنفكر انسانگرایی مانند ماكیاولی(۲۲) اندیشمند ایتالیایی، اعتقاد پیدا كرد كه سیاست باید از هرگونه قداست دینی منفك باشد. از آنجا كه سیاست از نظر او، علم دستیابی به قدرت و نگهداری آن، با استفاده از آمیزهای از نرمی، قساوت، بخشندگی، بُخل، پاكی و نفاق است و «شهریار» آشنا به سیاست، همزمان هم شیر است و هم روباه؛ چون انسانهایی كه او بر آنها حكم میراند، موجوداتی هستند كه میل به ثروت، منفعت و مصالح شخصی، آنان را به حركت وامیدارد و از قدرت، بیش از ملایمت و منطق هراس دارند.
چنین تحول فرهنگیِ عظیمی كه در نگاه جدید به انسان متبلور شد، انقلابی دینی به نام «پروتستانتیزم» را در پی داشت؛ این انقلاب از انسانِ مسیحی، روابطش با خدا، زندگی دنیا و كلیسا دیدگاهی جدید ارائه كرد. انسان (مسیحی) دیگر مسلوب الاراده نبود و میتوانست هم در د نیا و هم در آخرت نجات یافته باشد؛ امّا با تكیه بر خودش، نه بر كلیسا و راهبان. اگر خداوند در گذشته، نجات یافتگان و بهشتیان را از میان بندگانش برگزیده باشد، بیشك كسانی كه در این دنیا موفقاند حتماً جزء برگزیدگان و نجات یافتگان خواهند بود. معیار موفقیت در این دنیا برخلاف آنچه در عهد فئودالی رایج بود - كسالت و به هدر دادن ثروت - كار و تلاش، پسانداز و اسراف نكردن تعیین شد. انسان مسیحی نو، برای آگاهی از مضمون تورات و انجیل به زبانهایی چون لاتین، عبری و یونانی كه تنها خواص با آن آشنا بودند نیازی نمیدید. ك تابهای مقدس به زبانهای اروپایی ترجمه شد و در اختیار كسانی قرار گرفت كه میتوانستند به آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و... بخوانند و بنویسند. لوتر(۲۳) مؤسس فرقهی پروتستان و پیشگام این حركت، خود انجیل را به آلمانی برگرداند.
دو نظریهی جدید فرهنگی و دینی، یعنی انسانگرایی و پروتستانتیزم، منجر به پیدایش نگرشینو نسبت به علم شد و دانشمندان به مرور دریافتند كه باید ایدهی كهنهی لزوم سازگاریِ دادههای علمی با دادههای دینی را كنار نهند؛ و در همین حال، باور به «اندیشهی ترقی» ش كل گرفت. اندیشهی ترقی، فكر بزرگی بود كه با دیدگاه مسبوق برخورد یعنی حركت دوری(۲۴) در تاریخ كاملاً متناقض بود. دانشمندان متوجه شدند همانگونه كه بیكن،(۲۵) فیلسوف انگلیسی میگوید درك حقیقت در روندی تدریجی امكانپذیر است و دادههای علمی نسبیاند و قوانین ط بیعت، با تجربه و مطالعات میدانی كشف میشوند. پزشكان برخلاف حكم حرمت صادره از سوی كلیسا و پس از دورهای نسبتاً طولانی، دوباره تشریح بدن انسان را از سر گرفتند. برخی از دانشمندان با نقد نظریهی «زمین مركز هستی است» با ارائهی دلیل، از ناچیز بودن كرهی زمین در نظام هستی سخن گفتند (نظریات كوپرنیك،(۲۶) كپلر،(۲۷) گالیله(۲۸) و نیوتون(۲۹)). انقلاب كوپرنیكی یكی از مهمترین مبانی اندیشهی دینی را متزلزل كرد و به همان سان اكتشافات جغرافیایی، نظریهی «اروپا مركز جهان است» را به بطلان كشانید.
مورخ بزرگ ما، عبدالرحمن بن خلدون هنگامی كه، از اواخر سدهی چهاردهم مینوشت، متوجه آغاز روند تحولات شگرف علمی در اروپا شده بود:
شنیدهایم كه... علوم فلسفی در سرزمینهای فرنگ از سرزمین روم تا سواحل شمالی رونق خوبی دارد... و مجالس یادگیری فلسفه متعدد است، منابع آن جامع و آموزگاران آن در دسترس و دانش آموختگان آن، به آن اهمیت میدهند.(۳۰)
نویسنده: هادی التیمومی
پینوشتها:
۱) مقاله حاضر فصلی از كتاب ذیل است كه به بررسی مكاتب تاریخنگاری انسانگرا و خردگرا میپردازد: هادی التیمومی، مفهوم التاریخ و تاریخ المفهوم فی العالم الغربی من «النهضهٔ» الی «العولمهٔ» (تونس، دار محمدعلی للنشر، ۲۰۰۳ م).
۲) دانشجوی دكتری تاریخ اسلام - دانشگاه تربیت مدرس.
۳) nantes.
۴) tordano bruno )۸۴۵۱-۰۰۶۱.
۵) hugo grotious )-۴۵۶۱.
۶) beatus rehnanaus )۷۴۵۱.
۷)
۸) laurenzo valla )۷۰۴۱-۷۵۴۱.
۹) jean bodin )۰۳۵۱-۶۹۵۱.
۱۰) jean mabil )۲۳۶۱-۷۰۷۱.
۱۱) humanism.
۱۲) organic intellectual.
۱۳) pascal )۳۲۶۱-۲۶۶۱.
۱۴) giordano bruno )۸۴۵۱-۰۰۶۱.
۱۵) sceptical.
۱۶) michel de montaigne )۳۳۵۱-۲۹۵۱.
۱۷) relativism.
۱۸) rene descartes )۶۹۵۱-۰۵۶۱.
۱۹) individualism.
۲۰) thomas hobbes)۸۸۵۱-۹۷۶۱.
۲۱) leviathan.
۲۲) nicolas machiavel )۹۶۴۱-۷۲۵۱.
۲۳) martin luther)۳۸۴۱-۶۴۵۱.
۲۴) cyclical.
۲۵) francis bacon)۱۶۵۱-۹۲۶۱.
۲۶) copernic)۳۷۴۱-۳۴۵۱.
۲۷) kepler )۱۷۵۱-۰۳۶۱.
۲۸) galilee )۴۶۵۱-۲۴۶۱.
۲۹) isaac newton )۲۴۶۱-۷۲۷۱.
۳۰) مقدمه ابن خلدون، ص ۸۹۴.
۳۱) antechrist.
۳۲) erudition.
۳۳) sant maur.
۳۴) jean baptist colbert)۹۱۶۱-۳۸۶۱.
۳۵) ciceron)-۳۰۱/-۳۴.
۳۶) ovide)-۳۴/۷۱.
۳۷) tacite )۵۵-۰۲۱.
۳۸) hermenuntic.
۳۹) epigraphy.
۴۰) de re diplomatica.
۴۱) الاغانی، ج ۹، دارالثقافه، بیروت، ۱۹۹۳، ص ۲۳.
۴۲) جاحظ، كتاب الحیوان، ج ۱، بیروت، ۱۹۶۹، ص ۸۶ - ۸۷.
۴۳) gutenberg.
۴۴) thomas moore ) - ۵۳۵۱.
۴۵) enclosnre.
۴۶) bertolome de las casas ) -۶۶۵۱.
۴۷) ciceron )-۰۳۱/-۳۴.
۴۸) plutarque)۰۵-۵۲۱.
۴۹) tacite )۵۵-۰۲۱.
۵۰) polybe )-۲th.
۵۱) thucydide )-۵۶۴/-۵۹۳.
۵۲) city - state.
۵۳) jacques bossuet )۷۲۹۱-۴۰۷۱.
۵۴) saint augustin)۴۵۳-۰۳۴.
۵۵) saint cyprien )۶۷۴-۶۴۵.
۵۶) tertulliian )۰۶۱-۲۲۲.
۵۷) emmanuel kant )۴۲۷۱-۴۰۸۱.
۵۸) rationalism؛ برخی از محققان معاصر واژه استدلالگرایی را برای این واژه مناسبتر دانستهاند. ر.ك: ملكیان، تاریخ فلسفه غرب.
۵۹) idea-force.
۶۰) condorcet )۵۴۷۱-۴۹۷۱.
۶۱) marie olympe de gouges )۵۵۷۱-۳۹۷۱.
۶۲) دئیسم تفكر رایج در اروپای سده هجدهم بود. دئیستها علیرغم پذیرش خداوند، ادیان را ناقص دانسته و به فطرت بشری تأكید تمام داشتند - م.
۶۳) universalism classic.
۶۴) voltaire )۴۹۶۱-۸۷۷۱.
۶۵) david hume )۱۱۷۱-۶۷۷۱.
۶۶) ascendant.
۶۷) cyclical.
۶۸) jacques turgot ) -۱۸۷۱.
۶۹) saint simon )۰۶۷۱-۵۲۸۱.
۷۰) auguste comte )۸۹۷۱-۷۵۸۱.
۷۱) erudition.
۷۲) d alembert )۷۱۷۱-۳۸۷۱.
۷۳) diderot )۳۱۷۱-۴۸۷۱.
۷۴) antoine galland )۶۴۶۱-۵۱۷۱.
۷۵) edward gibbon )۷۳۷۱-۴۹۷۱.
۷۶) troie.
۷۷) germanists.
۷۸) romanists.
۷۹) gaule.
۸۰) francs.
۸۱) مكتب ایدهآلیسم در برابر مكتب ماتریالیسم - م.
۸۲) iimmediatism گرایش به امور بیواسطه و نزدیك - م.
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام ، شماره ۱۷
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست