جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اثر مجید حقدوست


اثر مجید حقدوست

نقد و بررسی عکس

یک اثر در وهله‎ی نخست باید چیزی داشته باشد که نظر را به خود جلب کند. نکته‎ای در اثر نگاه تماشاگر را به خود می‎کشد و او را وادار می‎کند برای نوشتن یا سخن گفتن. آن چه در اثر مجید حقدوست برای من جالب است فضای خالی زیادی‎ست که با نقاط روشن به چشم می‎خورد.

این نقاط روشن حرکت چشم را بر روی اثر به وجود می‎آورد. و به سرانجامی می‎رسد که معنای خوبی به همراه دارد.

از فضای تاریک به سوی روشنایی و مردانی که در انتهای روشنایی‎اند. نمی‎توان تشخیص داد که این مردان وارد می‎شوند یا بیرون. و اهمیتی هم برای من ندارد. نشانه‎هایی که در معنای من به اثر اهمیت می‎یابند عبارت‎اند از سه تا:

۱) نقاط روشن

۲) نقطه‎ی روشن انتهای کادر

۳) مردان.

زمینه‎ی سیاه اثر به عنوان نشانه برای من معنا نمی‎یابد. در غیر این صورت، نقاط روشن نمی‎توانست تولید شود.

اما مفهوم یا پیام این اثر چه می‎تواند باشد؟ هیچ چیز. وقتی اهمیت اثر در حرکت معنا می‎یابد، مفهوم از آن رخت برمی‎بندد. این اثر با واژه‎ی «حرکت» به آثار فرم‎گرا می‎پیوندد. یعنی همین که نقاط روشن در فضای ژرف تاریکی به دنبال مردان قرار می‎گیرد، زیبایی این اثر را در این جا تمام می‎کند. توصیف زیاد اثر به مفهوم آن یاری نمی‎رساند بل که، پیچیده‎اش می‎سازد. فضای زیاد این اثر را سیاهی و نقاط روشن تشکیل داده است. و باید بخش بزرگی از معنا یا زیبایی را به خود اختصاص دهد.

وقتی می‎گوییم «فضای خالی»، منظور یا مفهوم آن چیست؟ یا ساده‎تر کنیم: «خالی» یعنی چه؟ هر اندازه از خالی بودن سخن بگویی کم‎کم پُرَش می‎کنی. چرا؟ برای این که، این واژه هم چون ریاضیات از بنیاد غیرواقعی‎ست. یعنی قابل حس و تصویر کردن نیست. فقط تصوری انتزاعی‎ست. هیچ مصداق بیرونی ندارد.

از این رو، تصاویری که برای ما گونه‎ای فرم‎گرا تداعی می‎کند، از مفاهیم روزمره باید دوری جست. شاید این اثر برای کسی دیگر، ابدا فرم نباشد. او باید در تعبیر اثر به واژه‎های مفهومی بپردازد. و صورت بندی اثر خود را با آن اداره کند.

یعنی با مفهوم آغاز کند و با مفهوم پایان. نه این که تحلیل یک اثر یا فرم است یا محتوا. بل که، برای تعبیر یک اثر باید از آغاز بدانیم که چه گونه از عهده‎ی آن برخواهیم آمد. زیبایی یک اثر چیزی‎ست که می‎تواند خودش مفهوم به حساب آید. در اثر مجید حقدوست بهترین و گیراترین بخش‎اش همان نقاط روشن است. و چه خوب که فضای زیادی را به آن داده است. کادر این عکس تناسب خوبی با تعبیر و زیبایی‎اش دارد. به گونه‎ای که این کادر، نگاه و سپس تعبیر ما را در خود به خوبی می‎گنجاند و اثری بزرگ بر نگاه تماشاگر می‎گذارد. تناسب نورسنجی آن برای حذف نشانه‎های بی‎شمار و غیرلازم تکنیکی‎ست که بی‎تسلط بر آن کل موضوع اثر از دست می‎رفت.

▪ مرتضی کنعانی

یک عکس عمودی و فضای سیاهی که یک پنجم سمت چپ بالا سفید است. سه نفری که انگار از عکس خارج می‎شوند، رو به سفیدی و تابلوی پیر بی‎هیچ دعوتی در بالای تصویر. از سمت راست پایین تصویر نقطه‎های بزرگ سفیدی که انگار جای پای یکی از آن سه نفر (وسطی) است به سمت چپ بالا با شکستگی در وسط عمق خوبی به عکس می‎بخشد.

نمی‎شود فهمید جای پای مرد ؟ است یا مرد اتفاقی پا روی آن‎ها می‎گذارد. عجله‎ای برای خروج نیست از سیاهی. شاید مسیر هر روز آن‎هاست. هر چند نقطه‎ها سعی در خروج آن‎ها داشته باشند.

همه چیز عادی‎ست. همه چیز خوب پیش می‎رود...

ولی انگار که آن‎ها می‎آیند و راستی هم می‎آیند.

راهروی سیاه به کجا می‎رسد، به روشنایی که همه چیز محو است و شاید وهم...

آن‎ها می‎آیند از سفیدی یا روشنایی بی‎هیچ عجله‎ای. نفر سمت راست و چپ به روبه‎رو می‎نگرند نقطه‎های سفید چندان متوجه آن‎ها نبوده. وسطی به نقطه‎ها چشم دوخته، شاید راه را با نقطه‎ها خواهد یافت. چرا او تنها به سفیدی‎ها می‎نگرد، آیا آن دو نفر را او راه می‎برد؟

شاید نوری گذشته و جای پایش خیلی صادقانه می‎یابد وارفتگی‎اش را در انتها...

این عکس را به لحاظ فرم‎اش دوست دارم ولی چیزی فوق العاده‎ایی که مرا تکان دهد و یا چیزی را در درون‎ام به جوش آورد را نمی‎یابم. نمی‎دانم شاید از خوانش آن عاجزم ولی نمی‎دانم چرا دل‎ام می‎خواست تنها یک نفر در عکس حضور داشت و انتهای عکس اتفاق دیگری نبود...

خلیل غلامی

http://tabrizfoto.blogfa.com