سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

شب های كارگران


شب های كارگران

در عنوان «شب های كارگران» هیچ استعاره ای در كار نیست هدف اینجا نه تجدید خاطره رنج های آنانی است كه برده وار در كارخانه ها جان می كندند, نه یادآوری نكبت خانه های كثیف و نمور كارگران و نه وصف حال بدن هایی است كه زیر بار بهره كشی بی امان خرد می شدند همه اینها از طریق دیدگاه ها و حرف ها, رویاها و كابوس های شخصیت های این كتاب عرضه خواهد شد

یادداشت مترجم: «طرح اتحادیه ام را به دست می گیرم و شهربه شهر، كران تا كران فرانسه را می پیمایم تا با كارگران سخن بگویم، كارگرانی كه خواندن و نوشتن نمی دانند، كارگرانی كه وقتی برای خواندن ندارند... آنان را هر جا كه باشند خواهم یافت، در محل كارشان، در اتاق های زیر شیروانی شان و حتی اگر لازم شد در میكده ها و بارهاشان و همه جا روی در روی فقرشان، وادارشان خواهم كرد، حتی اگر خودشان نخواهند، از این فقر دهشتناك كه به فساد و هلاك شان می كشاند بگریزند.» این جمله ها در نیمه نخست قرن ۱۹ از قلم فلورا تریستن (كه خود را «مسیحای مونث» می انگاشت) جاری شد. او كه در آن واحد برای آزادی زنان و رهایی طبقه كارگر می رزمید، مدعی بود نخستین نویسنده سوسیالیستی است كه «با» كارگران و نه فقط «درباره» كارگران حرف می زند. در همان سال ها، كارگرانی كه از تقسیم «طبیعی» و «محتوم» شبانه روزشان به روزهای كار و شب های خواب به تنگ آمده بودند و به این حكم به ظاهر بدیهی كه گروهی برای «كار كردن» به دنیا آمده اند و گروهی برای «فكر كردن» اعتراض داشتند، تصمیم گرفتند به كاری دست زنند كه مطابق نظم مستقر موجود كار ایشان نبود (و گویا هنوز هم نیست): نوشتن. در اواخر دهه ،۱۹۶۰ فیلسوف ماركسیست جوانی به نام ژاك رانسیر كه از فعال ترین اعضای حلقه آلتوسر و یكی از دستیاران او در قرائت مجدد «سرمایه» ماركس برید، از ماركسیسم ساختارگرای استادش برید چرا كه همچون دانشجویان مبارز در مه ۱۹۶۸ فكر می كرد «ساختارها میانه ای با خیابان ندارند.» در ،۱۹۷۵ رانسیر همراه با گروه كم شماری فیلسوف و مورخ همفكر خویش نشریه ای با عنوان «شورش های منطقی» (با الهام از رمبو) بنیاد گذاشتند. هدف اصلی نشریه بازخوانی نوشته های بایگانی شده كارگران قرن ۱۹ بود، كارگرانی كه عزم جزم كرده بودند تا خواهش ها، آرزوها و رویاهای خویش را با زبان خویش به رشته تحریر كشند. بازخوانی این نوشته ها و قرائت شان به عنوان گفتارهایی فلسفی و نه صرفاً شواهدی تاریخی به روشی تازه و انقلابی در مطالعه طبقاتی میدان داد. پرسش این بود كه اگر كارگران بنویسند چه می نویسند؟ رانسیر می خواست آن شب های بی نظیر قرن ۱۹ را احیا كند كه تعدادی كارگر جوان و یاغی كه شعر می گفتند و فلسفه می بافتند و رویا می پرداختند و تا دمیدن سپیده می نوشیدند و می نوشتند. ایشان برخلاف تصور بسیاری از دلسوزان سوسیالیست، تنها در پی بهبود شرایط كار یا مالكیت كارخانه ها نبودند، آنان سودای بنیادی تری در سر داشتند: زندگی هر روزه ای دیگرگون و بازپس گرفتن «زمانی» كه دم به دم از ایشان ربوده می شد. رانسیر اولاً به این كار ندارد كه باید «با» كارگران حرف زد یا «درباره» كارگران، می خواهد گوش ما را چنان باز كند كه صدای «خود» كارگران را بشنویم نه به مثابه بازتاب منفعلانه یك وضعیت تاریخی خاص بل به مثابه صدای كسانی كه حرف هایی برای گفتن، چیزهای برای نوشتن و خواب هایی برای دیدن دارند، انسان هایی كه از حیث بهره مندی از قوه «فكر» با همه انسان های دیگر برابرند و بدین سان بود كه ماركسیستی پرشور و جوان، تقسیم بندی ساختاری جامعه به بورژوا- پرولتر را به پرسش كشید. كارگران برای حمله به آن تقسیم بندی از قرار معلوم، «طبیعی» و محتوم در دل شب ها برمی خاستند، می نوشیدند، می اندیشیدند و می نوشتند. حاصل مساعی رانسیر و یارانش سرانجام به قالب كتابی درآمد با عنوان «شب های كارگران». آنچه می خوانید ترجمه پیشگفتار رانسیر بر این كتاب كم نظیر است.

در عنوان «شب های كارگران» هیچ استعاره ای در كار نیست. هدف اینجا نه تجدید خاطره رنج های آنانی است كه برده وار در كارخانه ها جان می كندند، نه یادآوری نكبت خانه های كثیف و نمور كارگران و نه وصف حال بدن هایی است كه زیر بار بهره كشی بی امان خرد می شدند. همه اینها از طریق دیدگاه ها و حرف ها، رویاها و كابوس های شخصیت های این كتاب عرضه خواهد شد.

شخصیت های این كتاب كیستند؟ چنددوجین، چندصد كارگری كه در حول و حوش سال ۱۸۳۰ بیست ساله بودند و به یك باره عزم جزم كردند تا هریك به سهم خویش آنچه را تحمل نكردنی می یافت دیگر تحمل نكند. صحبت فقر نبود، بحث دستمزدهای ناچیز و خانه های خالی از اسباب راحتی یا تهدید هماره حاضر گرسنگی در بین نبود. مسئله اساسی تر بود، تشویش و عذاب از بابت زمانی بود كه هر روز خدا از ایشان می دزدیدند، هنگامی كه روی چوب یا سنگ كار می كردند و كفش یا لباس می دوختند و این همه از بهر هیچ، الا دوام نامحدود نظام بردگی و قوای سلطه. بی معنایی خفت بار اجبار به گدایی كردن هر روزه از بابت كاری كه شیره حیاتشان را ذره ذره می كشید. سنگینی حضور دیگران هم مزید بر علت بود؛ آنهایی كه بیكار نبودند توام با فخرفروشی گردن كلفت های بازارهای مكاره و بله قربان گویی كارگران كه به اصطلاح وجدان كاری داشتند و آن غریبه هایی كه جان می دادند برای به دست آوردن جایگاهی كه شما از واگذار كردنش شادمان می شدید و سرانجام آن از خدا بی خبرانی كه سوار بر كالسكه های روباز و گرانشان می گذشتند و با نگاه های تحقیرآمیز این بیچاره های تباه گشته را برانداز می كردند.

زیر بار این همه كم نیاوردن، پرسیدن كه چرا این همه خواری و خفت پایان نیافته، پرسیدن كه چگونه بایستی زندگی شان را دگرگون می كردند... زیر و رو كردن جهان لحظه ای آغاز می شود كه كارگران عامی باید از خواب آرام و آسوده كسانی برخوردار شوند كه كسب و كارشان هیچ نوع تفكر و تاملی نمی طلبد. برای مثال راس ساعت هشت در آن شب ماه اكتبر ،۱۸۳۹ افرادی برای شركت در جلسه ای در خانه مارتین رز خیاط دعوت می شوند تا یكی از نخستین روزنامه های كارگری را بنیاد گذارند. وینكارد كه در بار محل برای كلوب آوازترانه می سراید از گونه (Gauny) نجار دعوت كرده تا احساساتش را به رغم كم حرفی مالوفش در قالب ابیاتی انتقامجوی بیان كند. پونتی كه او هم شاعر است و به پاك كردن لوله های فاضلاب اشتغال دارد بی گمان در آن محفل حضور نخواهد داشت: آسمان جلی كه او باشد ترجیح داده شب را كار كند. ولی نجار ما می تواند نتیجه جلسه را برایش تعریف كند، در یكی از آن نامه هایی كه پس از چندین بار پیش نویس در نیمه های شب به رشته تحریر می كشد، نامه هایی كه كودكی های از یاد رفته و زندگی های بر باد رفته آنها را به تصویر در می آورد و از شور و شوق های عوامانه شان و از امیدهایشان به حیات پس از مرگ حكایت می كند- كه شاید در همان لحظه در شرف آغاز باشد. او به نوشتن آن نامه ها ادامه می دهد، در تلاشی بی وقفه برای به تاخیر افكندن آن آخرین دقیقه كه خواب از راه خواهد رسید تا قوای ماشین بردگان را تجدید كند.

موضوع اصلی این كتاب آن شب های بیرون كشیده از توالی محتوم و طبیعی كار و خواب است. شب هایی كه در حكم گسست ها و وقفه هایی نامحسوس و شاید به تعبیری، ملایم در روال معمول امور بودند كه در آنها می شد به استقبال امر محال رفت، رویایش را در سر پرورد و به نظاره اش ایستاد: تعلیق آن سلسله مراتب به یادگار مانده از عهد باستان كه محكومان به كار را زیردست و منتقاد كسانی می سازد كه موهبت فكر به ایشان اعطا شده است. آنها شب های كتاب خواندن و می گساری بودند و روزهای كاری كه كش می آمدند برای گوش سپردن به كلام رسولان و نطق های آموزگاران خلق، برای آموختن، رویا پرداختن، حرف زدن و شاید نوشتن. آنها صبح های یكشنبه ای هستند كه زود آغاز گشته اند برای دسته جمعی رفتن به دامن دشت و شبیخون زدن به سپاه سحر. گروهی از قبل این كارهای بلاهت آمیز به نان و نوایی خواهند رسید. یا مقاطعه كار خواهند شد یا باقی عمر را به نمایندگی مجلس خواهند گذراند- و به رغم این همه نباید این گروه را لزوماً خیانت پیشه شمرد. دیگران بر اثر این حماقت ها جان خواهند باخت: گروهی چون آمال و آرزوهای خویش را محال یابند، خودكشی خواهند كرد؛ گروهی در پی انقلاب های بی فرجام در ورطه رخوت و یاس خواهند افتاد، گروهی به مرض سل ریوی كه بیماری شایع در میان تبعیدیان سرگشته در هوای مه گرفته شمال است مبتلا خواهند شد، گروهی بر اثر طاعون های مصر، آنجا كه مسیحای مونث را می جستند، از پا در می آیند و گروهی كه برای بنای آرمان شهر ایكاریا به تگزاس رفتند به مالاریا دچار خواهند گشت. بیشترشان باقی عمر را در گمنامی سر خواهند كرد و هر از گاهی تحت عنوان شاعر كارگر، رهبر اعتصاب، سازمان دهنده كانونی بی دوام یا ویراستار فلان مجله كه امروز درمی آید و فردا از یادها می رود چندی از پرده مستوری برون می افتند.

تاریخدانان خواهند پرسید اینان مظهر چیستند و چه چیز را باز می نمایند. اینان در مقام مقایسه با توده بی نام و نشان كارگران كارخانه ها یا حتی مبارزان فعال در جنبش كارگری كجا به حساب می آیند؟ قطعات منظوم و حتی منثورشان كه در «روزنامه های كارگری» چاپ می شد در سنجش با سیل عظیم كارهای روزمره، سیلاب ستم و امواج مقاومت یا مجموع شكایات و مبارزات كارگران در محل كار و در خیابان ها چه وزنی دارد؟ این سئوال به روش مبارزه برمی گردد، روشی كه می كوشد آب زیر كاهی را با «روراستی» پیوند دهد و ملزومات آماری علم را با آن دسته اصول سیاسی كه می گویند تنها توده ها تاریخ را می سازند و به آنان كه از جانب ایشان سخن می گویند حكم می كنند در بازنمایی حرف ها و خواست های ایشان امین و صادق باشند یكی گرداند.

ژاك رانسیر

ترجمه: صالح نجفی

پی نوشت:

۱- Icarians (ایكاری ها)، پیروان فلسفه، آموزه ها و نوشته های فیلسوف سوسیالیست آرمانشهری فرانسوی اتی ین كابه (۱۸۵۶- ۱۷۸۸) بودند كه در ۱۸۴۸ به علت عقاید سیاسی شان ناگزیر از جلای وطن شدند و سرانجام در تگزاس و در پی هماهنگی با مورمون ها رحل اقامت افكندند. كابه متاثر از اندیشه های رابرت اوئن در ۱۸۴۰ كتابی نوشت و در آن جامعه آرمانی سوسیالیستی خود را وصف كرد. «ایكاریا» مأخوذ از نام شخصیت اسطوره ای یونان باستان ایكاروس بود.م

Ranciere, Jacques (۱۹۸۲) (Proletarian Nights) translated by Noel Parker, Radical Philosophy ۳۱, pp ۱۱-۱۳


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.