چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

تراژدی های بزرگ با قهرمانان کوچک


تراژدی های بزرگ با قهرمانان کوچک

نگاهی به نمایش گلن گری , گلن راس به کارگردانی پارسا پیروزفر

نمایش " گلن گری ، گلن راس" نوشته دیوید ممت نویسنده شهیر آمریکایی و به کارگردانی پارسا پیروز فر از اوایل خرداد ماه در سالن شماره یک تماشاخانه ایرانشهر بروی صحنه رفته است.در این اثر نمایشی هومن برق نورد، رضا بهبودی، سیاوش چراغی پور، مسعود میر طاهری، پوریا میاندهی و پارسا پیروز فر ایفای نقش می کنند.

نمایشنامه " گلن گری، گلن راس" از نمایشنامه های مهم و تاثیر گذار بر دیگر آثار حوزه ادبیات دراماتیک جهان است به وبژه به دلیل زبان خاص اثر وارتباط شخصیت ها در آ ن با یکدیگر. این نمایشنامه برنده جوایز متعددی چون: لارنس الیویه (۱۹۸۳) ، پولیتزر (۱۹۸۴)، منتقدان نیویورک (۱۹۸۴) وجایزه تونی(۲۰۰۵) شده است. داستان در دهه ۱۹۸۰در آمریکا اتفاق می افتد.درباره فروشندگان در یک دفتر املاک.شلی لوین یکی از آنهاست. از قدیمی ترین فروشندگان این دفتر، او دورانی طلایی را در حرفهاش پشت سر گذاشته و حالا در میانسالی دیگر توانایی های سابق را ندارد. وضعیت فروشندگان قدیمی دیگر هم بهتر از او نیست. شلی لوین دیگر مثل گذشته نمی تواند در فروختن املاک موفق باشد.مرد میانسالی که بدون داشتن هیچگونه بیمه عمر یا پس اندازی مسوولیت زندگی وهمچنین هزینه های تحصیل تنها دخترش را به عهده دارد و حالا دیگر نمی تواند درآمدی داشته باشد. در این میان روسای دفتر مسابقه ای را بین فروشندگان املاک در دفتر برگزار می کنند.

مسابقه ای که در آن هر کدام از فروشندگان که بتواند املاک بیشتری را بفروشد در صدر جدول فروش قرار گرفته و برنده یک دستگاه کادیلاک می شود ضمن اینکه بازنده ها از کار بیکار می شوند. " گلن گری ، گلن راس" نام یکی از این املاک است ... در این میان در دفتر املاک سرقتی رخ می دهد. تمامی قراردادها و اسامی املاک پر فروش دزدیده می شوند.پلیس در پی یافتن سارق به همه فروشندگان مضنون است ...در پایان با کشف حقیقت بحران در نمایشنامه آغاز و پایان می یابد... شلی لوین قهرمان بازنده این تراژدی مدرن، از جوانب بسیاری شبیه به" ویلی لومن " قرمان بازنده نمایشنامه"مرگ فروشنده" اثر "آرتور میلر" است. قهرمانانی که در دنیای سرمایه داری در جامعه ای مملو از دروغ و کلک برای ادامه بقا دست و پا می زنند.همه تلاششان را می کنند ولی کاری از پیش نمی برند. قهرمانان کوچک و بازنده ای که هویتشان را می بازند و در برابر خود و خانواده شان شرمنده هستند ودر دنیای بی رحم و جنگل وار نابود می شوند.

دنیای این اثر واقعی، خشن و مردانه است وهیچ شخصیت زنی در این اثر دیده نمی شود... گرچه داستان در شیکاگو اتفاق می افتد و همانطور که اشاره شد مربوط به دهه ۱۹۸۰ است ولی مخاطبان به زودی متوجه این نکته می شوند که داستان تنها مختص جامعه آمریکایی نیست و می توان آن را به تمام نقاط دنیا تعمیم داد و ازجمله کشور خودمان.. کاراکترهای نمایشنامه "گلن گری، گلن راس" را در همه جای دنیا می توانی بیابی با سرنوشت ها وسرگذشته ای یکسان... و اما رویکرد پارسا پیروزفر به این اثر نمایشی..در واقع نزدیک شدن به چنین آثار نمایشی که بازیگر محور بوده و دارای میزانسن های ایستا و ساکنی است و بیشتر بر پایه دیالوگ و خلق فضا واتمسفر حاکم بر اثر مبتنی است از جانب کارگردانان شجاعت و جسارت بسیار می خواهد که پا رسا پیروز فر این شجاعت را در برخورد با این اثر به خرج داده است.

یکی از نکات مثبت در این زمینه انتخاب بازیگران است که در اینجاکاملا به جا و صحیح است. به خصوص نقش شلی لوین با بازی رضا بهبودی، که البته بسیار خوب ازپس نقشی با این پیچدگی بر آمده است .وهمین طور هومن برق نورد ودیگران... شاید اگر مخاطبان قبل از دیدن این نمایش، نمایشنامه اصلی را مطالعه کرده باشند خیلی بیشتر از بازی بازیگران آن لذت ببرند ومتوجه معنای کوچکترین حرکات واحساسات بازیگران بشوند. همچنان که اضطراب شلی لوین در صحنه آخر لرزه بر اندام تماشاگرانی می اندازد که از پایان ماجرا با خبرند. رضا بهبودی در نقش شلی لوین خیلی خوب در صحنه پایانی با تماشاگر ارتباط برقرار میکند وتماشاگر را به همذات پنداری با خود وا می دارد. شاید به جرات بتوان گفت که در صحنه پایانی این نمایش برای لحظاتی نفس ها در سینه تماشاگران حبس می شود و این جز به مدد قدرت بازیگری بازیگران و تحلیل درس کارگردان از متن نیست.با اینهمه با یک نگاه کلی به اثر می توان گفت که ارتباط بین بازیگران با یگدیگر و با کل فضا واتمسفر اثر به خوبی وکاملا شکل نگرفته و یا شاید هنوز شکل نگرفته باشد و در اجراهای متعدد این ارتباط بیشتر شود. این نمایشنامه سرشار از گفت وگو است ، شخصیت های پر حرفی دارد وعمل نمایشی یا اکت در نمایش به تاثیر بازیگران بر یکدیگر و نوع بازی آنها محدود است که این کار را برای کارگردان سخت می کند.

در واقع نمایشنامه بر لبه پرتگاهی است که اگر بازیگران قدرتمندی نداشته باشد هر آینه احتمال سقوط در آن هست. زیرا گفتگوی زیاد و حرکت کم در یک اثر نمایشی ممکن است باعث کسالت تماشگران شود.ضمن اینکه در ارائه یک بازی قابل قبول از جانب بازیگران نمی توان منکر هدایت صحیح آنان از جانب کارگردان اثر بود و نقش موثر تحلیل کارگردان از متن نمایشنامه و شخصیت ها را در اینجا نمی توان نادیده گرفت.

نویسنده : سارا سالک