سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
عوامل رویکرد و توجه علمای شیعه به غرب
جایگاه علمای دین در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران معاصر، موجب گردید که آنان در مواجهه با جلوههای متنوع و متکثر غرب در ایران، محوریت یابند. مقاله حاضر علل یاد شده را تشریح کرده است.
با نگاه به تاریخ معاصر به وضوح درمییابیم که از سیصد سال قبل، که تفکر غرب جدید وارد ایران شد، در همه وقایع و حوادث مهم اجتماعی، که قاطبه مردم ایران در آنها شرکت داشتند، نقش علمای شیعه، محوری بوده است. از آنجا که بیشتر و بلکه همه تحولات مهم اجتماعی ایران، از سه سده پیش تا کنون، به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خصوص مسائل مربوط به غرب میباشد، پس میتوان گفت که در تاریخ معاصر ما، توجه علما به غرب و درگیری با آن، به نسبت سایر قشرهای جامعه، شدیدتر و گستردهتر بوده است. عوامل موثر در این زمینه عبارتاند از:
۱) عامل دینی (مبلغان مسیحی)
به لحاظ تاریخی، اولین حضور غرب در شرق، و از جمله در ایران، با صبغه دینی بوده است. مبلغان مسیحی به بهانه تبلیغ برای مسیحیان شرقی، و در حقیقت، به منظور جاسوسی کردن برای کشورهای متبوعشان به کشورهای شرقی میآمدند و پس از مدتی، بستر را برای ورود چهرههای سیاسیتر کشورهایشان آماده میکردند. هدف مبلغان مسیحی، صرفاً مسیحی کردن مسلمانان نبود ــ که اتفاقاً در این امر، بسیار ناموفق بودند ــ بلکه علاوه بر حفظ و متمرکز کردن مسیحیان شرقی، که عمدتاً در کشورهای شرقی در اقلیت بودند، درصدد خدمتهای کلانتر و عامتر به دولتهای متبوعشان بودند.
علمای شیعه ــ که خود طلایهدار حرکتهای دینی جامعه آن روز بودند، بیش و پیش از همه، به این خطر پی بردند و بسیار سریع، در مقابل کار آنان موضع گرفتند و به تناسب اوضاع، آنگاه که مبلغان مسیحی با زبان علمی کارشان را جلو میبردند، آنها نیز رفتارهای نظری و عملی آنها نقد علمی میکردند (به مانند اقدامی که علمای حوزه اصفهانی با انتشار مجله الاسلام، در صفاخانه اصفهان انجام دادند) و آنگاه که مبلغان مسیحی به زبان دیپلماسی و سیاست کارشان را جلو میبردند، آنان نیز با زبان سیاسی و دیپلماسی با آنها مقابله میکردند (همانگونه که امثال ملاعلی کنی، میرزای آشتیانی، شیخ فضلالله نوری، حاجآقا نورالله اصفهانی و شهید مدرس در مقاطع مختلف تاریخی در برابر بیگانگان ایستادند).
۲) عامل سیاسی ــ اقتصادی (استعمار)
دومین چهرهای که غرب پس از مسیحیتِ سیاسیشده، از خود در کشورهای شرقی نمایان ساخت چهره سیاسی ــ اقتصادی آن بود؛ چهرهای که بعدها در نزد ملل شرقی به چهره استعماری معروف شد و شرقیها بهشدّت از آن نفرت پیدا کردند. غرب در این لباس، سرزمینهای شرقی را اشغال، و سپس منابع آنها را غارت و چپاول میکرد. این چهره غرب، بسیار شفافتر و سریعتر خود را نشان میدهد و از همین روست که تعداد کسانی که با این چهره غرب به مقابله و ستیز برخاستهاند، بسیار بیشتر از کسانی است که با چهره دینی ــ مذهبی آن مقابله کردهاند.
وجود رسالهها و نوشتههای فراوان از علمای شیعه در توصیف، تبیین و نقد و بررسی پدیده استعمار، در سالهای آغازین ورود استعمار به شرق، بیانگر حساسیت علما بدین مسأله و نیز بیانگر پیشتازی آنها در این خصوص میباشد. البته، همزمان با رسالههای غربشناسی علما، عدهای از غربرفتهها نیز گزارشهایی پراکنده درباره غرب دادهاند.
شایان ذکر است که میزان شناخت علما و نیز سایر قشرها از این چهره غرب، تا حدّ زیادی متناسب با میزان نفوذ و اعمال قدرت استعمار در کشورهای شرقی بوده و از آنجا که چهره استعماری انگلیس در هند، بسیار زودتر از این چهره آن در ایران خود را عیان ساخته است، شناخت چهره استعماری انگلیس، برای همه ایرانیانی که در آن ایام در هندوستان حضور داشتند، سهلتر و آسانتر بوده است. به همین دلیل است که حتی در میان همان علما نیز، عمده مطالب غربشناسیهای اولیه را علمایی نگاشته که یا مقیم هندوستان بودهاند یا در حال رفت و آمد به آنجا.
۳) عامل جامعهشناختی (موقعیت ممتاز علما)
الف) جایگاه اجتماعی روحانیت:
حساسیت علما در برابر غرب، علاوه بر عوامل پیشین، معلول موقعیت اجتماعی ممتاز علما نیز بوده است، زیرا آنها ــ به جز عدّه معدودی روشنفکر غربرفته ــ تنها قشر تحصیلکرده جامعه آن روز بودهاند و در این صورت، طبیعی است که در مسائل مهم اجتماعی، مردم بدانها رجوع کنند و از آنها سوال بپرسند. وارستگی و تقوای فقهای شیعه، استقلال آنان از دولت و دربار، ستیزشان با ظلم و جور اهل دیوان و حمایتشان از ضعفا و مظلومان، جلوداری آنان در قیامهای ضد استعماری، صدور فرمان جهاد بر ضد متجاوزان، و بالاخره نیاز حیاتی و روزانه مردم به علما در امور مختلف (آموزش احکام و معارف دینی، ادای شعایر مذهبی، قضاوت در منازعات، ثبت و تنفیذ معاملات، اجرای صیغه عقد و طلاق، تقسیم ارث، و سرپرستی مؤسسات علمی و مذهبی و...) عواملی بودند که نفوذ روحانیت را تا اعماق جامعه (حتی حرمسرای شاهان) گسترش داده و بر بخش مهمی از سرنوشت مردم حاکم ساخته بود.[۱]
موقعیت و نفوذ اجتماعی علما به قدری بوده است که حتی روشنفکران لائیک و لامذهب و بیاعتقاد هم برای پیشبرد اهداف و آمال خود ناگزیر از همراهی با علما بودند. به عنوان مثال میتوان به نامه عدهای از ایرانیان مقیم عثمانی به میرزای شیرازی ــ که تحت تأکیدات و نظر میرزا آقاخان کرمانی و میرزا ملکم خان نوشته شده بود ــ اشاره کرد: «ما عموم اهل ایران، که مهجور از وطن عزیز، در ممالک عثمانی متفرق هستیم... [معتقدیم که] به حکم هر قانون شرعی و عقلی بر ذمهٔ علمای دین واجب است که بلاتأخیر یک مجلس شورای کبرای ملی ترتیب بدهند و موافق اصول شرع مقدس، حقوق ملت و شرایط بقای دولت را آن طوری که باید مقرر و مستحکم بسازند... شکی نیست که علمای اسلام کاملاً قادر هستند که در ظرف چند روز این دستگاه ظلم را در نظر عامهٔ مسلمین به طوری مورد لعن و به نحوی محل نفرت عام بسازند که دیگر هیچ بیدین جرأت نکند نزدیک چنان دستگاه منفور برود. از برای علمای عصر چه افتخاری بالاتر از اینکه بدون هیچ خونریزی، فقط به قوت کلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملتخور، خلاص، و آیین عدل الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازند... از همت ایشان توقع ما فقط این است که از بالای منابر اسلام، دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظلم را جهراً و صراحه لعن و تکفیر نمایند. انهدام بنیان ظلم و شکست جمیع زنجیرهای اسارت و احیای دین و دولت اسلام، موقوف به این یک فتوای ربانی است. پس ای قبله امم! ای ملاذ مسلمین! ای محیی ملت! ای آفتاب آسمان شریعت! در اعلام این فتوای عدل الهی چه تأمل دارید؟ ... روح اسلام منتظر ندای چنان فتوای حیاتبخش و ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاک و به قوت باطن اسلام، مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت، هستیم.»[۲]
برای تبیین بیشتر این مسأله، ذیلاً به بعضی از گزارشها در خصوص نفوذ علمای شیعه اشاره میشود.
سیوری ــ که درباره عهد صفوی کتاب نگاشته است ــ در کتاب خود به نام «ایران عصر صفوی»، نقش تاریخی روحانیان را به عنوان حفاظی میان قدرت مطلقه فرمانروا و رعایایش ذکر میکند[۳] و راز نفوذ و موقعیت ممتاز عالمان شیعه را در میان توده مردم به همین نقش خاص آنها برمیگرداند.
میرزا محمد تنکابنی در کتاب معروفش ــ قصصالعلماء ــ بر اساس نوشته سید نعمتالله جزایری، تحت عنوان «عوالی اللئالی»، درباره منزلت شیخ نورالدین علی بن عبدالعالی کرکی، معروف به محقق ثانی، آورده است: «مخفی نماناد که شیخ علی بن عبدالعالی کرکی از علمای زمان شاه طهماسب صفوی است. [شاه طهماسب] جناب شیخ علی کرکی را از جبل عامل به دیار عجم آورده و در اعزاز و اکرام او کوشیده و به همه ممالک خود نوشته که همه امتثال امر شیخ علی نمایند و اصلِ سلطنت، آن بزرگوار است، زیرا که نایب امام است. پس شیخ به همه بلدانی که تحت تصرف شاه طهماسب بود نوشت که دستورالعمل خراج شما چنین است و تدبیر در امور رعیت به فلان نحو است و تغییر داد قبله را در بسیاری از بلاد عجم برای اینکه مخالفت با واقع داشت و سید نعمتالله جزایری در صدر کتابش موسوم به عوالی اللئالی نوشته که چون محقق ثانی در عصر شاه طهماسب صفوی به اصفهان و قزوین آمد، سلطان به او گفت که تو به سلطنت از من سزاوارتری، زیرا که تو نایب امام میباشی و من از جمله عُمال تو میشوم که به اوامر و نواهی تو عمل میکنم و شیخ احکام و رسایل به سوی مملکت پادشاه فرستاد، به نزد عمال ایشان که متضمن قوانین عدل و کیفیت سلوک عمال با رعیت در اخذ خراج و مقدار آن و مقدار مدت آن بود و امر کرد که مخالفین و سنیان را بیرون کنند تا مبادا که موافقین را گمراه نمایند. و سلطان نیز به عمال نوشت که اطاعت و امتثال اوامر شیخ نمایند و بدانند که شیخ، اصل در سلطنت است و اصل در اوامر و نواهی است.»[۴]
عباس اقبال آشتیانی درباره نفوذ علمای شیعه در عهد قاجاریه مینویسد: «علمای امامیه دوره قاجاریه بر اثر تشویقی که از ایشان میشد و شهرتی که در نتیجه تألیفات و علم و فضل و کثرت شاگردان و مقلدین پیدا کردند، به تدریج چنان نفوذ یافتند که پایه قدرت خود را برابر یا بالاتر از قدرت سلاطین و اولیای امور گذاشتند و به نام ترویج احکام دین و اجرای حدود و نیابت از امام غایب در بسیاری موارد سلاطین و حکام را مطیع اوامر و احکام خود کردند.»[۵]
سر جان ملکم ــ سفیر انگلیس در عصر فتحعلی شاه ــ در کتاب «تاریخ ایران» خود در خصوص موقعیت اجتماعی علما مینویسد: «تعریف حال این طبقه [= مجتهدان] خالی از اشکال نیست، زیرا مردمی هستند که نه منصبی دارند و نه منصب قبول میکنند و نه کار مخصوص معینی دارند. اما به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی که در ایشان است، اهالی هر شهر که مجتهدی در آن سکنی دارد، بالطبع و بالأتفاق، به ایشان رجوع کرده، مجتهدین را هادی راه نجات، و حامی از ظلم بُغات و طُغات دانند و چنان در تعظیم و تبجیل ایشان مبالغت نمایند که جبارترین سلاطین نیز مجبور است که در این امر، متابعت خلق نموده، از روی اعتقاد یا تکلیف، مجتهد را رعایت و احترام نماید. علمای ملت، که عبارت از قضات و مجتهدین است، همیشه مرجع رعایای بیدست و پا و حامی فقرا و ضعفای بیچارهاند؛ اعاظم این طایفه به حدّی محترماند که از سلاطین کمتر بیم دارند، و هر وقت مخالف شریعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ایشان و احکام ایشان کنند و احکام عموماً جاری است، تا وقتی که وضع مملکت اقتضای آلات حرب نکند. اگر امری قابل ملاحظه روی دهد، ملاحظه شریعت و قوانین ملکی باید بشود. بعد از اقامه شهود و فتوای شرع، سلطان، حکم به اجرای آن دهد. بلی شک نیست که بعضی اوقات، مخالفت شرع و قانون نیز میشود ولیکن اینگونه امثال از روی ندرت اتفاق میافتد و چون واقع شود، غالباً بهانه این است که حفظ سلطنت یا سلطان، داعی بر آن بوده است زیرا ظاهر است که اگر شفاهاً استخفاف و استحقاری بالنسبه به شرع و قانون بشود، علمای ملت، که آلات و ادوات اجرای احکام مذهباند، محترم نمیتوانند بود.»[۶]
وی در جای دیگر از همان کتاب مینویسد: «بنیان قواعد اهالی ایران مانند سایر بلاد اسلام بر قرآن و حدیث است و از این سبب است که فقهای شریعت و قضات ملت یک طایفهاند و چون سررشته قوانین الهیه در دست ملاهای ملت است و به همین سبب سپر بلاهای ضعفا و مساکیناند و در مقابل نیرباران صدمات ظلمه لاجرم این طبقه را احترامی تمام است. به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی که در ایشان است، اهالی هر شهر که مجتهدی در آن سکنی دارد بالطبع و الاتفاق به ایشان رجوع کرده مجتهدین را هادی راه نجات و حامی از ظلم بْغات و طُغات میدانند و چنان در تعظیم و تجلیل ایشان مبالغه نمایند که جبارترین سلاطین نیز مجبور است که در این امر متابعت خلق را نموده از روی اعتقاد یا تکلف، مجتهد را رعایت و احترام کند. لکن فایده اهالی ایران از این طایفه همین نیست که گاه گاهی در احکام عدالت از ایشان استعانت جویند، بلکه شریعت را اعتبار است به سبب صلاحیتی که در نفس امنای شرع است، پادشاه را یارای آن نیست که رد احکام ایشان کند... خانه ایشان پناهگاه مظلومان است و بعضی اوقات شهری را به واسطه وجود شخصی از این طبقه، بخشیده و معاف داشتهاند.»[۷]
مادام دیالافوآ فرانسوی ــ که در زمان ناصرالدینشاه نقاط مختلف ایران را پیموده است ــ نیز مینویسد: «علمای روحانی و پیشوایان مذهبی، که عموماً آنها را مجتهد میگویند، همیشه در نزد ایرانیان یک مقام و منزلت بسیار عالی داشته و دارند. این اشخاص محترم، از گرفتن حقوق یا مواجب دولتی امتناع دارند و از طرف دولت هم به این مقام نمیرسند، بلکه آرای عمومی متحداً در انتخاب آنها به این مقام دخالت دارد.»[۸]
لیدی مری شیل ــ همسر وزیرمختار انگلیس در زمان ناصرالدینشاه ــ نیز گزارش میدهد: «در تمام شهرهای ایران، عدّه کثیری مجتهد و ملای دانشمند وجود دارد که در راستی و درستکاری آنها هیچ شکی نیست و اغلب مورد پشتیبانی و احترام عامه مردم قرار دارند و همگی با جان و دل به اجرای دستوراتشان گردن مینهند.»[۹]
مستر بنجامین ــ سفیر امریکا در زمان ناصرالدینشاه ــ در مورد اعتبار و قدرت حاج ملاعلی کنی مینویسد: «مجتهد اعلم که مرجع تقلید است در حقیقت عالیترین مقام قضایی ایران است و این شخص در حال حاضر حاج ملاعلی کنی است... . حاج ملاعلی کنی مردی مسن، محترم و خیلی با وقار و هیبت است، ولی علیرغم مقام و موقعیت خود، زندگی مجلل و باشکوهی ندارد و خیلی ساده و معمولی به سر میبرد و با آنکه املاک و دارایی هم دارد، معهذا درصدد نمایش دادن آنها نیست و در کمال سادگی زندگی میکند. موقعی که از منزل خارج میشود، فقط سوار یک قاطر سفیدرنگ میگردد و یک نوکر همراه اوست، ولی مردم وقتی از آمدن او مطلع میشوند، از هر طرف نزد وی میآیند و مانند یک وجود فوق طبیعی از این روحانی استقبال میکنند، یک اشاره از طرف او کافی است که شاه را از تخت سلطنت به زیر آورد و هر فرمان و دستوری که درباره خارجیان و غیرمسلمانان صادر کند فوراً از طرف مردم اجرا میگردد. سربازان گارد محافظ سفارت در تهران به من میگفتند با آنکه از طرف شاه مأمور حفاظت جان و اعضای سفارت شدهاند، اگر حاج ملاعلی به آنها دستور دهد بدون درنگ، من و دیگر اعضای سفارت را خواهند کشت، خوشبختانه مردی که این همه قدرت و نفوذ کلام دارد کسی است خیلی رئوف و مهربان و ملایم است و هیچوقت دستورات شدیدی صادر نمیکند، ولی به هر حال باید توجه داشت که هیچ کار اجتماعی و مهمی در ایران بدون جلب نظر و صلاحدید حاج ملاعلی کنی انجام نخواهد شد.»[۱۰]
در گزارشات و اسناد وزارت امورخارجه آمده است که در سفر دوم مظفرالدینشاه (۱۳۱۹.ق/۱۲۸۱.ش)، در لندن، رؤسای کمپانی «استاندارد تراست» از شاه امتیاز تأمین آب ناحیه میان قزوین و تهران، و نیز تأمین آب آشامیدنی تهران را درخواست کردند. شاه رسیدگی به این پیشنهاد را به بازگشت به ایران موکول کرد و مسئولیت اجرای آن را به امینالسلطان محول نمود. هنگامی که نماینده کمپانی یادشده برای عقد قرارداد به تهران آمد، امینالسلطان (اتابک) به نماینده شرکت گفت: «اولاً علما مایل نیستند خارجی به آب خوردن مردم دخالت نماید، ثانیاً این کمپانی صرفاً نباید انگلیسی باشد.»[۱۱] هرچند کمپانی پذیرفت که موافقت علما را جلب کند، و دو شرکت فرانسوی و بلژیکی را هم در این کار شریک سازد، این قرارداد، چه در دوره امینالسلطان و چه در دوره عینالدوله، که پس از او به صدارت رسید، سر نگرفت و با تأسیس شرکت آبیاری موافقت نشد.[۱۲]
به واسطه همین نفوذ و قدرت بیش از حد روحانیون بود که کمی بعد از مرگ میرزای شیرازی در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، آخوند ملا کاظم خراسانی، که هنوز مرجعیت عامه نیافته بود، میتوانست بر سر مسالهای جزئی، در حضور عموم به «ویسقنسول نجف» تندی کند که «تو که داخل آدم نیستی، به کسی که در بغداد است (احتشامالسلطنه در این زمان کارپرداز اول بغداد بود)، هم اعتنایی نمیکنم، سهل است اگر بخواهم پادشاه (ناصرالدینشاه) شما را هم با این انگشت کوچک خود از تخت به زیر میکشم.»[۱۳]
چنین موقعیت اجتماعی، به خودی خود باعث میشود علما در صحنه اجتماعی حضور جدّی داشته باشند. در این خصوص، سه مورد «مسئولیت محاکم شرع»، «امکان بستنشینی در بیوت علما» و «تشییع جنازه با شکوه علمای شیعه»، که بهروشنی موقعیت اجتماعی علما را نشان میدهند، بررسی گشته است.
پینوشتها
احمد رهدار
دانشجوی دکترای علوم سیاسی
[۱]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، کارنامه شیخ فضلالله نوری، تهران، عبرت، چ ۱، ۱۳۸۰، ص ۲۳
[۲]ــ روزنامه قانون، ش ۲۰، صص ۱ و ۲ و ۳ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران، اختران، چ ۴، ۱۳۸۳، صص ۳۲۸ ــ ۳۲۷
[۳]ــ راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کاظم عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ ۱۰، ۱۳۸۱، ص ۱۵۹، به نقل از: رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم، انصاریان، چ ۱، ۱۳۷۰، ص ۶۹
[۴]ــ ش۸۱ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۶۳ ــ ۶۲
[۵]ــ عباس اقبال آشتیانی، «شرح حال حجتالاسلام حاج سید محمدباقر شفتی»، مجله یادگار، س ۵، ش ۱۰ (خرداد ۱۳۲۸)، ص۳۰، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۹۸
[۶]ــ سر جان ملکم، تاریخ ایران، ج ۲، صص ۵۴۳ ــ ۵۴۱، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۲ ــ ۶۱
[۷]ــ سر جان ملکم، همان، صص ۵۵۱ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۵ ــ ۶۴
[۸]ــ مادام دیالافوا، سفرنامه دیالافوآ (ایران و کلده)، ترجمه و نگارش فرهوشی، تهران، خیام، چ ۲، ۱۳۶۱، ص ۵۹
[۹]ــ خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، چ ۲، ۱۳۶۸، ص ۱۱۷
[۱۰]ــ س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان (سفرناه بنجامین)، ترجمه حسین کردبچه، تهران، نشر جاویدان، چ۱، ۱۳۶۳، ص ۳۳۲، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۸ ــ ۶۷
[۱۱]ــ رک: ابراهیم صفایی، نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ۱۳۷۰، صص ۲۴ ــ ۲۲؛ ۳۳ ــ ۲۹؛ ۵۶
[۱۲]ــ ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۲۷۹
[۱۳]ــ روزنامه قانون، ش ۲۶۸، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۱۶۳ ــ ۱۶۲
[۱۴]ــ البته ناگفته نماند که اموری که در محکمه عرف فیصله مییافت، به اقتضای مکان و زمان و اشخاص، و به اقتضای ضعف، قوت، میل و طبیعت سلاطین، و بلکه تمامی حکام ممالک و بلاد، عمال اوراق و قصبات و ضبّاط محل، کدخدایان دهات و صاحبمنصبان در هر ردهای، خود متغیر بوده است، و چون در اکثر موارد، از جانب حاکمان عرف، وقت لازم برای بررسی پروندههای مورد قضاوت صرف نمیشد، غالباً ظلم واقع میشد.
[۱۵]ــ به همین دلیل ناصرالدینشاه گفته بود: عدلیه، فراشباشی شرع است. به نقل از: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، پیام، چ ۱، ۱۳۵۵، ص ۴۱۸
[۱۶]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۳۱ ــ ۳۰
[۱۷]ــ ادوارد یاکوب پولاک، سفرنامه پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸، ص ۲۲۵؛ به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۶
[۱۸]ــ رسول جعفریان، همان، ص ۶۷
[۱۹]ــ س.ج.و. بنجامین، همان، ص ۳۳۳، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۹ ــ ۶۸
[۲۰]ــ سرجان ملکم، همان، صص۵۵۰ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۳
[۲۱]ــ ریحانۀ الأدب، ج ۵، صص ۱۸۱ ــ ۱۸۰
[۲۲]ــ رک: بیان المفاخر، در شرح حال حجتالاسلام محمد باقر شفتی، ج ۱، صص ۱۶۴ ــ ۱۶۱
[۲۳]ــ سید محمدمهدی موسوی (به کوشش)، خاطرات احتشام السلطنه، تهران، زوار، چ ۲، ۱۳۶۷، ص ۱۳۰
[۲۴]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۴۱ ــ ۴۰
[۲۵]ــ میخائیل سرگه یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، بینا، بیتا، ص ۱۶
[۲۶]ــ جان ویشارد، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران، نوین، ۱۳۶۳، ص ۳۱۴
[۲۷]ــ ادوارد یاکوب پولاک، همان، ص ۲۲۵
[۲۸]ــ مادام دیالافوآ، همان، ص ۵۹
[۲۹]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، ج ۲، صص ۳۶۷ ــ ۳۶۵
[۳۰]ــ کریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، اقبال، بیتا، ص ۴۰۸
[۳۱]ــ معلم حبیبآبادی، مکارمالآثار، ج ۵، ص ۱۶۱
[۳۲]ــ ایرج افشار (به کوشش)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران، امیرکبیر، چ ۵، ۱۳۷۹، صص ۵۹۶ ــ ۵۹۵
۳۳]ــ روزنامه حبلالمتین کلکته، ۲ شوال ۱۳۳۲.ق، ش ۱۶، ص ۲۰
[۳۴]ــ رک: موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۲، ۱۳۷۸، صص ۳۰۷ ــ ۳۰۴
[۳۵]. بعضی از مآخذ مطالب این بخش، از منبع ذیل اخذ شدهاند: علی ابوالحسنی (منذر)، کارنامه شیخ فضلالله، همان، صص ۵۴ ــ ۲۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست