یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
لقمه گلوگیر

سابقاً در میان اهل طریقت این اعتقاد وجود داشت که مال حرام از گلوی مردان خاص خدا پائین نمیرود و ایجاد و ایجاد زحمت و دشواری میکند. امروزه از این عبارت که به صورت ضربالمثل درآمده است غالباً معانی مجازی و مفاهیم ملی و سیاسی آن مورد نظر و استشهاد است چنانکه فی المثل میگویند: ایران لقمه گلوگیریست که هیچ هاضمهای نمیتواند آنرا هضم و بلع کند. خلاصه اینگونه لقمهها را از باب تمثیل «لقمه گلوگیر» گویند که ریشه تاریخی آن به این شرح آمده است:
در مورد ریشه و علت تسمیه ضربالمثل «لقمه گلوگیر» حوادث عدیده رخ داده که سه مورد آن قابل ذکر است و از این سه مورد البته مورد اول را بیشتر قابل اعتناء و توجه میدانند:
۱) حارث محاسبی «وفات ۲۴۳ ه ق در بغداد» از بزرگان متصوفه و علمای مشایخ و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است. در شرح حال و کرامات و ریاضتهایش مطالب بسیار نوشته شده است که از جمله چهل سال روز و شب پشت بدیوار و جز بدوزانو ننشست.
پرسیدند که قبول و تحمل اینهمه رنج و تعب برای چیست؟ جواب داد: شرم دارم که به هنگام مشاهده در پیشگاه حضرت ربالارباب بندهنواز بنشینم. چون در محاسبه مبالغتی تمام داشت بلقب «محاسبی» ملقب گردید.
روزی حارث نزد قطب اعظم و سیدالطایفه جنید بغدادی رفت. جنید در ناحیه حارث آثار گرسنگی دید. تقاضا کرد طعامی برایش حاضر کنند، حارث پذیرفت و جنید به خانه رفت و غذای مأکولی که شبانه از مجلس عروسی یکی از بستگان و نزدیکان آورده بودند مختصری پیش حارث نهاد. چون حارث دست به طعام برد رگ انگشت دست راستش کشیده شد و بزحمت لقمهای در دهان نهاد ولی هرچه تلاش کرد لقمه در گلو فرو نمیرفت.
ناگزیر لقمه را از دهان بیرون افکند و خواست از خانه بیرون رود که جنید بغدادی جلویش را گرفت و علت را جویا شد. حارث گفت: آن طعام از کجا بود؟ جنید گفت: از خانه خویشاوندی. حارث گفت: مرا با خدای عز و جل نشانی است که لقمه مشکوک و شبههآمیز در گلویم گیر میکند و پائین نمیرود. جنید گوید: خواهش کردم روز بعد به خانهام آمد پارهای نان خشک آوردم، بخورد و لذت فراوان برد. آنگاه گفت: «چیزیکه پیش درویشان آری چنین آر»(۱).
۲) عارف عالیقدر قرن چهارم هجری ابوسعید ابوالخیر در بدایت حال منکران و مخالفان سرسختی داشت که در صدر آنان «ابوبکر اسحق» از بزرگان و منتفذان شهر نیشابور قرار داشتند. قاضی ساعد شنیده بود شیخ گفته اگر تمام جهان را مال حرام فراگیرد وی جز نان حلال نخورد و لقمه حرام از گلویش پائین نرود. قاضی ساعد یکروز از باب امتحان به چند نفراز غلامانش فرمان داد دو رأس بره، هردو یکسان و یک وزن، یکی از مال حرام و دیگری از وجه حلال بریان کردند و پیش شیخ فرستادند. قاضی ساعد خود پیش رفت تا شاهد قضایا باشد و در موقع مناسب سکاکی را بجنابت گیرد.
قضا را چند ترک مست در بین راه بر غلامان تاختند و طبقی را که بره حرام «نه حلال» در آن قرار داشت به زور گرفتند و بخوردند. غلامان آن دیگر بره بریان را که از وجه حلال تهیه شده بود به خانه شیخ ابوسعید ابوالخیر بردند و شیخ بدون دغدغه خاطر بخوردن طعام و بره بریان مشغول شد.
قاضی ساعد با نگاه متجسس در شیخ بنگریست و قصد داشت پس از آنکه شیخ از طعام دست کشید بر بطلان ادعایش رقم زند که شیخ در عالم معنی به قصد و نیتش پی برد و گفت «ایقاضی؛ فارغ باش که مردار به سگان رسید و حلال به حلالخوران. قاضی شرمزده شده و از انکار برآمد»(۲).
۳) شاه نعمتالله ولی شاعر معروف و عارف ربانی را همه کس میشناسند. مدفن این صوفی وارسته در ماهان کرمان است. شاه نعمتالله معاصر شاهرخ میرزا دومین امیر گورکانی بود ولی در محضر ارباب مال و قدرت کمتر حاضر میشد. روزی شاهرخ از او پرسید: سبب چیست که به ضیافت اغنیاء نمیروی و از خوان بیدریغ آنان تناول نمیکنی؟(۳) سید به مضمون حدیث:
ولو کانت الدنیا دماً عبیطاً لایکون قوت المؤمنین الاحلالاً
اشاره و اضافه کرد که جز لقمه حلال از گلویش پائین نمیرود. شاهرخ را این سخن خوش نیامد و در نهان به خوانسالار خویش فرمان داد از ممر حرام غذائی برای سید تدارک نماید(۴). خوانسالار به دروازه شهر هرات رفت و بره پیرزنی را بعنف ستاند و از آن طعام مأکولی تدارک دید. شاهرخ چون مقصود را حاصل دید شاه نعمتالله را بر سر سفره طلبید و متفقاً به تناول پرداختند.
در اثناء صرف غذا شاهرخ پرسید: این طعام حلال است یا حرام؟ سید گفت «بر من حلال است و بر شما حرام». امیر در غضب شد و شاه نعمتالله همچنانکه به غذا خوردن مشغول بود ادامه داد که اگر امیر باور ندارد بهتر است در این باره تحقیق کنند تا حقیقت مطلب روشن گردد. مقارن این احوال پیرزن موصوفه به شکایت و داوری پیش شاهرخ آمد و عرض کرد: پسر من به سرخس رفته بود، مدتها از تاریخ مراجعتش گذشت و خبری از او نداشتم.
غمناک و مشوش بودم، شنیدم سید نعمتالله به هرات آمده است. نذر کردم که اگر فرزندم به سلامت بازگردد برهای هدیه سید کنم. همان روز پسر من باز آمد و من برای ادای نذر خود برهای را به خانهاش میبردم که غلامان عمال خوانسالار آن را از من به زور بستاندند. شاهرخ را حال ندامت و انفعال دست داد و شاه نعمتالله ولی را بیشتر از پیشتر مورد تفقد و نوازش قرار داد.
منبع :مهدی پرتوی - مجله فرهنگ ومردم شماره ۱۶۳
پاورقیها:
۱) تذکرهالاولیاء صفحه ۲۷۲.
۲) تذکرهالاولیاء صفحه ۸۱۳.
۳) دولتشاه سمرقندی و رضاقلی هدایت امیرتیمور را بجای شاهرخ نام می برد
۴) تخلص شعری شاه نعمتالله ولی «سید» بود و در مکاتبات و محاورات نیز به این نام شهرت داشت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست