جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگنامه کلاس


فرهنگنامه کلاس

هر کلاس درسی، لااقل در ایران، برای خود کلیشه ها و حرف هایی دارد که با آن ها یکنواختی کلاس را می زداید. بعضی از این تکه کلام ها اختصاص به کلاس به خصوصی دارد و بعضی ها گستره وسیع تری …

هر کلاس درسی، لااقل در ایران، برای خود کلیشه ها و حرف هایی دارد که با آن ها یکنواختی کلاس را می زداید. بعضی از این تکه کلام ها اختصاص به کلاس به خصوصی دارد و بعضی ها گستره وسیع تری در سطح مدرسه و یا بعضا محله دارند. اما ویژگی مشترک این حرف ها و کلام ها این است که همه آن ها کوله باری از خاطرات را برای ما به ارمغان می آورند در این بخش می خواهیم این تکه کلام ها را با زادگاه تاریخی آن ها به اشتراک بگذاریم و بخشی از خاطراتمان را با هم شریک شویم.

نکته: این سخن ها، اکثرا متعلق به سوم دبیرستانی های امروز مجتمع آموزشی شهید قدوسی قم و یا ورودی های ۸۵- ۸۴ دبیرستان و یا بعضی هایشان به کمی قبل تر و به ورودی های

۸۲-۸۱ راهنمایی باز می گردد. هر چند کلاس «الف» و «ب» نداریم، اما بعضی هایشان خصوصی تر و برای «الف»ی هاست. از ابتدا تا کنون!

«می خندی؟... باید بخوری!»

کلاس اول دبیرستان، معلم شیمی مان ابتدا خیلی سخت می گرفت اما بچه ها به قول معروف پوست شان کلفت شده بود! یک بار یکی از ما شیطنتی کرد و معلم، دفتر نمره را باز کرد تا منفی بگذارد. نگاهی به او کرد و دید دارد هم پای بقیه کلاس می خندد و به سمت میز معلم می آید تا مانع از منفی گذاشتنش شود! این شد که با عصبانیت گفت: «می خندی؟... باید بخوری!» و مجددا کلاس از خنده منفجر شد! این تکه کلام به دلیل تعدد تکه کلام ها در کلاس اول استعمال نشد اما در کلاس دوم تکه کلام اصلی بچه ها شد که چند خاطره به یاد ماندنی- به خصوص برخورد معاون با مبصر به خاطر استعمال این تکه کلام و خونسردی مبصر و توضیح دادن معنی این عبارت قصار!- از آن در ذهن بچه ها ماندگار شده است.

«عبث»

زمان استعمال این تکه کلام حدود یک ماه- یک ماه و نیم بود. اما داستان این تکه کلام از این قرار بود: هفته اول بعد از عید، زنگ دفاعی، پس از درس دادن معلم، یکی از بچه ها از او پرسید: «به نظر شما تغییر ساعت ها کار خوبیه یا نه؟» معلم محبوب دفاعی در پاسخ گفت: «به نظرم کار عبثی است» و شروع کرد به توضیح دادن و باز هم تأکید کردن بر روی کلمه «عبث» و به خصوص بر «ث» و اینکه برای تلفظ «ث» حتما باید زبانش بین دندان های جلو قرار بگیرد. و این شد سرآغاز «عبث» که با شروع شدن ایام امتحانات به موزه خاطراتمان فرستاده شد.

«اسم نبر. نام نبر»

تاریخ شروع معینی ندارد، فکر می کنم پارسال ایام ماه مبارک رمضان بود که مبصر شایسته کلاسمان! تصمیم گرفت ما را از غیبت کردن باز دارد. به همین منظور هر کس، هر کجا می خواست نامی از کسی ببرد، با خنده می گفت: «اسم نبر!» کم کم و با گذشت زمان این تکه کلام بین بچه ها جا باز کرد و حالا به معلم هایمان هم این نکته را گوشزد می کنیم و یا حتی برای پاسخ دادن به سؤالات و یا گوشزد کردن نکاتی که در آن باید از اشخاصی نام برده شود، به یکدیگر گوشزد می کنیم: «نام نبر!».

محمد حیدری. قم