سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

برخاسته از دریا


برخاسته از دریا

درباره فیلم تحسین شده «اوندین» با بازی کالین فارل

«اوندین» شبیه قصه‌های پریان است اما واقعیتش این نیست. فیلمی امیدبخش و تاثیرگذار که به‌طور همزمان هراس انگیز، ‌سرخوشانه، خوش ساخت و صادقانه است. البته دیدن چنین فیلمی از نیل جردن با توجه به سابقه‌اش چندان جای تعجبی ندارد.

کالین فارل در این چند سال تعدادی فیلم ضعیف و حتی به درد نخور در کارنامه‌اش به ثبت رسانده، ‌اما این را هم نشان داده که می‌تواند بازیگر خوب و قابلی باشد. همان‌طور که در این فیلم بازی بسیار خوبی از خود ارائه نموده. نام او در این فیلم سیراکوز است،‌یک ماهیگیر که روزی زن جوانی را در تور ماهیگیری‌اش در دریا پیدا می‌کند و تازه این آغاز ماجراست. سیراکوز صاحب دختری به اسم آنی است که هر بار پیش از خواب برایش قصه و حکایتی تعریف می‌کند. روزی آنی از او سوال می‌کند: «ببینم چرا باید همیشه قصه‌هات با روزی روزگاری شروع بشه؟» او راست می‌گوید. این فیلم درباره این است که او واقعا تا چه اندازه راست می‌گوید. شخص از آب گرفته شده ظاهرا زن است و به گفته خودش «اوندین» نام دارد. یک زن دریایی که می‌تواند مثل یک فوک هم در خشکی و هم درون دریا زندگی کند. شاید او راست بگوید. «اوندین» به خوبی فاصله میان واقعیت و افسانه را در می‌نوردد. بنابراین تا به پایان با ظرافت و به شکل دلپذیری میان افسانه و واقعیت معلق است.

نقش آنی را بازیگر نوجوان و تازه واردی به اسم آلیسون بری بازی کرده. او در این نقش شگفت انگیز است. جردن همیشه در فیلم‌هایش بازی‌های فوق العاده‌ای از بازیگران می‌گیرد ‌و این امر در مورد این فیلم نیز مستثنا نیست.

صحنه‌های فیلم با فارل و وابستگی، دوستی و محبت متقابل او و دخترش توام با احساسی واقعی همراه با یک نگرانی و علاقه‌ای واقعی از کار درآمده. بازی درویا کایران در نقش مادر آنی و تونی کوران - «مرد نامرئی»- در نقش شوهر مادر آنی با آن خالکوبی‌های عجیب و غریب روی بدنش بی‌عیب و نقص و تماشایی است.

سیراکوز مدت‌هاست که نوشیدن مشروبات الکلی را کنار گذاشته. او را می‌بینیم که برای اعتراف به نزد کشیش می‌رود و هر بار چیزهایی می‌گوید که هیچ ربطی به اعتراف به گناه ندارد. این کشیش استفان همکار قدیمی و همیشگی جردن است و این بار نیز شاهد یک بازی به یادماندنی دیگر از او هستیم.

«اوندین» در نگاه اول تا اندازه زیادی غیرواقعی و دور از ذهن به نظر می‌رسد: یک اوج دور از دسترس و تقریبا غیر قابل وصف که در دیگر کارهای جردن هم کمابیش شاهد آن بوده‌ایم. آمیزه‌ای از افسانه و واقعیت که البته بیشتر آنها مبتنی بر واقعیت بوده‌اند. آلیسا باچلدا در نقش اوندین عالی است. او با ریشه‌ای لهستانی و متولد مکزیک در این فیلم به شکل زیبا و دلپذیری در دو سوی دو دنیای متفاوت از هم قرار دارد. او هنگام بودنش با فارل شاد و به مانند یک روح و با آلیسون شاد و سرزنده و مرموز به نظر می‌رسد. بازی‌ها همه عالی و شگفت انگیزند. همین‌طور داستان فیلم. این فیلم در واقع هم یک افسانه مدرن است و هم نیست. در آن آرزوها مستجاب شده و برآورده می‌شوند و آوازها به ترنم در می‌آیند و خوانده می‌شوند.

داستان فیلم در سواحل کورک واقع در ایالت مانستر (در جنوب ایرلند) می‌گذرد: شبه جزیره بارا با چشم‌انداز و خلیجی زببا،‌موج‌های سنگین که پیاپی بر صخره‌های ساحلی کوبیده می‌شوند. خانه‌هایی پراکنده و فاقد ارزش هنری و سبک معماری خاص،‌مسابقه‌های قایقرانی،‌فروشگاه‌های قدیمی،‌کلیساهای خالی و یک جامعه شهری عبوس، منزوی و خشن. این جزیره شب‌هایی سرد و نورانی دارد. ماشین‌هایی که اهالی استفاده می‌کنند عمدتا وانت بارهای کوچکی هستند که هوای جزیره را آلوده نمی‌سازند. درخشش خورشید بر سطح آب دریا درخشش و تلالوی آن را دوچندان می‌کند. و خلاصه این جزیره مکانی است زیبا،‌رویایی با طبیعتی خشن که هر انسانی را سر شوق می‌آورد.

فیلم در تمام زمینه‌ها تقریبا تا به پایان با ظرافت و مهارت ساخته شده. هر دو تصویری که فیلم از کاراکتر زنِ اصلی‌اش و دنیایی که از او ارائه می‌دهد، می‌تواند به نوعی درست و واقعی باشد. اوندین مخلوقی برآمده از دل امواج دریاست. او از آب بیرون آمده و می‌تواند مثل یک فوک‌دریایی هم در آب و هم بر روی خشکی زندگی کند.

این یک داستان پری گونه و تخیلی نیست، درباره «روزی روزگاری» است. این فیلم شاید چیزی بیشتر از واقعیت نباشد اما نشان می‌دهد که هر کدام از دو روی سکه یعنی افسانه و واقعیت در دل دیگری نهفته و پنهان است. آرزوها و خواسته‌ها جنبه واقعیت به خود می‌گیرند. پایان فیلم یک پایان خوش و مرموز است. و این فیلمی است که حتما باید دیده شود.

مترجم: پیمان جوادی

اندرو رابرتسون