پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
روایت دلنشین یکی بود, یکی نبود
چشمان کودک کمکم سنگین میشود. مادربزرگ دامن پرگلش را باز میکند و کودک با ذوق و شوق تمام پا به این گلستان میگذارد. انگشتان مادربزرگ تار به تار موهای دخترک را لمس میکند و شروع میکند:
یکی بود، یکی نبود ...
همیشه صحبت از قصه و قصهگو که به میان میآید، صدای گرم مادربزرگ که در فضای دلنشین خانهای قدیمی میپیچد، به ذهن انسان میآید. مادربزرگی که نوههایش را دور کرسی جمع کرده و دلشان را در سرمای سخت زمستان با قصههایش گرم میکند. بچهها دستانشان را به زیر چانههایشان زدهاند و به دهان مادربزرگ چشم دوختهاند. راستی چه رازی در حکایتهای بزبزقندی، نمکی، گنجشکک اشیمشی و ... نهفته است که اینچنین بچههای پر شر و شور را زیر کرسی مادربزرگ آرام مینشاند؟
قصههایی که اگر دهبار هم شنیده شوند، باز هم برای ما شیرین و دلپذیر هستند به طوری که حتی کودکان را بر آن میدارد که مادربزرگی را که از شدت خستگی در میان قصه به خواب رفته بیدار کنند تا دوباره پایان شیرین قصه را از زبان او بشنوند.
● آنچه بر جای میگذارد!
تاکنون فکر کردهاید که چرا کودکان زمانی که قهرمانشان به دردسر میافتد مضطرب میشوند و با پیروزی آنها خوشحال میشوند؟ شاید بتوان گفت که این قصه و داستان است که نقش سازندهاش را در تکوین شخصیت کودک ایفا میکند. از طریق قصهها و داستانهای خوب، کودک به بسیاری از ارزشهای اخلاقی پی میبرد. پایداری، شجاعت، نوع دوستی، امیدواری، آزادی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم ارزشهایی هستند که هسته مرکزی بسیاری از قصهها و داستانها را تشکیل میدهند.
این قصهها و داستانها هستند که حس زیباییشناسی در کودک، توجه کودک به دنیایی که اطرافش را فرا گرفته، عادتهای مفید در کودک و حس استقلالطلبی و خلاقیت کودک را تقویت میکنند.
هوارد گارنر، روانشناس در مورد تاثیر قصه در کودکان میگوید: «یکی از راههای ایجاد توانایی راهبردی در بچهها این است که مجبورشان کنیم با صدای بلند یک قصه تعریف کنند. به این ترتیب آنها افق دیدشان را گسترش میدهند، تخیلشان را تقویت میکنند و خودشان را برای زندگی پیش رویشان آماده میکنند».
چند صباحی است که پیشرفت علم و تکنولوژی بهانهای شده است برای همه تا از مسوولیتها و وظایفی که برعهده دارند شانه خالی کنند. اگر پدر و مادرها میدانستند با چند دقیقه قصهگویی میتوانند بسیاری از نابسامانیهای روانی کودکانشان را درمان کنند هیچگاه بهانهای برای امتناع این امر سازنده نمیتراشیدند.
فردریک فروبل آلمانی که موسس کودکستان است، اولین دانشمند تربیتی کودکان بود که به ارزش واقعی قصه و قصهگویی برای کودکان پی برد و اساس کار تربیت کودکان را در کودکستان بر قصهها گذاشت. بعد از او مربیان و افراد دیگری این روش را دنبال کردند و به تاثیر و اهمیت قصه در آموزش و پرورش پی بردند. بهواسطه قصه کودکان و حتی بزرگسالان نیازهای روانی خود را ارضا میکنند و به آنها این فرصت داده میشود که امیال و محتویات ناخودآگاه خود را تعبیر کنند و محیط زندگی خود را بشناسند.
کودکان احتیاج دارند که پس از یک روز تمام کلنجار رفتن با مسالههای ریاضی و علوم و عبارتهای خشک و بیروح کتابهای درسی مدتی را در دنیای لطیف، پراحساس و پرماجرای قصهها و داستانها سپری کنند و از این طریق است که روح، احساس و تخیل این کودکان هم رشد پیدا میکند.
● شهرزاد قصهگو
مادربزرگ صدایش را آرام میکند، بچهها خودشان را به مادربزرگ نزدیکتر میکنند تا صدایش را بشنوند. شور و هیجان فراوانی در تکتک چهرههای این بچهها موج میزند. گوشها همه تیز است. ناگهان مادربزرگ صدایش را بالا میبرد و به این ترتیب هیجان ماجرای داستان را به کودکان هم منتقل میکند.
این امر یعنی توانایی انتقال حس داستان به مخاطب، شاید یکی از مهمترین ویژگیهای یک قصهگوی خوب باشد. قصهگوی خوب باید به تکتک کلمات تسلط داشته و از ارزش آنها باخبر باشد. هرگونه مکث، کلمات بیربط و درهمریختگی عبارات میتواند از جذابیت و ارزش نهایی داستان بکاهد. او میداند که به هنگام گفتن داستان میتواند با کلمهها حس لمس کردن، چشیدن و بوییدن را منتقل کند. همچنین میداند میتواند با کلمهها رنگ، جنس و حتی دما را چنان توصیف کند که شنوندگان را به دنبال قصه خود بکشاند، به عبارت دیگر قصهگو تصویرگری است که به جای رنگ از کلمهها استفاده میکند.
راوی داستانها باید بتواند در حین قصهگویی همه ایدههای متفاوت را یکجا و به صورت فراگیر به مخاطب انتقال دهد تا مخاطب لازم نباشد برای گرفتن مضمون کلی مطلب، خود را به زحمت بیندازد چرا که محتوای کلی داستان بهیکباره منتقل شده است.
تنها ابزار یک قصهگو صدا، کلمات و حرکات بدنش است که استفاده مناسب و بجا از هر کدام میتواند بیشترین تاثیر را در شنونده بگذارد و در بیشتر مواقع کودک آنها را بهخاطر میسپارد و از آنها در کلام و رفتار خود استفاده میکند.
چشمهای مادربزرگ وقتی از قهرمانان داستان میگوید چه برقی دارد چشمانش به گونهای است که حتی اگر سخنی هم نگوید گویای همهچیز است. این صداقت و احساس است که از نگاهش به تک تک کودکان منتقل میشود.
داشتن چشمان نافذ و تاثیرگذار مخاطب را با خود همراه میسازد و بر تاثیر کلام میافزاید.
قصهگو باید گاهی چشم از چشم شنوندگان برگیرد و نگاه خود را ورای آنها به شخص یا جسمی خیالی که در داستان توصیف میکند بدوزد. او میتواند با شنوندگان رابطه مستقیم و چشم در چشم برقرار نکند و نگاه خود را بهطور موثر بر صحنههایی خیالی متوجه سازد، این عمل باعث میشود تا مخاطبان با او همراه شوند و به همان نقطه چشم بدوزند.
● قصه، قصهگو و متخصص!
متخصصان روانشناسی یکی از راههای رشد و تکامل مغز کودکان را قصهگویی میدانند و میگویند: با قصهگویی، علاوه بر شناساندن صدای والدین، صحبت کردن برای کودک راحت میشود و کلمات را صحیح و کامل ادا میکند.
آنها معتقدند که والدین به تصور آنکه کودکشان چیزی را متوجه نمیشود با او حرف نمیزنند این در حالی است که مغز نوزاد آماده پذیرش و یادگیری است و دوست دارد صدای والدین خود را بشنود و با محیط آشنا شود. قصهگویی والدین در واقع بستری میشود برای نوزاد تا بتواند کلمات را به راحتی ادا کند.
روانشناسان با تاکید بر آنکه حس شنوایی کودک نسبت به تکلم او حساستر است، اضافه میکنند: کودکان شعرها، داستانها و صداهای مختلف را میشنوند و به دلخواه خود به هر یک از آنها یک نوع واکنش نشان میدهند و به انتظار تشویق والدین میمانند.
قصهگویی به نوعی آموزش غیرمستقیم به کودک به شمار میرود. پیاژه، روانشناس معروف گفته است؛ «هرگاه چیزی را به کودک آموزش میدهیم مانع شدهایم تا او شخصا آن را کشف کند.» در قصهگویی نوعی آزادی عمل و پرهیز از اجبار وجود دارد و به همین سبب دلزدگی و خستگی در فرآیند آموزش ایجاد نمیکند.
در کشوری مانند ایران با ادبیاتی بسیار غنی و کهن و داستانهایی سازنده بسیار مایه تاسف است که قصهگویی محو و محوتر میشود.
عذرا وکیلی، گوینده قصه کودک و نوجوان رادیو در جشنواره قصهگویی ۲ سال پیش عنوان کرد: در گذشته نهچندان دور، قصهگویی نوعی ارتباط میان نسل مادربزرگها و نوهها بود و مادربزرگها تمام افکار نصیحتگرایانه و پندهای روزمره درون خانواده را با زبانی کودکفهم و بیانی جذاب برای آنان بیان میکردند، اما مسائل اقتصادی و اجتماعی، همچنین فاصلههای مکانی و دوری افراد از یکدیگر سهم عمدهای در کمرنگ شدن قصهها ایفا کرد.
● بشنو، چون حکایت میشود!
قصه مادربزرگ در میان سکوت نیمهشب رو به اتمام است. دیگر صدایی از دخترک درنمیآید. مادربزرگ نگاهی به او و لبخند بر لبانش میاندازد. شاید در خوابش سبدی پر از میوه و شیرینی به دست دارد و با شنل قرمزش روانه خانه مادربزرگ است! شاید به کمک بزبز قندی رفته است و پیروزمندانه در جشن شنگول و منگول و حبه انگور پایکوبی میکند!
و باز هم مادربزرگ میگوید: قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید!
شاید این کلاغ باید سرگردان بماند تا قصهها باشند.
شاید در قصهای خانه این کلاغ نیز پیدا شود.
نازنین احمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست