پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
سید جمال و عبده
احیای دینی، باز یافت دوباره هویت است. هویّتی غارت شده و به یغما رفته. غریبه ها، آن را رقیب و مزاحم دیدند و خودیها، ارج و قدرش را پاس نداشتند. وقتی موج غارتگر بر ساحل کوفت، آهی بر نیامد و صاحبان درد و درک، انگشت شمار و غریب. تنها در عرصه کار و زار. معرکه ای به پهنای گیتی و دراز نای قرون.
از حضور استعمار فرانسه در خاک فراعنه (مصر)، دو قرن می گذرد. آن اشغال دیری نپایید. امّا آوای خطر بود. امپراتوری مفلوک عثمانی، روبه احتضار بود. جهان اسلام، در گیرودار مصیبتهای مدام، روزمرّگی داشت. آگاهان، معدود بودند و سر در گریبان داشتند. جاه طلبان ونامحرمان، بی خیال بر مرکب قدرت می راندند. غریو طوفان را نمی شنودند. دیگران را نیز از شنیدن، باز می داشتند. درین (وانفسا) جمال و کمال (سید جمال) را می توان باز یافت که پاشنه سفر بر کشید، زبان از نیام بر آورد، در زمهریر سکوت، از درخت خشکیده، آتش افروخته را تمنّا کرد. در غربت و بی کسی به (طور) آمد تا برای خانواده سرما زده اش، که اینک از ترکستان تا مراکش گسترده بود، آتش سینایی به ارمغان بیاورد.
نوای سید، در عصر او، در فضای جهان اسلام پیچید. استعمارگران، به خودلرزیدند. قدرتمداران با آن درگیر شدند. جاهلان با آن در آویختند. اما اهل درد، قدر او را دانستند و گرد او، جمع آمدند. این گروه، بنیاد جمعی را پدید آوردند که در سده اخیر، حرکت احیا و قوت مذهب و دین را در کلّ جهان اسلام، رهبری کردند.
با جنبش عظیم مردم ایران، روند باز سازی فکری و احیای قوّت دین، رونق مجدّد یافت. در سطح گیتی، مسلمانانی پرشور و متفکّر پدید آمدند که نَفَس (سید) در آوایشان حیات دوباره پیدا کرد. غم خفته و زخم نهفته، سرباز آورد. و اینک، در جای جای عالَم، از این امداد، مددها می توان گرفت و آرزوهایی بس بلند را در قاب این تصویر، می توان به نظاره نشست. اینک، در پیامد حوادث اخیر و در باز بینی مجدّدیک سده حرکت اصلاح و احیای مذهبی، ضروری می نماید که ابعاد گذشته و حال این موج، مورد وارسی و کنکاش پیوسته قرار گیرد. مایه های قوت آن، ارزیابی گردد و در تکامل محتوا و ابزار آن سعی مضاعف صورت پذیرد. از سوی دیگر، نقاط ابهام و ضعف، نقّادی شود تا این موج جدید، از مخاطرات موجود برهد و در برابر خطرات پسین، ایمنی بیابد.
از عمده ترین حرکتهای لازم، بررسی وجوه اختلاف متفکّران مصلح و جنبشهای دینی است. تفاوت انظار و آرا، گرچه طبیعی می نماید، اما نقّادی علل و کند وکاو در رهیابی به حقیقت نیز، به همان اندازه، طبیعی و ضروری است. متأسفانه چنان بررسیی به علل مختلف، کمتر صورت پذیرفته است. تمایل به حفظ وحدت و پاسداری از کلیت تفکّر احیاگرانه مذهبی، موجب شده است که بر نقاط اشتراک تأکید بیشتری صورت گیرد که مقدس است و ستودنی. امّا باید توجه داشت که تحلیل نشدن چند و چون نقاط تفاوت، ضربات متعددی را بر روند فکری و سیاسی جنبش احیاء، بر جای خواهد نهاد. آتشهای نهفته، دیر یا زود، رخ می نمایند و برج و باروی این وحدت صوری را، درمی شکنند. دیگر آن که بازیابی موارد تفاوت آرا، می تواند به پیدایش نظریاتی جدید بینجامد که در حوزه فکر و عمل کار گشایی داشته باشد و حتی بتواند در تفاهم و تقارب سودمند بیفتد. از این روی در این مقال، در محدوده توان و امکان، تفاوت دیدگاههای (سید) و (عبده)در محور (انقلاب یا اصلاح) عرضه می شود.
در آغاز سخن، بایستی به دو نکته، اشارت داشت:
۱) اختلاف نظری سید و عبده (در مقوله ای که از آن بیشتر سخن خواهیم گفت)تنها اختلاف دیدگاه آن دو نبوده و نیست. این مقوله، از مباحثی است که روند جنبش احیاء و اصلاح مذهبی را به خود مشغول داشته است. هر گرایش، طرفداران و مخالفانی را به سوی خویشتن فراخوانده است. از این روی، این مقاله را بایستی از تفاوت دیدگاه دو شخصیت متفکّر حرکت احیای مذهبی، فراتر دید و بهای بیشتری به آن داد.
۲) مقوله یاد شده، بحثی جدّی در (تغییرات اجتماعی) است. این که تغیرات و دگرگونیهای سیاسی - اجتماعی چه قالبی را بایستی پیدا کنند، تفاوت آرا و انظار وجود دارد. گرچه بحث اصلی در حوزه حرکت احیای اسلام، متمرکز است، امّا نیم نگاهی نیز به تئوریهای کلّی افکنده خواهد شد، تا منظر اصلی بحث، در محیط و فضای واقعی خویش، به تصویر آید و دیدگان بصیر را به تأمل وتعمق، سوق دهد.
● تغییرات اجتماعی
انقلابهای اجتماعی در مغرب زمین، در سده های ۱۹ - ۱۷ م. دو موج فکری را سامان داد. برخی همان شیوه ها را (البته با تفاوتها و دگر گونیها) پذیرا بودند و تحولات اجتماعی لازم را در پرتو حرکتهای انقلابی و سریع، پیگیری کردند. گروهی دیگر، بر نابسامانیهای پدید آمده در آن انقلابها، تأکید کردند و مخاطبان خویش را، از حرکتهای انقلابی بر حذر داشتند. آنان در بیانها و تعبیرهای گونه گون، تلاش ورزیدند تا چهره ای کریه و ناشایست از انقلابهای گذشته و معاصر خود، ترسیم کنند و وجهه خشونت زایی انقلابها را مستمسک تهاجم علیه آن قرار دهند.
بر نیگتن مور، دریاد کرد این نوع تلقی و نیز نقّادی و تحلیل آن، چنین می نویسد:
ستایش از انقلاب، برای صاحب نظران غربی، کار دشواری است؛ زیرا در غرب، برای پیشبرد آزادی انسان، اصلاحات تدریجی را وسیله بهتری از انقلاب می دانند و این اعتقاد، امروزه سخت جا افتاده است. در پایان این کتاب، لازم است بار دیگر به نتائج حاصل از تاریخ تطبیقی نوسازی در این مورد اشاره کنم. بر اساس این شواهد، اصلاحات تدریجی نیز دست کم به همان اندازه انقلاب دارای هزینه اجتماعی سنگین و ظالمانه ای بوده است.
باید انصاف داد که همیشه در شیوه نگارش تاریخ، تعصبی ضد خشونت انقلابی وجود داشته است و هر چه عمق این تعصب را بیشتر در می یابیم، ابعاد هولناک آن آشکارتر می شود. همعرض دانستن خشونت ستمگران و خشونت کسانی که در برابر ستم پایداری می کنند، خود گمراه کننده است... به علاوه هزینه اجتماعی ناشی از عدم وقوع انقلاب همیشه بسیار گران تمام شده است. (۱).
در دوره معاصر، (پوپر)از کسانی است که می کوشد راه وسطی را میان انقلاب و رفرم، بیان کند. گر چه او بر اصلاح و حرکتهای تدریجی و قابل ابطال و بازگشت، تأکید فراوانی دارد، امّا برای (انقلاب)در نظامهای سیاسی که دگرگونی و انتقاد، جز با انقلاب میسر نیست، ارزش و مشروعیت قائل است.
دموکراسی، اصولاً روشی است برای کم کردن نقش فرد در حکومت و برای مستغنی شدن از انقلاب قهر آمیز... نظامهایی که اصلاحشان به انقلاب قهر آمیز نیاز داشته باشد و یا فرد در آنها وزنه بزرگ و مؤثری داشته باشد، نظام دموکراتیک محسوب نمی شوند.
کلمات انقلاب، یا اصلاح، امروزه مدح و ذم و حسن و قبح را با خود حمل می کنند... اما سخن دقیق آن است که تا معلوم نشود انقلاب یا اصلاح به کدام نظام تعلق می گیرد، سخن گفتن از حسن و قبحشان خطاست... لذا نه هر اصلاحی بد است و نه هر انقلابی خوب، این دو را باید نسبت به متعلقاتشان تحسین و تقبیح کرد. حال دموکراسی می خواهد نظامی بر پا کند که برای اصلاح آن، نیازی به انقلاب قهرآمیز نباشد. آن نظامهای فردی و استبدادی اند که اصلاحشان عین انقلاب است. به عبارت دیگر، یک اصلاح کوچک، در نظامهای استبدادی و توتالیتر، جامه یک انقلاب را به خود می پوشد و یک انقلاب بزرگ در نظامهای دموکراتیک، شکل یک اصلاح را به خود می گیرد. (۲).
در مجموع، در مقوله انقلاب یا اصلاح محورهای ذیل مطرح شده اند:
۱) آیا انقلابهای اجتماعی، با عنصر خشونت توأمند و اگر چنین است آیا خشونت در انقلابهای اجتماعی، قابل دفاع است یا خیر.
۲) خطاها و آسیبهای پدید آمده در انقلابهای اجتماعی، تا چه حد قابل اغماضند آیا هزینه های حرکتهای تدریجی و اصلاحی، از آن کمتر است.
۳) آیا می توان در (حق انقلاب) بین نظامهای استبدادی و غیر استبدادی فرق گذارد.
۴) اگر نظام استبدادی، به انتقاد و دگرگونی از غیر طریق انقلاب تن داد، آیا انقلاب، مجّوز خویش را از دست خواهد داد.
۵) پس از واژگونی نظام استبدادی، آیا دوره حرکتهای انقلابی به پایان می رسد و امور بایستی روند تدریجی و گام به گام به خود بگیرد یا همچنان کوره انقلاب، بایستی داغ و آتشین بماند.
سؤالات فوق، برخی از پرسشهائی است که در مقوله (انقلاب یا اصلاح) مطرحند. با اوج گیری جنبشهای ملی و مکتبی در قرن بیستم، این مبحث از داغترین مباحث علمی است که عناصر رادیکال و میانه رو را در این جنبشها، از یکدیگر متمایز می کند. تمایزاتی که گه گاه به تقابل و رویارویی صفوف می انجامند.
در جنبش مذهبی احیای دینی، این مباحث کم و بیش مطرح بوده اند. شاید تفاوت دیدگاه و شیوه (سید جمال) و عبده، که رابطه ای چونان مراد و مرید داشته اند، اولین رگه های ظهور و بروز آن باشد. هر چند تفاوت آراء ادامه یافت و در حرکتهای پسین آن دو، اَشکال و شمایل جدیدتری پیدا کرد.
● منادی انقلاب
سید جمال، طبع آتشین و ناآرامی داشت. مصائب جهان اسلام، امان وقف و سکوت را از او گرفت. در هر نقطه که مکان گرفت، با صاحبان جاه و مقام، به تعارض و تقابل رسید. نوای سید، کوبنده تر و آتشین تر از آن بود که بتوانند تحمّلش کنند. گرچه سیّد، کوشید خروش کلام خویش را، در کاخها و قصرها نیز طنین افکند و (انقلابی از بالا (۳) را سامان دهد، اما از انقلاب توده ها نیز غافل نبود. او، مستمع ویژه نمی شناخت. در مجامع عمومی، در مراکز تجمع، چون: مساجد، محافل آموزشی، قهوه خانه ها و... باصراحت و شجاعت، دیدگاههای انقلابی خویش را عرضه می کرد. فروپاشی امپراتوری وحشت، ستیز با استعمار انگلیس، نابودی رژیمهای استبدادی و دهها مقوله دیگر، چیزهایی بودند که سیّد با کلمات و تعبیرات صریح و تند. آن را می طلبید و با قدرت و جاذبه فوق العاده، هواداران و یاورانی در اطراف و اکناف گیتی، می یافت. روحیه انقلابی و پرشتاب (سید)، مجال آن را نمی داد تا او به نظریه پردازی و ایجاد یک دستگاه مدوّن فکری برآید. (مجید خدوری) اظهار می کند:
(سید)، گر چه متفکّری برجسته بود، هرگز در صدد بر نیامد تا اندیشه هایش را در دستگاهی منسجم تدوین کند و اغلب نظریاتش را در جمله های انتزاعی و موجز بیان می کرد و برای نشان دادن مناسبتهای آنها با مسائل روزانه کوششی به عمل نمی آورد. چنان ناشکیبا بود که نمی توانست سخنانش را بنویسد و ترجیح می داد آنها را در محفلهای خصوصی و عمومی از راه سخنرانی به دیگران انتقال دهد. (۴).
نویسنده عرب زبان دیگر: (علی السمان)، از این ویژگی سید، چنین یاد می کند:
جمال الدین، در تمامی طول حیات خود... برای تبیین مجدد اصول اسلامی تلاش نکرد. علاقه بخصوصی به نظریه پردازی خارج از میدان عمل نداشت. بیش از آن که نظریه پرداز باشد، مرد عمل بود. تا حدّی که این کار (نظریّه قبل از عمل) به نظر وی به معنای قراردادن گاوآهن در جلوی گاو بود. قدرتهای جهانخوار، هرگز به مسلمانان اجازه نخواهند داد تا برای رسیدن به آنها در زمینه های علمی و فنی، به اقدامات اصلاحی و ضروری بپردازند. چه رسد به برتری علمی و فنی. (۵).
تعلّق خاطر سیدجمال، به انقلاب فراگیر، موجب شد که جایگاه فکری سید در حرکت احیا، کمرنگ به نظر آید و حتی گروهی به انکار آثارفکری او، بر آیند. در این زمینه، بویژه مستشرقان انگلیسی، کم و بیش، تلاش ورزیده اند تا از سیمای سید، چهره ای صددرصد سیاسی و نه متفکّر بسازند. (دکتر محمد بهی)به گوشه ای از این تلاشهای بی فرجام، اشاره می کند:
جب، مستشرق انگلیسی و عضو مجمع لغت عربی در قاهره، در کتاب (الاتجاهات الحدیثهٔ فی الاسلام) (گرایشهای نوین در اسلام) تعلیقه و حاشیه ای بردیدگاه اقبال دارد.
او، می نویسد: اقبال، معتقد است که جمال الدین، نظری ژرف در تاریخ اندیشه اسلامی و حیات مسلمانان، داشته است. از این رو چنین می انگاشت که اگر سید، قدرت توانایی ذهنی خود را در خدمت اسلام، به عنوان نظام زندگی و اعتقاد انسان، معطوف می داشت، امروزه جهان اسلام بر شالوده های مقتدر تری استوار بود.
پس از یاد کرد نظر اقبال، جب، چنین حاشیه می زند که تنها کاری که از سید منتشر شده است، نوشته (رد بر دهریان) است و آن نوشته، به هیچ وجه نشان نمی دهد که سید از چنان توانایی عقلی برخوردار بوده است. آن گونه که اقبال اظهار می کند. (۶).
دکتر محمد بهی، پس از طرح نقطه نظر جب، می نویسد:
اگر ما از جب، به سوی کسانی چون، براون و آدمز هم برویم، مشاهده می کنیم که جمال الدین در نگاشته های آنان، تنها شخصیتی است که کینه غربیان بر او سیطره یافته است... امّا در تفکر و اندیشه، اطلاعات وی اندک شمرده و عمق و ژرفکاوی او، مورد انکار قرار گرفته است. مستشرقان، سید جمال را این گونه تفسیر و تصویر می کنند. چون او، با استعمار غربی رویاروی شد و در مقاومت با آن، عزم و اراده او کاهش نیافت!(۷).
تردید در مکانت فکری سید، متأسفانه در میان خودیها نیز راه یافت. نوشته های حماسی و گویای سید، این ابهام را پدید آورد که آیا براستی سید، در ورای شعارها و حماسه های یاد شده، از درک و اندیشه علمی و بنیادی، بهره وری داشت.
مقام این نوشتار، مقتضی تفصیل در این مقوله نیست، اما توجه خوانندگان را به دو نکته معطوف می دارد:
۱) مکانت علمی پاره ای از شاگردان و هواداران سید، نشان می دهد که او تنها رجل سیاسی و مرد میدان شعار نبوده است. سید در مصر، توانست پاره ای از فارغ التحصیلان الازهر و یا مجامع علمی جدید مصر را جذب کند. به عنوان نمونه، خود عبده، در موقع حضور سید در مصر، مراحل عالی تحصیلات (الازهر) را می گذراند. این که سید توانسته است چون او را به اندیشه های خود، جذب کند و از آنان موج وسیع و متحرک را سامان دهد، نشانگر آن است که سیّد در مقام فکر و اندیشه، از مکانت مناسبی بر خوردار بوده است. به این نکته، بیفزاییم که سیّد منتقل کننده فلسفه اسلامی به خاک مصر بوده است. تدریس کتب بوعلی برای شاگرد حاذق و تیز بینی چونان عبده، خود حکایت آن را دارد که سید می توانسته است در انتقال آن کتب، به اشباع و اقناع او از علوم حکمی، یاری رساند و آشنایان به فلسفه اسلامی خود می دانند که آن کتابها، در چه سطح و حدّی، عمیق و ژرف است و تدریس آن، به چه مهارتها و بنیادهای علمی نیازمند است.
۲) شرایط سید در حیات خویش، بایستی مورد توجه قرار گیرد. سید، دائماً در سفر و تحرک بود. موقعیتهای او متغیر و در نوسان بودند. از شهری به شهری و از دیاری به دیاری در سیر و سیاحت بود. یا به اجبار و یا به اشتیاق. در چنین شرایطی، چگونه می توان تمنا داشت که مانند یک تئوریسین ممحّض که در کتابخانه خویش قرار گرفته و آسوده بال به تحقیق و تدوین مشغول است، عمل کند و اندیشه های خویش را، طراحی کند و در قالب مجموعه ای منسجم ارائه نماید.
ارزش سید به آن بود که به اندیشه ها و آرمانهایش جان داد. او تلاش کرد این حیات را، به جامعه بی رمق زمان خویش، تزریق کند و این کار او، در آن مقطع، ارج اندکی نداشت.
مالک بن نبی، اندیشه ور مغربی می نویسد:
اگر چه برخی از ما حق دارند بگویند که سید جمال طرح کامل انقلاب را به اعراب و مسلمانان ارائه نداد، امّا ارزش اساسی و اصل حرکت او در روحیه آرمانخواهانه ای نهفته بود که بدان وسیله موفق شد تخم آن را در شرق و غرب بکار برد. لذا اگر جمال الدین رهبر یا فیلسوف اندیشه جنبش اصلاح طلبی جدید بشمار نیاید، پیشتاز آن بود. او همواره نگرانی خود را از اوضاع موجود اعلان می کرد ممکن است این اعلان نگرانی در نهضت کنونی ناچیز باشد ولی با وجود این، ما مدیون او هستیم. (۸).
▪ دعوت به اصلاح
عبده، شاگرد مکتب سید بود امّا در شیوه ها و نوع برخورد، با او همگون نبود.
در دوره حیات فکری، عبده خط سیری محافظ کارانه و اصلاح طلبانه را تعقیب می کرد. گر چه هرگاه که در کنار سید قرار می گرفت، اسلوب و منش سید در او آثاری می آفرید و به بیان و نوشته اش، جان و حرارت می داد.
عبده تا زمانی که سید در مصر می زیست، چونان سایه ای افکار او را پی می گرفت و اعلان می داشت. پس از تبعید سید تا قیام عُرابی پاشا، عبده در روزنامه های مصری، خط اصلاح طلبانه ای را تعقیب می کرد و گرایش انقلابی را به مماشات و رعایت تمامی جوانب فرامی خواند. پس از شکست آن قیام و تبعید عبده، او به بیرون رفت. در آن جا پیامی از سید دریافت کرد که او را به سفر به لندن فرامی خواند. عبده در کنار سید به نشر (عروهٔ الوثقی) پرداخت. مقالات عروهٔ الوثقی، جانمایه آتشین کلام سید را دارد. و عبده، همگام و همپای سید، سیر می کند. با تعطیل عروهٔ الوثقی و سفر سید به ایران و عزیمت عبده به لبنان، مجدداً او به خوی و خصلت محافظه کارانه و اصلاح طلبانه خویش بازمی گردد.
(احمد امین) از تفاوتهای (عبده) در خط سیر ارائه اندیشه هایش، چنین حکایت می کند:
خواننده میان مقالات عبده در (وقایع المصریه) (در مصر و در دوره تبعید سید) و مقالات عروهٔ الوثقی، در گرایش و هدف و شیوه و حرارت تفاوت آشکاری می بیند... ما مشاهده می کنیم که هرگاه شیخ (محمد عبده) همراه استاد است، از آن آتش، آتشین است و از جوش و خروش او، خروشان است واز حرارت او، عاطفی و احساسی است. امّا وقتی از او جدا می شود، به عقل و منطق باز می گردد. هیجان او از بین می رود و تندی او، تخفیف پیدا می کند. (۹).
عبده، پس از حضور در بیروت و اقامت چندین ساله در آن جا، موفق می شود نظر مقامات انگلیسی را به این نکته متقاعد کند که او مجدداً به مصر باز گردد. طبیعی می نماید که باوراندن این مطلب به (لردکرومر)و مقامات انگلیسی، بی جهت نبوده است. زندگینامه نویسان حیات عبده براین نکته توافق دارند که او به سیاست انگلیس، تضمین داده بود که از فعالیتهای سیاسی احتراز خواهد داشت و به فعالیتهای تربیتی و اصلاحی خواهد پرداخت.
(احمد امین) می نویسد:
می توان پرسید: پشت پرده چه بود مسلماً لرد کرومر، به صرف در خواست دختر امیر (نازلی) و جمع محفل او، به این خواسته پاسخ مثبت نداد. با توجه به آن که می دانست عبده، در نشر عروهٔ الوثقی با سید جمال همکاری داشته است. نشریه ای که با سیاست انگلیس، به شدت درگیر شد و آن را بزرگترین دشمن مسلمانان شمرد. آنچه به نظر من می رسد، این است که یاران عبده در مصر، مطمئن شدند که او در باز گشت از تبعید، با امور بالای سیاسی خود را درگیر نمی کند، چون آن را تجربه کرده و از آتش آن، سوخته است. آنچه را برای جامعه خود و امت مسلمان امید داشته، به دست نیاورده است. و این که او از این پس، تنها در مسیر اصلاح دینی و نهادهای مذهبی خواهد کوشید و این روش، به سیاست انگلیس، هیچ گونه خدشه ای وارد نخواهد ساخت. (۱۰).
عبده، تا پایان حیات، به این خط سیر وفادار ماند. تمامی همت و تلاش خویش را به اصلاح فکری و تربیتی، معطوف داشت و از اصطکاک سیاسی با دولت انگلیس بر حذر بود. و همین روش او، مایه دودستگی و اختلاف نظر، میان شاگردان سید جمال در مصر شد. در این اصطکاک و درگیری درونی، عبده با اتهامات و سوء تفاهمات بسیار مواجه بود. جناحهای وطنی و انقلابی، روش عبده را خیانت و تفاهم با دشمن تلقی می کردند. مقالات و نوشته های تندی علیه او نشر می یافت و البته، این مشکل تمامی کسانی است که در مسیر رفرم و اصلاح، گام برمی دارند. به نوشته هانتیگتون:
راه یک اصلاحگر، راه ناهمواری است. از سه جهت مسائل او از مسائل یک انقلابی دشوارتر است: نخست این که او ناچار است در دو جبهه یعنی هم بر ضد محافظه کاران و هم در برابر انقلابیان بجنگد... یک اصلاحگر بیشتر از یک انقلابی به مهارت سیاسی نیاز دارد. (۱۱).
عبده، با چنان مشکلی مواجه بود. از یک سو داعیه اصلاح مذهبی و نهادهای دینی توسط او، موجب می شود که شیوخ الازهر و محافظه کاران، او را، به بی دینی و یا انهدام بنیادهای شریعت متهم کنند. برنامه هایی که او برای تغییر نظام و متون درسی الازهر ارائه داد، نظریه آزادی اجتهاد، فتاوی بدیع و تازه او و... تماماً خشم الازهریان و محافل سنتی را برمی انگیخت. از سوی دیگر، احتراز او از همراهی با انقلابیون علیه سیاستهای انگلیس، موجب می شد که کسانی چون مصطفی کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سیاست انگلیس بشمرند. وفاداری عبده به گرایش اصلاح طلبی، موجب شد که حرکت احیای دینی به دو شاخه تقسیم گردد: گروهی به روش وشیوه سید وفادار ماندند و انقلاب عظیم را، خواهان بودند. گروه دیگر از شیوه و مسلک عبده، پیروی می کردند و اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه داشتند. در فصل آینده، به رئوس اختلاف آرا و شیوه های عبده و سید، اشاراتی صورت می گیرد تا شعاع و دامنه تفاوت دیدگاهها، خود را روشنتر بنمایاند.
▪ شیوه های متفاوت
سید و عبده، هردو، قوت و اقتدار دین و بازسازی و نوسازی فهم شریعت را جستجو می کردند. خرافه زدائی و پیرایه فکنی از چهره دیانت را در آمال خویش، جای می دادند. عزت و شکوه مجدد مسلمانان ر ا درسرمی پروراندند. از این نقاط اشتراک، بسیار بود. اما همان گونه که اشارت رفت، در شیوه ها و دیدگاهها، اختلاف و تفاوت آرائی نیز وجود داشت. در این مقام، به چند محور برجسته تر اشاره می شود.
۱) عبده، پس از جدا شدن از سید در اروپا، روحیه سیاست گریزی پیدا کرد. دلزدگی او از مسائل سیاسی و امورات وابسته به آن، چیزی نبود که پوشیده اش بدارد. او، نه تنها با سیاست، بلکه از واژه هایی که با سیاست ارتباط داشته باشد، نیز نفرت داشت.
احمد امین می نویسد: از تاریخ زندگانی شیخ محمد عبده، می توان استفاده کرد که او سیاست را دوست نمی داشت، بلکه آن را لعنت می کرد و حتی از مشتقات آن واژه نیز برائت می جست. او با سیاست نیامیخت جز در قیام عُرابی پاشا، یا زمانی که تحت تأثیر استادش، سید جمال آتشین مزاج بود و با او در انتشار (عُروهٔ الوثقی) همراهی می کرد. امّا خود او، خویشتن را معلّمی می دانست که خرد را روشنی می بخشد و حقوق و تکالیف را، تفهیم می کند و عقاید اسلامی را، بازسازی و اصلاح می نماید و از حوزه اسلام، دفاع می کند... و شاید همین مسأله، ارتباطات سید جمال و عبده را در آن زمان، سست کرد. و کلّ میّسر لما خلق له. (۱۲).
در نقطه مقابل، سید جمال، تا پایان حیات، رجل سیاسی باقی ماند. دعوت عبدالحمید (سلطان عثمانی) را برای رفتن به باب عالی پذیرفت و به امید دستیابی به انقلابی از بالا، به آن سامان سفر کرد و تا پایان عمر، دغدغه تغییرات و دگرگونیهای عظیم سیاسی را در جهان اسلام داشت. با انقلابیون ایران در جنبش عظیم تنباکو و حوادث پس از آن، تماسهای پی گیر داشت. پس از سفر دوم به ایران و تبعید آزاردهنده اش، به پیکار بی امان با شاه ایران پرداخت. با عالمان ایرانی، از طریق مکاتبه ارتباط برقرارکرد. و آنان را به جهاد علیه ناصرالدین شاه، فراخواند و جنایات رژیم قاجاری را برای آنان برشمرد. سید اوضاع ایران را چنین ترسیم می کند:
حکومت، مسلط بر شریعت شد و آنان را به کوچ واداشته است. از قوانین مدنی ناخشنود است و آن را بیرون فکنده است. جوهره خرد و فطرت را، خوارشمرده وآن را محو کرده است. در این حاکمیت، جز هوس چیزی سروری نمی کند، جز حرص، فرمانروا نیست. تنها زور و سلطه، فرمان می راند و جز شمشیر و داغ و تازیانه، چیزی حاکم نیست. این حکومت، از خونریزی لذّت می برد. به هتک حیثیت، مباهات می ورزد. از غارت اموال یتیمان و بیوه زنان به خود می بالد. در قلمرو آن امنیت نیست. ساکنان آن، برای گریز از نیشهای ظلم و ستم جز فرار راهی ندارند.
یک پنجم ایرانیان، به ممالک عثمانی و بلاد روسیه گریخته اند. آنان را در کوچه ها و بازارها می بینی: حمال، رفتگر و سقّا. لباسها مندرس، چهره ها عبوس و مشاغل آنان، حقیر و پست. تنها از این که نجات یافته اند، شادمانی دارند و خداوند را بر حیات بازمانده، شکر گزارند.
در مناطق ایران، حد و مرزی برای مالیات، خراج و گمرکات نیست. جرایم مبنای شرعی و عقلانی ندارد. کیفرها از حد و مرز مشخص بی بهره اند. تمامی آنها، محکوم سلطه هوس، حرص و زورند. بدون هیچ برنامه حکومتی و نظام و قانون. هر کس هر آنچه را بتواند انجام می دهد هر چه را که تمایلاتش بطلبد، مرتکب می شود. برای حکم و داوری (و خواسته) حاکمان ولایات، مانع و رادعی نیست. همسایه را به جرم گناه همسایه می گیرند. دِه را به گناه یک فرد متهم، نابود می کنند با آن که او بی گناه است....
در مصائب و مشقّاتی که مردمان از این حکومت ستم پیشه و نادان می کشند، بیندیش آیا جامعه ایرانی در زمانه خود، سروری امتها را نداشت آیا فارسیان علوم اسلامی را در جهان اسلام، زنده نکردند و آیا آنان دیانت را بر تکیه گاهی حق با براهینی قوی و متقن، بر پا نداشتند و آیا آنان لغت عرب را با تصانیف والا، قوام نبخشیدند بایستی بر این ملت متأسف بود که چگونه ستم، هویت آنان را از آنان باز گرفت و ستم، آنان را پراکنده ساخت و از شمار امّتهای بزرگ، فرودشان آورد. تا بدان جا که نزدیک است شیوه آنان مندرس و نام آنان محو و نابود گردد. کجایند دانشوران کجایند حاملان قرآن کجایند حافظان شریعت و نگاهبانان امور امّت و کجایند یاوران حق و عدالت(۱۳).
متن فوق، در گوشه ای از تحلیلهای سیاسی سید، پیرامون اوضاع زمانه اوست.
سید، با سیاست آمیخته است و از سرچشمه آن، ارتزاق دارد. در هیچ کجا، بیگانه از رخدادهای جدی سیاست دوره خود نیست. چه در براندازی و چه در میانجیگری و چه در بنیان سازی حکومتهای زمان خود، نقش پی گیر و جدّی دارد گرچه شرایط برای سید، کاملاً مساعد نبود، امّا ما حضور سید را در حوادث عظیم دوره او، به راحتی مشاهده می کنیم. در ایران، همان گونه که گفته شد، در میانجیگری و طرح روابط میان ایران و روسیه، در انقلاب تنباکو، در بسیج عالمان و مردمان علیه حکومت قاجاری و در نهایت در قتل ناصرالدین شاه، حضور او، ملموس و مشهود است. در افغانستان، در حوادث داخلی آن کشور میان امرای افغان، نقش او را مشاهده می کنیم. در مدت اقامت در مصر، در تنازعات و اختلافات با دربار خدیو و نیز سیاست انگلیس، نقش او مشهود و عینی است. در قیام مهدی سودانی نیز، ردپای فکری و عینی او رؤیت می شود و...
و این نکته، از تمایزات اصلی و جدّی سید و عبده است. حرکت سیاسی برای عبده، حرکت قَسری و خلاف تمایل است. او گاه و بیگاه. در زمانه اوج حضور مردم (در جنبش عرابی پاشا) و یا در کناره مزاج آتشین سید، به سوی سیاست، خیزی برمی دارد و احساس تمایلی نشان می دهد، اما آن گاه که از شرایط فاصله می گیرد، به طبیعت و سرشت خود باز می گردد و چهره غیر سیاسی خود را به نمایش می گذارد.
۲) عبده اصلاح تربیتی و فرهنگی را مقدم بر همه چیز می دانست. او، معتقد بود که بایستی باورها و روان جامعه اسلامی را پالایش داد و آراست. و آن را بر هر چیز، اولویت داد. عبده، اظهار می داشت:
(بر مسلمانان لازم است که خود را به تربیت اسلامی، پرورش دهند تا بتوانند این دستاورد را بچینند.... بدون آن، تمامی آرزوها باطل و پوچ است و تمامی خواسته ها و آرمانها، خوابهای آشفته و اوهامند. (۱۴).
عبده در گفتاری دیگر از اولویت آن، چنین یاد می کند:
(امر التربیهٔ هو کلّ شیء... و علیه یبنی کلّ شیء(۱۵)).
تربیت همه چیز است... و تمام امور، بر آن شالوده استوارند.
با این دیدگاه، او به مسأله تعلیم وتربیت بهای فراوانی می دهد. در ارتباط با گسترش آموزش عمومی، تأسیس مدارس جدید توسط مسلمانان، اصلاح نظام آموزشی جدید و نظام الازهر و... تلاشهایی انجام می دهد و حتی در برخی از موارد، به تدوین لوایح و برنامه، اقدام می کند.
از سوی دیگر، سید به اصلاح تربیتی و فرهنگی، از زاویه مسائل سیاسی می نگرد. او، از منظر سیاست، به تغییر و دگرگونی تربیت و فرهنگ می پردازد. امور فرهنگی و تربیتی که او بر آن تأکید دارد، رابطه ای پیوسته و تنگاتنگ با دنیای سیاست دارند. به هیچ وجه از مقدمات بعیده تحولات سیاسی به شمار نمی آیند. اگر سید، به وهم گرایی، ضعف و زبونی و دهها مسأله مشابه می پردازد و آن را به نقد و طعن می سپرد، گر چه هر یک اموری هستند که در ساختار تربیتی و فرهنگی جامعه اسلامی جای گرفته اند و در نتیجه یک مسأله تربیتی و معنوی هستند، اما سیّد از جانمایه سیاست آن را لبریزمی کند. و آن را به سکوی جهش در راستای عزت و اقتدار و ستیز با استعمارگران و حاکمان نالایق مسلمان، مبدل می سازد. در نظر سید، روح و هویت فرهنگ را، سیاست و اقتدار شکل می دهد. او، می خواهد بنیادهای عزت مجدد را پایه سازی کند و در این میان، می کوشد سطح و شالوده این بنا را با پیکره آن، متناسب و همگون سازد.
۳) عبده، در شکل مبارزه، به کادرسازی و تربیت نیرو معتقد بود. او بارها از پیشنهاد خود به سید یادمی کند و از این که سید به پیشنهاد او بذل توجه نکرد، به اظهار تأسّف می پردازد. از عبده نقل کرده اند:
سید جمال الدین، قدرت شگرفی داشت. اگر آن را در راستای تعلیم و تربیت مصروف می داشت، اسلام فایده بیشتری می برد. من در پاریس، به او پیشنهاد کردم که سیاست را ترک کنیم و به مکانی که از نظارت و مراقبت حکومتها به دور است، سفر کنیم. گروهی از شاگردان را با شیوه و مشرب خود، برگزینیم و پرورش دهیم. ده سال نخواهد گذشت که ما چنین و چنان شاگردانی خواهیم داشت که ما را در ترک وطن و سیاحت در زمین، پیروی کنند، تا بتوانیم اصلاح مطلوب را سامان دهیم و آن را (در سطح جهان اسلام) به بهترین وجه گسترده سازیم... اما سید جمال (در برابر این پیشنهاد) به من گفت:تو (حرفهای) دلسرد کننده و یأس آور می زنی...
سید، مردی دانشمند بود. به اسلام و احوال مسلمانان، آشناترین بود. می توانست از طریق افاده و تعلیم، فایده گرانباری را به دست آورد. اما تمامی همّت خویش را به سیاست معطوف داشت و استعداد او، ضایع شد... (۱۶).
بیان فوق، تفاوت مشرب سید و عبده را در روند احیا و جنبش بازسازی فهم دینی و بازگرداندن اقتدار مسلمانان، نشان می دهد. عبده، معتقد است که بایستی عده ای (هرچند محدود) را پروراند و سپس از آنان، به عنوان: اشاعه دهندگان پیام احیا و اصلاح استفاده کرد. این روش، مقبول سید نبود البته نه این که با تربیت نیرو مخالف باشد که این جزء ارکان کار هر مصلحی است. بلکه با تعلیم و تربیت جدای از معرکه سیاست مخالف بود. همان گونه که به خود عبده اظهار کرده بود، پیشنهاد انزواگرایانه وی را ناشی از یأس و دلمردگی می دانست. سیّد، یکپارچه شور و نشاط بود. او کادرهای خویش را از میان توده های مردم، برمی گزید. عزلت نشینی برای کادرسازی و نیروپروری را روانمی دانست. او معتقد بود که جهان اسلام، فرصت و مهلت بازیابی قوا را ندارد، بایستی با قوای موجود، بر ارتش مهاجم و طمع پیشه، تهاجم برد تا کیان خویش و موجودیت خود را پاس دارد. در نوشته ای، سید اظهار می کند:
دیانت اسلامی در هنگامه حاضر، چونان کشتی است که ناخدای آن، پیامبر و کشتی نشینان، تمامی مسلمانان هستند (خواص و عوام) در شرایط حاضر، این کشتی در آستانه غرق است، در دریای مواج سیاست جهانی. و شاید حوادث دیپلماسی و دسیسه های دولتها، به غرق و نابودی آن بینجامد... (۱۷).
سید، جهان اسلام را در چنان شرائط مخاطره انگیزی می دید. از این رو فرصت را ضیق می دید و کار را صعب و بی مهلت. در تصویر گونه ای که از شرایط دشوار جهان اسلام دارد، چنین می گوید:
این چه فلاکت است. مصر و سودان و شبه جزیره بزرگ هندوستان را که قسمت بزرگی از ممالک اسلامی است، انگلستان تصرف کرده، مراکش و تونس و الجزائر را فرانسه تصاحب نموده، جاوه و جزائر بحرمحیط را هلند مالک الرقاب گشته، ترکستان غربی و بلاد وسیعه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حیطه تصرف در آورده، ترکستان شرقی را چین متصرف شده و از ممالک اسلامی جزمعدودی بر حالت استقلال باقی نمانده و اینها در خوف و خطر عظیمند. (۱۸).
۴) چگونگی برخورد با، استعمار، از نکات دیگر افتراق و تمایز میان عبده و سیّد است. همان گونه که سابقاً اشارت رفت، او مقامات انگلیسی مصر را متقاعد می کند که با منافع سیاسی آنان، ستیز و اصطکاکی نخواهد داشت.
عبده، در مسافرتی که در ۱۹۰۳ م به الجزائر و تونس دارد، دیدگاههای خویش را به مردم آن سامان، منتقل می کند. خلاصه ای از آن دیدگاهها، در مجله المنار با عنوان: (نصیحهٔ الامام لاهل الجزائر و تونس) نشر یافت. از جمله او، به مردمان آن منطقه که تحت استمار فرانسه می زیستند، چنین توصیه می کند:
با حکومت (استعماری) مدارا کنند و از اشتغال به سیاست بپرهیزند. به این شیوه، می توانند از یاری حکومت فرانسوی، بهره جویند. زیرا حکومتهای (استعماری) در تمامی مناطق وقتی اعتقاد داشته باشند که مردم منطقه از آنان ناخشنودند یا به حکومت دیگر دل سپرده اند، با آنان سخت گیرانه بر خورد خواهند کرد. (۱۹).
همچنین عبده، در نامه ای که به عالم جزائری عبدالحمید سمایا در سال ۱۹۰۳م. می نویسد، به او چنین توصیه می کند:
هر چند به خرد والایت، اطمینان دارم و نیز آگاهم که نیاز مسلمانان را به خویشتن می دانی، امّا چاره ای جز آن نمی بینم که این نکته را یادآور شوم که مبادا به بررسی سیاست حکومت (فرانسوی در الجزائر) و یا حکومتهای دیگر، بپردازی و در آن سخن بگویی این مقوله، خطرناک است و ضرر آن، سریع و قریب. همانا مردمان، محتاج به نور دانش و راستی در عمل و جدیّت در تلاش هستند تا بتوانند در سلامت و امنیّت با امّتها و ملتهای مجاور خود زندگی کنند. (۲۰).
نویسنده: سید عباس - صالحی
منابع :
۱. (ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی)، برینگتن مور، حسین بشریه۳۵۹/، مرکز دانشگاهی تهران.
۲. (رازدانی و روشنفکری و دینداری)، عبدالکریم سروش۱۴۸/، موسسه فرهنگی صراط.
۳. عنوانی است که (گورباچف) به کار برده است. ر. ک: (دومین انقلاب روسیه - پراسترویکا)، گورباچف، عبدالرحمن صدریه۷۰۹، نشر آبی.
۴. (گرایشهای سیاسی در جهان عرب)، مجید خدّوری، عبدالرحمن عالم۶۸/، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
۵. (رویاروئی مسلکها و جنبشهای سیاسی در خاورمیانه عربی تا سال ۱۹۶۷) علی السمان، حمید نوحی۲۶/.
۶. (الفکر الاسلامی الحدیث وصلته بالاستعمار الغربی)، دکتر محمد بهی۱۱۰/، دارالکفر، قم.
۷. همان مدرک.
۸. (مالک بن بنی اندیشمند مصلح)، دکتر اسعد سحمرانی، صادق آیینه وند۱۴۷/، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۹. (زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث)، احمد امین۳۰۶/، دارالکتاب العربی، بیروت.
۱۰. (همان مدرک۳۱۰/.
۱۱. (سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی)، ساموئل هانتیگتون، محسن ثلاثی۴۹۸/، نشر علم، تهران.
۱۲. (زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث)۳۱۰/.
۱۳. (جمال الدین الافغانی - الاعمال الکامله)، دراسهٔ و تحقیق: دکتر محمد عماره الجزء الثانی(الکتابات السیاسیه)۲۸۱/، المؤسسهٔ العربیهٔ للدراسات و النشر.
۱۴. (الاعمال الکاملهٔ للامام محمد عبده)، حقّقها و قدّم لها: دکتر محمد عماره، الجزء الاول(الکتابات السیاسیهٔ).
۱۵. (الاعمال الکامله للامام محمد عبده)، الجزء الاول۱۵۵/.
۱۶. (همان مدرک).
۱۷. (جمال الدین الافغانی - الاعمال الکامله)، الجزء الثانی۶۸/.
۱۸. (مقالات جمالیه) ۱۶۸/ انتشارات اسلامی، تهران.
۱۹. (الاعمال الکامله للامام محمد عبده)، الجزء الاول۸۸/.
۲۰. (همان مدرک)۸۹/.
۲۱. (همان مدرک)۷۱۴/.
۲۲. (همان مدرک) / ۶۸۷.
۲۳. (جمال الدین الافغانی -الاعمال الکاملهٔ)، الجزء الثانی۹۵/.
۲۴. (همان مدرک)، ۹۸/.
۲۵. (الاعمال الکامله للامام محمد عبده)، الجزء الاول۴۵/.
۲۶. (جمال الدین الافغانی - الاعمال الکامله)، الجزء الثانی۳۳۰/.
۲۷. (همان مدرک)۳۳۷/.
۲۸. (همان مدرک)۳۳۴.
۲۹. (همان مدرک)۳۳۴.
۳۰. (الاعمال الکاملهٔ للامام محمد عبده)، الجزء الاول۳۹/.
۳۱. (جمال الدین الافغانی - الاعمال الکامله)، الجزء الثانی۳۳۲/.
۳۲. (زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث)۷۱/.
۳۳. (انسان دوستی در اسلام)، مارسل بوارز، دکتر محمدحسن مهودی اردبیلی و دکتر غلامحسین یوسفی ۲۳۹/.
۳۴. (جمال الدین الافغانی - الاعمال الکاملهٔ)، الجزء الثانی۳۳۳/.
۳۵. (الاعمال الکاملهٔ للامام محمد عبده)، الجزء الاول۵۷۸/.
۳۶. (همان مدرک)۱۵۶/.
۳۷. (همان مدرک)۲۹/.
۳۸. (همان مدرک)۴۵۴/.
۳۹. (الفکر الاسلامی و التطور)، محمدفتحی عثمان، الدار الکویتیه۲۸۵/.
۴۰. (همان مدرک).
۴۱. (جمال الدین الافغانی الاعمال الکاملهٔ)، الجزء الاول۴۰/.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست