پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

چرا پیچیدگی ثروت ملل را افزایش می‌دهد؟


چرا پیچیدگی ثروت ملل را افزایش می‌دهد؟

یکی از مشخصه‌های اصلی اقتصادهای مدرن این است که اینها شدیدا پیچیده‌اند. حتی در تولید یک محصول خیلی ساده مثل یک زیر پیراهنی، ممکن است پنبه آن از آفریقای غربی، سوختش از اندونزی، …

یکی از مشخصه‌های اصلی اقتصادهای مدرن این است که اینها شدیدا پیچیده‌اند. حتی در تولید یک محصول خیلی ساده مثل یک زیر پیراهنی، ممکن است پنبه آن از آفریقای غربی، سوختش از اندونزی، طراحی‌اش از ایتالیا و نرم‌افزارهای طراحی اش از آمریکا آمده باشند و حال انواع کالاهای مختلفی را که تولید می‌شوند درنظر بگیرید.

اریک بینهوکر، نویسنده کتاب منشا ثروت، ادعا می‌کند که در یک اقتصاد مدرن مثل لندن، توکیو یا نیویورک، احتمالا بیش از ده‌بیلیون گونه کالا و خدمت متمایز ارائه می‌شود. این تنها یک حدس است، اما حدسی حساب شده و بر پایه‌ دانش. او همچنین برآورد می‌کند که برای یک جامعه شکارگر کهن، این رقم چیزی در حدود ۳۰۰ بوده است.

این موضوع احتمالا آدام اسمیت را شگفت‌زده نمی‌کرد، زیرا خود او بود که بر اهمیت تخصص به عنوان منبع ثروت ملل تاکید می‌کرد. تخصص و پیچیدگی رابطه‌ تنگانگی باهم دارند: اقتصادی که متخصصان بیشتری دارد، اقتصادی است که به کارگروهی و تبادلات حرفه‌ای میان اعمال انفرادی بیشتر نیاز دارد.

اما اگر برخی تئوریسین‌های پیچیدگی مثل همین بینهوکر را کنار بگذاریم، اکثر اقتصاددانان نظر دیگری درباره منشا ثروت کشورها دارند. نه اینکه اینها مخالف سخنان فوق باشند، بلکه چون خیلی ساده آنها بر ارقام کلی قابل اندازه‌گیری تاکید و تمرکز دارند، مثل مجموع موجودی سرمایه و نیروی کار.

در واقع تلاش برای اندازه‌گیری پیچیدگی یک اقتصاد کار عجیبی است، اما غیرممکن نیست. سزار هیدالگو، فیزیکدان جوان و متخصص نگاشت شبکه‌ها و ریکاردو‌هاوسمن، متخصص اقتصاد توسعه، هردو در مرکز تحقیقات توسعه بین‌المللی‌هاروارد روی این موضوع کار می‌کنند. یک معیار ساده برای اندازه‌گیری پیچیدگی این است که ببینیم یک کشور چه تعداد انواع گوناگون کالاها را (درمقیاس قابل توجه) صادر می‌کند. صادرات ملاک خوب و معناداری است، زیرا اگر شما چیزی را صادر می‌کنید این بدان معنا است که کشور دیگری حاضر است پول بابت آن بپردازد. یک معیار دیگر این است که ببینیم چقدر کالاهای صادراتی آن کشور غیرمتداولند (مثلا کشورهای زیادی تی شرت صادر می‌کنند، اما تعداد کمتری قطعات هواپیما.)

هیدالگو و‌هاوسمن الگوی تکان دهنده‌ای یافته‌اند: کشورهایی که تنها چند کالای معدود صادر می‌کنند معمولا صادراتشان کالاهای بسیار متداول است، درحالی که آنهایی که طیف صادراتشان گسترده است کالاهایی تخصصی می‌سازند که کشورهای کمی آن را تولید می‌کنند.

می‌توان از این هم جزئی‌تر به مساله نگاه کرد. پاکستان و مالزی در نگاه اول ممکن است پیچیدگی شان یکسان به نظر برسد، هردو ۱۰۴ نوع کالا صادر می‌کنند، اما خیلی از صادرات مالزی کالاهایی هستند که ژاپن هم آنها را صادر می‌کند، درحالی که صادرات پاکستان اکثرا ربطی به ژاپن ندارد. در کل، مالزی کالاهایی را صادر می‌کند که کشورهای پیچیده و پیشرفته صادر می‌کنند و این می‌تواند نشانی باشد از اینکه خود این کشور اقتصاد پیچیده‌تری از پاکستان دارد. محاسبات ریاضی برهمین مبنا پیچیده‌‌ترین اقتصاددهای جهان را معرفی می‌کند: ژاپن، آلمان، سوئد، انگلستان، فنلاند و ایالات متحده. علاوه بر این، از یافته‌ها اینطور برمی آید که کشورهایی که سطح پیچیدگی شان در مقایسه با درآمد ملی بالاتر است آنهایی هستند که با یک جهش سریع اقتصادی روبه‌رو خواهند شد، یعنی پیچیدگی نشان گر پتانسیل بالقوه‌ای است که می‌تواند به سادگی آزاد شود. هیدالگو کره جنوبی را در این باره مثال می‌زند.

شاید اقتصاددانان توسعه در آینده توجه بیشتری به این مسائل نشان بدهند. ما هنوز دراین باره که چطور می‌توان یک اقتصاد را پیچیده‌تر ساخت مطالب کمی می‌دانیم. شاید برای همین هم باشد که هنوز درباره راه‌های غنی کردن کشورهای فقیر مطالب آموختنی بسیار داریم.

تیم‌هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل