سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

انصاف, برترین خصلت


انصاف, برترین خصلت

یکی از امور بسیار مهمی که در دین اسلام به آن سفارش شده است مسئله خطیر “انصاف” است تا جایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یکی از نشانه های مومن واقعی را انصاف می داند “من واسی الفقیر و انصف الناس فذاک المومن حقا کسی که بخشی از مال خود را به فقیران بدهد و درباره مردم از جانب خود منصف باشد مومن واقعی است

یکی از امور بسیار مهمی که در دین اسلام به آن سفارش شده است مسئله خطیر “انصاف” است تا جایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یکی از نشانه‌های مومن واقعی را انصاف می‌داند:؛ “من واسی الفقیر و انصف الناس فذاک المومن حقا؛ کسی که بخشی از مال خود را به فقیران بدهد و درباره مردم از جانب خود منصف باشد مومن واقعی است.(۱) رابطه انسان با طبیعت بر اساس تسلط و تسخیر است و رابطه او با خدا بر محور عبودیت و بندگی می‌چرخد و رابطه آدمی با مردم بر قاعده انصاف بنا شده است. امیر‌المومنین علی‌علیه السلام انصاف را برترین خصلت‌ها(۲)، سبب افزایش دوستان(۳) و آن را تداوم پیوند‌ها(۴) می‌داند.

واژه انصاف از “نصف” و “نصف”، یعنی چیزی را نصف کردن یا به نصف رساندن است و در اصطلاح اجتماعی یعنی سود و زیان را میان خود و دیگران تقسیم کردن و در مقام داوری، حقوق عمومی طرفین را به طور برابر رعایت کردن، و خلاصه مطلب اینکه انصاف نوعی از خود گذشتن و احترام نمودن به حقوق دیگران است.

در نگاه حضرت علی‌علیه السلام انصاف به سه قسم تقسیم می‌شود. ایشان در فرازهای ابتدایی نامه تاریخی خود به مالک اشتر متذکر این سه قسم شده‌اند و می‌فرمایند: “فاملک هواک و شح بنفسک عما لا‌یحل لک، فان الشح بالنفس الانصاف منها فیما احبت او کرهت... انصف الله و انصف الناس من نفسک، و من خاصه اهلک ومن لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم؛ هوای نفس را در اختیار بگیر، و از آنچه حلال نیست خویشتن داری کن، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آنچه دوست دارد یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف را بپیمایی... با خدا و با مردم وبا خویشان نزدیک، وبا افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری انصاف را رعایت کن، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی”‌

۱) بخل به نفس به مثابه انصاف

حضرت علی‌علیه السلام در اولین قدم از نامه خود به مالک، به ضرورت خودسازی وجلوگیری از هوای نفس می‌پردازد و مالک را در رعایت انصاف نسبت به نفس توصیه می‌کند. با توجه به تعریف انصاف که در ابتدا آمده بود و همچنین بیان حضرت در این قسمت از فراز نامه، انصاف نسبت به نفس همان غلبه و بازداشتن نفس از شهوات بوده که این نفس پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است. باید نفس را از آنچه که برایش خوشایند است بازداشت و به آنچه که دل چرکین و کدورت دارد ترغیب نمود. خواسته‌های نفس تمامی ندشته و بعد از ارضای هر خواسته‌ای، یک خواسته دیگر پیدا می‌شود و همین امر انسان‌ها را در پرتگاه گمراهی قرار داده و باعث به هلاکت افتادن و بسته شدن راه های نجات می‌شود.

۲) انصاف در برابر خدا

حضرت در ادامه به دومین قسم از انصاف اشاره می‌کنند که آن انصاف در برابر خداوند متعال است. این بیان حضرت در واقع دو موضوع مهم و تامل انگیز را در بر می‌گیرد. اول اینکه دستورات خداوند را - ‌اعم از واجبات و محرمات-‌ در نظر بگیریم و آن را به خوبی انجام بدهیم چرا که انصاف در برابر خدا چیزی غیر از رعایت احکام شرع و موازین اخلاقی نیست. دیگر اینکه همواره نعمتها و مواهب الهی را درک کنیم ونسبت به آنها قدردان و شکرگزار باشیم. استفاده صحیح و مناسب از نعمتها وعدم افراط و تفریط در مواهب الهی در رسیدن عمل به انصاف در برابر خدا می‌تواند نقش بسزایی داشته باشد.

۳) انصاف در برابر مردم

اما قسم سوم از انصاف که شاید بتوان گفت که مهمترین آنها و نتیجه دو قسم اخیر باشد انصاف در برابر مردم است. در بیان حضرت “مردم” هم به طور مطلق و هم به صورت خاص اشاره شده است. از مردم عادی و غریبه مورد نظر می‌باشد تا دوستان و نزدیکان و خویشاوندان. باید با همه اقشار جامعه حتی نزدیک‌ترین اشخاص به خود به انصا ف برخورد شود. انصاف در رابطه با مردم یعنی اینکه حق هر کسی همان گونه که هست ادا شود و حقوق هر انسانی به طور کامل وبه گونه ای مساوی رعایت گردد.

از مسائلی که تاثیر زیاد و بسزایی در سلامت جامعه دارد مسئله انصاف به کار گرفتن در میان افراد جامعه و نزدیکان است. زیرا که مردم بر بسیاری از دشواری‌های زندگی و ناملایمات و فشارهای اقتصادی و غیر ذلک صبر و تحمل می‌کنند و لیکن تبعیض و گروه‌گرایی و بی‌انصافی و خلاف عدالت را به هیچ وجه نمی‌پذیرند و تحمل نمی‌کنند. ولذا امام در این فراز می‌فرماید: “انصاف را میان خدا و بندگان خدا از یک طرف و خود و بستگان و خویشان و دوستان و کسانی که به آنان نظر و تمایل داری از طرف دیگر منظور بدار؛ بدین معنی که بین مردم و بستگانت فرق مگذار، بین مردم و دوستانت رفتار تبعیض آمیز نداشته باش”. چرا که این گونه عمل کردن تو موجب خشنودی خدا و خلق خدا می‌شود و خلاف عمل کردن آن موجب ظلم وستم می‌شود. حضرت در اینجا ظلم را مطلق ذکر کرده است که این شاید بدین علت باشد که عدم رعایت انصاف هم باعث ظلم به خود می‌شود و هم ظلم به دیگران.

از دیگر مواردی که باید به آن اشاره کرد این است که وابستگان و اطرافیان مسئولان به واسطه نزدیکی به دولت و استفاده از امکانات دولت جز زحمت و ناراحتی وسنگینی بار برای دولت چیزی ندارند. در این رابطه مسئولین دولتی نباید اجازه بدهد که آنها به اتکای اینکه از طرف ایشان حمایت می‌شوند نسبت به مردم بی‌انصافی کنند. زیرا طبعا هر کسی نسبت به بستگان و نزدیکان خود بخصوص نسبت به اهل خانه علاقه خاصی دارد که گاهی ممکن است به طرفداری از آنها با جهت‌گیری به سود آنها کشیده شود. حضرت در ادامه نامه خود به مالک اشتر به هفت نکته منفی اشاره دارند که در خواص و اطرافیان مسئولین وجود دارد. از جمله آن مواردآن است “اکره للانصاف؛ هنگامی که از آنان مراعات انصاف را بطلبند با کراهت و ترش رویی روبرو می شوید”. در واقع حضرت با این بیان به این نکته اشاره دارند که کسانی که جزءاطرافیان و نزدیکان مسئولین هستند و در حاکمیت دارای قدرت می‌باشند بیشتر ممکن است که انصاف را رعایت نکنند و در برابر مردم به بی‌عدالتی بپردازند. مسئولین و کسانی که صاحب قدرت هستد باید توجه داشته باشند که برای هر چیزی زکاتی است و زکات قدرت، انصاف است(۵.) ازمصادیق بارز بروز انصاف، انصاف در گفتار و نقادی است. مطبوعات، رسانه‌ها، رجال سیاسی، احزاب، جناحها، علما و نخبگان و ... می‌بایست در نقدها و تحلیلها و مناظرات علمی جانب انصاف را نگه دارند و هم از چاپلوسی و تملق بپرهیزند و هم از تخریب و عدوات . بی‌شک جدال احسن که بر مدار انصاف صورت می‌پذیرد مایه پیشرفت و ترقی هر جامعه‌ای است اما هر آنچه از انصاف و اعتدال دور افتد موجب پریشانی جامعه و التهاب فضای اجتماع می‌گردد.

فی‌الجمله وظیفه همگان است که هم خود منصف باشند و هم اهل انصاف را یاری و تقویت کنند تعاونوا علی البر و التقوی(مائده/۲)

این یک اصل از اصول اخلاقی است. اگر روزگاری آمد و انسان‌های منصف تضعیف شوند و از حمایت و یاری دیگران محروم ماندند، کم‌کم روحیه انصاف از بین رفته و بی‌انصافی جای انصاف را می‌گیرد و انسان‌های متجاوز به حق و حقوق دیگران، جایگزین انسان‌های حق‌مدار می‌شوند. آنجاست که جامعه رو به سقوط و تباهی می‌گذارد. چنانچه در قرآن کریم آمده است “ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم”‌

مصطفی کچویی

پی‌نوشتها:

-۱ خصال صدوق ج۱، ص۸۷ ح۴۲

-۲ غررالحکم، ح۴۱۹۰

-۳ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۴

-۴ غررالحکم، ح۴۱۲۰

-۵ همان، ح ۵۴۴۸



همچنین مشاهده کنید