سه شنبه, ۲۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 11 March, 2025
مجله ویستا

از هرم آسمانی عاشورا تا تصرف در حجاب تکنیک


از هرم آسمانی عاشورا تا تصرف در حجاب تکنیک

تاملی در وجوه دراماتیک واقعه عاشورا و بازنمایی تصویری آن در هنر سینما

در طول تاریخ هنر، چه هنر کلاسیک و چه هنر مدرن و پسامدرن، همیشه نیاز به یک عقبه فکری و پشتوانه حقیقی و در عین حال واقعی، که بتواند منبع سرشاری برای بازآفرینی های هنرمندانه اصحاب هنر باشد احساس می شده است.

مرور تاریخ سینما، هماره تداعی گر برداشت های متنی و جلوه های هنرورزانه ای بوده است که سینماگران از تبادر حوادث تاریخی و تلاقی تجربیات بشری با لطالفت هنر هفتم، نوعی در آمیختگی زیبایی شناسانه را در قالب هنر سینما، پدید آورده اند.

تاریخ سینما، به روشنی و درشتی گویای این سبقه و عقبه است، خاصه آنکه این مواضع و مواقف، پتانسیل غنی و متراکمی از ایده ها و روایت ها و وجوه دراماتیک سرشاری فراهم آورده و موقعیت را برای ظهور و بروز خاصیت های هنری و ابتکارات و استعدادهای مولفان و کارگردانان سینما تدارک دیده است.

گرچه این رویدادهای تاریخی تنها در محدوده سینما ظهور و بروز نداشته و ساحت های دیگر هنر و نیز ادبیات و شعر را متاثر از خود کرده اند، هم آنچنان که ادبیات و شعر در بازه های زمانی میان دو جنگ جهانی، تولدی دیگر و تراکمی متفاوت تر از آنچه تا آن زمان بوده، یافت.

تدارک هنرورزی های اهالی درک و معرفت در گذر از زمان و زمانه ای که رویدادی به بزرگی و تاثیرگذاری جنگ جهانی آفرید، مولد و موجد آثار معتنابهی در ژانرها و گونه ها و مکتب های متنوع شد و ادبیات مختص خود را با تمام ظرایف و لطایف و خاصیت های ماندگار و جاودانه اش پدید آورد.

اما زمانی که مسئله فراتر از ماده و رسیدن به ماورا از طریفت علم الاسماء می گذرد و در بطن و متن وحی و انتزاعات زمینی و خاکی آن و تجلیات دنیایی اش قرار می گیرد، صورت و معنی رنگ دیگری می یابد و هویتی دیگر و این موقعیت به همان اندازه که پر صلابت و غنی و حماسی و سرشار و ارزشمند و پرفایده است، خطیر و مهیب و پرحادثه است.

اگر سینمای مبارزه جوی آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی با تشعشعاتی که به سایر نقاط گیتی جهت ساخت و پرداخت آثار انقلابی افروخت، توانست بارقه هایی آنچنانی بیافریند، حاصل این تعامل انسانی بود با آنچه در صورت و ماده، پدیدار گشته بود و البته عقبه ای بشری داشت که منشأ شده از لطافت فطرت و علقه های انسانی او بود اما واقع و حقیقت امر در مصاف هنری مثل سینما با دقایق وحیانی و امور آسمانی چیزی فراتر و جز این است.

امر عاشورا در کالبد فهم انسانی، قابل انتزاع به صورت و معنا نیست و نمی توان مثلا برای حوادث روز عاشورا، صورتی تدبیر کرد که همان جنگ آوری ها باشد و داغ ها و رشادت ها و... و معنایی که مثلا مضمون ان الله شاء ان یراک قتیلا و... الخ.

خیر؛ عاشورا یک روح جاری است که از سرچشمه وحی و سر منزل عبودیت سریان و جریان یافته است و آنچه بر اجزای هستی و کره خاکی در سال ۶۱ هجری پدیدار آمده جلوه نیست، اصل است و صناعت و مجاز نیست، حقیقت ناب است.

برای بار یافتن به آوردگاه عاشورا، چاره ای جز خرق حجاب تکنیک نیست و این مفهوم در مضمون بیانات سیدمرتضی آوینی جایی همیشه جدی داشت.

با سلاح فرم، به تنهایی نمی توان به مصاف ساخت و پرداخت وجوه دراماتیک عاشورا رفت هم آنچنان که تنها با سلاح فهم و معنا، نمی توان به این مهم دست یافت.

فهم و بازپردازش تصویری وجوه دراماتیک عاشورا، نیازمند فهم و تسلط بر حجاب هنر و مقام فرم و درک میزانسن و... الخ، پس آنگاه آغازیدن سلوک آفرینش هنری است و گذر از حجاب های متنوعی که در پس دنیا و مافیها به تجلی است.

تدارک این موضوع و معنی البته جز با خرق حجاب تکنیک فراهم نمی آید که بسیارند جا ماندگان و دست و پا زنندگان در وادی فرم و نقل که هر دو به اشتباه افتاده و بیراهه می روند.

خبط تکان دهنده ای است اگر کسانی بپندارند، هم آنچنان که برای کشته شدگان جنگ کره و ویتنام فیلم و ادبیات ساخته و پرداخته اند، می توان بر شهدا عاشورا هم همان کرد و نمود و نمادها را تنها جابه جا کرده و به مقصود رسید.

در جایی که خداوند، خود را مصیبت خوان حسین بن علی(ع) می داند، چه جای این صناعت ها و مجازگویی ها که به هرزه درایی و بیهوده گویی شبیه تر است تا هنرورزی.

اینکه انبان سینما و رسانه ما در تولید محصولاتی که با خرق حجاب تکنیک به مثابه آینه ای گویا و جویای حقیقت هنری باشند که عاشورا جلوه تام و تمام آن است، تهی و قریحه اش ناکام است علاوه بر دلایل متعدد دیگر، حاصل همین فقدان مصیبت بار است که مولفان و کارگردانان ما یا در بازی فرم، گرفتار و مشغولند یا در ساحت مکتب ظاهر و ظاهر مکتب، در بند و غافل.

بال های هم افق معرفت بصری و بینش اندیشگی که لوازم ذاتی و موجودیت ماهوی آثار خارق حجاب تکنیک اند، جز برای انسان های سالک گرد نمی آیند و این سلوک منبعث و مرهون آن دو فضای به شدت درهم تنیده است که سیستمی یکپارچه را می آفریند. هنرمندی که قرار است درباره عاشورا، ورزیدگی فکری و خلق اثر کند، بی تردید بایستی از سوز معرفتی این آوردگاه هماره تاریخ بهره مند باشد.

خاصه آنکه عاشورا، در گذر از صورت یک حادثه یک روزه، خود، متنی از تاریخ بلند جهاد انسان با نفس اماره خویش است و این مضمون بکر آن حدیث قدسی است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.

این سوز که جانمایه حیات معرفتی هنرمند است در تلاقی و هم پوشانی جامع و مانعی با فهم و بینش بصری و سینمایی، موقعیتی را فراهم می کند تا سلوک هنرمند شکل بگیرد.

اینکه کدام یک از این دو ورطه همپوشان و متلاقی، سوز عاشورایی و فهم بصری بر دیگری می چربد و بر آن تفوق می یابد، جدال عبثی است که معرکه گیران لفظ و بازیگران ظاهر را باید و شاید و الا اهل نظر و سالکان راه دیده و جاده پیموده می دانند که این دو زیر چتر یک کل منتزع از توحید گرد آمده اند که همه چیز از اوست و ظاهر و باطن و لفظ و معنا و ماده و صورت، همگی در ید قدرت اوست.

در اینجا، صورت همان سیرت و ماده همان معناست چرا که ماده، ظرف معناست و این دو را نه انفکاکی است و نه افتراقی چرا که در سلوک موحدانه هنرمند، در ساحت جهاد با نفس که عاشورا جلوه تام و تمام آن در باطن حیات انسان است، تدارک هردوی این امور از یک منبع و منشاء است و آن تجلی وحی است به دست انسان.

آیا اینکه هنرمند با تصویر- فرم و بینش، ساخت و محتوا- خود بتواند حجابی را از روی حقایق عاشورا بردارد و مخاطب را متوجه جلوه ای از جلوات این نور عظیم و این مصیبت اعظم نماید، چیزی جز عنایت وحیانی خداوند در راسته قاعده لطف او به انسان و جهان هستی است؟

اما جلوه های دراماتیک عاشورا از چند منظر و در چند ساحت شکل می گیرد. انسان هایی که در این واقعه مدخلیتی دارند، از قطب های متخالف و اجزاء متخاصمی تشکیل شده اند که سری در سپیدی و سری دیگر در سیاهی دارند.

امتداد افق نقش آفرینی اینان از ادب و متانت حربن یزید ریاحی گرفته تا شقاوت شمربن ذی الجوشن و از شکیبایی و صبر حیرت آور عقیله بنی هاشم گرفته تا رشادت و جوانمردی ابوالفضل و از شور و مستی عارفانه یاران حسین(ع) گرفته تا صبعیت و تاریکی و فرومایگی عمر سعد و یارانش ادامه دارد.

اساسا آفرینندگان این روز بزرگ در دو میدان سیاهی و سپیدی و خوبی و بدی شکل می گیرند و قد می کشند و تاریخ می سازند.

و البته گروهی از سپیدی به سیاهی و از سیاهی به سپیدی می گروند و دیگرگون می شوند.

آن سان که حر به عنوان اولین سد راه حماسه، شروع شقاوت را می آراید اما به بزرگی و شهادت نائل می شود یا شمر که خود زمانی سردار جنگ آور لشکر علی بن ابی طالب(ع) بوده است، به آن درجه از شقاوت و وقاحت و پستی فرو می رود که سر امام را با لبان تشنه از قفا می برد.

عجبا! تمام درس آموزی های فیلمنامه نگاری کلاسیک درعین امتزاج تصویرپردازی ها و ریزه کاری های مدرن و جلوه های زیبایی سترگ و تکان دهنده حقیقت عشق، در عاشورا و کربلا، به منصه ظهوری ناب می رسد.

حرکت شخصیت ها از سیاهی به سپیدی و از سپیدی به سیاهی، نقاط عطف، پرده های اول و دوم و سوم، گره ها و گشایش ها و... پایان بندی خونرنگ و امیدبخش و... آغازی دیگر به حماسه ای و صدایی که، این تنها صداست که می ماند. مجموعه منتظمی از شخصیت ها و وقایع که در کالبدی پرتلاطم و خونرنگ و حیرت آور، تکان دهنده ترین صحنه عالم را پدید آورد و ماندگارترین شد.

دراماتیزه کردن وقایع و آدم ها در حادثه عاشورا، بر گذشته از الهامات معنوی و وجوه استعاری و عرفانی و به ویژه شهودی که در این آوردگاه تاریخی جابه جا، خود را می نمایاند، پیش و بیش از هر چیز دیگری نیازمند تدقیق و تمرکز بر اصالت این حرکت عمیقا دینی است.

داستان عاشورا در کشاکش میان دو منبع نور و ظلمت و تردید و ترددی که دیگران در میانه این دو مرز آدمیت و حیوانیت، تجربه می کنند، شکل می گیرد و به ظهور و بروز می رسد.

با در نظر داشت این نکته که در عاشورا، همه چیز در اوج زیبایی است و کمال، چه از منظر آزادگی و رشادت و پاکی و جانبازی و صبر و استقامت و بندگی وچه از جانب شر و تاریکی و صبعیت و ددمنشی و بیچارگی و حتی در لایه هایی پرابهام و ایهام و از منظری مردم شناختی، تصویر روان شناسانه ای که از مردم عبرت دهنده کوفه در پیشگاه تاریخ انسانیت، پدید آمد، نوعی استثنایی از تردید و بی رمقی و نامردمی در قامت این جماعت سفله پرور دون همت که در همه اقطار زمان معروف و مشهور به بی وفایی اند. شاهدیم که با هزاران نامه و دعوت به قیام و یاوری، آن گونه شرم آور و سرد و عاری از شور و شعور و شرف، امام(ع) را تنها گذاردند.

و به راستی عاشورا در ساحت های مختلف و متنوعش، استثنایی و تکان دهنده است و این منبع غنی و سرشار ، میدان وسیع و پرحاصلی است برای آنان که با سوز و سودای حسینی و مسلح به غنای بصری و فهم سینمایی، به بازپردازش تجربیات خود از این امر قدسی می پردازند.

وجوه دراماتیک حادثه عاشورا را تنها در افق این حماسه عاشقانه وسترگ می توان ردیابی کرد.

شخصیت های برجسته ای که در این واقعه تمام همت خود را برای به بارنشاندن تصویری روشن و ماندنی از اوج گیری وجوه ایمانی-انسانی خویش به کار بستند هر یک گنجینه ای از زیبایی های هنرمندانه اند.

شهادت که به گفته پیرجماران، هنر مردان خداست، آخرین تصویرپردازی این دردانه های وجود است که پایان بندی سبز و سرخ را برای روایت فتح خویش انتخاب کردند.

در طول تاریخ، آنچه ماحصل تلاش و تدقیق مورخین بوده در چالشی قابل تامل با آنچه عارفان و شاعران و صاحبان طریقت و دیگر علما در نشئه ها و نحله های فکری و قالب های اندیشگی دیگر پیموده و نموده اند، مصافی طولانی و گاه فرساینده پدید آورده است.

واقعه عاشورا هم با تمام مختصات و منویاتش و از جمله در ساحت وجوه دراماتیکش، از این مقوله مستثنی نبوده بلکه بیش و پیش از هر واقعه دیگری در طول تاریخ - حداقل تاریخ شیعه - آماج این کشاکش ها و کنش ها بوده است.

اینکه نگاه مورخ و تدقیق زمانی و جغرافیایی او و استدلال ها و شواهد و قراینش در مواجهه با آنجه عارف با دیدگاه کشف و شهودی اش از این واقعه به تماشاگه مخاطبان می گذارد گاه آنچنان به تباین و بلکه تعارض و حتی تنافر کشیده می شود که تشخیص را سخت و راه را ناهموار می نماید و باید پذیرفت که ویژگی های شخصی انسان هایی که در واقعه عاشورا نقش آفرینی کردند، از دل همین مجادلات و چالش ها رخ می نماید و نمی توان این طریق سنگلاخ را با تمام فراز و نشیب ها و ابهام و ایهام هایش ندیده گرفت.

در وجه دراماتیک مسئله، غلظت و دقت و شدت و حدت آدم ها، در همین مختصات شکل می یابد و مثلا در بحث رشادت و جنگ آوری یا سختی و مصیبت و صعوبت کار یا حتی ویژگی های فیزیکی و جسمانی آدم های آن حادثه، آنچه برای انعکاس هنرورزانه لازم و ضروری است، همین واقعیت است که حقیقت آن حادثه را به درستی و راستی و بی کم و کاست و افراط و تفریط باز نمایاند و به ظهور بنشاند. واقعیت آن است که نگاه یک عارف و یک مورخ یا یک ادیب و سخنور و حتی یک جنگاور، به حادثه عاشورا، از منظرهای مختلف، افق های گوناگون و تجلیات متنوعی است که هر یک بدان متعلق و از آن منبعثند.

اگر بعد مصیبت باری حوادث مدنظر باشد، جانگدازترین است و اگر منظر زیبایی شهودی و عرفانی مطمح نظر قرارگیرد مصداق تام و تمام کلام حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری(س) است که ما رایت الا جمیلا و اگر حماسه و مقاومت، مقصود باشد کامل ترین و مانع ترین تصویر حماسی تاریخ است و نیز اگر شقاوت و وقاحت دشمنان و زبونی مترددان و شکاکان وادی تقصیر و قصور را بخواهیم، مردمان نامراد و بی مرام کوفه با آن تاریخ ننگین و عقبه شرم آورشان، تابلویی عبرت آمیز از تدارک فتنه در سرزمین رخوت و عسرت پدید آورده اند و این همه، تجلیات مختلف و متنوع عاشوراست در دراماتیک ترین و پرخون ترین و گرم ترین و ماناترین حالت متصور.

با این حال وجوه دراماتیک عاشورا، تنها در بازیابی رخدادها و شخصیت های متنی و موضوعی اصل واقعه و جغرافیا و زمان و زمانه عاشورا خلاصه نمی شود بلکه در طول تاریخ انسان و هنر، این واقعه، جانمایه شکل گیری درام های موثر و موقر و موفقی بوده است که در واقع زاییده بطن هویت و حقیقت عاشورایند. حتی اگر در آنها اشاره ای صریح و مستقیم به متن واقعه نباشند. گفتیم که سلوک هنرورزانه در راستای باز تاباندن حقیقت عاشورا در قالب هنر، نیازمند فهم سیستم یکپارچه ای است که سواد بصری و معرفت معانی را به صورتی هم پوشانی شده می طلبد.این اشارت ها در کلام اسلام شناسان حقیقی و نخبگان حوزوی نیز- محدود اما مهم- جلوه دارد.

شهید مرتضی مطهری با اشاره به ویژگی ملهم از متن فرا تاریخی و جهان شمول حوادثی چون قیام عاشورا یادآور این نکته می شود که کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند.

و در ادامه هم آنچنان که رهبر فرزانه انقلاب در بیانی وارسته، مانایی و پایایی هر تفکر و اندیشه ای را اختصاصا و لزوما در گرو بیان آن به زبان هنر دانستند، اشاره متفکر شهید مطهری نیز به جلوه یابی امتدادی حرکت عاشورا در زبان هنر است، چه انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند، همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست .

متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای نمایشنامه نوشته شده است، شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بردن بسازند.

و آن گاه به راز این پتانسیل متراکم و سرشار برای شبیه سازی و انعکاس و بازتابندگی دراماتیک واقعه اشاره می نماید که راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه، تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است.

این است که تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است، اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق، وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم، می بینیم امام حسین(ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی روح، انسان وقتی در حادثه کربلا تأمل می کند، اموری را می بیند که دچار حیرت می شود و می گوید این ها نمی تواند تصادفی باشد و سر اینکه ائمه اطهار این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است.

شهید مطهری با اشاره به وجوه متنوعی که در واقعه عاشورا منبع مطالعه و دستاویز آفرینش قرار می گیرد، اصل و فرع را متمایز نموده و نوعی هویت صنفی برای فرهنگ عاشورایی برمی شمارد.

چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن می چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می چربد:

«اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم آن وقت از جنبه رثائی اش می توانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است.

پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید وگرنه رثای یک آدم نفله شده بیمار بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ملتی برای او معنی ندارد. در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه ای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت خواه بشوید شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادی خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانی یعنی چه، کرامت یعنی چه؟»

و بیان شهید مطهری، تعبیر دیگری از همان سلوک هنرورزانه است برای آفریننده تصویری بی کژ و کاست از واقعه ای که برای تداعی بصری وجوه دراماتیکش علاوه بر تسلط به فرم و عبور از حجابی که خالق فرم یعنی تکنیک و تکنولوژی، روزبه روز و نو به نو می زاید و می آفریند، به معرفت معانی معطوف به بصیرت، نیازمند است.

محمدرضا محقق