موانع عقلانیت و خردورزی

آیت ا مظاهری در درس اخلاق اخیر خود گفت قرآن کریم می فرماید افراد جهنّمی در جهنم با هم می گویند «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ», یعنی اگر عقلانیّت داشتیم که به جهنّم نمی رفتیم ما گوش شنوا, تفکر و تعقّل عوامانه نداشتیم و جهنّمی شدیم بحث این است که چه عواملی کارکرد تفکّر و تعقّل را از بین می برد و چه عواملی باعث می شود انسان بدون تفکر و تعقل کار کند و جهنّمی شود

آیت‌ا... مظاهری در درس اخلاق اخیر خود گفت: قرآن کریم می‌فرماید: افراد جهنّمی در جهنم با هم می‌گویند: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ»، یعنی اگر عقلانیّت داشتیم که به جهنّم نمی‌رفتیم. ما گوش شنوا، تفکر و تعقّل عوامانه نداشتیم و جهنّمی شدیم. بحث این است که چه عواملی کارکرد تفکّر و تعقّل را از بین می‌برد و چه عواملی باعث می‌شود انسان بدون تفکر و تعقل کار کند و جهنّمی شود؟

● مانع اوّل: قساوت دل

یکی از موانع به کارگیری عقل، قساوت دل است. قرآن کریم می‌فرماید: خوشا به حال کسی که نورانیّت دل دارد و دل او قساوت و آلودگی و غبار ندارد و می‌تواند از تفکر و عقلانیّت بهره ببرد. سپس می‌فرماید: وای به حال دلی که زنگار داشته باشد، وای به حال دلی که حجاب داشته باشد و نتواند خوب فکر کند و در اثر گمراهی، قادر به کسب سعادت دنیا و آخرت نباشد: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولٰئِکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ»[۲]اگر زنگار دل زدوده نشود، دل سیاه می‌شود و دل سیاه، تفکّر و تعقّل ندارد و نه‌تنها سعادتمند نخواهد شد؛ بلکه گناه روی گناه او را به سقوط می‌کشاند. در آیه دیگر می‌فرماید: مواظب باش، از کم شروع می‌شود، اما به کم تمام نمی‌شود؛ زیرا زنگار دل، انسان را به جایی می‌رساند که دل او از هر سنگی، سخت‌تر می‌شود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً...»[۳] قساوت دل که همان سیاه شدن دل انسان است، در اثر فرو افتادن پرده یا حجاب روی بعد روحی پدید می‌آید. روح یا بعد روحی انسان از سه مرتبه فطرت، وجدان اخلاقی و عقل تشکیل شده است و این روح، گاهی در اثر قساوت دل، حجاب می‌گیرد.

● تباین جسم و روح

انسان از دو بعد کلی جسم و روح تشکیل شده است. بعد روحی یا همان دل، از عالم ملکوت است و قرآن کریم اسم آن را «روح الله» گذاشته است. به ملائکه خطاب شد که: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ‌«[۴]؛ وقتی روحم را در آدم دمیدم، همه شما به او سجده کنید؛ یعنی بعد ملکوتی یا بعد روحی دارد و از این جهت از همه شما برتر است. معنا و ماهیّت روح الله نیز به درستی برای ما قابل درک و فهم نیست؛ امّا همین مقدار می‌فهمیم که اشرف همه موجودات است.بعد دیگر، بعد جسمی یا بعد حیوانی است. انسان از این دو بعد ترکیب یافته و روح او با جسم او، تباین کلی دارد. هیچ فقیه و هیچ فیلسوفی تا به حال نتوانسته بفهمد که ترکیب دو بعد روحی و جسمی در وجود انسان چه نوع ترکیبی است؟ آیا ترکیب اتحادی است یا ترکیب انضمامی؟ امّا همین مقدار فهمیده می‌شود که هرچه انسان به بُعد جسمی یا حیوانی اهمیت دهد، بعد روحی یا بعد ملکوتی او ضعیف می‌شود و هرچه به بعد ملکوتی میدان بدهد، بعد حیوانی به انزوا می‌رود.

● قساوت دل

اگر انسان بعد ملکوتی را ـ که میوه و ثمره آن تفکر و تعقل است ـ سرمشق زندگی خود قرار دهد، شیاطین انسی و جنی نمی‌توانند او را به سقوط بکشانند و عاقبت به خیر خواهد شد. شیطان انسی و شیطان جنی وقتی انسان رابه نابودی می‌کشاند که از جنبه ملکوتی وجود خود غافل شده باشد یا آن را به قول قرآن مریض کرده باشد یا کشته باشد. قرآن کریم درباره منحرفین گاهی می‌فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ...»[۵] و گاهی به رسول گرامی دلداری می‌دهد و می‌فرماید: «إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‌َ»[۶] یا رسول‌ا...! این مرده است و نمی‌توانی یک مرده را زنده کنی و چیزی به او بفهمانی!

● مفهوم قساوت دل

امام صادق(ع) در روایتی، با یک تشبیه معقول به محسوس، معنای قساوت دل را به خوبی فهمانده‌اند. می‌فرمایند: اگر کسی گناه کند، یک نقطه سیاه در دلش پیدا می‌شود. سپس اگر توبه کند، آن گناه و آن نقطه پاک می‌شود؛ امّا اگر مرتکب گناه دوم شود، نقطه سیاه بیشتر می‌شود و رفته‌رفته در اثر گناه روی گناه، همه دل او سیاه خواهد شد. سپس امام صادق(ع) می‌فرمایند: «فلا یفلح بعدها ابداً»، چنین شخصی دیگر رستگار نمی‌شود. [۷]در حقیقت، روح انسان که تعقّل و تفکّر از اوست، در اثر قساوت و حجاب ناشی از آن، روی سعادت را نخواهد دید؛ زیرا حجاب روح یا حجابی که روی فطرت، وجدان اخلاقی و عقل افکنده شود، مانع فهم و درک حقیقت و به بیان رساتر، مانع کارکرد عقل است.

● مراتب قساوت دل

در مرتبه اوّل قساوت دل، دل انسان غبار و کدورت می‌گیرد. روح انسان بسیار لطیف است و از آنجا که نور است، فوق العاده اهمیت دارد. پس، در اوّلین مرتبه، انسان باید مراقب باشد جلای روح او گرفته نشود و این لطیف، کدورت پیدا نکند. گفت‌وگوهای روزمره انسان، اگر لغو و بیهوده باشد، عقل و وجدان اخلاقی و فطرت را آلوده کرده، دل و روح را کدر می‌کند. همچنین روح انسان در اثر توجه به مادیات، مانند آئینه‌ای که غبار می‌گیرد و تصویر را واضح نشان نمی‌دهد، زنگار به خود می‌گیرد.

● استغفار

اهمیّت این موضوع به قدری است که حتی پیامبر اکرم(ص) با آن مقام ملکوتی و با اینکه از والاترین درجه عصمت برخوردارند، می‌فرمایند: به درستی که کدورت قلبم را می‌گیرد، پس در هر روز هفتاد مرتبه از خدا طلب مغفرت می‌کنم: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی الْیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةً»[۸]در واقع، رفت و آمد با مردم و خورد و خوراک هم نوعی زنگار برای دل و اوّلین مرتبه از مراتب قساوت قلب است. بنابراین چه انسان بخواهد و چه نخواهد، دل او را زنگار می‌گیرد؛ پس باید با توبه، اجتناب از گناه و با برقراری رابطه عاطفی با خداوند، هر روز زنگار دل را بزداید تا به قساوت دل مبتلا نگردد.

● نماز

یکی از علت‌های وضع نمازهای پنجگانه، شست‌وشوی دل و زدودن کدورت روح در پنج نوبت در شبانه روز است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: پیامبر(ص) نماز را به چشمه آب زلالی تشبیه فرمودند که نمازگزار در شبانه روز پنج نوبت در آن شست‌وشو می‌کند.[۹] اساساً عواملی نظیر نماز، دعا، توبه، رابطه با خدا و ذکر، کدورت دل را از بین می‌برد و بدون این عوامل، غبار و کدورت، دل انسان را فرا می‌گیرد.

● سلب نشاط نیایش

در مرتبه دوم از قساوت دل، حال عبادت و توفیق راز و نیاز با خدا از انسان سلب می‌گردد. اهل عرفان به این حالت، حال قبض می‌گویند که حال عجیبی است. بعضی اوقات این‌طور است که انسان حال رابطه با خدا را ندارد. اهل نماز شب است، اما می‌رسد به آنجا که برای او سخت است که نماز شب بخواند و اگر هم بخواند با بی‌حالی می‌خواند. در اثر گناه و بی‌اعتنایی به دل، حال قبض پیدا می‌کند و به عبارت دیگر، زنجیر می‌شود.این، مرتبه دوم قساوت قلب است که معمولاً همه به آن مبتلا هستند.

کم پیدا می‌شود که کسی حال بسط داشته باشد و رابطه با خدا در دل شب و توفیق حضور قلب در نماز به او بدهند؛ از وقتی که می‌گوید: «الله اکبر» تا زمانی که می‌گوید: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»، هیچ‌کس و هیچ چیز در دلش نباشد، جز خدا. اگر به راستی کسی تفکّر و تعقّل داشته باشد و آن تفکّر و تعقّل، از بین نرفته باشد و غبارآلود نشده باشد و غل و زنجیر مانع کارکرد آن نباشد، آنگاه می‌تواند حضور قلب در نماز پیدا کند و برسد به آنجا که پیامبر(ص) فرمودند: «الَرَکْعَتَانِ‏ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا»[۱۰]، یعنی ارزش دو رکعت نماز شب برای من از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است. اگر به راستی جلای دل انسان گرفته نشود و قساوت و آلودگی، دل و روح را فرانگیرد، بالاترین لذت برای دل نماز شب است؛ از این‌رو اهل دل حاضر نیستند دو رکعت نماز شب را با تمام دنیا معاوضه کنند. خوشا به حال کسانی که قساوت ندارند و لذت عبادت را می‌چشند و بدا به حال کسی که گناه می‌کند و قساوت دارد، لذا از عبادت لذت نمی‌برد.

ترجیح دنیا به آخرت

برخی از افراد در اثر قساوت دل که از گناه آنان ناشی شده است، دنیا را به آخرت ترجیح می‌دهند و از روی غفلت، نه تنها حال عبادت ندارند، بلکه نسبت به ارزش‌های معنوی بی‌اعتنا می‌شوند؛ غافل از آنکه مقدم داشتن کارهای دنیا به آخرت، بسیار خطرناک است و انسان را دچار سو عاقبت می‌کند. این اشخاص، نماز می‌خوانند، اما از آن لذت نمی‌برند و حتی گاهی نماز را تا آخر وقت به تأخیر می‌اندازند. قرآن می‌فرماید: وای به حال چنین کسی! وای بر کسی که نماز می‌خواند، اما در موقع نماز، از آن غافل است. «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ»[۱۱]غفلت از نماز دو معنا دارد؛ معنای اوّل این است که توجه به نماز ندارد و صرفاً الفاظی را از حفظ می‌خواند. معنای دیگر این است که باید نماز را اوّل وقت بخواند، اما تنبلی می‌کند و آن را در آخر وقت می‌خواند. در حالی که در روایت است که هنگام اذان، چهره پیامبر اکرم(ص) تغییر می‌کرد؛ نه کسی ایشان را می‌شناخت، نه ایشان به کسی توجه داشتند تا نماز بخوانند.[۱۲]اگر دل انسان آلوده شود، دچار حالت قبض می‌شود و آن گاه از عبادت خدا لذت نمی‌برد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ»[۱۳]؛ نماز سنگین است، مگر برای کسی که قساوت دل ندارد و مقام خضوع و خشوع دارد. نماز برای برخی از مردم سنگین است، از این جهت به دنبال امام جماعتی می‌گردند که نماز را سریع‌تر بخواند یا خودشان فرادا می‌خوانند تا نماز را هرچه زودتر تمام کنند. در خصوص سایر عبادات نیز چنین است؛ افرادی یافت می‌شوند که نماز می‌خوانند، اما زیر بار خمس نمی‌روند، یا اگر خمس بدهند، کمک به خلق خدا نمی‌کنند. گروهی نیز نسبت به انجام واجبات تقیّد دارند، امّا به مستحبات، به خصوص نماز شب اهمیّت نمی‌دهند.