چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

رؤیاهای زمینی


رؤیاهای زمینی

«اینجا بدون من» نمونه‌ای از سینمای کمیابی است که باید سالانه چندین نمونه‌اش در دل جریان فیلمسازی کشور ساخته و عرضه شود. متأسفانه مناسبات اقتصادی فعلی اجازه نمی‌دهد که سازوکارهای …

«اینجا بدون من» نمونه‌ای از سینمای کمیابی است که باید سالانه چندین نمونه‌اش در دل جریان فیلمسازی کشور ساخته و عرضه شود. متأسفانه مناسبات اقتصادی فعلی اجازه نمی‌دهد که سازوکارهای لازم برای نظام دادن به تولیدات سینمایی شکل بگیرد وگرنه آثاری مثل «اینجا بدون من» بی‌نیاز از پدیده شدن و جلب تماشاگر به دلایل فرامتنی، باید جایگاهی در خور در بدنه تولیدات سینمایی پیدا کنند.

فیلم در همان ابتدا، وامداری‌اش به نمایشنامه معروف «باغ وحش شیشه‌ای» را بامخاطب درمیان می‌گذارد و بخشی از تأثیر نحوه شخصیت‌پردازی و حال و هوای داستانش را مدیون آن می‌کند. در زمانه وفور قصه‌های یک خطی و ایده‌های درنیامده که تبدیل به معضلی جدی در سینمای ایران – حتی سینمای متفاوت و فرهنگی – شده، ابتکار توکلی برای رجوع به یکی از منابع کلاسیک درام‌نویسی قرن بیستم هم نشان هوشمندی و هم نقشه راه است چراکه پروسه خلاقیت را از وجه بنا کردن شالوده درام به سمت همسان‌یابی وجوه اشتراک آن با اجتماع معاصر و تزریق وجوه افتراق متمایل می‌کند؛ بدون آن که جنبه زیربنایی قصه فدای ذوق‌زدگی فیلمنامه‌نویس در یافتن ایده‌های داستانی شود.

ویژگی عمده «اینجا بدون من» آن است که یکی از نامدارترین آثار ادبیات نمایشی معاصر را دستمایه کار قرار داده بی آن که واهمه‌ای از رفتن زیر سایه نام بزرگی چون «تنسی ویلیامز» داشته باشد؛ سهل است که شجاعانه دایره اقتباس را به خلاقیت پیوند زده و چیزهایی به نفع آداپته ایرانی‌اش از آن کم یا به آن اضافه می‌کند. قرار گرفتن بر این شالوده مستحکم، به توکلی فرصت داده تا انرژی مضاعفی را صرف درآوردن حال و هوای فیلمش کند. «اینجا بدون من» مرز اقتباس را تا گرفتن موقعیت شخصیت‌ها و چارچوب کلی قصه رعایت می‌کند و از آنجا به بعد، روایتی است از ۴ آدم ایرانی در یک فضا و موقعیت به شدت ایرانی و معاصر که ما به ازایش به عینه در زندگی و مناسبات روزمره دور و اطرافمان قابل تشخیص و ردیابی است: چارچوب‌های تنگ مادی که نه تنها گلوگاه زندگی‌ها را می‌فشارد بلکه تأثیر کشنده‌ای در کور کردن خلاقیت‌ها و به هرز راندن ظرفیت‌های مختلف آدم‌ها بازی می‌کند.

احسان، شخصیت اصلی و راوی فیلم نمونه تمام‌عیار جوانانی است که شعله‌های سرکش روح و روانشان در چنبره فشارهای زندگی محصور است و مناسبتی با روزمرگی تحمیلی ندارد. احسان باذوق و استعدادی که در نوشتن دارد، در این فضای ماشینی یک غریبه است و این غریبگی در فصل‌های بعد با نمودهای آشکار- درگیری‌اش با کارگران دیگر- و نهان (از طریق میزانسن‌های حساب شده و محور بودن پس‌زمینه‌های تصویر او در کارخانه) مؤکد می‌شود. اما در خانه هم باز احسان تحت فشار است. این فشار اینجا از طرف مادری است که سالها تلاش برای کشیدن بار مادی و معنوی پدر غایب او را بدل به اختاپوسی معصوم کرده که بر زندگی فرزندانش چنبره زده و عطوفت مادرانه‌اش زمینه‌ساز بحران نهایی قصه می‌شود. یلدا، خواهر کوچک رضا که از معلولیت جسمانی هم رنج می‌برد، از واقعیت‌های زندگی می‌گریزد و به دنیای بی‌آلایش عروسک‌های بلورین پناه می‌برد؛ عروسک‌هایی که در عین شکننده بودن، شفافند و همچون صاحبشان بی‌آلایش و یکرنگ.

به این ترتیب توکلی سه وجه مثلثی را ترسیم می‌کند که مناسبات یک خانواده نامتعادل را شکل می‌دهند. «اینجا بدون من» صرفنظر از ارزش‌های سینمایی و آداب هنری تام و تمامی که در آن مراعات شده، نمونه‌ای از سینمای صادق اجتماعی است که فقدانش مدتهاست در سینمای ایران احساس می‌شد؛ این که توکلی راهکاری یافته تا فروپاشی نهایی آدم‌هایش را بی‌نیاز از نمود عینی و فیزیکی نمایش دهد و از انگ سیاهنمایی بگریزد چیزی از صداقت و مسئولیت او در انعکاس واقعیت‌های زمانه کم نمی‌کند و موجب افتخار است که نام او را در میان فیلمسازان صاحب هویت و صاحب نگاه مشخص فردی به دغدغه‌های اجتماعی ثبت کنیم.