جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
شگفتی های انگشتان دست
هر چه بر روی زمین است فانی است و باقی ماند ذات پروردگارت كه صاحب بزرگی و غنای مطلق است پس به كدام یك از نعمتهای پروردگارتان تكذیب میكنید.
▪ آیات ۲۵ و ۲۸ سوره شریفه الرحمن
یا رب از نیست به هست آمده صنع توییم
و آنچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
گـر بـر آنی و گرمی بنده مخلص خوانی
روی نــومیدییم از درگـه سبحانی نیست
نـــاامید از در لطف تو كجا شاید رفت ؟
تو ببخشای كه درگاه تو را ثــانی نیست
آن زیبا رخ بزم عرفان كیست؟ چگونه است؟ او كه رب مشرقین و مغربین است خداوند باریتعالی آنكه ایمان داریم شرق و غرب عالم را پر كرده و معتقدیم كه نه ماده محدود است و نه مركب و نه متغییر.
( لا تدرك الابصار و هو یدرك الابصار و هو اللطیف الخیر ) ( انعام ۱۰۳)
اكنون ابتداء این سؤال را مطرح میكنیم كه خداوند دارای چگونه صفاتی است چون ما خواه و ناخواه همه چیز را با مقیاس وجودی خودمان میسنجیم لذا در مورد صفات كلی خداوند نیز میخواهیم خدا را با یك وجود بیپایان و كامل و نامحدود از هر جهت با وجود محدود خود بسنجیم. بنابراین در این زمینه دچار اشكال خواهیم شد. این اشكال حتی در مورد تصور ما از پدیدههای دیگر نیز پیش میآید. تشخیص اینكه فرضاً چنانكه در مریخ چگونه موجوداتی هستند ودارای چه ویژگیهائی هستند برای ما نه مشكل و نه غیر ممكن است. این موضوع دو نتیجه را بازتاب میكند:
۱) محدودیت انسان
۲) اینكه انسان به حكم بشر بودنش از درك بسیاری از واقعیات حتی اگر محدود هم باشد عاجز است ( انسان در این قبیل موضوعات در حصار مكان و زمان است ) در مورد خداوند باید بیان داشت پی بردن به صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند دست یافتن به نوعی شناخت درباره صفات خداوند است. اینكه ان الله سمیع بصیر و یا ان الله بكل شیی علیم خود بیانگر صفاتی ثبوتیه از خداوند هستند.اینك آنچه در پی میآید تفحّصی است پیرامون یكی از صفات بارز خداوندی كه تحت صفات جلال خدا با آن آشنا هستیم.
● سرآغاز
پیرامون صفت جلال خداوند باید گفت در فرهنگ عربی،فارسی، منجدالطلاب، ترجمه محمد بندرریگی آمده است : جلال بر حسب وزن فعال دارای ریشه جل میباشد. این كلمه و همچنین مشتقاتش جلال و جلاله معنای (بزرگ و با عظمت وبا شوكت شد) و همچنین جلال به معنای با عظمت میباشد و باز میتوان گفت جلیل به معنای با عظمت و یا تجلل به معنای با عظمت و بزرگوار شد میباشد در كتاب المعجم الفهرست الفاظ قرآن الكریم كه دایره المعارف مفاهیم و كلمات قرآنی است بیان میدارد : كلمه جلال در سوره الرحمن دوبار ودر آیات ۲۷ و ۷۸ این سوره آمده است.
همچنین مشتقات این كلمه در سوره شمس آیه ۳۴ سوره اعراف آیه ۱۸۷ و آیه ۱۴۳ سوره لیل آیه ۲ و سوره حشر آیه ۳ آمده است كه در جای خود مورد بحث قرار گرفته خواهد شد اینكه در جهت آشنائی و تفسیر این صفت خداوند به تفسیر آیات مربوطه میپردازیم.
( كل من علیها فان و یبقی وجه ربك ذوالجلال و الاكرام ) این آیه، آیه ۲۶ سوره الرحمن میباشد.
در توضیح این سوره شریفه آمدهاست كه سورهای مكی بوده دارای ۱۶۳۶ حرف و ۳۵۱ كلمه میباشد. ابتدا تفسیر علامه سید حسین طباطبائی (ره) را در مورد این آیه از كتاب تفسیر المیزان جلد ۱۹ از نظر می گذرانیم.
( كل من علیها فان، و یبقی وجه ربك ذوالجلال و الاكرام )
ضمیر (علیها) به زمین بر میگردد و معنای آیه این است كه هر جنبده دارای شعوری كه بر روی زمین است بزودی فانی خواهد شد، و این آیه مسئله زوال و فناء جن و انس را مسجل میكند و اگر فرمود: ( كل من علیها فان) ( و هر كس بر روی زمین است ) و نفرمود (كل من علیها ) ( هرچیز كه بر روی زمین است )، و خلاصه اگر مسئله فنا و زوال را به صاحبان شعور اختصاص داد،نه از این جهت بوده كه موجودات بیشعور فانی نمیشوند، بلكه از این بابت بوده كه زمینه كلام زمینه شمردن نعمتهائی است كه به صاحبان شعور ارزانی داشته، نعمتهای دنیائی و آخرتی، و معلوم است كه در چنین زمینهای مناسب همان است كه درباره فنای این طبقه سخن بگوید.
در ضمن با توجه به اینكه كلمه ( فان ـ فانی ) ظهور در آینده دارد و سیاق آیه نیز ظهور در این دارد كه از آیندهای خبر میدهد، از جمله : (كل من علیها فان ) این نكته هم بطور اشاره استفاده میشود كه مدت و اجل نشئه دنیا با فنا جن و انس سر میآید، و عمرش پایان میپذیرد،و نشئه آخرت طلوع میكند،و هر دو مطلب یعنی فنا جانداران صاحب شعور زمین، و طلوع نشئه آخرت كه نشئهی جزاء است از نعمتهای والای خدای تعالی است چون زندگی حیاتی است مقدمی برای غرض آخرت و معلوم است كه انتقال از مقدمه به غرض و نتیجه نعمت است.
با این نكته گفتار بعضی از مفسرین پاسخ داده میشود، كه گفتهاند: فناء چه نعمتی هست كه آیه شریفه آنرا از اعلی و نعمتهای الهی شمرده و حاصل جواب این است كه حقیقت این فناء انتقال از دنیا به آخرت، و رجوع به خدای تعالی است، همچنانكه در بسیاری از آیات كریمه قرآن این فنا به انتقال نامبرده تفسیر شده و فهمانده كه منظور از آن فنای مطلق و هیچ و پوچ شدن نیست.
( و یبقی وجه ربك ) وجه هر چیزی عبارت است از سطح بیرونی آن، ( و از آنجائی كه خدای تعالی منزه است از جسمانیت و داشتن حجم و سطح، لاجرم معنای این كلمه در مورد خدای تعالی بعد از حذف محدودیت و نواقص امكانی عبارت میشود از نمود خدا) و نمود خدا همان صفات كریمه او است.
كه بین او و خلقش واسطهاند، و بركات و فیض او به وسیله آن صفات برخلقش نازل میشوند، و خلائق آفرینش و تدبیر میشوند، و آن صفات عبارتند از علم و قدرت و شنوائی و بینائی و رحمت و مغفرت و رزق و امثال اینها.
(ذوالجلال و الاكرام ) در معنای كلمه (جلال ) چیزی از معنای اعتلاء و اظهار رفعت خوابیده، البته رفعت و اعتلای معنوی در نتیجه جلالت با صفاتی كه در آن بوئی از دفع و منع هست سروكار و تناسب دارد، مانند صفت علو، و تعالی و عظمت، و كبریا و تكبر، و احاطه، و عزت و غلبه.
خوب وقتی این همه معانی در كلمه ( جلال ) خوابیده، باید دید برای كلمه ( اكرام ) چه باقی میماند؟
برای این كلمه از میانه صفات آن صفاتی باقی میماند كه بوئی از بهاء و حسن میدهد، بها و حسنی كه دیگران را واله و مجذوب میكند، مانند صفات زیر ـ علم ـ قدرت ـ حیاه ـ رحمت ـ جود ـ جمال ـ حسن ـ و از این قبیل صفات كه مجموع آنها را صفات جمال میگویند، همچنانكه دسته اول را صفات جلال مینامند،و اسماء خدائی را به این دو قسمت تقسیم نموده، هر یك از آنها كه بوئی از اعتلاء و رفعت دارد صفات جلال، و هر یك كه بوئی از حسن و جاذبیت دارد صفات جمال مینامند.
بنابراین كلمه ( ذوالجلال و الاكرام ) نامی از اسماء حسنی خداست،كه به مفهوم خود تمامی اسماء جلال و اسماء جمال خدا را در بر میگیرد.
و مسمای به این نام در حقیقت ذات مقدسه خدائی است، همچنان كه در آخر همین سوره خود خدای تعالی را به این اسم نامیده، و فرموده : ( تبارك اسم ربك ذی الجلال و الاكرام )، و لكن در آیه مورد بحث نام وجه خدا شده،حال یا به خاطر این بوده كه در خصوص این جمله از معنای وصفیت افتاده، وصفت وجه واقع نشده، بلكه مدح و ثنای رب قرار گرفته، و تقدیرش (و یبقی وجه ربك هو ذوالجلال و الاكرام ) ( و تنها وجه پروردگارت كه او دارای جلال واكرام است باقی میماند. ) میباشد، و یا اینكه مرادبوجه همانطوری كه گفتیم صفت كریمه و اسم مقدس خدای تعالی است، و معلوم است كه برگشت اجراء اسم بر اسم، اجراء آن بر ذات است.
و معنای آیه شریفه بنابراین كه منظور از وجه اسم بوده میباشد، و با در نظر گرفتن اینكه بقاء اسم یعنی آن ظهوری كه اسم لفظی، از آن حكایت میكند فرع بقاء مسمی است ـ چنین میشود: (پروردگارت ـ عزاسمه ـ با همه جلال و اكرامش باقی میماند،بدون اینكه فنا موجودات اثری در خود اوویا دگرگونی در جلال و اكرام او بگذارد.)
و بنابراین كه مراد بوجه خدا هر چیز باشد كه دیگران رو به آن دارند، ـ كه قهراً مصداقش عبارت میشود از تمامی چیزهائی كه به خدا منسوبند، و مورد نظر هر خداجوئی واقع میگردد، مانند انبیاء و اولیاء خدا و دین او و ثواب و قرب او و سایر چیزهائی كه از این قبیل باشند معنای آیه چنین میشود: (همه زمینیان فانی میگردند، و بعد از فناء دنیا آنچه نزد او است و از ناحیه او است، از قبیل انواع جزء و ثواب و قرب به او باقی میماند، همچنانكه در جای دیگرفرمود: ( ما عندكم ینقد و ما عند الله باق ) ( هر چه نزد شماست فانی میگردد، و هر چه نزد خدا است باقی میماند.)(نحل ـ ۹۶)
تفسیر نمونه در جلد ۲۳ پیرامون تفسیر این آیه،آیت ا مكارم شیرازی این چنین بیان میدارد : این آیه بدین معنی است تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگار تو باقی میماند ( و یبقی وجه ربك ذوالجلال و الاكرام )
وجه از نظر لغت به معنی صورت است كه به هنگام مقابله با كسی با آن مواجه و روبرو میشویم،ولی هنگامی كه در مورد خداوند به كار میرود منظور ذات پاك او است.
بعضی نیز وجه ربك را در اینجا بمعنی صفات پروردگار دانستهاند كه از طریق آن،بركات و نعمتها بر انسانها نازل میشود همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت.
این احتمال نیز داده شده است كه منظور اعمالی است كه به خاطر خدا انجام داده میشود، بنابراین همه فانی میشوند تنها چیزی كه باقی میماند اعمالی است كه از روی خلوص نیت و برای رضای او انجام گرفته میشود.
اما ذوالجلال و الاكرام كه توصیفی است برای وجه اشاره به صفات جمال و جلال خدا است، زیرا ذوالجلال از صفاتی خبر میدهد كه خداوند اجل و برتر از آن است.
( صفات سلبیه ) و ((اكرام )) به صفاتی اشاره میكند كه حسن و ارزش چیزی را ظاهر میسازد و آن صفات ثبوتیه خداوند مانند علم و قدرت و حیات او است.
بنابراین معنی آیه روی هم رفته چنین میشود: تنها ذات پاك خداوندی كه متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است كه این عالم باقی و برقرار میماند.
بعضی از مفسران نیز صاحب اكرام بودن خداوند را اشاره به الطاف و نعمتهائی میدانند كه با آن اولیای خود را اكرام و گرامی میدارد، جمع میان معانی در آیه فوق نیز ممكن است.
در حدیثی میخوانیم كه مردی در حضور پیامبر(ص) مشغول نماز بود سپس چنین دعاد كرد: اللهم انی اسئلك بان لك الحمد، لااله الا انت المنان بدیع السماوات و الارض، ذوالجلال و الاكرام یا حی یا قیوم.
پیامبر(ص) به اصحاب و یارانش فرمود: میدانید خدا را با چه نامی میخوانند؟ عرض كردند: خدا و رسولش آگاهتر است، فرمود: والذی نفسی بیده لقد دعا الله باسمه الاعظم الذی از ادعی به اجاب، و از اسئل به اعطی :
قسم به آنكس كه جانم به دست اواست خدا را به اسم اعظمش خواند كه هر گاه كسی خدا را به آنم بخواند اجابت میكند، و هر گاه به وسیله آن از تقاضا كند عطا میفرماید.
دومین و آخرین آیهای كه در قرآن مستقیماً به كلمه جلال اشاره نمودهاست در آیه ۷۸ سوره الرحمن میباشد علامه در تفسیر المیزان جلد ۱۹ صفحه ۲۲۳ پیرامون تفسیر این آیه چنین بیان میدارد:
( تبارك اسم ربك ذی الجلال و الاكرام ) این آیه ثنایی است جمیل برای خدای تعالی، كه چگونه دو نشئه آخرت مالامال از نعمتها و آلاء بركات نازله از ناحیه او شده و رحمتش سراسر دو جهان را فرا گرفته، با همین بیان روشن میشود كه مراد باسم مبارك خدای تعالی همان رحمان است،كه سوره با آن آغاز شد، و كلمه (تبارك) به ضمه راء مصدر باب تفاعل است و كثرت خیرات و بركات صادره را معنی میدهد.
پس اینكه فرمود: (تبارك اسم ربك) معنایش این میشود كه متبارك است الله كه برحمان نامیده شده، بدان جهت متبارك است كه این همه آلاء و نعمتها ارزانی داشته، افاضه فرموده و جمله (ذی الجلال و الاكرام ) اشاره به این است كه خدای سبحان خود را باسمای حسنی نامگذاری كرده، و به مدلول آن اسماء حسنی متصف هم هست،و معنای وصفی و نعوت جلال و جمال را واقعاً دارا و واجد است، و معلوم است كه صفات فاعل درافعالش ظهوری و اثری دارد،و از این دریچه خود را نشان میدهد،و همین صفاتاست كه فعل را به فاعلش ارتباط میدهد، پس خدای تعالی هم اگر خلق را بیافرید و نظامی در آنجا جاری ساخت بدین جهت بود كه دارای صفتی بود كه اقتضای چنین افعالی را داشت، برای این بود كه او اخالق و مبدی و بدیع بود،و اگر كارهایش هم متقن و بدون نقطه ضعف است،باز برای این است كه او دارای صفاتی است كه فعل متقن را اقتضاء می كند،آن صفات این است كه او علیم و حكیم است، و اگر اهل اطاعت را جزای خیر میدهد، این عملش ترشحی و نمودی از صفتی در او است، كه چنین اقتضایی دارد، و آن این است كه ودود و شكور و غفور و رحیم است، و اگر اهل فسق را جزای شر میدهد باز برای این است كه در او صفتی وجود دارد كه چنین قسم جزا دادن را اقتضاء دارد و آن صفت منتقم و شدید العقاب است. پس اگر كلمه (رب) را در آیه : ( و لمن خاف مقام ربه ) سبعه رحمت ستایش شده بود در اینجا به صفت (ذی الجلال و الاكرام) ستوده،برای این بود كه بفهماند اسماء حسنای خدا و صفات علیایش در نزول بركات و خیرات از ناحیه او دخالت دارند، و اشاره كند به اینكه نعمتها و آلاء او همه به مهر اسماء حسنی و صفات علیای او مارك خورده.
نویسنده: سید رضا قطبی
منابع و مأخذ
۱ ـ قرآن كریم
۲ـ المعجم الفهرس
۳ـ فرهنگ عربی ـ فارسی ترجمه منجد الطلاب، ترجمه به فارسی محمد بندر ریگی
۴ ـ تفسیر المیزان مجلدهای ۱۵ ـ ۱۶ ـ ۱۹ نوشته : علامه سید محمد طباطبائی (ره)
۵ ـ تفسیر نمونه مجلدهای ۶ ـ ۲۳ نوشته : آیت ا… مكارم شیرازی با همكاری جمعی از نویسندگان
۶ ـ سخنی چند درباره كتاب خداشناسی نوشته : سید رضا برقعی ـ محمد جواد باهنر ـ علی غفوری
منبع: ایسكا
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات احمد وحیدی حسن روحانی حجاب پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت دولت سیزدهم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی مجلس
سیل هواشناسی تهران آتش سوزی یسنا شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس روز معلم معلم آموزش و پرورش فضای مجازی
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا سازمان هواشناسی مالیات طلا بازار خودرو قیمت دلار خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ ساواک سینمای ایران نمایشگاه کتاب مهران مدیری مسعود اسکویی سینما عفاف و حجاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر جواد نکونام بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
هوش مصنوعی فناوری اپل گوگل ناسا مدیران خودرو تلفن همراه
طب سنتی خواب فشار خون کبد چرب