سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

نردبان تجارب عرفانی


نردبان تجارب عرفانی

تجارب عرفانی با توهمات حقیقی این اشتراک را دارند که اولاً اطلاعاتی را به دست می دهند و شخص می تواند آن ها را به گونه ای متفاوت با اشخاص دیگر تفسیر کند و ثانیاً هر دو بهره ای از واقعیت دارند

بحث‌هایی که «ویلیام جیمز» در باب تجارب عرفانی مطرح کرده، از مهم‌ترین مباحثی است که در باب تجارب عرفانی در جهان جدید به منصه ظهور رسیده است. جیمز این مباحث را به طور عمده در کتاب «تنوع تجارب دینی» مطرح کرده است. این مباحث، مخالفان و موافقان بسیاری را برانگیخته و تا حدی دورنمای کلی مباحث تجربه عرفانی در این میان به چشم می‌خورد.

محورهای اصلی مورد بحث در این مقاله عبارت است از:

۱) تفاوت تجارب عرفانی و دینی (به ویژه از دیدگاه ویلیام جیمز)

۲) تعریف تجربه عرفانی

۳) ویژگی‌های تجارب عرفانی

۴) نردبان تجارب عرفانی

۵) ارتباط دیدگاه ویلیام جیمز در باب تجارب عرفانی با دیدگاه روانشناختی‌اش

این مقاله در برخی موارد به نقد دیدگاه‌های جیمز نیز پرداخته است و به‌طور کلی هدف آن بررسی محورهای اصلی دیدگاه جیمز است. به نظر نگارنده مهمترین بحث جیمز همان بحث نردبان تجارب عرفانی است که توضیح آن در مقاله آمده است.

مباحث فراوانی در فلسفه دین معاصر درباره تجارب عرفانیmystical experiences)) مطرح شده است؛ ولی تعریف دقیقی از این نوع تجارب در مباحث مذکور به چشم نمی‌خورد. گاه این تجارب، آن‌چنان وسیع در نظر گرفته می‌شود که هر نوع حالت غیرعادی دینی، تجربه عرفانی به شمار می‌آید و گاه نیز چنان دایره این تجارب محدود است که تنها برخی از تجارب عرفانی بزرگ را در برمی‌گیرد.

بررسی نسبت تجارب عرفانی با تجارب دینی در آغاز می‌تواند سودمند باشد.

● بیان دو دیدگاه در زمینه ارتباط تجربه عرفانی با تجربه دینی

درباره نسبت تجارب عرفانی با تجارب دینی در مکتوبات معاصر، نظر واحدی به چشم نمی‌خورد. برخی از فلاسفه، تجارب دینی را به اقسام متعددی تقسیم کرده‌اند و تجربه عرفانی را یکی از اقسام تجربه دینی دانسته‌اند؛ مثلاً «دیویس» (Davis)، تجربه عرفانی را یکی از اقسام تجربه دینی دانسته است. این نظر دیویس را بسیاری از فلاسفه دین پذیرفته‌ و تجارب عرفانی را مهم‌ترین نوع تجارب دینی دانسته‌اند.

برخی دیگر نیز تجارب دینی را به دو قسم عرفانی و مینوی تقسیم کرده و باز تجارب عرفانی را زیرمجموعه تجارب دینی دانسته‌اند. (قائمی‌نیا، ۱۳۸۱: صص۱۰-۳۰)

دیدگاه قبلی نسبت به کاربرد تجارب عرفانی صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا برخی از تجارب عرفانی در اصطلاح رایج، دینی نیستند. تجارب عرفانی در این اصطلاح طیف وسیعی از حالات ذهنی، از حالات بصیرت‌های شاعرانه گرفته تا بصیرت‌های معنوی، روانی و دریافت‌های دینی را در بر می‌گیرد. بر اساس دیدگاه بالا، نسبت تجارب عرفانی با تجارب دینی از لحاظ منطقی، عموم و خصوص مطلق است؛ بدین معنا که تجارب دینی از تجارب عرفانی وسیع‌تر هستند؛ ولی بر طبق این دیدگاه، نسبت تجارب عرفانی با تجارب دینی از لحاظ منطقی، عموم و خصوص من‌وجه است؛ به عبارت دیگر برخی از تجارب عرفانی دینی نیز هستند؛ اما برخی از تجارب عرفانی، دینی نیستند؛ همچنین برخی از تجارب دینی نیز عرفانی نمی‌باشند.

برخی از شارحان آثار «ویلیام جیمز»، این نکته را خاطر نشان کرده‌اند که، زمانی «جیمز» در کتاب «تنوع تجارب دینی»، تجربه عرفانی را بدین معنا لحاظ کرده است. به نظر جیمز برخی از تجارب عرفانی، «دینی»‌اند؛ اما تجارب عرفانی دیگر دینی نیستند؛ یعنی جیمز مقوله «تجربه عرفانی» را از برخی جهات بسیار وسیع‌تر از مقوله «تجربه دینی» در نظر می‌گیرد؛ برای نمونه وی برخی از حالات روانی مانند: احساس حضور کسی در اتاق را تجربه عرفانی نمی‌داند؛ همچنین او برخی حالات روانی را که معلول استعمال داروها می‌باشد، عرفانی نمی‌داند. در مقابل، برخی از تجارب عرفانی ویژه را دینی می‌داند. به نظر جیمز تجارب عرفانی‌ای که در ادیان به چشم می‌خورد، ریشه تجارب دینی‌اند؛ البته او تمام تجارب دینی نیرومند را عرفانی می‌داند و در کتابش آن‌ها را بررسی می‌کند؛ بنابراین او در واقع تجربه عرفانی را زیرمجموعه تجربه دینی نمی‌داند؛ ولی بنابر دلایل روش‌شناختی، تجارب دینی نیرومند یعنی تجارب عرفانی دینی را بررسی می‌کند.Barnard(y),۱۹۹۷:۱۲))

● ویژگیهای تجارب عرفانی

نکته یاد شده نشان می‌دهد که چرا جیمز عنوان کتاب خود را تنوع تجارب دینی نهاده است، ولی در اصل از تجارب عرفانی بحث می‌کند. در بخشی به تفصیل درباره ویژگی‌های تجربه عرفانی بحث کرده و چهار ویژگی را برشمرده است.

بحث از این ویژگی‌ها می‌تواند تعریف جیمز را از تجربه عرفانی تا حدی روشن سازد. نخستین ویژگی تجارب عرفانی، توصیف‌ناپذیری است. به اعتقاد جیمز کسانی که تجربه عرفانی به آن‌ها دست می‌دهد، بعد از آن‌که به حالت آگاهانه عادی برگشتند، نمی‌توانند تجربه خود را بیان کنند. آن‌ها در می‌یابند که واژه‌ها نمی‌توانند دقیقاً عمق و قوت تجارب آن‌ها را انتقال دهند؛ از این رو توصیفات آن‌ها کافی نیست؛ این توصیفات، نه به شکل دقیق آن‌چه را که به تجربه درآمده نشان می‌دهد و نه راهی برای دیگران به منظور رسیدن به این تجربه می‌گشاید. از این نظر تجارب عرفانی پیوند تنگاتنگی با «احساسات» دارند و مانند احساسات، حالات بدون واسطه‌ای هستند که در قالب مفاهیم نمی‌گنجند؛ البته جیمز تجارب عرفانی را با احساسات یکی نمی‌داند؛ ولی میان آن‌ها شباهت‌هایی می‌یابد.

ویژگی دوم تجارب عرفانی به نظر جیمز، واقع نمایی ‌آن‌ها است. گرچه جیمز خاطرنشان کرده است که تشابهی میان تجارب عرفانی با احساسات وجود دارد، ولی این تجارب را حالات معرفتی نیز می‌داند. تجارب عرفانی بصیرت‌های درونی هستند که حقایق عمیقی در آن‌ها به‌دست می‌‌آوریم و این حقایق که به کنه اشیا مربوط می‌شود، از راه عقل استدلالی حاصل می‌آید.

این تجارب اشراقات درونی، الهامات و آکنده از اهمیت‌ بوده و برای مدت‌ها شخص را تحت تأثیر قرار می‌دهند.James,۱۹۸۵:۳۰۲))

جیمز، هم تجارب عرفانی را به یک معنا از مقوله احساسات می‌داند و هم آن‌ها را حالات معرفتی می‌شناسد. این تلفیق میان احساس و معرفت، مبتنی بر تمایز معرفت‌شناختی است که جیمز آن را در کتاب «اصول روانشناسی» پذیرفته است. او در این کتاب میان دو نوع معرفت یعنی «معرفت‌به» ( Knowledge about) و «معرفت مباشر» (Knowledge by acquaintance) فرق می‌گذارد. «معرفت به» معرفت از راه استدلال است که در دسترس همگان می‌باشد. این نوع معرفت، معرفتی با واسطه به اشیا است؛ یعنی عقل از راه تأمل و استدلال، به اشیا معرفت می‌یابد.

اما معرفت مباشر، معرفتی غیر استدلالی nondiscursive)) است. در این معرفت به صورت بی‌واسطه و شهودی به چیزی معرفت می‌یابیم. گرچه این نوع معرفت هر دو معرفت‌اند و پس از وقوع واقعه ‌post facto)) دو نوع معرفت داریم که می‌توانیم از راه تأمل، آن‌ها را از هم جدا کنیم؛ ولی در واقع این دو نوع معرفت در لحظه معرفت روی یکدیگر اثر گذاشته و با هم در ارتباطند. معرفت مباشر داده‌های خام «معرفت‌به» را فراهم می‌آورد؛ سپس در مقولات مفهومی، زبانی و فرهنگی به تأمل می‌پردازد. احساسات، نمونه‌های خوبی از ترکیب این دو نوع معرفت هستند؛ زیرا فقط بعد احساسی ندارند، بلکه بعد شناختی نیز داشته و حالات معرفتی‌ هستند. Barnard;۱۹۹۷:۱۴))

دو ویژگی دیگر تجارب عرفانی، زودگذری و انفعالی بودن است. جیمز معتقد است که این دو ویژگی در فهم تجارب عرفانی نقش کلیدی ندارند. وی اطلاعات گسترده‌ای از تجارب عرفانی دیگر سنت‌های دینی غیر مسیحی در اختیار نداشت و این مسأله می‌توانست بر مباحث او تأثیر منفی داشته باشد. James,۱۹۸۵:۳۰۲))

● عدم توجه جیمز به تجارب عرفانی ضابطه‌مند

نکته دیگر نیز که باید به آن توجه کرد، این است که جیمز به تجارب عرفانی که براثر تعلیمات معنوی منظم به‌دست می‌آید، توجه نمی‌کند؛ بلکه بیشتر به تجاربی می‌پردازد که دفعتاً و بدون برنامه‌ریزی قبلی به شخص دست می‌دهد. تجارب عرفانی دو دسته‌اند:

۱) برخی از آن‌ها براثر سیر و سلوک نظم‌دار و با راهنمایی مرشدهای معنوی در سالک پیدا می‌شود؛

۲) برخی دیگر در شرایطی خاص به افراد عادی نیز دست می‌دهد. می‌توانیم دسته اول را تجارب عرفانی ضابطه‌مند و دسته دوم را تجارب عرفانی بی‌ضابطه بنامیم. البته باید این نکته را در نظر داشته باشیم که ضابطه‌مند یا بی‌ضابطه بودن به این معنا نیست که این تجارب همواره به شخص دست می‌دهند یا معلول هیچ نوع عوامل روحی و معنوی نیستند. جیمز به تجارب بی‌ضابطه علاقه نشان می‌دهد یا دست‌کم تفاوت آن‌ها را نادیده می‌انگارد. تجارب عرفانی، چه ضابطه‌مند ــ که از راه تعالیم ضابطه‌مند پرورش یافته‌اند ــ و چه بی‌ضابطه ــ که به صورت غیر منتظره در شخص پیدا شده‌اند ــ همه تجارب عرفانی‌اند. شاید ویژگی‌های سوم و چهارم با این تقسیم ارتباط داشته باشد. به نظر جیمز تعالیم معنوی خاص از قبیل: مراقبه، تمرکز و ... صرفاً راه را برای آغاز تجارب عرفانی هموار می‌سازند و زمینه‌ای برای آن‌ها فراهم می‌آورند؛ اما در نهایت ممکن است این تجارب به شخص دست دهد یا دست ندهد.

هیچ نسخه‌ای وقوع ضروری و دایمی تجارب عرفانی را تجویز نمی‌کند و نمی‌توان از راه شیوه‌های معنوی متفاوت این تجارب را بر آگاهی تحمیل کرد. هدف از این اعمال اختیاری، تقویت کردن توانایی انجام افعال ارادی است که می‌توانند زمینه‌ساز تجارب عرفانی باشند. شیوه‌های معنوی، سالک را آماده می‌کند تا از حواس خود منقطع گردد و به نفس خود چندان توجه نداشته باشد و همین امر او را آماده می‌سازد که خود را در معرض جریان آگاهی بالایی قرار دهد که از منبعی متعالی سرازیر می‌شود.Barnard;۱۹۹۷;۱۵-۱۶))

● تعریف جیمز از تجارب عرفانی

گرچه به نظر می‌رسد که جیمز از ویژگی‌های تجارب عرفانی بحث می‌کند و تعریفی از این راه از تجارب عرفانی ارائه می‌دهد، ولی توصیفی پدیدار شناختی به‌صورت صریح از این تجارب پیش نمی‌کشد. «ویلیام برنارد» یکی از شارحان دیدگاه جیمز معتقد است که تألیفی ضمنی و توصیفی پدیدارشناختی از این تجارب در کتاب جیمز مطرح شده است؛ او می‌گوید که به‌نظر جیمز:

« تجارب عرفانی تجاربی نیرومند و تحول آفرین است که مطابق تفسیر شخص دارای آن، تماس‌هایی با واقعیات متعالی‌اند.» (Ibid:۱۷)

برای روشن شدن تعریف یاد شده توجه به نکات ذیل سودمند است:

۱) هر تجربه عرفانی به‌نظر جیمز حالتی تجربی است؛ یعنی پدیده‌ای دست اول است. شخص چیزی را دیده یا احساس کرده یا شهود کرده است، نه این‌که صرفاً از راه تأملات عقلی به آن‌ها رسیده باشد.

۲) تجارب عرفانی، تجاربی نیرومندند. این تجارب با شدتی زیاد، تحریک بالا و اهمیتی فراوان همراهند. این تجارب قوت خاصی دارند و نوعی خرسندی در برابر حقیقت متعالی مانند خدا را فراهم می‌آورند. امور طبیعی مانند استعمال داروها یا الکل نمی‌توانند چنین تجاربی را فراهم آورند؛ زیرا تجاربی که از این راه حاصل می‌آید، به این معنا نیرومند نیستند.

۳) تجارب عرفانی حقیقی نه تنها به نظر جیمز نیرومندند، بلکه باید تحول آفرین نیز باشند؛ یعنی در زندگی شخص انقلابی به‌وجود آورند؛ مثلاً به‌نظر جیمز تجارب دینی که در آن‌ها گفت‌وگو وجود دارد، تجارب عرفانی‌اند؛ زیرا قادرند از اساس، فهم ما نسبت به جهان و خودمان را تغییر دهند. گفتنی است که اگر تجارب غیر دینی هم جهان‌بینی شخص را تغییر دهند، در زمره تجارب عرفانی‌ جای می‌گیرند.

۴) تجارب عرفانی به نظر جیمز چیزی بیش از ادغام عوامل روانی فیزیولوژیکی و اجتماعی‌اند. این تجارب، منابع مهمی از اطلاعات درباره واقعیات فراتر از زندگی روزمره است؛ یعنی جهان‌هایی نادیدنی را نشان می‌دهند. جیمز وجود چنین جهان‌هایی را به طور جزمی نمی‌پذیرد و طرفدار توصیفاتی خاص از این جهان‌ها نیست؛ ولی معتقد است که تجارب عرفانی را تنها در صورتی به‌نحو بهتر می‌توان فهمید که آن‌ها را تأثیر متقابل و دینامیک دو عامل دانست: یکی منبع و سرچشمه متعالی و دیگری چارچوب تفسیری شخصی. این چارچوب تفسیری از راه منافع شخصی، عوامل فیزیولوژیکی و جامعه‌شناختی متفاوت شکل می‌گیرد؛ بنابراین تجارب عرفانی به نظر جیمز تجاربی هستند که مطابق تفسیر خود شخص، تماس‌هایی با واقعیات متعالی‌اند. تأثیر چارچوب تفسیری شخص در این تجارب، این ادعای پدیدار شناختی را به‌دنبال دارد که این تجارب همواره «امری دیگر» را نشان می‌دهند؛ هرچند که این «امر دیگر» در اصل، سطحی عمیق‌تر از خود وجود ما باشد. (Ibid:۱۷-۱۸)

نویسنده: علیرضا قائمی نیا

منابع

- G. Barnard ,william , Exploring unseen worlds, state university of New york (۱۹۹۷)

- James ,william ,The varieties of religious experience, cambridge, Harvard university press (۱۹۸۵)

- ______, The principles of psychology, cambridge, Haravard university press (۱۹۸۱)

- قائمی‌نیا، علیرضا/ تجربه دینی و گوهر دین/ دفتر تبلیغات اسلامی (۱۳۸۱)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.