دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

ایستاده در مرز دو عالم


ایستاده در مرز دو عالم

انسان, وجودی است مرزی و ذوحد, حد جامع دو حد, ایستاده بر کرانه دو عالم, دو واقعیت, دو ساحت, دو افق و چشم انداز آن سو, بودن و نبودن, وجود و عدم, حرکت و سکون, فراتاریخ و تاریخ, ابدیت و زمان, امر قدسی و دنیوی, عصمت و گناه آگاهی, کنش آزادی و مسوولیت انسان بودن و هیچ مسوولیتی در جهان سنگین, عظیم و هول انگیزتر از مسوولیت انسان بودن نیست «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا »

انسان، وجودی است مرزی و ذوحد، حد جامع دو حد، ایستاده بر کرانه دو عالم، دو واقعیت، دو ساحت، دو افق و چشم انداز: آن سو، بودن و نبودن، وجود و عدم، حرکت و سکون، فراتاریخ و تاریخ، ابدیت و زمان، امر قدسی و دنیوی، عصمت و گناه آگاهی، کنش آزادی و مسوولیت انسان بودن و هیچ مسوولیتی در جهان سنگین، عظیم و هول‌انگیزتر از مسوولیت انسان بودن نیست: «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا.»

انسان، برای آگاهی از مرزهای انسان بودن خویش، اینکه به حقیقت چه هست و چه نیست؛ مراد، مقصد و معنای حضورش در جهان در این نشئه ظهور، تجربه و تقدیر تاریخی چیست؛ بهای بسیار گرانی را پرداخته و هزاره‌های سخت و سنگین و مشقت‌باری را آزموده و پشت سر نهاده است. ادبیات، اسطوره‌ها و حیات آیینی و مدنی و معنوی فرهنگ‌های عهد باستانی، گرانبار از نبردها، چالش‌ها و تنش‌های وجودی سخت و سنگین و بی‌امان آدمی است در میان عالمی در هم تنیده از نیروهایی که از هر سو سر برکشیده و بر صحنه بازی ایستاده و حضور فعال دارند بی‌آنکه ماهیتی مشخص داشته و انسان به درستی بداند کارگردان و صحنه‌پرداز و بازیگر اصلی نمایش کیست. فرهنگ‌ها و جوامع بسیاری در کوره‌های ملتهب و آتشناک چنین تنش‌ها و نبردهایی در عهد باستان یکی پس از دیگری از پای افتاده و فروپاشیدند بی‌آنکه موفق به تشخیص مرزها و آگاهی از حدود و معنای حضور انسان در جهان و حد انسان بودن او بشوند. انسان بهای سنگینی را در این نبرد عظیم، هول‌انگیز و سرنوشت ساز پرداخته است.

اساطیر و ادبیات عهد باستان هلنی گرانبار از چنین تنش‌ها و اضطراب‌های عمیقا وجودی است. اسکلیپیوس فرزند آپولون به خشم و قهر زئوس به مرگ محکوم شده و کشته می‌شود چون با درمان‌هایش مرگ را از انسان‌ها دور کرده و این عمل به معنای بر هم زدن حدود انسان بودن آدمی است. حرکت و پرواز ایکاروس با بال‌های ساخته از موم با دست هنرمندانه معمای بزرگ دیدالوس به سوی آسمان و خورشید، فرجامش سقوط و فرو غلطیدن به قعر دریا و مرگ و ناکامی است. حماسه گیلگمش، تصویر دیگری از چندین هزاره تلاش ناکام انسان بین‌النهرین در عهد باستان برای آگاهی از مرزهای انسان بودن خویش است.

معماری اهرام نیز چهره دیگری از تلاش ناموفق چندین هزاره تجربه تاریخی، مدنی و معنوی مصریان عهد باستان را در تسخیر ابدیت در زمان آشکار می‌کند. منابع حکمی، کلامی، ذوقی و عرفانی ایران عهد اسلامی نیز پرمایه و غنی از رمزها و تمثیل‌ها و اصطلاحات و مفاهیم مرزی و توجه عمیق حکمت، هنر، اندیشه، عرفان، اشراق و معنویت ایرانیان مسلمان به‌طور اخص و مسلمانان به‌طریق اولی است در میان سرشت مرزی و ذوحد آدمی.

اثر جاودانه و بی‌بدیل منطق‌مرغان شیخ بزرگوار عطار و عارف نیشابور از نمونه‌های بارز و آشکار در همین رابطه است. حافظ را از این منظر می‌توان وجدان بیدار و روح زنده تجربه‌های کرانه‌ای و مرزی آدمی دانست. کلام این شاعر خوش ذوق و عارف و عاشق بیدار دل آگاه، مشحون از مفاهیم و تمثیل‌های کرانه‌ای و تجربه‌های مرزی است؛ دایره پرگار، عدم، ازل، وجود، کرانه، کران، ابد از جمله تمثیل‌ها و مفاهیم کرانه‌ای هستند که سرشت مرزی و ذوحد آدمی را در کلام او آشکار می‌کند: آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت یا: چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار هر که در دایره گردش ایام افتاد و همچنین: رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم.

این تجربه‌های مرزی و کرانه‌ای در جان تابناک و هستی از خود رسته پیامبر، در ساحت و مرتبتی دیگر آشکار شده و افق می‌گشاید که به لحاظ وسعت، عظمت، اصالت و جامعیت هیچ تجربه دیگری با آن قابل قیاس نیست پیامبر مصداق زنده، تحقق و تعیین سرشت کرانه‌ای انسان در دو ساحت و مرتبت به دو معناست. یکی در ساحت تاریخی و دیگری در مرتبت و مقام فراتاریخی. در ساحت تاریخی: پیامبر در مرز دو دوره، دو تجربه تاریخی «انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا» ایستاده است. شب تیره دوره‌ای است که باید برچیده شده و پایان پذیرد و افق روشن و صبح تابناک دوره است که می‌بایست دمیده و افتتاح و آغاز شود. پیامبر مدعی نیست، منادی و مصداق حقیقی است که به رسالت آن فرا خوانده شده است: نه به اراده و «مشیت» خدای اساطیرالاولین، بلکه به اراده و قدرت و مشیت خدای یگانه و راستین و پیش از آن‌که کسی را مخاطب خود قرار دهد، خود از پیش مخاطب یگانه قرار گرفته و به رسالت و ابلاغ مبعوث و فراخوانده شده است.

پیامبر مومن به پیام و کلامی نیست که به بشارت و نوید آن به انسان‌ها دعوت شده است؛ بلکه خود مصداق زنده حقیقت و حقانیت پیام و کلامی است که منادی آن است. این همان ساحت فراتاریخی تحقق یافته پیامبر است. چنین است سرشت و حضور کرانه‌ای پیامبر در مرز دو عالم، پیامبر در مرز دو عالم در کرانه‌های وجود شاهد و مبشر و منذر از احد تا ابد ایستاده است. سهم هر یک از ما در این عالم، در این نشئه حضور، تجربه و تقدیر تاریخی در ارض هبوط، در عالم ملک یک مرگ و تولد بیش نیست؛ لکن زادن و زیستن و بودنی نیز هست که در آن مرگ و زوال راه ندارد. این همان تولد روحانی و بیدار شدن جان علوی آدمی است در جهان، حقیقتی که مقدم بر واقعیت تن آدمی و حضور تاریخی اوست. پیامبر مصداق جان علوی و قدسی بیدار شده در آدمی است؛ جانی علوی که ظرفیت، قابلیت و آمادگی پذیرش و نیوشیدن کلام، اراده و قدرت یگانه را یافته است.